عالم جلیل و فقیه عالی مقام سید حسن بن حمزه که از علماء بزرگ شیعه است و با شش پشت به حضرت سیدالشّهداء علیهالسّلام میرسند نقل میکنند.
مرد صالحی از شیعیان گفت من در یکی از سالها به قصد زیارت بیتالله و اعمال حج از منزلم بیرون رفتم و اتفاقاً آن سال گرما و امراض مسری زیاد شده بود.
در راه از قافله با غفلتی که کرده بودم عقب افتادم، کمکم از کثرت تشنگی در آن بیابان گرم بیحال روی زمین افتادم و نزدیک به هلاکت بودم، که صدای شیهی اسبی به گوشم رسید.
وقتی چشمم را باز کردم جوان خوشرو و خوشبوئی را سوار بر اسب دیدم که بالای سرم ایستاده و ظرف آبی در دست داشت، از اسب پیاده شد و آن آب را به من داد، آن آب به قدری سرد و شیرین بود که من تا به حال مثل آن آب را نخوردهام از آن آقا سؤال کردم: تو که هستی که این لطف و مرحمت را به من نمودی؟!
گفت: من حجت خدا بر بندگان خدایم، من بقیةالله در زمینم، من آن کسی هستم که زمین را از عدل و داد پر خواهم کرد بعد از آنکه پر از ظلم و جور شده باشد.
من فرزند حسن بن علی بن محمّد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمّد بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالبم علیهم السّلام.
وقتی او را شناختم به من فرمود، چشمهایت را روی هم بگذار، من دستور را عمل کردم و چشمهایم را روی هم گذاشتم پس از چند لحظه به من فرمود، چشمت را باز کن، باز کردم خود را در کنار قافله دیدم در این موقع آن حضرت از نظرم غائب شد.
حاجی نوری در کتاب «نجمالثاقب» پس از نقل این قضیه فرموده:
که حسن بن حمزه از اجلّهی فقهاء طائفهی امامیه است و از جمله تصانیف او کتاب «غیبت» است.
و شیخ طوسی میگوید: که سید حسن بن حمزه، فاضل ادیب، عارف فقیه، زاهد ورع، صاحب محاسن بسیار بوده است.(کتاب شریف ملاقات باامام زمان)
مرد صالحی از شیعیان گفت من در یکی از سالها به قصد زیارت بیتالله و اعمال حج از منزلم بیرون رفتم و اتفاقاً آن سال گرما و امراض مسری زیاد شده بود.
در راه از قافله با غفلتی که کرده بودم عقب افتادم، کمکم از کثرت تشنگی در آن بیابان گرم بیحال روی زمین افتادم و نزدیک به هلاکت بودم، که صدای شیهی اسبی به گوشم رسید.
وقتی چشمم را باز کردم جوان خوشرو و خوشبوئی را سوار بر اسب دیدم که بالای سرم ایستاده و ظرف آبی در دست داشت، از اسب پیاده شد و آن آب را به من داد، آن آب به قدری سرد و شیرین بود که من تا به حال مثل آن آب را نخوردهام از آن آقا سؤال کردم: تو که هستی که این لطف و مرحمت را به من نمودی؟!
گفت: من حجت خدا بر بندگان خدایم، من بقیةالله در زمینم، من آن کسی هستم که زمین را از عدل و داد پر خواهم کرد بعد از آنکه پر از ظلم و جور شده باشد.
من فرزند حسن بن علی بن محمّد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمّد بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالبم علیهم السّلام.
وقتی او را شناختم به من فرمود، چشمهایت را روی هم بگذار، من دستور را عمل کردم و چشمهایم را روی هم گذاشتم پس از چند لحظه به من فرمود، چشمت را باز کن، باز کردم خود را در کنار قافله دیدم در این موقع آن حضرت از نظرم غائب شد.
حاجی نوری در کتاب «نجمالثاقب» پس از نقل این قضیه فرموده:
که حسن بن حمزه از اجلّهی فقهاء طائفهی امامیه است و از جمله تصانیف او کتاب «غیبت» است.
و شیخ طوسی میگوید: که سید حسن بن حمزه، فاضل ادیب، عارف فقیه، زاهد ورع، صاحب محاسن بسیار بوده است.(کتاب شریف ملاقات باامام زمان)
🔴 آتش زدن خانه امام صادق سلام الله علیه
🔸عَنِ اَلْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: وَجَّهَ أَبُو جَعْفَرٍ اَلْمَنْصُورُ إِلَى اَلْحَسَنِ بْنِ زَيْدٍ وَ هُوَ وَالِيهِ عَلَى اَلْحَرَمَيْنِ أَنْ أَحْرِقْ عَلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ دَارَهُ فَأَلْقَى اَلنَّارَ فِي دَارِ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ فَأَخَذَتِ اَلنَّارُ فِي اَلْبَابِ وَ اَلدِّهْلِيزِ فَخَرَجَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ يَتَخَطَّى اَلنَّارَ وَ يَمْشِي فِيهَا وَ يَقُولُ أَنَا اِبْنُ أَعْرَاقِ اَلثَّرَى أَنَا اِبْنُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ
🔸مفضل بن عمر می گويد:ابو جعفر منصور (منصور دوانیقی،خليفه عباسى) به حسين بن زيد كه از طرف او والى مكه و مدينه بود پيغام داد كه خانه جعفر بن محمد را آتش بزن او هم خانه را آتش زد و آتش به در و راه رو خانه سرایت کرد، امام صادق عليه السّلام بيرون آمدند و در ميان شعله آتش راه می رفتند و مىفرمودند:منم پسر اعراق الثرى (از القاب حضرت اسماعيل می باشد)،منم پسر ابراهيم خليل الله [كه آتش نمرود بر او گلستان شد]
📚 کافی جلد ۱ صفحه ۴۷۳
🔸عَنِ اَلْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: وَجَّهَ أَبُو جَعْفَرٍ اَلْمَنْصُورُ إِلَى اَلْحَسَنِ بْنِ زَيْدٍ وَ هُوَ وَالِيهِ عَلَى اَلْحَرَمَيْنِ أَنْ أَحْرِقْ عَلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ دَارَهُ فَأَلْقَى اَلنَّارَ فِي دَارِ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ فَأَخَذَتِ اَلنَّارُ فِي اَلْبَابِ وَ اَلدِّهْلِيزِ فَخَرَجَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ يَتَخَطَّى اَلنَّارَ وَ يَمْشِي فِيهَا وَ يَقُولُ أَنَا اِبْنُ أَعْرَاقِ اَلثَّرَى أَنَا اِبْنُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ
🔸مفضل بن عمر می گويد:ابو جعفر منصور (منصور دوانیقی،خليفه عباسى) به حسين بن زيد كه از طرف او والى مكه و مدينه بود پيغام داد كه خانه جعفر بن محمد را آتش بزن او هم خانه را آتش زد و آتش به در و راه رو خانه سرایت کرد، امام صادق عليه السّلام بيرون آمدند و در ميان شعله آتش راه می رفتند و مىفرمودند:منم پسر اعراق الثرى (از القاب حضرت اسماعيل می باشد)،منم پسر ابراهيم خليل الله [كه آتش نمرود بر او گلستان شد]
📚 کافی جلد ۱ صفحه ۴۷۳
وَالَّذِينَ آمَنُوا وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُم بِإِيمَانٍ أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَمَا أَلَتْنَاهُم مِّنْ عَمَلِهِم مِّن شَيْءٍ ۚ كُلُّ امْرِئٍ بِمَا كَسَبَ رَهِينٌ
ـــــــــــــــــــــــــ
«فرزندان مؤمنین به آنها ملحق میشوند»
و کسانی که ایمان آوردهاند و در ایمان، فرزندانشان از آنها پیروی کردهاند، نسلشان را به آنها ملحق میکنیم و چیزی از عمل آنها کم نمیکنیم. هر کسی گرو چیزی است که کسب کرده است.
(سوره طور آیه ۲۱)
وَالَّذِينَ آمَنُوا وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُم بِإِيمَانٍ أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَمَا أَلَتْنَاهُم مِّنْ عَمَلِهِم مِّن شَيْءٍ ۚ كُلُّ امْرِئٍ بِمَا كَسَبَ رَهِينٌ
ـــــــــــــــــــــــــ
«فرزندان مؤمنین به آنها ملحق میشوند»
و کسانی که ایمان آوردهاند و در ایمان، فرزندانشان از آنها پیروی کردهاند، نسلشان را به آنها ملحق میکنیم و چیزی از عمل آنها کم نمیکنیم. هر کسی گرو چیزی است که کسب کرده است.
(سوره طور آیه ۲۱)
دعا برای فرج
Haj-Agha Halabi
🔖 والله اگر یک پارچه عمرتان را خرج دعای بر فرج و ظهور امام زمان کنید، مغبون نیستید !
📌اللهم عجّل لولیّک الفرج
📌اللهم عجّل لولیّک الفرج
🔸عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ لِلَّهِ حَرَماً وَ هُوَ مَكَّةُ، وَ لِرَسُولِهِ حَرَماً وَ هُوَ الْمَدِينَةُ، وَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ حَرَماً وَ هُوَ الْكُوفَةُ، وَ لَنَا حَرَماً وَ هُوَ قُمُّ، وَ سَتُدْفَنُ فِيهِ امْرَأَةٌ مِنْ وُلْدِي تُسَمَّى فَاطِمَةَ، مَنْ زَارَهَا وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ.
🔸حضرت صادق عليه السلام فرمودند: برای خداوند، حرمی است و آن مکّه است. برای رسول خدا صلّی الله علیه و آله حرمی است و آن مدینه است. برای امیراالمؤمنین علیه السلام حرمی است و آن کوفه است. و براي ما حرمي است و آن، قم است. به زودي زني از فرزندان من در آن جا دفن ميشود که نامش فاطمه ميباشد. هر کس او را زيارت کند، بهشت براي او واجب می شود.
📚بحار الأنوار، جلد۱۰۲، صفحه ۲۶۷
🔸حضرت صادق عليه السلام فرمودند: برای خداوند، حرمی است و آن مکّه است. برای رسول خدا صلّی الله علیه و آله حرمی است و آن مدینه است. برای امیراالمؤمنین علیه السلام حرمی است و آن کوفه است. و براي ما حرمي است و آن، قم است. به زودي زني از فرزندان من در آن جا دفن ميشود که نامش فاطمه ميباشد. هر کس او را زيارت کند، بهشت براي او واجب می شود.
📚بحار الأنوار، جلد۱۰۲، صفحه ۲۶۷
Forwarded from کوی محبوب
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نماهنگ (جمعه انتظار)
@koymahbob
@koymahbob
Forwarded from کوی محبوب
💥نماز هر یکشنبه ماه ذی القعده💥
و در روز يكشنبه اين ماه نمازي با فضيلت بسيار از رسول خدا(صلي الله عليه وآله) روايت كرده كه مجملش آن است كه هر كه آن را بجا آورد توبه اش مقبول و گناهش آمرزيده شود و خصماء او در روز قيامت از او راضي شوند و با ايمان بميرد و دينش گرفته نشود و قبرش گشاده و نوراني گردد و والدينش ازاو راضي گردند و مغفرت شامل حال والدين او و ذريّه او گردد و توسعه رزق پيدا كند و ملك الموت با او دروقت مردن مداراكند وبه آساني جان او بيرون شود و كيفيّت آن چنان است كه:
در روز يكشنبه غسل كند و وضو بگيرد و چهار ركعت نماز گذارد در هر ركعت حمد يك مرتبه و قُلْ هُوَ اللّهُ اَحَدٌ سه مرتبه و مُعَوَّذَتَيْن(سوره ناس و فلق) يك مرتبه پس استغفار كند هفتاد مرتبه و ختم كند استغفار را به لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ الْعَليِّ الْعَظيمِ، پس بگويد: يا عَزيزُ يا غَفّارُ،اغْفِرْ لي ذُنُوبي وَذُنُوبَ جَميـعِ المُؤمِنينَ وَالْمُؤمِناتِ، فَاِنَّهُ لا يَغْفِرُالذُّنُوبَ اِلاّ اَنْتَ. فقيرگويد ظاهرآن است كه اين استغفارمذكور و دعاي بعد را بعد از نماز بايد بجا آورد. (کتاب شریف مفاتیح الجنان)
《از شما درخواست داریم این نماز را به نیت درخواست ظهور امام زمان ارواحنافداه، از درگاه خدای متعال، بخوانید》
@koymahbob🌺🌺🌺🌺
و در روز يكشنبه اين ماه نمازي با فضيلت بسيار از رسول خدا(صلي الله عليه وآله) روايت كرده كه مجملش آن است كه هر كه آن را بجا آورد توبه اش مقبول و گناهش آمرزيده شود و خصماء او در روز قيامت از او راضي شوند و با ايمان بميرد و دينش گرفته نشود و قبرش گشاده و نوراني گردد و والدينش ازاو راضي گردند و مغفرت شامل حال والدين او و ذريّه او گردد و توسعه رزق پيدا كند و ملك الموت با او دروقت مردن مداراكند وبه آساني جان او بيرون شود و كيفيّت آن چنان است كه:
در روز يكشنبه غسل كند و وضو بگيرد و چهار ركعت نماز گذارد در هر ركعت حمد يك مرتبه و قُلْ هُوَ اللّهُ اَحَدٌ سه مرتبه و مُعَوَّذَتَيْن(سوره ناس و فلق) يك مرتبه پس استغفار كند هفتاد مرتبه و ختم كند استغفار را به لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ الْعَليِّ الْعَظيمِ، پس بگويد: يا عَزيزُ يا غَفّارُ،اغْفِرْ لي ذُنُوبي وَذُنُوبَ جَميـعِ المُؤمِنينَ وَالْمُؤمِناتِ، فَاِنَّهُ لا يَغْفِرُالذُّنُوبَ اِلاّ اَنْتَ. فقيرگويد ظاهرآن است كه اين استغفارمذكور و دعاي بعد را بعد از نماز بايد بجا آورد. (کتاب شریف مفاتیح الجنان)
《از شما درخواست داریم این نماز را به نیت درخواست ظهور امام زمان ارواحنافداه، از درگاه خدای متعال، بخوانید》
@koymahbob🌺🌺🌺🌺
.....حاج حاجآقای ابهری مرد عجیبی بود، پاک و باصفا، اهل محبّت و ولایت، به اهل بیت عصمت علیهم السّلام عشق میورزید، تقلّب و دروغ در قاموس زندگیش وجود نداشت، او نمیتوانست بپذیرد که مثلاً یک روحانی مثل من ممکن است چند ماه بر او بگذرد و خدمت امام زمان علیهالسّلام نرسد.
حسینیهای ساخته بود که از او واقعاً عطر حسینی استشمام میشد. یک روز تنها در آن حسینیه نشسته بودم دیدم بیجهت حال گریهی عجیبی به من دست داد، مقداری بر مظلومیت سیدالشّهداء علیهالسّلام اشک ریختم و از آنجا بیرون آمدم.
حاج حاجآقا به من برخورد کرد و گفت: نتوانستی خودت را کنترل کنی؟
گفتم: نه، این حسینیه عجیبی است.
گفت: چرا نباشد؟ میدانی این حسینیه را من چگونه ساختهام؟ چند نفر عمله و بنّای با حال را از تهران و زنجان پیدا کردم و یک روضهخوان با اخلاص هم دعوت نمودم، هر وقت آنها میخواستند این حسینیه را بسازند باید قبلاً روضهای میخواندند با چشمهای اشکآلود شروع به کار میکردند. و این برنامه ادامه داشت تا حسینیه تمام شد.
(برگرفته از کتاب شریف پرواز روح)
حسینیهای ساخته بود که از او واقعاً عطر حسینی استشمام میشد. یک روز تنها در آن حسینیه نشسته بودم دیدم بیجهت حال گریهی عجیبی به من دست داد، مقداری بر مظلومیت سیدالشّهداء علیهالسّلام اشک ریختم و از آنجا بیرون آمدم.
حاج حاجآقا به من برخورد کرد و گفت: نتوانستی خودت را کنترل کنی؟
گفتم: نه، این حسینیه عجیبی است.
گفت: چرا نباشد؟ میدانی این حسینیه را من چگونه ساختهام؟ چند نفر عمله و بنّای با حال را از تهران و زنجان پیدا کردم و یک روضهخوان با اخلاص هم دعوت نمودم، هر وقت آنها میخواستند این حسینیه را بسازند باید قبلاً روضهای میخواندند با چشمهای اشکآلود شروع به کار میکردند. و این برنامه ادامه داشت تا حسینیه تمام شد.
(برگرفته از کتاب شریف پرواز روح)
«مرحوم حجّة الاسلام»
«آقای شیخ علی فریدة الاسلام کاشانی»
جوانی که به قول خودش هر چه از او نقل میشود و به او عنایت شده تنها و تنها در اثر توسّلاتی بوده که به حضرت بقیة الله ارواحنافداه داشته است.
همزمان با آنکه، از سنّ نه سالگی که به درس عربی اشتغال پیدا میکند. امام عصر علیهالسّلام را با یک برخورد میشناسد و دائماً متوسّل به آن حضرت میشود. و حتّی من میتوانم ادّعا کنم که یک ساعت در زندگی بدون یاد آن حضرت بسر نبرده است.
او در درسهای علوم ظاهری به وسیلهی آن توسّلات، نبوغی پیدا کرده بود که در سنّ یازده سالگی در مقابل اشعار ابن مالک در علم نحو اشعاری به عربی گفته که به چاپ رسیده و در مقدّمهاش میگوید:
اَینَ ابْنُ مالِک لَینْظُرَنَّ ما
نَظَمْتُهُ فَیتْرُکنَّ ما نَظَما
یعنی: کجاست ابن مالک تا ببیند آنچه را که من به نظم آوردهام و اشعار خود را ترک کند. (یعنی: این اشعار در نحو مافوق اشعار ابن مالک است که طلاّب در درسهای عربی مقیدند آن را بخوانند).
او میگفت: تاریخ تولّد مرا پدرم با قید روز و ساعت در پشت قرآن نوشته بود. در سنّ پانزده سالگی وقتی سالروز تولّدم رسید و دقیقاً متوجّه شدم که تکلیف شدهام اتفاقاً در آن ساعت در مشهد بودم، به حرم مطهّر حضرت علی بن موسی الرّضا علیهالسّلام مشرّف شدم و احساس میکردم در عین آنکه مورد لطف پروردگار قرار گرفته و رسماً مرا اجازهی بندگی داده است، بار سنگینی را هم بر دوشم گذاشته که قطعاً تنها با ارادهی خودم نمیتوانم آن را به منزل برسانم و با خود میگفتم: «وَ ما اُبَرِّءُ نَفْسی اِنَّ النَّفْسَ لَاَمّارَةٌ بِالسُّوءِ». (۱)
و لذا چند ساعت در حرم به حضرت ثامن الحجج علیهالسّلام متوسّل بودم شاید مرا کمک کند تا بتوانم بار سنگین تکلیف را بر دوش بکشم.
مرحوم شیخ علی کاشانی وقتی به سنّ بیست سالگی رسیده بود، مجتهد مطلق بود و از طرف بعضی از مراجع تقلید، اجازهی اجتهاد داشت.
یکی از اعلام و مراجع میگفت و در ضمن شعری در مدح او نیز گفته بود که او دریائی است پر از مروارید، هر چه میخواهید با حضور در محضرش از او تعلیم بگیرید.
آن مرحوم، کتابی در اصول فقه نوشته بود که بعد از فوتش به نام «فریدة الاصول» به چاپ رسیده و مورد استفادهی علما و طلاّب قرار گرفت.
مرحوم آقای شیخ علی کاشانی زیاد متوسّل به مقام مقدّس حضرت بقیة الله ارواحنافداه بود. و فراموش نمیکنم که هر وقت در نیمهی شب از حجرهی مدرسهی حجّتیه بیرون میآمدم، میدیدم که او در مقابل پنجره ایستاده و با گریه و نالههای عاشقانهاش حضرت ولی عصر علیهالسّلام را مورد خطاب قرار داده و با او مناجات میکند. (ما در کتاب «ملاقات با امام زمان علیهالسّلام » یکی دو قضیه از آن مرحوم ذکر کردهایم).
کمتر کسی بود که مرحوم آقای شیخ علی کاشانی را درک کرده باشد و او را با این مشخّصات نشناخته باشد.
۱ همیشه بعد از نماز مغرب و عشا حدود یک ساعت سر به سجده میگذاشت و دعا میخواند و آنچنان اشک میریخت که کسی نمیتوانست او را از آن حال منصرف کند.
۲ در تمام اوقات، حال مراقبت عجیبی داشت که حتّی حرکات معمولی خود را کنترل میکرد و بدون محاسبه، شب نمیخوابید.
۳ وقتی سخن از ائمّهی معصومین علیهم السّلام به میان میآمد، آنچنان به آنها اظهار عشق و علاقه میکرد که من با آنکه اولیاء خدا را زیاد دیدهام کسی را مانند او تا این حدّ پر حرارت نسبت به آنها ندیدهام.
فراموش نمیکنم یک روز از او سؤال شد که آیا حضرت علی اکبر علیهالسّلام مقامش بالاتر است یا حضرت آدم؟
دیدم اشک از دیدگانش جاری شد و بدنش میلرزید و میگفت: به خدا قسم اگر حضرت آدم در دل به حضرت علی اکبر علیهالسّلام علاقه نمیداشت به مقام نبوّت نمیرسید.
مرحوم شیخ علی کاشانی این کلام را روی احساسات نمیگفت؛ بلکه طبق عقیده میفرمود و دلائلی هم محقّقین بر این مطلب در کتابهای فضائل سادات و معارف اهل بیت عصمت علیهم السّلام آوردهاند که از نقلش در اینجا به خاطر طولانی نشدن کتاب خودداری میکنم.
مرحوم شیخ علی کاشانی با ارواح اولیاء خدا در تماس بود و شبها به قبرستان میرفت و با اولیاء خدا حرف میزد.
یک شب به مرحوم شهید هاشمینژاد و من گفتند که بیائید با هم به قبرستان برویم و با روح یکی از اولیاء خدا حرف بزنیم.
مرحوم شهید هاشمینژاد گفت: من میترسم ولی بالاخره با هم رفتیم و ما پشت در اتاق مقبره ایستادیم و او وارد مقبره شد و مدّتی آنها با صدای بلند با یکدیگر حرف میزدند ولی ما چیزی نمیفهمیدیم و تنها صدای آنها را میشنیدیم.
«آقای شیخ علی فریدة الاسلام کاشانی»
جوانی که به قول خودش هر چه از او نقل میشود و به او عنایت شده تنها و تنها در اثر توسّلاتی بوده که به حضرت بقیة الله ارواحنافداه داشته است.
همزمان با آنکه، از سنّ نه سالگی که به درس عربی اشتغال پیدا میکند. امام عصر علیهالسّلام را با یک برخورد میشناسد و دائماً متوسّل به آن حضرت میشود. و حتّی من میتوانم ادّعا کنم که یک ساعت در زندگی بدون یاد آن حضرت بسر نبرده است.
او در درسهای علوم ظاهری به وسیلهی آن توسّلات، نبوغی پیدا کرده بود که در سنّ یازده سالگی در مقابل اشعار ابن مالک در علم نحو اشعاری به عربی گفته که به چاپ رسیده و در مقدّمهاش میگوید:
اَینَ ابْنُ مالِک لَینْظُرَنَّ ما
نَظَمْتُهُ فَیتْرُکنَّ ما نَظَما
یعنی: کجاست ابن مالک تا ببیند آنچه را که من به نظم آوردهام و اشعار خود را ترک کند. (یعنی: این اشعار در نحو مافوق اشعار ابن مالک است که طلاّب در درسهای عربی مقیدند آن را بخوانند).
او میگفت: تاریخ تولّد مرا پدرم با قید روز و ساعت در پشت قرآن نوشته بود. در سنّ پانزده سالگی وقتی سالروز تولّدم رسید و دقیقاً متوجّه شدم که تکلیف شدهام اتفاقاً در آن ساعت در مشهد بودم، به حرم مطهّر حضرت علی بن موسی الرّضا علیهالسّلام مشرّف شدم و احساس میکردم در عین آنکه مورد لطف پروردگار قرار گرفته و رسماً مرا اجازهی بندگی داده است، بار سنگینی را هم بر دوشم گذاشته که قطعاً تنها با ارادهی خودم نمیتوانم آن را به منزل برسانم و با خود میگفتم: «وَ ما اُبَرِّءُ نَفْسی اِنَّ النَّفْسَ لَاَمّارَةٌ بِالسُّوءِ». (۱)
و لذا چند ساعت در حرم به حضرت ثامن الحجج علیهالسّلام متوسّل بودم شاید مرا کمک کند تا بتوانم بار سنگین تکلیف را بر دوش بکشم.
مرحوم شیخ علی کاشانی وقتی به سنّ بیست سالگی رسیده بود، مجتهد مطلق بود و از طرف بعضی از مراجع تقلید، اجازهی اجتهاد داشت.
یکی از اعلام و مراجع میگفت و در ضمن شعری در مدح او نیز گفته بود که او دریائی است پر از مروارید، هر چه میخواهید با حضور در محضرش از او تعلیم بگیرید.
آن مرحوم، کتابی در اصول فقه نوشته بود که بعد از فوتش به نام «فریدة الاصول» به چاپ رسیده و مورد استفادهی علما و طلاّب قرار گرفت.
مرحوم آقای شیخ علی کاشانی زیاد متوسّل به مقام مقدّس حضرت بقیة الله ارواحنافداه بود. و فراموش نمیکنم که هر وقت در نیمهی شب از حجرهی مدرسهی حجّتیه بیرون میآمدم، میدیدم که او در مقابل پنجره ایستاده و با گریه و نالههای عاشقانهاش حضرت ولی عصر علیهالسّلام را مورد خطاب قرار داده و با او مناجات میکند. (ما در کتاب «ملاقات با امام زمان علیهالسّلام » یکی دو قضیه از آن مرحوم ذکر کردهایم).
کمتر کسی بود که مرحوم آقای شیخ علی کاشانی را درک کرده باشد و او را با این مشخّصات نشناخته باشد.
۱ همیشه بعد از نماز مغرب و عشا حدود یک ساعت سر به سجده میگذاشت و دعا میخواند و آنچنان اشک میریخت که کسی نمیتوانست او را از آن حال منصرف کند.
۲ در تمام اوقات، حال مراقبت عجیبی داشت که حتّی حرکات معمولی خود را کنترل میکرد و بدون محاسبه، شب نمیخوابید.
۳ وقتی سخن از ائمّهی معصومین علیهم السّلام به میان میآمد، آنچنان به آنها اظهار عشق و علاقه میکرد که من با آنکه اولیاء خدا را زیاد دیدهام کسی را مانند او تا این حدّ پر حرارت نسبت به آنها ندیدهام.
فراموش نمیکنم یک روز از او سؤال شد که آیا حضرت علی اکبر علیهالسّلام مقامش بالاتر است یا حضرت آدم؟
دیدم اشک از دیدگانش جاری شد و بدنش میلرزید و میگفت: به خدا قسم اگر حضرت آدم در دل به حضرت علی اکبر علیهالسّلام علاقه نمیداشت به مقام نبوّت نمیرسید.
مرحوم شیخ علی کاشانی این کلام را روی احساسات نمیگفت؛ بلکه طبق عقیده میفرمود و دلائلی هم محقّقین بر این مطلب در کتابهای فضائل سادات و معارف اهل بیت عصمت علیهم السّلام آوردهاند که از نقلش در اینجا به خاطر طولانی نشدن کتاب خودداری میکنم.
مرحوم شیخ علی کاشانی با ارواح اولیاء خدا در تماس بود و شبها به قبرستان میرفت و با اولیاء خدا حرف میزد.
یک شب به مرحوم شهید هاشمینژاد و من گفتند که بیائید با هم به قبرستان برویم و با روح یکی از اولیاء خدا حرف بزنیم.
مرحوم شهید هاشمینژاد گفت: من میترسم ولی بالاخره با هم رفتیم و ما پشت در اتاق مقبره ایستادیم و او وارد مقبره شد و مدّتی آنها با صدای بلند با یکدیگر حرف میزدند ولی ما چیزی نمیفهمیدیم و تنها صدای آنها را میشنیدیم.
مرحوم شیخ علی کاشانی تخلیهی روح داشت؛ و بر این کار فوقالعاده مسلّط بود. ولی به ما توصیه میکرد که این کار را نکنید؛ زیرا بسیار خطرناک است.
مرحوم شیخ علی کاشانی در سنّ بیست و چهار سالگی از دنیا رفت ولی یک ماه قبل از فوتش در مشهد به من گفت: رفقای ما نیستند، شما هم که کمتر احوال ما را میپرسی.
گفتم: فردا به مدرسهی خیراتخان میآیم و خدمتتان میرسم.
گفت: مانعی ندارد، منتظرم.
فردای آن روز خدمتش رسیدم و از محضرش زیاد استفاده کردم. منجمله میگفت: خوابی دیدهام و فکر میکنم به زودی از دنیا بروم.
گفتم: چه دیدهاید؟
گفت: در عالم رؤیا دیدم (۱) که وارد اتاقی شدم و دیدم که حضرت بقیةالله ارواحنافداه در آن اتاق نشستهاند؛ سلام عرض کردم. حضرت در جواب سلام من فرمودند: «و علیک السّلام یا شیخ الشّهدا».
گفتم: آقا چرا این طور جواب فرمودید؟!
فرمود: نمیخواهی این طور باشد؟
گفتم: انشاءالله.
آقا هم فرمودند: انشاءالله.
من گفتم: انشاءالله بعد از عمر زیادی که کردید شهید از دنیا خواهید رفت و شما بزرگ و عالم شهدای زمان خود هستید. چیزی نگفت و مطلب در آن مجلس فراموش شد و به مطالب دیگری پرداختیم.
بعد از آن جریان، در همان سال معظّمله از مشهد به یکی از قراء اطراف رودسر که قبلاً دعوت شده بود رفت، میزبانش نقل میکرد که طبق برنامهی معمول هر شب، نماز مغرب و عشا را خواند و مشغول مناجات بود که برای ما خبر آوردند از قریهی بالا سیلی به طرف قریهی ما سرازیر است.
ما به او گفتیم: شما دعا کنید که این سیل به قریهی ما نیاید و یا خسارت به ما وارد نکند.
گفت: نه، سیل به شما خسارت وارد نمیکند. و سر به سجده گذاشت و مشغول ذکر و مناجات شد ولی پس از چند دقیقه صدایش قطع شد. وقتی بالای سرش رفتیم، دیدیم از دنیا رفته است. خدا رحمتش کند.
جنازهی آن مرحوم را به قم بردند و در قبرستان مرحوم آقای حاج شیخ عبدالکریم دفنش کردند و «حضرت آیةالله العظمی نجفی مرعشی» دستور فرمودند که روی قبرش بنویسید: المخاطب من قبل صاحب الزّمان علیهالسّلام: «و علیک السّلام یا شیخ الشّهداء».
🌺 برگرفته از کتاب شریف پرواز روح)
مرحوم شیخ علی کاشانی در سنّ بیست و چهار سالگی از دنیا رفت ولی یک ماه قبل از فوتش در مشهد به من گفت: رفقای ما نیستند، شما هم که کمتر احوال ما را میپرسی.
گفتم: فردا به مدرسهی خیراتخان میآیم و خدمتتان میرسم.
گفت: مانعی ندارد، منتظرم.
فردای آن روز خدمتش رسیدم و از محضرش زیاد استفاده کردم. منجمله میگفت: خوابی دیدهام و فکر میکنم به زودی از دنیا بروم.
گفتم: چه دیدهاید؟
گفت: در عالم رؤیا دیدم (۱) که وارد اتاقی شدم و دیدم که حضرت بقیةالله ارواحنافداه در آن اتاق نشستهاند؛ سلام عرض کردم. حضرت در جواب سلام من فرمودند: «و علیک السّلام یا شیخ الشّهدا».
گفتم: آقا چرا این طور جواب فرمودید؟!
فرمود: نمیخواهی این طور باشد؟
گفتم: انشاءالله.
آقا هم فرمودند: انشاءالله.
من گفتم: انشاءالله بعد از عمر زیادی که کردید شهید از دنیا خواهید رفت و شما بزرگ و عالم شهدای زمان خود هستید. چیزی نگفت و مطلب در آن مجلس فراموش شد و به مطالب دیگری پرداختیم.
بعد از آن جریان، در همان سال معظّمله از مشهد به یکی از قراء اطراف رودسر که قبلاً دعوت شده بود رفت، میزبانش نقل میکرد که طبق برنامهی معمول هر شب، نماز مغرب و عشا را خواند و مشغول مناجات بود که برای ما خبر آوردند از قریهی بالا سیلی به طرف قریهی ما سرازیر است.
ما به او گفتیم: شما دعا کنید که این سیل به قریهی ما نیاید و یا خسارت به ما وارد نکند.
گفت: نه، سیل به شما خسارت وارد نمیکند. و سر به سجده گذاشت و مشغول ذکر و مناجات شد ولی پس از چند دقیقه صدایش قطع شد. وقتی بالای سرش رفتیم، دیدیم از دنیا رفته است. خدا رحمتش کند.
جنازهی آن مرحوم را به قم بردند و در قبرستان مرحوم آقای حاج شیخ عبدالکریم دفنش کردند و «حضرت آیةالله العظمی نجفی مرعشی» دستور فرمودند که روی قبرش بنویسید: المخاطب من قبل صاحب الزّمان علیهالسّلام: «و علیک السّلام یا شیخ الشّهداء».
🌺 برگرفته از کتاب شریف پرواز روح)
💥نماز هر یکشنبه ماه ذی القعده💥
و در روز يكشنبه اين ماه نمازي با فضيلت بسيار از رسول خدا(صلي الله عليه وآله) روايت كرده كه مجملش آن است كه هر كه آن را بجا آورد توبه اش مقبول و گناهش آمرزيده شود و خصماء او در روز قيامت از او راضي شوند و با ايمان بميرد و دينش گرفته نشود و قبرش گشاده و نوراني گردد و والدينش ازاو راضي گردند و مغفرت شامل حال والدين او و ذريّه او گردد و توسعه رزق پيدا كند و ملك الموت با او دروقت مردن مداراكند وبه آساني جان او بيرون شود و كيفيّت آن چنان است كه:
در روز يكشنبه غسل كند و وضو بگيرد و چهار ركعت نماز گذارد در هر ركعت حمد يك مرتبه و قُلْ هُوَ اللّهُ اَحَدٌ سه مرتبه و مُعَوَّذَتَيْن(سوره ناس و فلق) يك مرتبه پس استغفار كند هفتاد مرتبه و ختم كند استغفار را به لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ الْعَليِّ الْعَظيمِ، پس بگويد: يا عَزيزُ يا غَفّارُ،اغْفِرْ لي ذُنُوبي وَذُنُوبَ جَميـعِ المُؤمِنينَ وَالْمُؤمِناتِ، فَاِنَّهُ لا يَغْفِرُالذُّنُوبَ اِلاّ اَنْتَ. فقيرگويد ظاهرآن است كه اين استغفارمذكور و دعاي بعد را بعد از نماز بايد بجا آورد. (کتاب شریف مفاتیح الجنان)
《از شما درخواست داریم این نماز را به نیت درخواست ظهور امام زمان ارواحنافداه، از درگاه خدای متعال، بخوانید》
@koymahbob🌺🌺🌺🌺
و در روز يكشنبه اين ماه نمازي با فضيلت بسيار از رسول خدا(صلي الله عليه وآله) روايت كرده كه مجملش آن است كه هر كه آن را بجا آورد توبه اش مقبول و گناهش آمرزيده شود و خصماء او در روز قيامت از او راضي شوند و با ايمان بميرد و دينش گرفته نشود و قبرش گشاده و نوراني گردد و والدينش ازاو راضي گردند و مغفرت شامل حال والدين او و ذريّه او گردد و توسعه رزق پيدا كند و ملك الموت با او دروقت مردن مداراكند وبه آساني جان او بيرون شود و كيفيّت آن چنان است كه:
در روز يكشنبه غسل كند و وضو بگيرد و چهار ركعت نماز گذارد در هر ركعت حمد يك مرتبه و قُلْ هُوَ اللّهُ اَحَدٌ سه مرتبه و مُعَوَّذَتَيْن(سوره ناس و فلق) يك مرتبه پس استغفار كند هفتاد مرتبه و ختم كند استغفار را به لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ الْعَليِّ الْعَظيمِ، پس بگويد: يا عَزيزُ يا غَفّارُ،اغْفِرْ لي ذُنُوبي وَذُنُوبَ جَميـعِ المُؤمِنينَ وَالْمُؤمِناتِ، فَاِنَّهُ لا يَغْفِرُالذُّنُوبَ اِلاّ اَنْتَ. فقيرگويد ظاهرآن است كه اين استغفارمذكور و دعاي بعد را بعد از نماز بايد بجا آورد. (کتاب شریف مفاتیح الجنان)
《از شما درخواست داریم این نماز را به نیت درخواست ظهور امام زمان ارواحنافداه، از درگاه خدای متعال، بخوانید》
@koymahbob🌺🌺🌺🌺
فرا رسیدن سالروز میلاد مسعود حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام را به پیشگاه مقدس حضرت بقیة الله ارواحنافداه تبریک عرض می نماییم🌺🌺🌺
جناب کلینی از علی بن اسباط (از اصحاب موثّق امام رضا و امام جواد علیهما السلام) نقل میکند:
🔸محضر منوّر امام علی بن موسی الرضا علیه السلام بودم. فرمود:
«آن گنجی که خداوند در قرآن یاد نموده: "در زیر دیوار گنجی برای آن دو یتیم بود"، در آن (لوح زرین) چنین نوشته بود:
🔖بسم الله الرحمن الرحیم
شگفتا از کسی که یقین به مرگ دارد، چگونه شاد میشود؟!
شگفتا از کسی که یقین به تقدیر الهی دارد، چگونه اندوهناک میشود؟!
شگفتا از کسی که دنیا و دگرگونی آن و بیوفاییش به اهل خود را دیده، چگونه به آن اعتماد و میل میکند؟!
برای کسی که عقل خدایی دارد (خدا را درست شناخته باشد)، سزاوار است که به خداوند در حُکم و تقدیرش بد گمان نباشد، و رسیدن روزیِ او را دیر نشمارد. (نسبت به روزی خود شاکی نباشد)».
عرضه داشتم: میخواهم این فرمایش را یادداشت کنم.
پس امام علیه السلام به سرعت دست خود را به سمت دوات (مرکّب) برد تا آن را در اختیارم نهد. من نیز دست مبارکش را گرفته و بر آن بوسه زدم، و دوات را از ایشان گرفتم و آن سخن را نوشتم.
🔸محضر منوّر امام علی بن موسی الرضا علیه السلام بودم. فرمود:
«آن گنجی که خداوند در قرآن یاد نموده: "در زیر دیوار گنجی برای آن دو یتیم بود"، در آن (لوح زرین) چنین نوشته بود:
🔖بسم الله الرحمن الرحیم
شگفتا از کسی که یقین به مرگ دارد، چگونه شاد میشود؟!
شگفتا از کسی که یقین به تقدیر الهی دارد، چگونه اندوهناک میشود؟!
شگفتا از کسی که دنیا و دگرگونی آن و بیوفاییش به اهل خود را دیده، چگونه به آن اعتماد و میل میکند؟!
برای کسی که عقل خدایی دارد (خدا را درست شناخته باشد)، سزاوار است که به خداوند در حُکم و تقدیرش بد گمان نباشد، و رسیدن روزیِ او را دیر نشمارد. (نسبت به روزی خود شاکی نباشد)».
عرضه داشتم: میخواهم این فرمایش را یادداشت کنم.
پس امام علیه السلام به سرعت دست خود را به سمت دوات (مرکّب) برد تا آن را در اختیارم نهد. من نیز دست مبارکش را گرفته و بر آن بوسه زدم، و دوات را از ایشان گرفتم و آن سخن را نوشتم.