نیلوفر قائمی فر
24.3K subscribers
20 photos
21 videos
200 links
پیج اینستاگرام:
instagram.com/nilufar.ghaemifar2

بچه‌ها تمامی رمانای منو فقط از اپلیکیشن باغ استور تهیه کنید، تنها جایی که با رضایت خودم منتشر میشه و هر سایت و گروه و کانالی جز این منبع رمانهای منو منتشر کنه راضی نیستم و حرامه!
https://baghstore.net/
Download Telegram
پرش به قسمت یک :
https://t.me/nilufar_ghaemifar/81844

پرش به قسمت قبل :
https://t.me/nilufar_ghaemifar/89039

#پنجاه_وشش
#اوهام_عاشقی
#نیلوفر_قائمی_فر

مطالعه این رمان جدید فقط و فقط در اپلیکیشن باغ استور مقدور می باشد.

*

-می شم نه، شدم! باید ور داشته باشی. من وقتی از خونه اون شوهر عنترم...
دوتایی زدیم زیر خنده و گفتم:
-بیروم اومدم یعنی فرار کردم حالم خیلی بد بود. خب ترسیده بودم و حدودا دو هفته پیش سحر و آنیتا بودم اما یواشکی چون صاحب خوه اشون خیلی فضوله که آخر هم فهید من اونجام و اومد گفت:"دوستتون از این به بعد اینجا می مونه؟ سه نفره شدین؟ من اینجارو به دو نفر کرایه دادم." که بگذریم اما توی همون دو هفته از استرس و ترس حالم بد بود. تجربه فرار و گریه نداشتم و توی گوشیم یه پیجی داشتم که همین جملات و مستنداتو می ذاشت. انقدر...انقدر روم تاثیر مثبت گذاشت که تونستم بیام اینجارو بگیرم، یعنی ببین چقدر ترسیده بودم که یادم رفته بود من یه مقدار پول توی کارتم دارم.
-از چی ترسیده بودی؟
با تردید به دور و بر نگاه کردم و کلافه گفتم:
-از اینکه...از اینکه ساشا پیدام کنه؛ من نمی خوام حتی برای یه ساعت به اون زندگی برگردم.
-چرا؟! می زنه؟!
-نه؛ نه بابا نمی زنه. اصلا اینطوری نیست. یعنی اونطوری که الکی سر هر چیزی بزنه.
یادم افتاد که دفعه ی آخری که منو به قصد کشت زد به خاطر این بود که جلوی چشم همه اشون روی خودم روغن ریخته بودم تا خودمو جلوی چشم ساشا آتیش بزنم. همه اشون ترسیدن و رفتن اما ساشا منو زد، منم تا جایی که می تونستم می زدمش اما خب زور اون بیشتر بود!
-پس چی؟
به عطا با درگیری فکری نگاه کردم و آهسته گفتم:
-مشکل اخلاقی داره؛ از نظر اخلاقی آدم درستی نیست.
-مشکل اخلاقی یعنی چی؟ عصبیه؟
عاصی شده گفتم:
-نه اون اخلاقی نه؛ بگیر چی می گم دیگه.
پوست صورتشو یکم چین داد و گفت:
-یعنی زن با....
مکثی کرد و سرشو فقط یک بار به طرفین تکون کوچیکی داد و گفت:
-دنبال زن های دیگه بود؟
یه آن با خیره شدن به عطا فکر کردم این بهترین تعریف از ساشاست که اصل قضیه رو نگم و اینو تایید کنم.
-آره آره یه چیز توی همین مایه ها.
جاخورده گفت:
-چرا حالا انقدر آسمون ریسمون می بافتی؟ می گفتی عنتر خان زن بازه.
گوشیم زنگ خورد و به صفحه اش نگاه کردم و دیدم آنیتا داره زنگ می زنه.
-آنیتائه؛ لابد می خواد ببینه راه افتادیم یا نه.
-بگو تو راهیم حاضر بشن.
دنبال دخترا رفتیم و توی ماشین هیچ موزیکی نداشتیم و همه ساکت بودن.
سحر-مرده شور سیستم صوتی این ماشینو ببرن، مگه می شه بدون ضبط اصلا زندگی کرد؟
عطا-آخ آخ من تو ماشین خودم یه سیستم نصب بود...
آنیتا-ای دیونه! چرا ماشینو نیاوردی؟ فرار بدون ماشین؟
عطا-ماشین به نام خودم نبود، یعنی خودم پولشو داده...
به من نگاه کرد و ادامه داد:
-فهمیدی؟ خودم داده بودم!
با اخم و شاکی نگاش کردم:
-فهمیدی چیه؟ بی تربیت! اصلا به من چه که تو دادی یا ندادی.
سحر-فعل و فاعل بذار برای فعل های بی صاحبت.
خندیدم و به سحر نگاه کردم و عطا گفت:
-نه آخه می دونید این همش در تلاشه بگه من دستم تو جیب بابام بوده.
آنیتا-عطا جون ما که غریبه نیستیم، اینجا هم کسی دوست دخترت نیست راحت باش.
عطا گردنشو دراز کرد و از آینه به آنیتا نگاه کرد و گفت:
-تو هم که لنگه ی دوستتی!
-ماشینت چرا به نام خودت نبوده؟
عطا-چون بابام نمی ذاشت چیزی به نامم باشه بفروشم و بپرم. واسه این قضیه همچین منو تو آمپاس و رودوایسی می ذاشت که ماشین و حساب بانکی و اینا همه به نام بابام بود.، برای رهی هم همینطوره.
آنیتا-ما زن ذلیل و شوهر ذلیل شنیدیم اما بابا ذلیل ندیده بودیم که دیدیم. آخه مال و دارایی تو چه به پدرت؟ می گفتی نمی خوام...
عطا-شما تو زندگی ما نبودید، کلا ما سیستم برخوردیمون با بابامون فرق می کنه. دِ من چرا فرار کردم؟ خب تو روی بابام می ایستادم می گفتم نمی خوام.
سحر-ولله ما هم نمی دونیم! شما پسرا هارت و پورتتون واسه ماهاست.

*
نصب #رایگان اپلیکیشن باغ استور برای همه موبایل ها (آیفون،سامسونگ،هوآوی،شیائومی و ...) :
https://t.me/BaghStore_app/284
*
این رمان فروشیه و هیچوقت توی تلگرام بصورت کامل پارت گذاری نمیشه!