جای خالی ات ،
چنان خالیست ،
که دلتنگی هم از نبودنت ،
امانش بریده ..
جای خالی ات ،
چنان میان آغوشم خالیست ،
که دیدنت هم ،
درد مرا درمان نمیکند ..
#مسعودكوثری
🎗 @MasoudKosariChannel
چنان خالیست ،
که دلتنگی هم از نبودنت ،
امانش بریده ..
جای خالی ات ،
چنان میان آغوشم خالیست ،
که دیدنت هم ،
درد مرا درمان نمیکند ..
#مسعودكوثری
🎗 @MasoudKosariChannel
تنگ میشود ،
اما دلم نه ،
خلق و خوی بیمارم !
از یادآوری خاطرات ،
از یادآوری روزهایی که به اصرار ،
تو را در چشم دیگران بزرگ کردم ،
از مادرم ،
از پدری که برای داشتن تو رو به روی چشمهایش ایستادم ،
و غرورش را فدای تو کردم ..
آری ،
تنگ میشود ،
اما دلم نه ،
خلق و خوی بیمارم ،
برای تویی که لایق این حجم از خواستن نبودی ..
#مسعودكوثری
▫️ @MasoudKosariChannel
اما دلم نه ،
خلق و خوی بیمارم !
از یادآوری خاطرات ،
از یادآوری روزهایی که به اصرار ،
تو را در چشم دیگران بزرگ کردم ،
از مادرم ،
از پدری که برای داشتن تو رو به روی چشمهایش ایستادم ،
و غرورش را فدای تو کردم ..
آری ،
تنگ میشود ،
اما دلم نه ،
خلق و خوی بیمارم ،
برای تویی که لایق این حجم از خواستن نبودی ..
#مسعودكوثری
▫️ @MasoudKosariChannel
دوخط موازی ،
به هم نمیرسند ،
مگر آنکه یکی بشکند ..
شکستم ،
تکه هایم زیر پایش جاماند !
بی صدا رفت ،
شکسته بود برای دیگری ...
#مسعودكوثری
▫️ @MasoudKosariChannel
به هم نمیرسند ،
مگر آنکه یکی بشکند ..
شکستم ،
تکه هایم زیر پایش جاماند !
بی صدا رفت ،
شکسته بود برای دیگری ...
#مسعودكوثری
▫️ @MasoudKosariChannel
در حقیقت،
همه ما ربوده شدهایم!
صفرها را بستن که زنگ نزنیم،
درها را بستند که سر نزنیم،
دستها را بستند که سنگ نزنیم،
آنها ولی نمیدانند که هیچ صخرهایی،
موجهای خروشان دریا را سرکوب نمیکند ..
#مسعودكوثری
▫️ @MasoudKosariChannel
همه ما ربوده شدهایم!
صفرها را بستن که زنگ نزنیم،
درها را بستند که سر نزنیم،
دستها را بستند که سنگ نزنیم،
آنها ولی نمیدانند که هیچ صخرهایی،
موجهای خروشان دریا را سرکوب نمیکند ..
#مسعودكوثری
▫️ @MasoudKosariChannel
فیلترینگ شدید! کسب و کارهای ورشکسته! فقر و فساد و تباهی! مشکلات معیشتی! مرغ کیلویی 90 هزار تومان! اقتصاد دستوری برآمده از مدیریت مشتی نادون که از پشت تریبون اعلام میکنن فردا باید فلان کالا ارزون باشه و هزاران هزار دلیل دیگه برای ناکارآمدی این حکومت! دلیل حمایت بعضی افراد به نظر شما چیزی جز منافع شخصی میتونه باشه؟ چیزی جز ترس از نونی که میبرن در کنار این نظام و حکومت؟ من هر چی فکر میکنم دلیلی نمیبینم یک نفر بتونه این همه مشکل و سختی رو ببینه و باز حمایت کنه مگر اینکه پول بگیره تا چشماشو بنده! راستی، حق رو باید گرفت، تمام!
#مسعودكوثری
▫️ @MasoudKosariChannel
#مسعودكوثری
▫️ @MasoudKosariChannel
ما رفتیم ،
مثل آخرین قطار ،
از آخرین غروب ..
برگشت ما باشد ،
دیروز همینجا ،
که تو را در آغوش کشیدم ..
به انتظارم باش ،
ما دیروز را زندگی کردیم ..
مثل آخرین قطار ،
از پشت پرچین ها ..
به انتظارم باش ،
که ما رفتگانیم ،
از آخرین غروب ..
#مسعودكوثری
▫️ @MasoudKosariChannel
مثل آخرین قطار ،
از آخرین غروب ..
برگشت ما باشد ،
دیروز همینجا ،
که تو را در آغوش کشیدم ..
به انتظارم باش ،
ما دیروز را زندگی کردیم ..
مثل آخرین قطار ،
از پشت پرچین ها ..
به انتظارم باش ،
که ما رفتگانیم ،
از آخرین غروب ..
#مسعودكوثری
▫️ @MasoudKosariChannel
داشت تهرانو از بام ولنجک با لذت تموم نگاه میکرد. سر میچرخوند به شرق و غرب و دنبال یه چیزی میگشت. برگشت رو به من و گفت کاکو استادیوم آزادی از اینجا معلوم نیست؟ گفتم نه خیلی دوره از اینجا. گفت تا حالا رفتی استادیوم؟ گفتم آره زیاد. گفت استقلال یا پرسپولیس؟ گفتم پرسپولیس. گفت منم استقلال. دوباره برگشت سمت شهر و بعد از دو دقیقه پرسید اینجا بالا شهره تهرانه گفتم تقریبا آره. گفت بچه تهرانی؟ گفتم آره تو چی؟ گفت ماهشهر، خوزستان. گفتم از چهره و لحجه ات مشخص بود بچه جنوبی..
از جاش بلند شد و اومد کنار ما روی صندلی نشست. 24 ، 5 سالش بود و با چندتا از رفقاش اومده بود تهران و شمالو بگرده و برگرده. گفت امروز رسیدیم تهران با بچه ها. رفته بودیم رامسر، جات خالی چه هوایی بود! همش مه و بارون! مردم فرار میکردن میرفتن خونه هاشون ما با رفقا زیر بارون میدویدیم و خیس میشدیم. سریع هم گوشیشیو در آورد و شروع کرد فیلم های سفرشو نشومون داد. از جواهرده و قبر حبیب تا قلیون کشیدن و رقصیدنشون لب ساحل. فیلم هاش که تموم شد سوال هاش شروع شد. گفت بازیگرای معروف بالا شهر میشینن نه؟ گفتم لزوما نه ولی اکثر آره. گفت دیدیشون از نزدیک گفتم بعضی هاشونو. کلی تعجب کرده بود و میگفت آرزومه محسن چاووشی رو از نزدیک ببینم گفتم منم ندیدمش. رفت تو فکر و دوباره خیره شد به چراغ های شهر .. خوش به حال شمالی ها! همش بارون و مه و سر سبزی. سمت ما نه برفی نه بارونی نه برقی نه گازی و نه آبی. هوا هم که امسال همش گرد و خاک بود چشم چشمو نمیدید.. خیلی زندگی سخت شده اکثر همسایه ها دارن مهاجرت میکنن میرن شهرهای دیگه. گفتم از اوضاع اونجا خبر دارم. لبخند و زد گفت ای خدا چی میشد یکم از ابرهای شمالو به ما هم میدادی!
گفتم کارت چیه؟ گفت تو رستوران ظرف میشستم پولمو ندادن اومدم بیرون. رفقام هم بودن هی اصرار کردن برگرد میده چند ماهی یه بار ولی من برنگشتم چون پول لازم بودم. بهش قول داده بودم خونه بگیرم بیام خواستگاریش. خوب چی شد؟ یک ساله ندیدمش. ولش کردم چون نداشتم. برام خیلی سخت بود ولی گفتم برو دنبال زندگیت من دست و بالم خیلی خالیه. جمله ش که تموم شد باز نگاهش رفت سمت چراغ های چشمک زن شهر ..
راستی فردا میریم سر قبر ناصر حجازی. رفتی تا حالا؟ گفتم نه نرفتم . گفت خیلی دوسش دارم از اونورم میریم خوزستان. گفتم به سلامتی همیشه به گردش باشین. سرشو نزدیک سرم کرد آروم تو گوشم گفت اینجا نمیشه قلیون کشید؟ گفتم نه ممنوعه. گفت پس شما چی کار میکنید گفتم اهل دود نیستم اونایی هم که میکشن بیرون دم ماشیناشون میکشن. گفت جایی نمیشناسی قلیون بده؟ گفتم چرا گفت قلیون هاش چنده گفتم 50 به بالا. چشماش از تعجب گرد شد و گفت 50 تومن برای یه قلیون؟ تو شهر ما 10 تومنه! گفتم اینجا همه چیز چند برابره. جای خیلی خوب هست که 180 ، 200 باید پول برای قلیون بدی. گفت قلبم گرفت ادامه نده کاکو.. زندگی اینجا خیلی سخته! گفتم کجا سخت نیست، هر جا سختی های خاص خودشو داره .. گرم صحبت بودیم که رفقاش صداش کردن. یه خداحافظی گرم باهامون کرد و رفت ..
کاش ازش یه عکس میگرفتم پیش خودم نگه میداشتم . خیلی قشنگ حرف میزد. سادگی تو چشماش موج میزد. رفت و براش آرزوی موفقیت کردم ..
#مسعودكوثری
▫️ @MasoudKosariChannel
از جاش بلند شد و اومد کنار ما روی صندلی نشست. 24 ، 5 سالش بود و با چندتا از رفقاش اومده بود تهران و شمالو بگرده و برگرده. گفت امروز رسیدیم تهران با بچه ها. رفته بودیم رامسر، جات خالی چه هوایی بود! همش مه و بارون! مردم فرار میکردن میرفتن خونه هاشون ما با رفقا زیر بارون میدویدیم و خیس میشدیم. سریع هم گوشیشیو در آورد و شروع کرد فیلم های سفرشو نشومون داد. از جواهرده و قبر حبیب تا قلیون کشیدن و رقصیدنشون لب ساحل. فیلم هاش که تموم شد سوال هاش شروع شد. گفت بازیگرای معروف بالا شهر میشینن نه؟ گفتم لزوما نه ولی اکثر آره. گفت دیدیشون از نزدیک گفتم بعضی هاشونو. کلی تعجب کرده بود و میگفت آرزومه محسن چاووشی رو از نزدیک ببینم گفتم منم ندیدمش. رفت تو فکر و دوباره خیره شد به چراغ های شهر .. خوش به حال شمالی ها! همش بارون و مه و سر سبزی. سمت ما نه برفی نه بارونی نه برقی نه گازی و نه آبی. هوا هم که امسال همش گرد و خاک بود چشم چشمو نمیدید.. خیلی زندگی سخت شده اکثر همسایه ها دارن مهاجرت میکنن میرن شهرهای دیگه. گفتم از اوضاع اونجا خبر دارم. لبخند و زد گفت ای خدا چی میشد یکم از ابرهای شمالو به ما هم میدادی!
گفتم کارت چیه؟ گفت تو رستوران ظرف میشستم پولمو ندادن اومدم بیرون. رفقام هم بودن هی اصرار کردن برگرد میده چند ماهی یه بار ولی من برنگشتم چون پول لازم بودم. بهش قول داده بودم خونه بگیرم بیام خواستگاریش. خوب چی شد؟ یک ساله ندیدمش. ولش کردم چون نداشتم. برام خیلی سخت بود ولی گفتم برو دنبال زندگیت من دست و بالم خیلی خالیه. جمله ش که تموم شد باز نگاهش رفت سمت چراغ های چشمک زن شهر ..
راستی فردا میریم سر قبر ناصر حجازی. رفتی تا حالا؟ گفتم نه نرفتم . گفت خیلی دوسش دارم از اونورم میریم خوزستان. گفتم به سلامتی همیشه به گردش باشین. سرشو نزدیک سرم کرد آروم تو گوشم گفت اینجا نمیشه قلیون کشید؟ گفتم نه ممنوعه. گفت پس شما چی کار میکنید گفتم اهل دود نیستم اونایی هم که میکشن بیرون دم ماشیناشون میکشن. گفت جایی نمیشناسی قلیون بده؟ گفتم چرا گفت قلیون هاش چنده گفتم 50 به بالا. چشماش از تعجب گرد شد و گفت 50 تومن برای یه قلیون؟ تو شهر ما 10 تومنه! گفتم اینجا همه چیز چند برابره. جای خیلی خوب هست که 180 ، 200 باید پول برای قلیون بدی. گفت قلبم گرفت ادامه نده کاکو.. زندگی اینجا خیلی سخته! گفتم کجا سخت نیست، هر جا سختی های خاص خودشو داره .. گرم صحبت بودیم که رفقاش صداش کردن. یه خداحافظی گرم باهامون کرد و رفت ..
کاش ازش یه عکس میگرفتم پیش خودم نگه میداشتم . خیلی قشنگ حرف میزد. سادگی تو چشماش موج میزد. رفت و براش آرزوی موفقیت کردم ..
#مسعودكوثری
▫️ @MasoudKosariChannel
ما رفتیم ،
مثل آخرین قطار ،
از آخرین غروب ..
برگشت ما باشد ،
دیروز همینجا ،
که تو را در آغوش کشیدم ..
به انتظارم باش ،
ما دیروز را زندگی کردیم ..
مثل آخرین قطار ،
از پشت پرچین ها ..
به انتظارم باش ،
که ما رفتگانیم ،
از آخرین غروب ..
#مسعودكوثری
▫️ @MasoudKosariChannel
مثل آخرین قطار ،
از آخرین غروب ..
برگشت ما باشد ،
دیروز همینجا ،
که تو را در آغوش کشیدم ..
به انتظارم باش ،
ما دیروز را زندگی کردیم ..
مثل آخرین قطار ،
از پشت پرچین ها ..
به انتظارم باش ،
که ما رفتگانیم ،
از آخرین غروب ..
#مسعودكوثری
▫️ @MasoudKosariChannel
و چه ناگهان،
تمام میشوی و دیگر،
آفتاب فردا را به چشم نخواهی دید ..
چه ناگهان آدمی دیگر،
استخوانی خواهد شد خوراک موریان ..
چه ناگهان و چه ناگهان ..
#مسعودكوثری
▫️@MasoudKosariChannel
تمام میشوی و دیگر،
آفتاب فردا را به چشم نخواهی دید ..
چه ناگهان آدمی دیگر،
استخوانی خواهد شد خوراک موریان ..
چه ناگهان و چه ناگهان ..
#مسعودكوثری
▫️@MasoudKosariChannel
روزهای تعطیل دلم میخواد خونه نباشیم و بزنم بیرون ..
اینقدر از خونه دور بشم که حتی راه برگشت به خونه رو هم بلد نباشم ..
یه وقتایی دلم میخواد حتی خونهایی نداشته باشم ،
چه برسه به تویی که توش منتظر منی ..
#مسعودكوثری
▫️@MasoudKosariChannel
اینقدر از خونه دور بشم که حتی راه برگشت به خونه رو هم بلد نباشم ..
یه وقتایی دلم میخواد حتی خونهایی نداشته باشم ،
چه برسه به تویی که توش منتظر منی ..
#مسعودكوثری
▫️@MasoudKosariChannel
من از همه چیز میترسم !
از چراغ آشپزخانهایی که یک روز دیگر روشن نشود !
از سماوری که آبش تمام شود !
از مبلی که صدای ساییده شدن چوبهایش آرامش خانه را به هم بزند ..
از پنجره اتاقمان که رفتن تورا از درون قاب شیشهاییش تماشا کردم ..
از این خانه ،
از اسباب و اثاثیهاش ..
من حتی از خودم ،
از جای خالی تو ،
و از خانه مرده میترسم ..
#مسعودكوثری
▫️@MasoudKosariChannel
از چراغ آشپزخانهایی که یک روز دیگر روشن نشود !
از سماوری که آبش تمام شود !
از مبلی که صدای ساییده شدن چوبهایش آرامش خانه را به هم بزند ..
از پنجره اتاقمان که رفتن تورا از درون قاب شیشهاییش تماشا کردم ..
از این خانه ،
از اسباب و اثاثیهاش ..
من حتی از خودم ،
از جای خالی تو ،
و از خانه مرده میترسم ..
#مسعودكوثری
▫️@MasoudKosariChannel
و در نهایت یک روز ،
کسی که تورا دوست دارد در کنار تو خواهد ماند ،
نه آنکس که دوستش داری ..
#مسعودكوثری
▫️@MasoudKosariChannel
کسی که تورا دوست دارد در کنار تو خواهد ماند ،
نه آنکس که دوستش داری ..
#مسعودكوثری
▫️@MasoudKosariChannel
خودت را باورکن ،
تو همانی که یک روز ،
تکه هایت را جمع کردی و چینی دلت را بند زدی !
خودت را باور کن !
تو همانی که امروز ،
هیچ حادثهایی شکستت نمیدهد ..
#مسعودكوثری
▫️@MasoudKosariChannel
تو همانی که یک روز ،
تکه هایت را جمع کردی و چینی دلت را بند زدی !
خودت را باور کن !
تو همانی که امروز ،
هیچ حادثهایی شکستت نمیدهد ..
#مسعودكوثری
▫️@MasoudKosariChannel
خدایا امسال ،
هیچ ارزویی رو ،
برای سال آینده ما آدمها نذار ..
الهی ،
بیافته اون اتفاقی که باید امروز ،
تو همه زندگیها بیافته ..
#مسعودكوثری
#آمین
▫️@MasoudKosariChannel
هیچ ارزویی رو ،
برای سال آینده ما آدمها نذار ..
الهی ،
بیافته اون اتفاقی که باید امروز ،
تو همه زندگیها بیافته ..
#مسعودكوثری
#آمین
▫️@MasoudKosariChannel
ماریان!
یک روز آزادیمان را جشن خواهیم گرفت و تا صبح ،
بر جنازههایشان خواهیم رقصید ..
آن روز دیگر تا ابد ،
خواهیم خندید و خندید ..
آن روز دور نیست ماریان ..
#مسعودكوثری
▫️@MasoudKosariChannel
یک روز آزادیمان را جشن خواهیم گرفت و تا صبح ،
بر جنازههایشان خواهیم رقصید ..
آن روز دیگر تا ابد ،
خواهیم خندید و خندید ..
آن روز دور نیست ماریان ..
#مسعودكوثری
▫️@MasoudKosariChannel
یادمه بیبی همیشه میرفت گوشه اتاق میخوابید میگفت آقات همیشه صبحها اینجا میشست و قرآن میخوند ..
میگفت آقات مرد قدیم بودا ولی همیشه واسم گل میخرید ..
وقتی داشت به رحمت خدا میرفت میگفت دلت واسم تنگ شد بیا بشین این گوشه اتاق میام بهت سر میزنم ..
امروز رفتیم خونش دیدیم نشسته گوشه اتاق یه پروانه هم رو شونهاش نشسته ..
الان که بیبی نیست ،
هر روز دوتا پروانه میان میشینن رو قالی ،
گوشه اتاق ..
#مسعودكوثری
▫️@MasoudKosariChannel
میگفت آقات مرد قدیم بودا ولی همیشه واسم گل میخرید ..
وقتی داشت به رحمت خدا میرفت میگفت دلت واسم تنگ شد بیا بشین این گوشه اتاق میام بهت سر میزنم ..
امروز رفتیم خونش دیدیم نشسته گوشه اتاق یه پروانه هم رو شونهاش نشسته ..
الان که بیبی نیست ،
هر روز دوتا پروانه میان میشینن رو قالی ،
گوشه اتاق ..
#مسعودكوثری
▫️@MasoudKosariChannel
رفتهام،
از همان راهی که آمده بودم ..
دنیا و آدمهایش برای شما ،
من از جنس این آهن پارهها نیستم ..
#مسعودكوثری
▫️@MasoudKosariChannel
از همان راهی که آمده بودم ..
دنیا و آدمهایش برای شما ،
من از جنس این آهن پارهها نیستم ..
#مسعودكوثری
▫️@MasoudKosariChannel