_ «از این كه چنین نورانی یاد منی، باید بر خود می‌بالیدم؛ امّا، عزیز من، من برای تو چه كردم؟ _هیچ._ من تنها نگاهت می‌كردم، چرا كه خود نگاه‌كردنی بودی..»
- از نامه‌ی بیژن الهی به محمود شجاعی.

_ اما خدا نکنه که من دلم از کسی بشکنه...

_اول میشم یه چشمه اشک که یه لحظه هم بند نمیاد و بعدش میشم یه بچه که داره از درون گریه می‌کنه و رو صورتش لبخنده

من تورو معبد خودم، نقاشی دیوارم، آسمون خودم ساختم و حالا واسه پاورقی بودن تو داستان زندگیت التماس میکنم :)

> فریما
@Comentive

_واقعا

هلک و هلک ۱۲ ساعت بشین تو اتوبوس برو پیش خانوم باهم برین ماسال
بعد ایشون خاطرات مارو ایگنور کنه بشینه یه گوشه با چوب سادگیش کلبه بسازه

_واااای پاره شدم...🤣🤣
با خاطراتمون تو کلبه ای که با چوب سادگیم ساختم تا ابد زندگی میکنم داداشممم

_قهرم

_به دم ببعیام

_بله ... یه جنگ کم داشتیم تو این مملکت تخمی

_یجوری باز مریض شدم که برا دشمنمم نمیخوامش

تا همین‌جا کافیه، از این به بعد می‌خوام پاندا باشم.

_جوری پریودم و دارم از درد میمیرم که حد نداره

_میدونین چیه دلم میخواد اینجا مثل قبل باشه مثلا حداقل وقتی میام یه حرفی بزنم یا چیزی تعریف کنم واقعا باری از رو‌ دوشم برداره، الان اینجوری نیست و بخاطر اینم هست که خودم نبودم برای مدت زیادی
هییی دلم میخواد واقعا شبیه یه دیلی باشه

_ اخلاق تاکسیک من؟ میتونی قلبمو بشکونی، اشکمو دراری، باعث شی از خودم متنفر شم، باعث شی شبا نتونم راحت بخوابم و بازم اگه نیاز داشته باشی کنارتم!:)

_یا خدا من امروز کصخل شدم چرا انقد دلم برای نوشتن تنگ شده

من: عمرا اگه دیگه به احدی اعتماد کنم.
فرداش:

> حنا
@Comentive