پادکست حقوقی دفیله|Defile Legal Podcast
1.86K subscribers
89 photos
17 videos
5 files
83 links
در هر قسمت پادکست دِفیله یه موضوع حقوقی با نگاهی به قانون و به زبان ساده روایت می‌شه

Wbesite: defilepodcast.ir
Instagram: instagram.com/defilepodcast
Twitter: twitter.com/defilePodcast
Castbox: http://castbox.fm/vc/2210385
Download Telegram
مثل ترانه‌ی «امشب» بابک میرزاخانی که برش‌هایی از زندگی را جدا کرده که بعدش تا صبح آدم بیدار می‌ماند؛ در زندگی لحظه‌هایی هست که خاکِ آدم بیل می‌خورد و بعد به خودش که نگاه می‌اندازد، از درون حس می‌کند، چیزهایی در او تغییر کرده است. حالا که چندین ماه از خواندن، عمیق شدن و گرفتن مدرک PMPگذشته، این دگرگونی درونی را کاملاً حس می‌کنم. در این حدود ده سالی که به صورت حرفه‌ای وارد بازار کار شده‌ام، بسیاری مفاهیم و آموخته‌هایم ماحصلِ تجربه بوده بی‌آنکه منتوری باشد تا مسیر درست را نشان بدهد. به سال‌هایی فکر می‌کنم که اضطراب کار گریبانم را می‌گرفت اما غافل از آنکه در دنیای حرفه‌ای عده‌ای از برترین‌ها دور هم جمع شده‌اند و برای آن اضطراب‌ها استاندارد نوشته‌اند. به سال‌هایی فکر می‌کنم که گمان می‌کردم داشتن دانشِ تکنیکال همه چیز است؛ اما حالا عمیقاً معتقدم داشتن مهارت‌های نرم بسیار مهم‌تر است. اصلاً به خاطر همین است که در آخرین ویرایش پمباک، «آدم»ها بسیار بسیار مهم و ارزشمند هستند. به سال‌هایی فکر می‌کنم که آنقدر عدم قطعیت زیاد بود و هست که از مدیریت آن عاجز می‌ماندم؛ اما نمی‌دانستم ذهنیت اجایل و رویه اجراییِ اسکرام نه تنها متعلق به برنامه‌نویسی نیست که چقدر خوب در قامت حقوق و وکالت می‌نشیند. اینجا، در ایران، آن قدر خیلی چیزها با چسب و وصله پیش می‌رود که فراموش می‌کنیم برای هر شغلی، برای هر وظیفه‌ای استاندارد و فرآیندی وجود دارد و به همین خاطر در میان انبوه کارها احساس تنهایی می‌کنیم. اما، تنها نیستیم. مهم‌ترین درس‌آموخته‌ام از PMP این بود که «من تنها نیستم» و بعد ضعف‌ها و قوت‌هایم را بشناسم. قطعاً گرفتن این مدرک‌های بین‌المللی نه کسی را مدیر می‌کند نه فرش قرمز برایش پهن می‌کنند؛ اما تجربه شخصی‌ام اثبات می‌کند برای توسعه فردی و برای دانستنِ ندانسته‌ها، بسیار ضروری است. آموختن، همیشه برایم سرشار از لذت بوده و از قضا خودِ آموختن مسیر را به آدمی نشان می‌دهد. حالا، حقوق و وکالت را با عینکی دیگر می‌بینم و امیدوارم خیلی زود، آنچه آموخته و نوشته‌ام را بتوانم عرضه کنم تا «آدم‌های کمتری، مثل خودم، در گیر و دار کار، از احساس تنهایی رها شوند.»

@defilepodacst
E 13
Zarqam Narehei
🎧 اپیزود سیزدهم پادکست حقوقی دفیله

موضوع: مالکیت فکری

خلاصه اپیزود: مالکیت ادبی و هنری (یا همون کپی‌رایت) و مالکیت صنعتی، از زیرمجموعه‌هایِ مهم مالکیت فکری به حساب می‌آد.
گاهی خلقِ موسیقی، کتاب، نقاشی، نرم‌افزار، برند، لوگو و اختراع روزها و سال‌ها از مولف اثر زمان می‌بره؛ اما در عرض چند دقیقه می‌شه از اون‌ها کپی زد و مالک اثر رو به خاک سیاه نشوند. ما، توی این اپیزود توضیح می‌دیم قوانین ایران و کنوانسیون‌های بین‌المللی چطور از مالکیت فکری حمایت می‌کنند؟ و برای ثبت اون‌ها باید چی کار کرد؟

🗓 تاریخ انتشار: ۵ دی ۱۳۹۹

💻 سایت دفیله: defilepodcast.ir
#مالکیت_فکری #اپیزود_سیزدهم #اپیزودسیزدهم #قسمت_سیزدهم #قسمت_سیزده #13

@defilepodacst
در دانش حقوق به اتکای صرف به مواد قانون و کنوانسیون‌ها خود را از تفسیر و تحلیل درست محروم می‌کنیم. زمانی هم که از تخصص سخن می‌آید با ارجاع به کارشناس یا خبره خود را از هر تلاشی خلاص می‌کنیم. به طور مثال، داشتن درک مالی، فهمیدن صورت‌های مالی و مفاهیم آن جز جدایی‌ناپذیر دانش حقوق است. بعد از مدنی۲، دانشجوی حقوق حتماً باید دو واحد مفاهیم مالی پاس کند. چرا؟ تا مفهوم «مال» را درست‌تر بفهمد، تا وقتی صحبت‌ از صورت‌های مالی سه‌گانه می‌شود (ترازنامه، صورت سود و زیان و جریان نقدی)بتواند نهاد ورشکستگی ماده ۴۱۲ قانون تجارت را تحلیل کند. یا وقتی صحبت از جرایم کارکنان دولت در دو قلمروِ «بودجه و اعتبارات» و «معاملات دولتی» می‌شود بتواند صحیح‌تر، مصداق را با حکم تطبیق دهد و قس‌ علیهذا.

جالب آنکه CMBOK(پیکره دانشی مدیریت قراردادها) با وجود آنکه تأکید بسیاری بر مفاهیم مالی می‌کند، اما مکرر یادآور می‌شود که مدیران قراردادی باید دانشی ورای حقوق داشته باشند و دست‌کم مفاهیم بنیادینِ تغییرات، اقتصاد، پروژه و زنجیره تأمین را بدانند. حالا، زمانی است که هم در سرفصل‌های دانشگاه و هم در حرفه‌های حقوقی باید از نگاه سنتی به حقوق و لفاظی در تفسیر عبور کنیم و با آشنایی با مفاهیمِ عینیِ میان‌رشته‌ای، درک صحیح‌تری از نهادهای حقوقی و قراردادی داشته باشیم.

پ.ن: در دنیا پیکره‌های دانشی تخصصی بسیاری وجود دارد، مانند PMBOK که مختص مدیران پروژه است؛ در این میان، CMBOK به طور ویژه متعلق به مدیران قرارداد بوده و از سوی انجمن ملی قراردادهای آمریکا (NCMA) تدوین و منتشر شده است.
@defilepodcast
«والتر وایت» در سریال بریکینگ‌بد، سرطان و خانواده را دست‌آویزی برای ارتکاب جرم می‌دانست؛ «پرفسور» در سریال سرقت پول، سیاست‌های دولت در انتشار پول را بهانه‌ی سرقت مسلحانه می‌دانست و حالا در «افعی تهران»، قاتل سریالی، کودک‌آزاری را عاملی می‌داند که مقتولین مستحق مرگ هستند.

در این دست فیلم‌ها، نظام عدالت کیفری در قامتِ هیولا و شروری به نمایش درمی‌آید که می‌خواهد در مقابل خیرخواهیِ مجرمین بایستد. آیا فیلم‌ساز آگاهانه چنین پیامی را مخابره می‌کند یا نه، صرفاً نمایش است؟ (تحلیل این پرسش بماند برای وقتی دیگر).

آیا، سینما می‌تواند «بیجه» یا «سعید حنایی» را به گونه‌ای روایت کند که در نهایت، مخاطب با او هم‌ذات‌پنداری کند؟ بله، قطعاً می‌تواند. آنچه اتفاق می‌افتد مبتنی بر نظریه «فنون خنثی‌سازی» است که جرم‌شناسی به نام «دیوید ماتزا» درباره‌اش نوشته. ماتزا، معتقد است بزهکاران مقید به ارزش‌های اجتماعی و اخلاقی هستند. یعنی آنها می‌دانند قتل، سرقت و مصرف مواد مخدر، رفتارهای ضد ارزش اجتماع است؛ اما برای اینکه رفتار و مسئولیت ناشی از آن را توجیه کنند، سراغ بی‌اثر کردنِ رفتار خود می‌روند. چطور؟ مثلاً می‌گوید: «من، بی‌تقصیرم/ واقعاً نمی‌خواستم اذیتش کنم/ حقش بود/ همه به من گیر میدن/ می‌خواستم به مادرم کمک کنم/ خود منم قربانی‌ام، قربانی سیستم، قربانی خانواده و الخ).

بعدها، نویسندگانی این نظریه را بسط دادند و در مورد عادی‌سازی مصرف ماری‌جوآنا در آمریکا نوشتند. به این ترتیب که در ابتدا، مصرف آن مورد پذیرش نبود اما رفته رفته، نگاهی که مصرف این مخدر را غیراخلاقی می‌دانست با توسل به فنون خنثی‌سازی آن را عادی جلوه داد. حالا، آیا سینما و فیلم می‌تواند ارتکاب جرم را عادی‌سازی کند؟ یا یک پله بالاتر، مجرم را از هر مسئولیتی مبری کند؟ با این فرض که تقریباً مجرمی نیست که خود را به‌صورت کامل مسئول بداند و همواره دست به دامانِ توجیهاتِ فیزیولوژیکی، روانی و اجتماعی می‌شود. البته در این میان باید بین دو امر قائل به تفکیک شد: عادی‌سازی جرم و عوامل زمینه‌ای ارتکاب جرم.

کسی منکرِ چرایی ارتکاب و چگونگی پاسخ به جرم نیست؛ اینجا، سخن بر سر آن است که عادی شدن جرم با پذیرش توجیه‌های مجرم، انتهایی ندارد و اگر پا در این وادی بگذاریم باید قفل بر سردرِ نظام عدالت کیفری زد و پاسبان و دزد را به حال خود گذاشت. در این میان، نقش‌های فرعی می‌میرند، خانواده‌هایشان تاوان پس می‌دهند و سیاهی لشکرها در بی‌نامی به فراموشی سپرده می‌شوند.

@defilepodcast