چند روز پیش مدرسه پسرم جشن خودکار داشتند. جشنی در روزهای پایانی کلاس سوم به مناسبت اینکه دیگر انقدر بزرگ شدهاند که بهجای مداد، با خودکار بنویسند. نفری ۲۵ تومن از والدین گرفته بودند برای خریدخودکار.
عکسهای جشن را که نگاه کردم برایم جالب بود که چقدر تعداد دانش آموزها کم است. بعد مشخص شد که همه بچهها توی جشن نبودهاند. به بچههایی که ۲۵ تومن پرداخت کرده بودند، خودکار و آبمیوه داده بودند. ولی بچه هایی که والدینشان پول نریختهاند را اصلا نبردهاند به جشن. بعد از جشن فقط یک آبمیوه به آنها دادهاند.
پسرم گفت چند تا از بچههایی که به جشن راهشان نداده بودند، از ناراحتی گریه کردند.
داشتم به این فکر میکردم که احتمالا چقدر حس تحقیر و تبعیض و نفرت در وجود این طفل معصومها شکل گرفته است به خاطر نرفتن به جشن. آن هم به خاطر ۲۵ تومن ناقابل. حسی که شاید تا آخر عمر فراموشش نکنند.
اینکه والدین این مبلغ را نداشتهاند، یا داشتهاند و ندادهاند یا نخواستهاند بدهند موضوع بحثم نیست.
منظورم مدیریت جشن است.
مسئول برگزاری این جشن قطعا بودجهای برای این کار داشته که به بچههایی که به جشن نرفته بودند آبمیوه داده . توقع ندارم دست بکند توی جیبش و برای مدرسه هزینه بکند.
ولی واقعا نمی شد طور بهتری مدیریت کرد داستان را؟ نمیشد اصلا جشن نگرفت؟ یا خودکار ارزانتری برای همه بچهها میخرید؟
نمیشد باعث ناراحتی و دلشکستگی کسی نمیشد؟
مدیریت یک علم است. تقوا و اخلاقیات و عدل خیلی خوب است ولی مدیریت سواد میخواهد. دانش و شعور میخواهد که متاسفانه آقای مدیر مدرسه پسرم با اینکه ظاهرا انسان مودب و فرهیخته ای هم است، در واقع از این دانش و شعور بی بهره مانده.
فکر کن یک آدم به ظاهر فرهیخته و تحصیلکرده از مدیریت یک مدرسه و یک مساله به این سادگی برنمیآید.
حالا به جای یک مدرسه کوچک یک کشور بزرگ را تصور کنید و به جای چند دانش آموز دبستانی، مثلا ۸۰ میلیون انسان را.
اگر مدیریت اقتصاد و معیشت این مردم را بسپرید به یک آدم کم سواد و بیتجربه، به نظر شما چه اتفاقی بزای مردم آن کشور خواهد افتاد؟
#بابک_اسحاقی
@manima4
سمینا❤️
@childrenradio
قصه های صوتی 👇
http://someina.com
عکسهای جشن را که نگاه کردم برایم جالب بود که چقدر تعداد دانش آموزها کم است. بعد مشخص شد که همه بچهها توی جشن نبودهاند. به بچههایی که ۲۵ تومن پرداخت کرده بودند، خودکار و آبمیوه داده بودند. ولی بچه هایی که والدینشان پول نریختهاند را اصلا نبردهاند به جشن. بعد از جشن فقط یک آبمیوه به آنها دادهاند.
پسرم گفت چند تا از بچههایی که به جشن راهشان نداده بودند، از ناراحتی گریه کردند.
داشتم به این فکر میکردم که احتمالا چقدر حس تحقیر و تبعیض و نفرت در وجود این طفل معصومها شکل گرفته است به خاطر نرفتن به جشن. آن هم به خاطر ۲۵ تومن ناقابل. حسی که شاید تا آخر عمر فراموشش نکنند.
اینکه والدین این مبلغ را نداشتهاند، یا داشتهاند و ندادهاند یا نخواستهاند بدهند موضوع بحثم نیست.
منظورم مدیریت جشن است.
مسئول برگزاری این جشن قطعا بودجهای برای این کار داشته که به بچههایی که به جشن نرفته بودند آبمیوه داده . توقع ندارم دست بکند توی جیبش و برای مدرسه هزینه بکند.
ولی واقعا نمی شد طور بهتری مدیریت کرد داستان را؟ نمیشد اصلا جشن نگرفت؟ یا خودکار ارزانتری برای همه بچهها میخرید؟
نمیشد باعث ناراحتی و دلشکستگی کسی نمیشد؟
مدیریت یک علم است. تقوا و اخلاقیات و عدل خیلی خوب است ولی مدیریت سواد میخواهد. دانش و شعور میخواهد که متاسفانه آقای مدیر مدرسه پسرم با اینکه ظاهرا انسان مودب و فرهیخته ای هم است، در واقع از این دانش و شعور بی بهره مانده.
فکر کن یک آدم به ظاهر فرهیخته و تحصیلکرده از مدیریت یک مدرسه و یک مساله به این سادگی برنمیآید.
حالا به جای یک مدرسه کوچک یک کشور بزرگ را تصور کنید و به جای چند دانش آموز دبستانی، مثلا ۸۰ میلیون انسان را.
اگر مدیریت اقتصاد و معیشت این مردم را بسپرید به یک آدم کم سواد و بیتجربه، به نظر شما چه اتفاقی بزای مردم آن کشور خواهد افتاد؟
#بابک_اسحاقی
@manima4
سمینا❤️
@childrenradio
قصه های صوتی 👇
http://someina.com
رادیو قصه صوتی کودکانه
خانه - رادیو قصه صوتی کودکانه
قصه کودکانه صوتی- ۱ تا ۷ سال قصههای کودکانه صوتی برای گروه سنی الف قصه کودکانه صوتی – ۷ تا ۱۰ سال قصه کودکانه صوتی برای گروه سنی ب قصه کودکانه صوتی – ۱۰ تا ۱۲ سال قصه های کودکانه صوتی برای گروه سنی جیم قصه های سریالی و پرطرفدار فسقلی ها + پنی قشقرق … ادامه…