Forwarded from عکس نگار
بهار، دوباره در راه همدم؛
فرشتگان این خانه، پیغامرسان آسماناند...
روزهای پایان سال 1402، با تمام تردیدها و تانیها، درسایهی تحملها و تلاشهای جمعی ما، از راه میرسند در حالی که مثل همیشه، بوی نوروز، از دار و درخت و در و دیوار و کوه و دشت، میوزد به سمت زندگی و بهرغم تمام ترسها و تالمات، ما را امیدوارانه و عاشقانه، به زیستنی سبز و سربلند و سعادتبخش، فرا میخواند.
گرفتاریها و کمبودها و مشکلات معیشتی و مالی، چیزی نیست که بشود کتمانش کرد و با لبخندی زرد و زورکی، بتوان ادای خوشبختهای شاد و بیخیال را درآورد.
مشکلات، عین واقعیت زندگی امروز ما هستند، ولی یادمان باشد که هرکسی و در هرجای ایران و جهان که در پدید آمدن این شرایط مقصر و متهم باشد، به قطع و یقین، چهارصد فرزند معصوم و محتاج خانهی همدم، مهمترین بیگناهان و بیشترین بیپناهان مشکلات موجودند.
و این حقیقت را هم نباید از نظر دور داشت که طبیعت؛ عرصهی آزمودن صداقتها، محبتها، عنایتها و در مقابل، معیار بخشیدن بارانها و برکتهاست.
آنکه میداند و میپذیرد فرزندان کمتوان ذهنی این خانه، از جمله قربانیان بیصدا و بینشان این شرایط اند، حتما قبول میکند که خدای متعال، گشایش گرههای زندگی ما را، با میزان توجه ما به این فرشتههای زمینی گره زدهاست.
اگر قرار باشد که از آسمان رحمت پروردگار، باران مهربانی ببارد و جسم و جان اهالی این سرزمین را تازه کند، بیشک فرشتگان چون دختران پاک و پناهخواه همدم، شریفترین قاصدان پیغام نیاز ما و مهمترین دلایل احسان آفریدگار درحق مردم این آب و خاک عزیز اند.
فرشتگان این خانه، پیغامرسان آسماناند...
روزهای پایان سال 1402، با تمام تردیدها و تانیها، درسایهی تحملها و تلاشهای جمعی ما، از راه میرسند در حالی که مثل همیشه، بوی نوروز، از دار و درخت و در و دیوار و کوه و دشت، میوزد به سمت زندگی و بهرغم تمام ترسها و تالمات، ما را امیدوارانه و عاشقانه، به زیستنی سبز و سربلند و سعادتبخش، فرا میخواند.
گرفتاریها و کمبودها و مشکلات معیشتی و مالی، چیزی نیست که بشود کتمانش کرد و با لبخندی زرد و زورکی، بتوان ادای خوشبختهای شاد و بیخیال را درآورد.
مشکلات، عین واقعیت زندگی امروز ما هستند، ولی یادمان باشد که هرکسی و در هرجای ایران و جهان که در پدید آمدن این شرایط مقصر و متهم باشد، به قطع و یقین، چهارصد فرزند معصوم و محتاج خانهی همدم، مهمترین بیگناهان و بیشترین بیپناهان مشکلات موجودند.
و این حقیقت را هم نباید از نظر دور داشت که طبیعت؛ عرصهی آزمودن صداقتها، محبتها، عنایتها و در مقابل، معیار بخشیدن بارانها و برکتهاست.
آنکه میداند و میپذیرد فرزندان کمتوان ذهنی این خانه، از جمله قربانیان بیصدا و بینشان این شرایط اند، حتما قبول میکند که خدای متعال، گشایش گرههای زندگی ما را، با میزان توجه ما به این فرشتههای زمینی گره زدهاست.
اگر قرار باشد که از آسمان رحمت پروردگار، باران مهربانی ببارد و جسم و جان اهالی این سرزمین را تازه کند، بیشک فرشتگان چون دختران پاک و پناهخواه همدم، شریفترین قاصدان پیغام نیاز ما و مهمترین دلایل احسان آفریدگار درحق مردم این آب و خاک عزیز اند.
Forwarded from عکس نگار
ضمانت شمعدانیهای بهار
کنار پنجرهی اتاق کارم میروم؛ حضور گلدانهای شمعدانی و نم باران، فضای اتاق و موسسهی همدم را بهاری کرده است. زمزمهی زیر لبم همراه با صدای بچهها که از اتاق سرود به گوش میرسد، احساسی شیرین و شاعرانه به دلم میبخشد؛ سرودهایی که هر روز دختران همدم با انرژی میخوانند و از اتاق تمرین، نیروی امید به زندگی و زیبایی را در راهروها و اتاقهای اطراف میپراکنند.
زهره، که دو قدم آنطرفتر نشستهاست، از دیروز کمی دلگرفته به نظر میرسد. میگوید شیطان گولش زده و یک کوچولو کار اشتباه انجام داده و مربیاش هم برای تنبیهی مادرانه، از دیروز با او قهر کرده و حالا زهره بابغض و نم چشمهایش از من میخواهد که ضامنش بشوم! با کمال میل قبول میکنم و برایم خیلی جالب است، چون او اولین کسیاست که برای ضمانت از من چک و فیش حقوقی نمیخواهد!
باران بند آمده است. مربی زهره با مهربانی و لبخند ضمانت من را قبول میکند و میگوید کاش همان دیروز برای ضمانت میآمدی!
زهره، فراموش کردهاست که بیست و سه سال دارد و مثل بچه ها از خوشحالیِ بخشش مربی، بالا و پایین میپرد و سر و صدای هیجانش تمام سالن و راهپلهها را پر کرده است. ذوقش رنگ میدهد به دل همهی ما همدمیها...
حالا من ماندهام و شمعدانیهای پشت پنجره؛ شمعدانیهایی که همراه با غنچههای امید در دل دختران همدم جوانه زده و در قلبهای ما ریشه دواندهاند تا پابهپای هم رشد کنند و در آستانهی بهار، باغباغ شکوفه بدهند و زندگی را به دلهای سرد زمستانی برگردانند...
کنار پنجرهی اتاق کارم میروم؛ حضور گلدانهای شمعدانی و نم باران، فضای اتاق و موسسهی همدم را بهاری کرده است. زمزمهی زیر لبم همراه با صدای بچهها که از اتاق سرود به گوش میرسد، احساسی شیرین و شاعرانه به دلم میبخشد؛ سرودهایی که هر روز دختران همدم با انرژی میخوانند و از اتاق تمرین، نیروی امید به زندگی و زیبایی را در راهروها و اتاقهای اطراف میپراکنند.
زهره، که دو قدم آنطرفتر نشستهاست، از دیروز کمی دلگرفته به نظر میرسد. میگوید شیطان گولش زده و یک کوچولو کار اشتباه انجام داده و مربیاش هم برای تنبیهی مادرانه، از دیروز با او قهر کرده و حالا زهره بابغض و نم چشمهایش از من میخواهد که ضامنش بشوم! با کمال میل قبول میکنم و برایم خیلی جالب است، چون او اولین کسیاست که برای ضمانت از من چک و فیش حقوقی نمیخواهد!
باران بند آمده است. مربی زهره با مهربانی و لبخند ضمانت من را قبول میکند و میگوید کاش همان دیروز برای ضمانت میآمدی!
زهره، فراموش کردهاست که بیست و سه سال دارد و مثل بچه ها از خوشحالیِ بخشش مربی، بالا و پایین میپرد و سر و صدای هیجانش تمام سالن و راهپلهها را پر کرده است. ذوقش رنگ میدهد به دل همهی ما همدمیها...
حالا من ماندهام و شمعدانیهای پشت پنجره؛ شمعدانیهایی که همراه با غنچههای امید در دل دختران همدم جوانه زده و در قلبهای ما ریشه دواندهاند تا پابهپای هم رشد کنند و در آستانهی بهار، باغباغ شکوفه بدهند و زندگی را به دلهای سرد زمستانی برگردانند...
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به لطف همدمیاران، رسید فصل بهاران
تبریک بهارانهی دکتر زهرا حجت؛ مدیر و مادر ۴۰۰ دختر بیسرپرست موسسهی توانبخشی همدم
تبریک بهارانهی دکتر زهرا حجت؛ مدیر و مادر ۴۰۰ دختر بیسرپرست موسسهی توانبخشی همدم
نوروز همدم را، گرمای دست پدرانه، نوازش مهر مادرانه و لبخند شادی دخترانه، زیباتر میکنند؛
🔸آدرس: مشهد ـــ بولوار خیام شمالی ـــ عبدالمطلب 58
🔸ملی کارت: ۸۸۸۸ ۶۰۸۸ ۹۹۸۱ ۶۰۳۷
🔸ملی شبا: ۴۵۹۰۰۹ ۶۰۹۱ ۰۰۱۰ ۰۰۰۰ ۰۱۷۰ ۵۷ IR
🔸تلفن مشارکت: ۱۳-۳۷۱۱۲۱۱۱-۰۵۱ - ۰۹۰۰۸۲۳۰۲۳۰
🔸مشارکت آنلاین: www.hamdam.org
🔸آدرس: مشهد ـــ بولوار خیام شمالی ـــ عبدالمطلب 58
🔸ملی کارت: ۸۸۸۸ ۶۰۸۸ ۹۹۸۱ ۶۰۳۷
🔸ملی شبا: ۴۵۹۰۰۹ ۶۰۹۱ ۰۰۱۰ ۰۰۰۰ ۰۱۷۰ ۵۷ IR
🔸تلفن مشارکت: ۱۳-۳۷۱۱۲۱۱۱-۰۵۱ - ۰۹۰۰۸۲۳۰۲۳۰
🔸مشارکت آنلاین: www.hamdam.org
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بیا و با همان لبخند یاری
بیاور حال و احوالی بهاری
مبارک میشود نورز و همدم
اگر تو، روی لبها گل بکاری...
🔸آدرس: مشهد ـــ بولوار خیام شمالی ـــ عبدالمطلب ۵۸
🔸ملی کارت: ۸۸۸۸ ۶۰۸۸ ۹۹۸۱ ۶۰۳۷
🔸ملی شبا: ۴۵۹۰۰۹ ۶۰۹۱ ۰۰۱۰ ۰۰۰۰ ۰۱۷۰ ۵۷ IR
🔸تلفن مشارکت: ۱۳-۳۷۱۱۲۱۱۱-۰۵۱ - ۰۹۰۰۸۲۳۰۲۳۰
🔸مشارکت آنلاین: www.hamdam.org
بیاور حال و احوالی بهاری
مبارک میشود نورز و همدم
اگر تو، روی لبها گل بکاری...
🔸آدرس: مشهد ـــ بولوار خیام شمالی ـــ عبدالمطلب ۵۸
🔸ملی کارت: ۸۸۸۸ ۶۰۸۸ ۹۹۸۱ ۶۰۳۷
🔸ملی شبا: ۴۵۹۰۰۹ ۶۰۹۱ ۰۰۱۰ ۰۰۰۰ ۰۱۷۰ ۵۷ IR
🔸تلفن مشارکت: ۱۳-۳۷۱۱۲۱۱۱-۰۵۱ - ۰۹۰۰۸۲۳۰۲۳۰
🔸مشارکت آنلاین: www.hamdam.org
رمضان فرصت مهربانیست
و ماه بارانهای رحمت الهی؛
🔸آدرس:
خیام شمالی _ عبدالمطلب ۵۸
🔸ملی کارت:
۶۰۳۷۹۹۸۱۶۰۸۸۸۸۸۸
🔸ملی شبا:
IR- ۵۷۰۱۷۰۰۰۰۰۰۰۱۰۶۰۹۱۴۵۹۰۰۹
🔸تلفن مشارکت:
۰۵۱- ۳۷۱۱۲۱۱۱_۱۴ _ ۰۹۰۰۸۲۳۰۲۳۰
🔸مشارکت آنلاین: www.hamdam.org
و ماه بارانهای رحمت الهی؛
🔸آدرس:
خیام شمالی _ عبدالمطلب ۵۸
🔸ملی کارت:
۶۰۳۷۹۹۸۱۶۰۸۸۸۸۸۸
🔸ملی شبا:
IR- ۵۷۰۱۷۰۰۰۰۰۰۰۱۰۶۰۹۱۴۵۹۰۰۹
🔸تلفن مشارکت:
۰۵۱- ۳۷۱۱۲۱۱۱_۱۴ _ ۰۹۰۰۸۲۳۰۲۳۰
🔸مشارکت آنلاین: www.hamdam.org
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
دمی با همدم؛
زندگی، عشق است و لبخندی که از گل دیدهای؛
نیست غیر از عاشقی در ذهن گُلها، ایدهای...
زندگی، عشق است و لبخندی که از گل دیدهای؛
نیست غیر از عاشقی در ذهن گُلها، ایدهای...
بیا تا سورهی قدری بخوانیم
کنار همدمیها، خوش بمانیم
خوشی، جز مهر و نیکی نیست، یاران؛
شب قدر است، قدرش را بدانیم...
سلام بر شب قدر؛ از شامگاهان تا آنگاه كه چشمهی خورشيد ناگهان میجوشد و موج روشنایی و رحمت، میخروشد.
https://t.me/hamdamcharity
کنار همدمیها، خوش بمانیم
خوشی، جز مهر و نیکی نیست، یاران؛
شب قدر است، قدرش را بدانیم...
سلام بر شب قدر؛ از شامگاهان تا آنگاه كه چشمهی خورشيد ناگهان میجوشد و موج روشنایی و رحمت، میخروشد.
https://t.me/hamdamcharity
Forwarded from عکس نگار
سهم دختران همدم از شبهای قدر...
مهربان پروردگار!
چه روزها که در این سالها بر فرزندان همدم سرد گذشت و چه شبها که در رویا آرزوهایشان را دیدند و تعبیر نشد!
روزها و شبها گذشتند و گاهی ناشکری از تقدیر داشتند و بر انها خشم نگرفتی؛ حتی گاهی از سر دلتنگی و تنهایی با تو قهر کردند، ناز آوردند و از کنار موهبتهایت سر به هوا رد شدند. در اوقات قهر و دلتنگی، رزق بیکران تو را ندیدند. پشت پنجرههای خوابگاه بیکسی، ایستادند در تعقیب روزگار خویش که آیا سهم من از زندگی فقط همین است؟!
نداشتن خانواده و رها شدن در گردبادهای روزگار، بخش کوچکی از غمهایشان بود و نامعلومی سرنوشت و آینده و تردیدهای گنگ و سرد، غمهای بزرگتر!
روزهایی گذشت که کودکانه با تو قهر کردند، اما دستان نوازشگرت را چه عاشقانه بر گونههایشان کشیدی. دستان نوازشگرت چه عاشقانه اشکها را به نرمی از صورتها کنار میزد. دستهای خالقانهات، در درون واژگان محبت آمیز بودنت را کنار سجادهی نماز نشاند و نفست، آوایی از نغمههای خوشبختی را که چشمهای زمینی نمیدید، در گوشها زمزمه کرد.
و تو، در این شبهای زیبای تقدیر، شبی که برای نزدیکتر شدن به تو به احیا مشغولند، با همدمیان عهد آشتی بستی...
چه باران زیبایی از آسمان محبتت بر دلها می بارد. چه بیدریغ پشت تمام غمهای زندگی، پشت تمام نبودنها و نداشتهها کلامت را میشنویم، رویت را میبینیم و اشارات صدایت را حس میکنیم. تنها تو میتوانی وقتی از سر کودکی و دلتنگی با تو قهر میکنند باز عاشقانه صدایشان بزنی و برای بودن و ماندنشان امیدوار گردانی. دستهای خالیشان تو را میخواهد! دل تنهایشان تو را میخواهد...
رهگذرانی هستند که صدای پر زدن پروانهها و نالهی شمعهای نیمهجان را از پس دیوار خوابگاههای همدم میشنوند، رهگذرانی که دستهایشان بر سر یتیمان دستهای خدا میشود و آغوششان پناه دلهای خسته. دستهایمان را به آسمان برده و دعا کنیم برای تقدیری بهتر برای چهارصد فرزند بیسرپرست همدم و بخواهیم از خداوند که سهمشان در این شبهای زیبای قدر از دنیایی بزرگ دلتنگی و تنهایی نباشد.
مهربان پروردگار!
چه روزها که در این سالها بر فرزندان همدم سرد گذشت و چه شبها که در رویا آرزوهایشان را دیدند و تعبیر نشد!
روزها و شبها گذشتند و گاهی ناشکری از تقدیر داشتند و بر انها خشم نگرفتی؛ حتی گاهی از سر دلتنگی و تنهایی با تو قهر کردند، ناز آوردند و از کنار موهبتهایت سر به هوا رد شدند. در اوقات قهر و دلتنگی، رزق بیکران تو را ندیدند. پشت پنجرههای خوابگاه بیکسی، ایستادند در تعقیب روزگار خویش که آیا سهم من از زندگی فقط همین است؟!
نداشتن خانواده و رها شدن در گردبادهای روزگار، بخش کوچکی از غمهایشان بود و نامعلومی سرنوشت و آینده و تردیدهای گنگ و سرد، غمهای بزرگتر!
روزهایی گذشت که کودکانه با تو قهر کردند، اما دستان نوازشگرت را چه عاشقانه بر گونههایشان کشیدی. دستان نوازشگرت چه عاشقانه اشکها را به نرمی از صورتها کنار میزد. دستهای خالقانهات، در درون واژگان محبت آمیز بودنت را کنار سجادهی نماز نشاند و نفست، آوایی از نغمههای خوشبختی را که چشمهای زمینی نمیدید، در گوشها زمزمه کرد.
و تو، در این شبهای زیبای تقدیر، شبی که برای نزدیکتر شدن به تو به احیا مشغولند، با همدمیان عهد آشتی بستی...
چه باران زیبایی از آسمان محبتت بر دلها می بارد. چه بیدریغ پشت تمام غمهای زندگی، پشت تمام نبودنها و نداشتهها کلامت را میشنویم، رویت را میبینیم و اشارات صدایت را حس میکنیم. تنها تو میتوانی وقتی از سر کودکی و دلتنگی با تو قهر میکنند باز عاشقانه صدایشان بزنی و برای بودن و ماندنشان امیدوار گردانی. دستهای خالیشان تو را میخواهد! دل تنهایشان تو را میخواهد...
رهگذرانی هستند که صدای پر زدن پروانهها و نالهی شمعهای نیمهجان را از پس دیوار خوابگاههای همدم میشنوند، رهگذرانی که دستهایشان بر سر یتیمان دستهای خدا میشود و آغوششان پناه دلهای خسته. دستهایمان را به آسمان برده و دعا کنیم برای تقدیری بهتر برای چهارصد فرزند بیسرپرست همدم و بخواهیم از خداوند که سهمشان در این شبهای زیبای قدر از دنیایی بزرگ دلتنگی و تنهایی نباشد.