Nasir
2 subscribers
4 videos
3 links
مهندس نصیر رضایی نژاد با حدود 15 سال سابقه برنامه نویسی و کار در بخش های مختلف شبکه ، کارشناس سازمان نظام صنفی رایانه ای استان فارس ونیز مدیرعامل شرکت ساناپردازآروند شیراز .
http://www.programing-nasir.ir
Download Telegram
Channel created
هنگامی که در شادی به روی انسان بسته می شود بلافاصله در دیگری باز می شود اما ما آنقدر به در بسته خیره می شویم که در باز شده را نمی بینیم. “هلن کلر”
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زندگی یک برنامه نویس بدین شرح است....
سال بد
سال باد
سال اشک پوری
سال خون مرتضی
(زنده یاد احمد شاملو)

در احوالات سال 1399

از ازدحام یک کلنگ و بیل می ترسم
از روبرویی با سپاه فیل می ترسم
من با وجود این که استاد شنا بودم
از عمق دریای بزرگ نیل می ترسم
یک عمر سرگردان میان کوچه ها اما
از کوچ های فصل سرد ایل می ترسم
استاد و دانشگاه را من دوست میدارم
از نمره و از درس و از تحصیل می ترسم
یک عمر فکر مرگ می کردم ولی حالا
از این سفر همراه عزرائیل می ترسم
رقصیده ام با بوق در جشن و سرور اما
من از صدای صور اِسرافیل می ترسم
کابوس ها دیدم به بیداری ولی امروز
از خوابهای سخت بی تاویل می ترسم
هر سال " حَوِّل حالِنا " خواندم ولی امسال
تا حد مرگ از حال و از تحویل می ترسم
از آسمان، سنگ آمد اما من نترسیدم
از بارش باران " مِن سِجیل " می ترسم *
دنیا برای ما محل استراحت نیست
از روز های جمعه و تعطیل می ترسم

نصیر رضایی نژاد

** " تَرمیهِم بِحِجارة مِن سِجیل " قرآن - سوره فیل - آیه 4
(سنگ ریزه هایی از گِل خشک شده به آنها پرتاب گردند)
Channel photo updated
می رفت
نام او وِرد لبم بود و زبانم می رفت
اول فاجعه بود و هیجانم می رفت
آه از درد من آن شب که تو رفتی تنها
خنجرش تیغ غمش بود به جانم می رفت
دکتری نبض من و ثاننیه را چک می کرد
او ندانست تو رفتی ،ضربانم می رفت
یک سِرُم توی رگم بود ولی بی تردید
زهر دوری تو، توی شریانم می رفت
گل امید من انگار که پژمرد شبی
که بهارمن از آن ، سمتِ خزانم می رفت
در همان ساعت پایان که کنارت بودم
روحم از جسم جدا بود و روانم می رفت
همه ی هستی من بود و شبی پر تشویش
از دو چشم ترم انگار جهانم می رفت
وقت رفتن شد و یک قافله دل تنها رفت
من مسافر شدم ، او با چمدانم می رفت

نصیر رضایی نژاد
28 اَمرداد 1399
شدیم خسته ز شور و ، گوشه بیداد
کسی به گوش باد بخواند یک ترانه شاد
کسی بیاید و آفتاب را بیاورد با خود
کسی به جنس طلوع بیست و هشتم مرداد .

نصیر رضایی نژاد
بداهه
- توضیح این که تولد خودم 28 اَمرداد هست ولی بیشتر به مصدق میخوره این شعر
خنجر زنجانی

بوی گلابِ قمصر و کاشانی ات را
پنهان نکن چشم ترِ بارانی ات را
می میرم این گونه تو را غمگین ببینم
حالا بکش آن خنجر زنجانی ات را
رگ می زنم تا که نبینم پیش چشمم
پژمردن از بیماری و ویرانی ات را
می دزدی از من روی خود را تا نبینم
آن چشم های نیمه شب توفانی ات را
یک بار دیگر شهرزاد قصه گو باش
تعریف کن آن غُصه ی طولانی ات را
آرام خوابیدی می شویم به گریه
قد رشید و چهره ی ایرانی ات را
حالا که لب هایت کبود و سرد و تلخ است
باید ببوسم جای آن پیشانی ات را
زیر ملافه عطر کافور است و اسپند
تو رفته ای و این تن زندانی ات را -
در گور می خوابانم و ، شاید نبینند
بعد از تو هق هق کردن پنهانی ام را
بگذاشتم تا که بگریم زخمهایم را
بر خشت خشت کوچه ها پیشانی ام را
هر سو به دنبال تو می گردد نگاهم
دیوانه می خوانند این حیرانی ام را
باید که بنویسم من از تو ، از خودم ، از درد
این قصه ی پر غُصه و طولانی ام را
در آینه زل می زنم جز تو کسی نیست
من از درون حس می کنم ویرانی ام را
باران گرفته میروم بیرون بگریم
در این هوا پوشیده ام بارانی ام را
این روز ها حالم دگرگون است تب دارم
در جیب دارم خنجر زنجانی ات را ....
کسي که به او مديونم

زنگ ، مادر و دنيا گشت دور سر او
اونبود و خبر را گفت هم سنگر او
مادر آهسته برگشت چشمهايش پر از اشک
حسرتش اين که آيا غسل شد پيکر او ؟
يک چفيه پر از ياس بوي گلهاي پرپر
جانمازي که خيس از چشمهاي تر او
چند خط ، يک وصيت يک پلاک شکسته
يادگاري که ماند از خون و خاکستر او
مهر تسبيح و قرآن خاطره شعر امضاء
از صداي گلوله پرشده دفتر او
عکسهاي قديمي نامه هاي صميمي
مرحمي شد براي گريه مادر او
برد تابوت او را روي بال و پر من
مانده حالا مزاري زير چشم ترمن

برد تابوت او را روي بال و پر من
مانده حالا مزاري زير چشم ترمن
بمب پيمان ما را زد به هم پشت سنگر
رفت بي من شبانه نيمه ديگر من
جيغ ، آژير قرمز حمله هاي هوايي
نيست از تو صدايي لاله ي پرپرمن
صبح آمد و ديدم پاره پاره تنت را
نارفيقانه رفتي ناگهان ياور من
از شب بمب باران خاطرات پريشان
باز دود غليظي مانده در باور من
کاش من هم بميرم بشکنم عهدمان را
کاش اين گريه مي شد گريه آخرمن

زنگ ، مادر و دنيا گشت دور سر او
اونبود و خبر را گفت هم سنگر او

نصیر رضایی نژاد
خرداد 1385
شاید روزی برای تو بنویسم
از زخم های تازه ی هر روزم
امروز را سکوت می کنم از گفتن
لب از شکایت بیهوده میدوزم

شاید روزی برای تو بنویسم
از زخم های باز نمک خورده
یا این دل شکسته که از هر کس
رنجی کشیده و کلک خورده

شاید روزی برای تو بنویسم
هذیان های دل داغ دارم را
هر بار که من سمت کسی رفتم
کوبید بر سرم آنچه ندارم را

شاید روزی برای تو بنویسم
این روز ها چقدر خسته و غمگینم
افسرده تر از روز های بعد از تو
حتی در آینه کابوس می بینم

شاید روزی برای تو بنویسم
سهم من از حضور ، فراموشی است
تا آنکه خواب پناهم بدهد از درد
دستم پر از قرص های بی هوشی است

تقویم هزار بار ورق می خورد
زیر دوچشم ملتهب و خیسم
این جمله را نوشته ام هر بار
شاید روزی برای تو بنویسم


نصیر رضایی نژاد
شهریار و روز ملی شعر و ادب پارسی
سلام و درود
از حدود بیست سال پیش که این طرح در شورای انقلاب فرهنگی تصویب شد نقد هایی هم وجود داشت که گاهی مغرضانه و گاهی دلسوزانه می پرسیدند چرا شهریار ؟
چند سال پیش در یکی از انجمن های ادبی شهر شیراز این بحث مطرح شد و من با دیدگاه خود این گونه پاسخ گفتم :
شهریار به همان اندازه در شعر پارسی مهم است که فردوسی، رودکی، حافظ، .... سهراب، شاملو، فروغ و بقیه نامداران ادب فارسی مهم هستند. شاید انتخاب نکردن برخی نامها را بتوان به دلیل سیاسی بودن، چپ بودن، کمونیست بودن و ... توجیه کرد اما انتخاب نکردن بقیه را نمی شود با این دیدگاه توجیه کرد.
انتخاب کردن هرکدام از نام های دیگر به جای شهریار همین نقدها را کم و بیش در پی داشت.
در تقویم رسمی، روز بزرگداشت فردوسی، سعدی و حافظ هست و حالا روزی دیگر را به خاطر اهمیت مقام شعر و تجلیل از شاعران، به نام روز ملی شعر و ادب پارسی نامیده اند.
امروز (روزی که در انجمن این بحث مطرح شد) ما شاعران در روزی که هیچ مناسبت خاصی ندارد و در انجمنی به نام (....) جمع شدیم و از شعر ها و نقد های همدیگر استفاده می کنیم و دوستی هایمان را با وجود اختلاف نظرها در شعر محکم تر می کنیم. همین حالا کسی می تواند بگوید: چرا امروز ؟ چرا اینجا ؟ چرا این انجمن ؟ و این نقد چقدر مضحک است و این قبیل بهانه جویی ها چقدر بچه گانه.
دوستان بسیاری دارم که شاعران خوب و نامداری هستند، کتاب ها دارند، نیز دوستانی که شاعران خوبی هستند و کتابی ندارند و شاید جز در برخی از انجمها و محافل ادبی نام آنها را نشنیده باشیم، اگر روز ملی شعر و ادب پارسی را روز ولادت هرکدام از این دوستانم قرار دهند من در آن روز بهانه ای برای شعر گفتن، شعرخواندن و شعر شنیدن خواهم داشت و نه بهانه ای برای انتقادها و قهرهای کودکانه.
و چه خوش گفت ایرج زبردست یکی از شاعران پر افتخار شهرم :
ای علت سبز خاک هر جا هستی
هر روز تو روز را دوستت دارم باد

27 شهریورماه روز ملی شعر و ادب پارسی بر همه شاعران و ادیبان و ادب دوستان، گرامی باد.
نصیر رضایی نژاد
شهریور 1400
ما هو حلمکَ؟
ان اعانقکِ تحت المطر، و انتِ؟
ان تمطر...

آرزوت چیه؟
زیر بارون بغلت کنم، تو چی؟
بارون بباره

بدر شاکر السیاب
مست بودند رفیقانم و ، من جانم نیست
خواب در حلقه‌ی بی‌رونق چشمانم نیست
به هوای وطنم شمع خیالم می‌سوخت
خون شد این دیده از این حادثه، ایرانم نیست!




نصیر رضایی نژاد
۱۴۰۳/۰۱/۰۹