های لاولی😃🖐🏻
یه مانهوای کیوت و گوگولی برات اوردم که اگه نخونیش از دستش دادی👀🌸خلاصه~
اون قبلاً یک جاودانه بود. او به خاطر عشق ابدی از جاودانگی خود دست کشید ، اما توسط کسی که دوستش داشت بهش خیانت شد. در پیچ و تاب سرنوشت ، او به عنوان ملکه در دنیای دیگری متولد شد اکنون ، او با خطر قریب الوقوع قربانی شدن تسط پدر خونسرد خود برای برادرش روبرو است. آیا او می تواند راهی برای تغییر سرنوشت خود پیدا کنه؟ 🦋✨
میخوای اینکار کیوت رو بخونی؟😍
پس بیا اینجا👇🏻☀
@FantasyManhwa

یه مانهوا یائویی و جذاب👀✨
@FantasyManhwa
@FantasyManhwa
~داستان از این قراره که ژنرال سابق امپراتوری، که الان یک جنایتکار تحت تعقیب است، به طور تصادفی در دامی افتاد که شکارچی آماده کرده بود.🖤
«صبر کن، این شکارچی فرشته کوچولویی نیست که قبلا همیشه منو دنبال می کرد🧐⁉️» یه فرشته بی رحم، شرور و بی پروا. روز دوم ملاقات با قویترین آلفا که در این زمین قدم می زند، مرا به امگایی با فرمونهای شیرین تبدیل کرد.«چی وانگ ژی! منو سلاخی نکن، من اسمم رو بهت میگم🤭❗»
@FantasyManhwa
@FantasyManhwa

اون شب، یک دختر بی گناه، زن اون شد.🤭💔
اون شاهزاده‌ای زیبا و وحشی بود با هاله ای سلطه گر💕✨
آیا ملاقات چنین بنده فرومایه ای با او سرنوشت بود یا فقط یک سرنوشت ناگوار⁉️
••••••••••

#من_جانور_را_خوب_بزرگ_کردم🌸

💗بلاندینا ، یه شاهزاده خانم که خون معمولی داشت ، بی سروصدا توی یه کاخ جداگانه زندگی میکرد . به دلیل دو رگه بودنش ،با اون بدرفتار شد و تحقیر شد .
یک روز ، یه گربه مشکی زخمی پیدا کرد و تصمیم گرفت معالجش کنه
اما گربه دوست داشتنی که تصور میکرد در واقع ... است ؟
" البته اگر اینطور فرار کنی، شکارت میکنم".
لبهای آمون به ارومی روی پوستش چرخید.
"تو کسی هستی که منو برداشتی. تو کسی هستی که منو کنارت نگه داشتی".
آمون زمزمه کرد ، چون نفس تب الودش روی پوستش میخزید .
" بنابر این تو باید مسئولیت منو به عهده بگیری ، عروس ".
وقتی گربه دوست داشتنی بزرگ شد، فهمید ....
اون فکر میکرد که خوب تربیتش کرده ولی اونم در آخر خورده میشه😱❗
@FantasyManhwa
@FantasyManhwa
@FantasyManhwa