راشد انصاری
857 subscribers
206 photos
20 videos
62 files
220 links
خالو راشد
Download Telegram
توجه - توجه

پوسترهای تبلیغاتی رقیب را پاره کرده، پوستر شما را به جای آن می چسبانیم!

« موسسه سریش »

#خالوراشد

@rashedansari

https://chat.whatsapp.com/JNhA2F6MWwy1nNe2fH3HMA
اَجی مَجی...

ما تعدادی از شعبده بازان کارکشته ،حاضریم در قبال دریافت مبلغ قابل توجهی در روز رأی گیری به طور نامحسوس در کنار صندوق ها حاضر شده و با تردستی و جادو جنبل کاری کنیم که در پایان خرگوش؟ ، نه! کبوتر ؟ نه! فقط نام مبارک شما از صندوق خارج شود!
از هم اکنون خود را مجلسی بدانید.کافی است به ما اعتماد کنید!

«انجمن جهانی شعبده بازان کارکشته»

خالوراشد
#خالوراشد


@rashedansari

https://chat.whatsapp.com/JNhA2F6MWwy1nNe2fH3HMA
آگهی تقدیر و تشکر

پس از گذشت سال‌ها موفق شدم در شبانه روز گذشته، اموات خدابیامرزم را از نزدیک زیارت شان کنم. حتی بستگان و دوستانی که مدت ها بود، آرزو داشتم خواب شان را ببینم نیز شناسنامه به دست پای صندوق های رأی دیدم شان.
بدین وسیله از تمامی کاندیداهای محترم، بابت این اقدام خداپسندانه صمیمانه تشکر و قدردانی می کنم.

با سپاس«خالوراشد»

https://chat.whatsapp.com/JNhA2F6MWwy1nNe2fH3HMA
به مناسبت ۳ مارس: روز جهانی نویسنده
سروده ی: راشدانصاری(خالو راشد)

نویسنده
یه بار گفتم، بگم بازم دوباره؟
نویسنده شدن کاری نداره...

ولی دلواپسی داره فراوون
یهو دیدی سرت بالای داره....

#خالوراشد
@rashedansari

https://chat.whatsapp.com/JNhA2F6MWwy1nNe2fH3HMA
تصادف کردنِ همولایتی های ما و...
نوشته ی: راشدانصاری

خدا آن روز را نیاورد که یکی از هم‌ولایتی‌های ما حادثه ای برایش رخ دهد. مثلاً تصادف کند یا خودرواش را چپ کرده باشد و از بدشانسی اش از این حادثه جان سالم به دربُرده باشد!
باور بفرمایید تا او را نکُشند و روانه ی قبرستانش نکنند، دست از سرش برنمی دارند.
بارها اتفاق افتاده است که طرف از تصادفی وحشتناک جان سالم به در برده اما به دلیل سئوالات فراوان همشهری ها و پاسخ های طرف به تک تک دوستان و اقوام و کّل طایفه و همه ی اهالی روستا ، در نهایت جان به جان آفرین تسلیم کرده است.
اگر لحظه ی تصادف، یعنی پس از به هوش آمدن طرف، با یک حساب سرانگشتی، حدود سه هزار نفر اهالی روستا نتوانند همگی به بیمارستان و سپس به خانه ی طرف برای عیادت بروند، دو هزار نفرشان قطعاً می روند.
و اگر فکر می کنید، هزار نفر دیگر منصرف می شوند یا فراموش می کنند یا به دلیل مشغله ی کاری بی خیال می شوند، سخت در اشتباهید! چرا که این هزار نفر نیز همچون آن دوهزار نفر اولی، تک تک ماجرای تصادف یا چپ کردن ماشین را از طرف می پرسند، اما نه حضوری بلکه تلفنی. و با ذکر جزییات باید خدمت شان توضیح داد!
در همین راستا(یا همان راستا! فرقی نمی کند.) مدتی قبل دور از جان شما برادرزاده ام تصادف کرد. آن هم از نوع وحشتناکش! و بنده قبل از به هوش آمدنش و پرس و جو در خصوص وضعیت جسمانی و مداوایش، نگران هجوم همشهریانم به بیمارستان و منزل شان بودم. در فکر پرسش های رگباری و تکراری هم‌ولایتی‌هایم بودم که موضوع بسیار حیاتی و بکری به ذهنم خطور کرد.
اول یک برگ کاغذ A-3تهیه کردم . بالای کاغذ درشت با ماژیک نوشتم: «توجه توجه.» بعد با خودکار ادامه دادم: «این جانب اردلان....روز گذشته رأس ساعت ۹ شب با موتورسیکلت خودم قصد داشتم خیر سرم! به یک فست فودی برای خرید یک عدد پیتزا مراجعه کنم. و در حالی که کلاه ایمنی نیز بر سر داشتم ساعت حول و حوش ۹ و ده دقیقه و پنج ثانیه به نشانی خیابان....نبش ...نرسیده به بریدگی اول ، ناگهان خودرویی نامرد! از پشت به بنده زدند. این را هم عرض کنم که خودرو نمی تواند نامرد باشد، راننده اش نامرد بود! به هر حال از روی قصد و غرض بوده یا اتفاقی خدا شاهد است نمی دانم. در هر صورت راننده ی بی رحم یا همان نامردی که در بالا گفتم، بلافاصله فرار را برقرار ترجیح داد. بنده هم که مثل توپ فوتبال پرت (شوت) شده بودم وسط خیابان ، در حالی که کلاه ایمنی ام از وسط شکست، و یک پا و یک دستم به شدت آسیب دیده بود، نمی دانم چرا زنده ماندم!؟
کمی از گلویم خون آمد و خدا را شکر پس از تماس با عمو حسن، فوری عمویم آمد و مرا به بخش اورژانس بیمارستان شهید محمدی صحیح و سالم که نه، بلکه لِه و لورده! تحویل دادند. در آن جا مشخص شد یک دست و یک پایم کوفتگی دارد و مقداری تَرک برداشته است. البته اول گفتند شکسته است. گردنم هم کمی مشکل پیدا کرد. کمی که چه عرض کنم، زیاد. به طوری که شبیه فرمان دوچرخه ای شده بود که ساچمه اش ریخته باشد؛ دور بدنم خود به خود می چرخید. این چرخش ۱۸۰ درجه هم بیشتر بود. دور از جان شما شده بودم مثل جغد! ولی خدا را شکر خطر رفع شد. الآن هم مشکلی ندارم فقط کمی سردرد دارم ...»
این مواردی که عرض شد، نوشتم و چسباندم بالای سر برادرزاده ام. و هر کسی که می آمد با اشاره ی دستِ برادرم و یا همسرش و برخی مواقع هم خودِ اردلان (البته با آن یکی دستش که سالم بود) به اطلاعیه بالای سرش، همولایتی های دل سوزم! در جریان ریز ماجرا قرار می گرفتند.
پس از مکتوب کردن این اطلاعیه ، کلیپی صوتی نیز ضبط کردم و برای گروه های مختلف و کانال روستای خودمان، یعنی مرکز دهستان ارسال کردم برای آن هزار نفری از همولایتی هایی که احیاناً نمی توانستند حضوری خدمت شان باشیم!
و اما بشنوید پایان ماجرا را.
حالا همه ی سه هزار نفر، چه آن دوهزار نفری که آمدند و چه آن هزار نفری که کلیپ صوتی را گوش داده بودند، یکدل و یک زبان در کوچه و محله که راه می روند می گویند: شنیدن ماجرا از زبان خودِ ارسلان طعم و مزه دیگری داشت. این که نشد تصادف!
#خالوراشد

@rashedansari

https://chat.whatsapp.com/JNhA2F6MWwy1nNe2fH3HMA
وزیر تخمه!!
سروده ی: راشد انصاری


ای وزیرِ تخمه و آجیل ما
ای فدایت کُلهم فامیل ما
مانده در صف مدتی زنبیل ما
گوش کن بر داد و قال و قیل ما
از گرانی حال مان ناجور شد
زِرت مان هم تازگی قمصور شد


رفته ام تاناکورا دنبال ِ یَک
کفش و پیراهن که نه، شلوار تک
شَست ِ پایم خورده از دَه جا تَرک
ای خدای آسمان ها، ای فلک
فیش می خواهم از آن پُرنقطه ها
تا ببینم بار دیگر میوه را...


شیخِ ما فرمود ای دنیا پرست
« آب کم جو، تشنگی آور به دست»
گفتم : این کابینه با کابینت است؟!!!
گفت: امان از مردمان گیج و مست
گر چه بی عاریم و شنگولیم ما
می رسد نوروز و بی پولیم ما


می خورم باد هوا، البته شُکر
با عیال و بچه ها،البته شُکر
او کجا و ما کجا، البته شُکر
راضی ام من از شما، البته شُکر
بس که دور نرخ ها چرخیده ایم
زیر بار زندگی زاییده ایم!


فکر کن سال نُوی در کار نیست
یا کسی در عید مهمان دار نیست
جیب ها از پولِ نو سرشار نیست
این که رسم قیمت بازار نیست
لحظه لحظه نرخ بالا می‌رود
چوب توی پاچه ی ما می رود


عیدِ ما بی بوسه دادن عید نیست
این یکی را ذره ای تردید نیست
چون به تدبیر شما امیٓد نیست
سهم نفت و آن چه می گفتید نیست
آب و برق و گاز مجانی چه شد؟
خنده ی آقای روحانی چه شد؟


جای خدمت خورده و خوابیده اید
خواب های نامناسب دیده اید
ملت بی چاره را چاپیده اید
آب و نان خلق را دزدیده اید
این شب تاریک ما فردا نشد
هیچ قفلی با کلیدی وا نشد


گاز، مفت از چنگ مان در می رود
برقمان از صبح، یکسر می رود
خر برفت و باز هم خر می‌رود
صد وجب هم آب، از سر می رود
هی به ریش بنده می خندی که چی؟
وعده دانت را نمی بندی که چی؟!


گفت چون « جو» ۱ هست، گندم می رسد
روزگار خمره و خُم می رسد
انتخاب دور چندم می رسد
نوبت تکریم ِ مردم می رسد
گفتم اما نان ماها خشکه شد
خیک های عده ای چون بشکه شد!


صیغه ی لطف شما جاری نشد
وعده هاتان هیچ یک کاری نشد
همدلی در هیچ همکاری نشد
این که رسم مملکت داری نشد
صندلی را سال ها چسبیده اید
جای خدمت دسته جمعی واقعاً!!...

پی نوشت:
۱- جو و آقای «جوبایدن» شاید به هم ارتباط داشته باشند!


https://chat.whatsapp.com/JNhA2F6MWwy1nNe2fH3HMA

#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
نشانی کانال طنز شماره یک راشد انصاری در واتس اپ
https://chat.whatsapp.com/JNhA2F6MWwy1nNe2fH3HMA

نشانی کانال طنز شماره دو راشد انصاری در واتس اپ

https://chat.whatsapp.com/GQ4dptYDHMtLYoAku4lkxT
خانه تکانی نکنید!

با نهایت مسرت و خوش خوشانی! به اطلاع سهامداران شرکت تعاونی مسکن کارکنان می رساند که پس از گذشت بیست و پنج روز از زدن اولین کلنگ، فاز اول خانه های این شرکت، آماده ی تحویل می‌باشد. با سکونت در این خانه ها، نیازی به خانه تکانی نخواهید داشت. همین که همسایه تان درِ اتاقش را محکم ببندد، چهارستون آپارتمان تان ، دم به ساعت خود به خود «تکان» خواهد خورد!

« هیئت مدیره ی محترم!»

https://chat.whatsapp.com/GQ4dptYDHMtLYoAku4lkxT
تقدیم به راشدانصاری:

در تلخی روزگارمان قندی تو
از غصه پری و باز می خندی تو

در کاسه ی شعر ما عرق می ریزی
خالو نکند گلاب میمندی تو...؟!

*محمدرضانوری زاده* - فراشبند فارس


https://chat.whatsapp.com/GQ4dptYDHMtLYoAku4lkxT
نوروز باستانی خجسته باد
عیدانه
سروده ی: راشدانصاری

عید نوروز است، نوروزی شوید
بر خلافِ فردِ دیروزی شوید...

هر چه آبی هست درسال جدید
از هواداران پیروزی شوید!

(یا زبانم لال اگر سبزید و سرخ
بی خیال قافیه، آبی شوید!)

سال قبلش سیخکی بودید اگر،
سال جاری مدتی قوزی شوید

چارشنبه چون که آمد چند جا
گرم کار آتش افروزی شوید

زندگی در فقر را طی کرده اید
در خیال ثروت اندوزی شوید

یعنی از امروز تا یوم الحساب
صبح تا شب در پی روزی شوید

کلّه ها خلوت شد از فکر زیاد
عازم دکّان ِ "تودوزی" شوید

نامتان را مختصرترتر کنید
جای سوزان بعد ازین سوزی شوید

فوزیه زن بود ، جا دارد شما
مرد اگر هستید پس فوزی شوید!

جنس های خارجی را ول کنید
طالب شورت وطن دوزی شوید!

این بسیج اقتصادی را ولش
عضو نوع ِ دانش آموزی شوید

ما که از اول به ملت گفته ایم
بر خلاف فرد دیروزی شوید

مثل «خالو» ساده بودن خوب نیست
مثل بعضی ها کمی موذی شوید!

https://chat.whatsapp.com/GQ4dptYDHMtLYoAku4lkxT
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
برای راشدانصاری:

اگر طناز و مشتاق آفریدش ...
بدین مضمون و مصداق آفریدش

خدا در حق خالو کرده ارفاق
کمی تا قسمتی چاق آفریدش!

سیدمصطفی رضوی_(رهگذر) - سیمکان

#خالوراشد
@rashedansari

https://chat.whatsapp.com/GQ4dptYDHMtLYoAku4lkxT
VID-20240405-WA0049.mp4
1.9 MB
محبت رسول امیری دوست شاعر و هنرمندم👆
نقیضه
سروده: راشدانصاری(خالوراشد)

«خوش آمد گل وزآن خوشتر نباشد»
که گل دایم در این بندر نباشد....

علی رغم وجودِ این همه میخ
الهی چرختان پنچر نباشد!

از این دلواپسان باید حذر کرد
که دلواپس به غیر از شر نباشد

کسی دلواپس آینده ی ما،
شما، ایشان، الی آخر... نباشد

نمی چسبد دگر خورشیدِ آن مُلک
که در آن سایه اکبر نباشد...

کلیدت می خورد بر قفلِ هر در
به شرطی که درِ خیبر نباشد!

به خوابت هفت گاو چاق دیدی
الهی در عمل لاغر نباشد!

برایت نذر کردم دوره بعد
رییس مملکت افسر نباشد

اموری مثل تعطیلی ِ کنسرت
در این خاک هنرپرور نباشد

در ایران هیچ مسوول و رییسی
اگر دزدید بی کیفر نباشد

بسی شادیم که در جمع دولت
دگر جن گیر و جادوگر نباشد...

بچرخد چرخ تولید سماور
که دیگر معضل داور نباشد

به تدبیرت بگو کاری کند تا
گلِ امیّدمان پرپر نباشد

«بیا ای شیخ و از خمخانه ی ما»
سن ایچی خور که سُکرآور نباشد!

یقین دارم پس از تدبیرِ سرکار
کسی در شهر بی همسر نباشد...

دَکل دزدی پس از دوران ماضی
درین دنیا دگر نوبر نباشد

هر آن کس پشت میزی لنگر انداخت
به فکر خوردنِ کنگر نباشد

کسی با دکترای ارتباطات
کمک راننده ی خاور نباشد

کلید افتخارت را بچرخان
که ایران بی در و پیکر نباشد

الهی با شما در دوره بعد
عزیزی حصر در کشور نباشد

«به قرآنی که اندر سینه داری»
دعا کن شاعری بی سر نباشد

گُلِ رأی مرا بردار و بو کن
که گل تا دوره ی دیگر نباشد....

https://chat.whatsapp.com/GQ4dptYDHMtLYoAku4lkxT
#خالوراشد
@rashedansari
شاعر مشکوکی که بیدل است
نوشته ی: راشدانصاری

به حق چیزهای ندیده و نشنیده!.... چه دوره و زمانه عجیب و غریبی شده است نازنین!
از شما چه پنهان، ما دیگر از جناب بیدل معروف به دهلوی که آدم اهل تخیل و تصویرساز معقولی است، انتظار نداشتیم یک همچین حرف مشکوکی بزند!
واقعاً از ایشان بعید است! حالا اگر شازده ایرج میرزا بود، یا خاکشیراصفهانی بود یا حتی ملارجب معروف، شاید می توانستیم قبول کنیم و زیر سبیلی رد کنیم؛ چرا که این عزیزان همه در این زمینه، دارای سابقه هستند. بعضی ها افراط می کنند و سوء سابقه هم می گویند که ما البته نمی گوییم. چون آدم معتدلی هستیم‌.
حالا شاید کنجکاو شده باشید که مگر قضیه چیست؟..... حق دارید، الساعه عرض می کنم.
عرض شود، در حالی که همه عالم و آدم از عوارض و عواقب اعتیاد به مواد مخدر آگاهی دارند و مدام نسبت به ابعاد این بلای خانمان سوز هشدار می دهند؛ آن وقت جناب بیدل دهلوی، شاعر مشهور ما، در مصراعی از یک شعر خود می فرمایند:
«به گوشه‌ای که توان يک نفس کشيد کجاست؟»
عجب!.....خب، اولاً پدرجان! اگر از ما می شنوی، برو کلاس های «اِن ای» و تا کانون گرم خانواده ات از هم نپاشیده است، ترک کن! اگر هم دوست نداری ترک کنی، دیگر نیازی نیست همه جا جار بزنی که کجا می شود کشید؟! کسی که اهلش باشد، یک سوراخ سمبه ای را پیدا می کند و آن زهرماری را می کشد. جوینده، یابنده است.
اگر گوش مبارک تان به این حرف های معقول ما هم بدهکار نیست و تَره هم برای آن خُرد نمی کنید و شأن شما اجلّ بر این حرف هاست؛ خب پس تشریف ببرید همان جاهای همیشگی که می کشیدید. چه می دانم، توی زیر زمین، روی پشت بام، منزل رفقای مجرد، توی باغ دوستان و....... اصلاً اگر می خواهید، بگویم دوستان برایتان لوکیشن بفرستند؟!
#خالوراشد

@rashedansari
شعر غیر طنز
یا به قولی «جدی». اگر چه طنز هم بسیار جدی است و با کسی شوخی ندارد!


مثنوی بداهه برای باقر فداغی
سروده ی: راشدانصاری دیده بانی(خالوراشد)

به لارستان فداغ از آن علَم شد
که اقلیم ذواتِ محترم شد

درین خاک هنرخیز و گُهربیز
که باشد جای مردان ِ قدَر نیز،

یکی زآنان بُوَد مرحوم باقر
که شعرش هست مانند جواهر

دلش لبریز باران بهاری ست
غم از چشم دوبیتی هاش جاری ست

تنیده غربت شعرِ حزینش
درون آفتاب سرزمینش...

سرودِ روزهای بیقراری ست
پُر از دلتنگیِ شب زنده داری ست

پریشان می نوازد شعرهایش
غم انگیزاست تارِ بی صدایش

درخشد از وَرای شعر پاکش
دل عاشق مرامِ چاک چاکش

دوبیتی های جانسوزش به دوران
به درد عشقبازان است درمان

به تاریخی که باشد جاودانی
دریغا نیست از باقر نشانی

جوانی خوش مرام و نیکخو بود
ولی دلبسته ی دخترعمو بود

اگرچه شور عشق اش بود در سر
وصال آخر نشد او را میّسر

به عشق او، دهد خواهی نخواهی
دوبیتی های جان سوزش گواهی

به راه عشقِ پاکش سعی ها کرد
ولی دنیا به حق او جفا کرد

اگر چاپار اما اهل دل بود
به فرهاد و به مجنون متصل بود

فِداغ ای خاستگاه باقر امروز
چراغ عشق با یادش بیفروز

اگرچه نی خبر زانجام باقر
مبر از یاد هرگز نام باقر...

۸ فروردین ۱۴۰۳

#خالوراشد
@rashedansari
طنز سعدی
به مناسبت گرامی داشت روز سعدیِ بزرگ:

«همه را دندان به ترشی کُند شود، مگر قاضیان را که به شیرینی.»

#خالوراشد

@rashedansari

https://chat.whatsapp.com/GQ4dptYDHMtLYoAku4lkxT
چاپ بنر و تندیس و سردیس...
نوشته ی: راشدانصاری

سال ها پیش به دعوت اداره ی فرهنگ و ارشاد و همچنین شورای شهرِ یکی از شهرستان ها،دعوت شدم به شب شعری. در آن جا متوجه شدم ، سر چهارراه ها و میادین شهر بَنرهای بزرگی از بنده را نصب کرده اند. به طوری که پیش خودم گفتم، نکند روم به دیوار! کاندیدای ریاست‌جمهوری شدم و خودم بی اطلاعم.
ضمن تشکر از مسئولان شهرستان یاد شده، به فرماندار محترم عرض کردم:
- چرا این همه زحمت کشیدید؟ اصلأ نیازی به این کارها نبود.
که جناب فرماندار با لبخندی اظهار داشت:
- اختیار دارید استاد. تازه بنر دیگری هم روی ساختمانی چند طبقه در میدانی واقع در مرکز بازار نصب کردیم که حدود هفت میلیون تومان هزینه اش شده و....
- شایان گفتن است که در آن سال ها واقعاً هفت میلیون تومان، مبلغ بسیار بالایی بود -
در پاسخ به آقای فرماندار عرض کردم:
- باور بفرمایید اگه نصف این مبلغ رو به خودم داده بودید، شخصاً مثل یه مارمولک می رفتم از ساختمون بالا و یک هفته می چسبیدم به دیوارش!
این ماجرا بنده را به یاد ماجرای دیگری انداخت. دوست هنرمندی در خصوص ماجرای نصب تندیس یا سردیس خودش در میدان زادگاهش ماجرای جالبی نقل می کرد که باور بفرمایید الآن پاک فراموش کردم قضیه از چه قرار بود!
البته حالا که بحث بنر شاعر و به نوعی تجلیل از هنرمند و تندیس و سردیس شد، اجازه می خواهم تا فراموش نکرده ام ماجرای جالبی را نقل کنم. زنده یاد عمران صلاحی، شاعر و طنزپرداز مطرح می گفت:
جای شما خالی، رفته بودیم به جمهوری آذربایجان. شنیدیم یکی از رمان نویسان آن جمهوری، رمانی نوشته بود در هفده جلد. به همین مناسبت جشنی بر پا می شود. در این مراسم، همه جام خود را بلند می کنند. یک نفر می گوید:« بنوشیم به سلامتی سر این نویسنده، که این همه تخیل و افکار بدیع در آن جوشیده است.»
یک نفر دیگر می گوید:« نه، بنوشیم به سلامتی ته این نویسنده که توانسته آن را زمین بگذارد و این اثر عظیم را بنویسد!»

#خالوراشد
@rashedansari
4_6044378935326675901.mp4
77.3 MB
شعرخوانی راشدانصاری در همایش شاعران معاصر در همایش شهرستان قیروکارزین👆