نیلوفر قائمی فر
24.5K subscribers
20 photos
21 videos
200 links
پیج اینستاگرام:
instagram.com/nilufar.ghaemifar2

بچه‌ها تمامی رمانای منو فقط از اپلیکیشن باغ استور تهیه کنید، تنها جایی که با رضایت خودم منتشر میشه و هر سایت و گروه و کانالی جز این منبع رمانهای منو منتشر کنه راضی نیستم و حرامه!
https://baghstore.net/
Download Telegram
پرش به قسمت یک :
https://t.me/nilufar_ghaemifar/81844

پرش به قسمت قبل :
https://t.me/nilufar_ghaemifar/88949

#پنجاه_و_پنج
#اوهام_عاشقی
#نیلوفر_قائمی_فر

مطالعه این رمان جدید فقط
و فقط در اپلیکیشن باغ استور مقدور می باشد.

*

-نه رهی یه شخصیت خاص داره و خودش باید بخواد. اون مجاب شدنی نیست.
-تو بزرگتری یا رهی؟
-رهی.
-پس چرا تورو زن دادن و رهی رو ندادن؟
-که خارج نرم دیگه ؛ قبلا که بهت گفتم. بعدشم من زن نگرفتم دیدی که از عقدم فرار کردم.
-دلت تنگ شده؟
-تنگ رهی؟
-نه دختره!
-الناز؟!!! نه!
صورتشو جمع کرد و دستاشو رو به هوا گرفت و گفت:
-این چه سوالیه؟
-خب نامزدت بوده و باهاش رفت و آمد کردی. چه می دونم بغلش کردی، یه لحظه هایی داشتید که احساساتتو قلقلک بده دیگه هان؟ دلت تنگ شده براش؛ نمی شه که بد مطلق باشه!
با خنده گفت:
-اینطوری باشه من باید دلم برای یه جماعت تنگ بشه.
با خنده گفتم:
-بی شعور! اون فرق داشت.
-اینطوری نیست که! آدم باید دلش یکی رو بخواد، نه به جبر نه واسه منفعت یا خالی نبودن عریضه. یا چه می دونم کل انداختن! مثلا من خودم یه دوست دختر داشتم که چون خیلی خوش تیپ بود باهاش دوست بودم وگرنه به جان ساقی حال نمی کردم باهاش یه کلمه حرف بزنم.
-جون خودت! عه! چقدر بدجنسی عطا! دختره ی بدبخت.
-چه بدبختی؟ خب آدم اینطوریه دیگه، یه وقت با یکی برای سال ها حرف داره بزنه و با یکی حرف انقدر نداره که سلامو به زور می ده. مثلا با رهی حرف زیادی نمی زنم اما رهی تا صبح و تا ده سال بعد هم بغل من بشینه من از وجودش سیر نمی شم، نه که داداشمه ها نه...اصلا قوت قلبه تو نمی فهمی چی می گم.
-خب معلومه که نمی فهمم!
-نه نه منظورم این نیست که نمی فهمی یعنی...یعنی...
مکث کرد و سرشو به طرفین تکون داد و به سطحی بالاتر از من که مقابلش بودم، نگاه کرد و گفت:
-یعنی باید جای من باشی تا احساسمو درک کنی.
-ولی من جای تو هم نباشم مفهوم خواهر و برادری رو درک نمی کنم. من فقط یه مفهومو درک می کنم این که چطوری برای بقا فرار کنم؛ نه بقای زیستی ها؛ بقای وجودم!
روم نمی شد بگم حفظ آبرو و عزتم و برای اینکه ازم سوءاستفاده جنسی و جسمی نشه.
عطا خیره نگام کرد و به سختی گفت:
-ساقی! برادرت یعنی به تو نظر داشته؟ آره درست متوجه شدم؟! برادرت که نیست عموئه!
از جا بلند شدم:
-آنیتا دوغ دست کرده بود یادم رفته بیارم. به تلویزوین می شه چیزی وصل کرد؟ مثل....حالا برای بعد ها می گم ماهواره یا DVD هان؟ تو سر در میاری...
پشت سرهم حرف می زدم که همه چی فراموش بشه. عطا جواب های کوتاه و بسته می داد و معلوم بود ذهنش بین اینکه درست فکر کرده یا نه؛ درگیره!
تا جمعه برسه زندگی با عطا طبق همین منوال عادی می گذشت. گلی رو هم که عطا برام آورده بود توی کمد اتاقم گذاشته بودم تا دخترا نبیننش و فکری پیش خودشون بکنن.
صبح جمعه که می خواستیم حرکت کنیم و دنبال دخترا بریم، عطا داشت از کمد من گاز پیکنیک برمی داشت که گلو دید و با متعجب گفت:
-اینو چرا توی کمد گذاشتی؟
-واسه...واسه اینکه دخترا نبینن.
-خب ببینن!
-نه دیگه نباید می دیدن.
با خنده گفت:
-چرا؟ حسودی می کردن؟
-عطا!!! حسودی چیه؟ حالا هی حرف توی سرشون می گفتن؛ مگه بیکارم چالش ذهنی بسازم؟
-اینو سر و ته بذار تا خشک بشه، چسب داری که به دیواره کمد بچسبونم؟
قبل اینکه حرفی بزنم چسب نواری رو توی کمد دید و خودش برداشت و گلو به دیواره کمد چسبوند و گفت:
-اینطوری خشک می شه.
لبخندی بهش زدم؛چه گلشو تحویلم گرفت!
-خیله خب گاز پیکنیک بردار بریم.
-اوایل روی این غذا درست می کردی؟
-آره دیگه بعد کم کم پول دستم اومد و اون گازو خریدم. ببین من به چه سختی زندگی می کردم.
-نه که الان در آرامشیم!
-عطا ناشکری نکن بدی بهمون رو می کنه. قدرت کلام انقد زیاده که اگر چندتا میوه رو در ظرف های جداگونه بذاریم و روی هر ظرف یه کلمه بنویسیم، مثلا روی ظرف اول بنویسیم نفرت و ظرف دوم عشق و ظرف سوم خوب. بعد یه هفته سراغ ظرف ها بریم می بینیم توی ظرفی که نوشته بودیم عشق میوه ها تقریبا سالم موندن و ظرفی که نوشیم خوب دو چهارم میوه ها سالمن اما روی ظرفی که نفرت نوشتیم همه کپک زدن و فاسد شدن. من مستندشو دیدم! انقدر کلام تاثیر گذاره که وقتی ناامید و متعرضی؛ خیر هم ازت دور می شه.
عطا که هوشیار بهم توجه می کرد، گفت:
-یعنی بگم من پول دار می شم؛ می شم؟
-می شم نه، شدم!

*
نصب #رایگان اپلیکیشن باغ استور برای همه موبایل ها (آیفون،سامسونگ،هوآوی،شیائومی و ...) :
https://t.me/BaghStore_app/284
*
این رمان فروشیه و هیچوقت توی تلگرام بصورت کامل پارت گذاری نمیشه!