#معناگفتار - 310
کم و کیف روانِ آدمی
تاثیر بسیار بسیار عمیقی دارد در اینکه
چه چیزی را واقعیتِ دستیافتنی بپنداریم
یا رویایی دستنیافتنی.
" دکتر منوچهر خادمی "
@doctorkhademi
@doctorkhademi
کم و کیف روانِ آدمی
تاثیر بسیار بسیار عمیقی دارد در اینکه
چه چیزی را واقعیتِ دستیافتنی بپنداریم
یا رویایی دستنیافتنی.
" دکتر منوچهر خادمی "
@doctorkhademi
@doctorkhademi
#هزار_و_یک_نکته
(این متن 767 کلمه است و 7 دقیقه و 35 ثانیه مطالعه آن زمان خواهد برد)
" گربه نالان و معنای زندگی "
ساعتی در گوشهای از خیابانی منتظرم. گربهها از سر و کول آدم بالا میروند! در پس زمینه انواع و اقسام صداها، ناله گربهای به گوشم میرسد. مدام میو میو میکند و لحن صدایش طوری است که گویی کمک میخواهد. به این سو و آن سو سرک میکشم تا بلکه منشا صدا را بیابم. بالاخره او را مییابم. بالای یک ساختمان و در انتهای دیوار یک بالکن نشسته است. روی او و رفتارش متمرکز میشوم. چه میخواهد؟ چرا مدام و بیوقفه ناله میکند!؟
متوجه میشوم به آنجایی که هست تعلق ندارد و میخواهد از آن ساختمان و آن بالکن خارج شود. پس و پیش او را دوباره برانداز میکنم. پایین ساختمان هستم و به بالای آن دید و اشراف ندارم. اگر راه عبور و خروجی باشد به احتمال زیاد خود گربه میداند کجاست. حال که در این زاویه کُنج نشسته و رو به خیابان سرک میکشد پس تنها راه خروج همینجاست. نزدیکترین راه عبور یک تیر چراغ برق است که درست روبروی اوست و گربه باید فاصله میان آن و دیوار را بپرد. گربه بعد از مدتی ناله و سر و صدا شروع میکند به کش و قوس بدنش و سنجش فاصله تا تیر چراغ برق. هی خیز برمیدارد و مجدد مینشیند و دوباره میو میو میکند.
چه خوب میشد اگر کسی پیدا میشد و خیلی راحت او را از ساختمان پایین میاورد یا از همانجا بلند میکرد و روی تیر میگذاشت. ولی خبری از این خبر خوب نیست!
گربههای دیگر مشغول کار و بار خودشان هستند و به التماسهای او اهمیتی نمیدهند. در همین حین ناگهان از پشت گربه سر و کله مردی پیدا میشود و با خنده زیر لب چیزی میگوید و به سمت گربه میاید! گربه متوجه حضور او میشود و صدایش را بم و بلندتر میکند که گویا میگوید نزدیک نشو نزدیک نشو! اما آن مرد اهمیتی نمیدهد و نزدیکتر میشود، نزدیک و نزدیکتر که ناگهان گربه میپرد. حال گربه بر روی تیر چراغ برق است. اما همچنان ناله سر میدهد.
با خود میگویم اینقدر التماس نکن خبری از کمک نیست باقی همنوعانت مشغول خودشان هستند و فقط گاهی سری به سوی بالای آن ساختمان بلند میکنند و نگاهی میندازند و مجدد ادامه میدهند. اما گربه میو میو کنان از تیر به شاخه درختی میرود و از شاخه به تنه و آرام آرام به پایین و کف خیابان میرسد. گویی راه از قبل برای او آماده بود و جلوتر از گربه پهن شده بود و این فقط گربه بود که باید تصمیم میگرفت از آن عبور کند.
آدمی غالبا همینگونه است. در جایی، وضعیتی و موقعیتی قفل میشود. راه پس ندارد اما راه پیش دارد هر چند میگوید نه راه پس دارم نه پیش!
او به افقِ همواره گشوده زندگی نمیاندیشد و زمانی که در چنین موقعیتهایی قرار میگیرد احساس ناتوانی و تنگنا میکند. مدام ناله سر میدهد که نمیتواند و نمیشود تا بلکه کمک و یاری از راه برسد و راهی که او خودش باید برود را دیگری برایش برود یا او را با خود ببرد!
اما دریغ از دستی یاری کننده و یاریگری حامی.
اما شگفتانگیز این است که انسان آنقدر در این وضعیت میماند تا اینکه کار به جاهای باریک میکشد و عامل یا عواملی (همچون حضور آن مرد که از پشت به آن گربه فشار آورد و در واقع سبب شد که پتانسیل حرکت گربه فعال شود) پدید میایند و فشار را به حداکثر میرسانند تا آن پرش و پرواز صورت بگیرد.
گربه (شما بخوانید آدمی) در ابتدا باور ندارد که گربه است و توانایی چنین حرکت و تکاپوگری را دارد. او مدام ناله سر میدهد و از وضعیت خود مدام گله و شکایت دارد. اما خب از آنجا که زندگی اجازه یک جا ماندن را به او نمیدهد بالاخره با یک فشار که در ظاهر وحشتناک بنظر میرسد، پرواز صورت خواهد گرفت و انسان از آن وضعیت تنگ و تاریک خارج میشود. گربه قصه ما هر چند تمام طول سفر خود از بالای آن ساختمان تا کف آسفالت خیابان را با آه و ناله، داد و فغان، نق و ناله و آواز طی کرد، اما طی کرد. کاری که از همان اول باید انجام میداد.
یونگ گفته است:
ما سرنوشت خود را در مسیری مییابیم، که از آن اجتناب میکنیم.
اکنون او در حالی در کف خیابان قدم میزند که معنای آن گرفتاری و فشار حداکثری را میداند و با مرور آن خاطرات، معنای زندگی جدیدی به زیستن خود تزریق میکند.
روبرتو خوارز گفته است:
" آدمِ غرق شده با این امکانها روبهروست:
یافتنِ یک تختهنجات
یا
تبدیلشدنِ خودش به یک تختهنجات. "
داستایوفسکی نیز چنین گفته است:
" قدم تازهای برداشتن؛
این چیزی است که مردم بیشتر از آن میترسند. "
با مهر ❄️
" دکتر منوچهر خادمی "
8 بهمن 1402
اگر به کار کسی میآید، لطفا برایش ارسال کنید.
@doctorkhademi
@doctorkhademi
(این متن 767 کلمه است و 7 دقیقه و 35 ثانیه مطالعه آن زمان خواهد برد)
" گربه نالان و معنای زندگی "
ساعتی در گوشهای از خیابانی منتظرم. گربهها از سر و کول آدم بالا میروند! در پس زمینه انواع و اقسام صداها، ناله گربهای به گوشم میرسد. مدام میو میو میکند و لحن صدایش طوری است که گویی کمک میخواهد. به این سو و آن سو سرک میکشم تا بلکه منشا صدا را بیابم. بالاخره او را مییابم. بالای یک ساختمان و در انتهای دیوار یک بالکن نشسته است. روی او و رفتارش متمرکز میشوم. چه میخواهد؟ چرا مدام و بیوقفه ناله میکند!؟
متوجه میشوم به آنجایی که هست تعلق ندارد و میخواهد از آن ساختمان و آن بالکن خارج شود. پس و پیش او را دوباره برانداز میکنم. پایین ساختمان هستم و به بالای آن دید و اشراف ندارم. اگر راه عبور و خروجی باشد به احتمال زیاد خود گربه میداند کجاست. حال که در این زاویه کُنج نشسته و رو به خیابان سرک میکشد پس تنها راه خروج همینجاست. نزدیکترین راه عبور یک تیر چراغ برق است که درست روبروی اوست و گربه باید فاصله میان آن و دیوار را بپرد. گربه بعد از مدتی ناله و سر و صدا شروع میکند به کش و قوس بدنش و سنجش فاصله تا تیر چراغ برق. هی خیز برمیدارد و مجدد مینشیند و دوباره میو میو میکند.
چه خوب میشد اگر کسی پیدا میشد و خیلی راحت او را از ساختمان پایین میاورد یا از همانجا بلند میکرد و روی تیر میگذاشت. ولی خبری از این خبر خوب نیست!
گربههای دیگر مشغول کار و بار خودشان هستند و به التماسهای او اهمیتی نمیدهند. در همین حین ناگهان از پشت گربه سر و کله مردی پیدا میشود و با خنده زیر لب چیزی میگوید و به سمت گربه میاید! گربه متوجه حضور او میشود و صدایش را بم و بلندتر میکند که گویا میگوید نزدیک نشو نزدیک نشو! اما آن مرد اهمیتی نمیدهد و نزدیکتر میشود، نزدیک و نزدیکتر که ناگهان گربه میپرد. حال گربه بر روی تیر چراغ برق است. اما همچنان ناله سر میدهد.
با خود میگویم اینقدر التماس نکن خبری از کمک نیست باقی همنوعانت مشغول خودشان هستند و فقط گاهی سری به سوی بالای آن ساختمان بلند میکنند و نگاهی میندازند و مجدد ادامه میدهند. اما گربه میو میو کنان از تیر به شاخه درختی میرود و از شاخه به تنه و آرام آرام به پایین و کف خیابان میرسد. گویی راه از قبل برای او آماده بود و جلوتر از گربه پهن شده بود و این فقط گربه بود که باید تصمیم میگرفت از آن عبور کند.
آدمی غالبا همینگونه است. در جایی، وضعیتی و موقعیتی قفل میشود. راه پس ندارد اما راه پیش دارد هر چند میگوید نه راه پس دارم نه پیش!
او به افقِ همواره گشوده زندگی نمیاندیشد و زمانی که در چنین موقعیتهایی قرار میگیرد احساس ناتوانی و تنگنا میکند. مدام ناله سر میدهد که نمیتواند و نمیشود تا بلکه کمک و یاری از راه برسد و راهی که او خودش باید برود را دیگری برایش برود یا او را با خود ببرد!
اما دریغ از دستی یاری کننده و یاریگری حامی.
اما شگفتانگیز این است که انسان آنقدر در این وضعیت میماند تا اینکه کار به جاهای باریک میکشد و عامل یا عواملی (همچون حضور آن مرد که از پشت به آن گربه فشار آورد و در واقع سبب شد که پتانسیل حرکت گربه فعال شود) پدید میایند و فشار را به حداکثر میرسانند تا آن پرش و پرواز صورت بگیرد.
گربه (شما بخوانید آدمی) در ابتدا باور ندارد که گربه است و توانایی چنین حرکت و تکاپوگری را دارد. او مدام ناله سر میدهد و از وضعیت خود مدام گله و شکایت دارد. اما خب از آنجا که زندگی اجازه یک جا ماندن را به او نمیدهد بالاخره با یک فشار که در ظاهر وحشتناک بنظر میرسد، پرواز صورت خواهد گرفت و انسان از آن وضعیت تنگ و تاریک خارج میشود. گربه قصه ما هر چند تمام طول سفر خود از بالای آن ساختمان تا کف آسفالت خیابان را با آه و ناله، داد و فغان، نق و ناله و آواز طی کرد، اما طی کرد. کاری که از همان اول باید انجام میداد.
یونگ گفته است:
ما سرنوشت خود را در مسیری مییابیم، که از آن اجتناب میکنیم.
اکنون او در حالی در کف خیابان قدم میزند که معنای آن گرفتاری و فشار حداکثری را میداند و با مرور آن خاطرات، معنای زندگی جدیدی به زیستن خود تزریق میکند.
روبرتو خوارز گفته است:
" آدمِ غرق شده با این امکانها روبهروست:
یافتنِ یک تختهنجات
یا
تبدیلشدنِ خودش به یک تختهنجات. "
داستایوفسکی نیز چنین گفته است:
" قدم تازهای برداشتن؛
این چیزی است که مردم بیشتر از آن میترسند. "
با مهر ❄️
" دکتر منوچهر خادمی "
8 بهمن 1402
اگر به کار کسی میآید، لطفا برایش ارسال کنید.
@doctorkhademi
@doctorkhademi
Ascolta
Ludovico Einaudi
#گاه_نوشت
فردی که به هیچ چیز تعلق ندارد
به استقبال خطر هم نمیرود.
اگر تعلق نباشد
آدمی در روزمرگی هضم خواهد شد.
" دکتر منوچهر خادمی "
@doctorkhademi
@doctorkhademi
فردی که به هیچ چیز تعلق ندارد
به استقبال خطر هم نمیرود.
اگر تعلق نباشد
آدمی در روزمرگی هضم خواهد شد.
" دکتر منوچهر خادمی "
@doctorkhademi
@doctorkhademi
Forwarded from اتچ بات
در تحلیل یونگی، عالم و آدم از ترکیب دو ویژگی زنانگی و مردانگی شکل گرفتهاند.
زنانگی را آنیما و مردانگی را آنیموس مینامند.
آنیما نماد و مظهر طبیعت، لطافت، مهر، هماهنگی و صلح است و آنیموس ظهور و بروزِ استحکام و تسلط و قهر و کین و ...
وجودِ هر دوی اینها برای زندگی و حیات ضروری است اما آنگاه که یکی از آنها غلبه یابد و دیگری را سرکوب کند، زندگی از روند طبیعی خویش خارج میشود و تعادل خود را از دست میدهد.
تمدنی که با غلبه مردانگی - آنیموسی به جنگ و تسلط بر طبیعت رفته است و با انواع و اقسام سوختهای فسیلی اعم از بنزین و گازوئیل و ... تمدنی کربنی ارائه داده و مادرِ آنیماییِ طبیعت را تا مرز ششمین انقراض دسته جمعی پیش برده است، مدتی است که تصمیم گرفته با آن روی سکه یعنی آنیما صلح کند و از راه مراعات، مدارا، نرمی و لطافت با طبیعت و زمین و محیط زیست رفتار کند.
تولید خودروهای برقی مدتی است که آغاز شده و این داستان بسیار جدی است طوری که در اروپا تا 10 سال آینده تولید خودروهای بنزینی متوقف خواهد شد.
خودروهای برقی - الکترونیکی نمادی از آشتی آدمی با آنیمای طبیعت از جمله خود آدمی است که قصد دارد خودروهای بنزینی آنیموسی پیشین را کنار بزند تا راه تنفس خویش و زمین را باز کند.
اینگونه است که در تبلیغ خودروی هیبریدی لاماری، نمایش هر دو نماد آنیما و آنیموس را مشاهده میکنیم و گوزن در آن میان؛ نمادی از به رسمیت شناختنِ حضور طبیعت است.
جهان خیلی سریع به سمت حذف تمدن کربنی پیش خواهد رفت.
سلام زمین، سلام طبیعت، سلام زندگی.
" دکتر منوچهر خادمی "
@doctorkhademi
@doctorkhademi
زنانگی را آنیما و مردانگی را آنیموس مینامند.
آنیما نماد و مظهر طبیعت، لطافت، مهر، هماهنگی و صلح است و آنیموس ظهور و بروزِ استحکام و تسلط و قهر و کین و ...
وجودِ هر دوی اینها برای زندگی و حیات ضروری است اما آنگاه که یکی از آنها غلبه یابد و دیگری را سرکوب کند، زندگی از روند طبیعی خویش خارج میشود و تعادل خود را از دست میدهد.
تمدنی که با غلبه مردانگی - آنیموسی به جنگ و تسلط بر طبیعت رفته است و با انواع و اقسام سوختهای فسیلی اعم از بنزین و گازوئیل و ... تمدنی کربنی ارائه داده و مادرِ آنیماییِ طبیعت را تا مرز ششمین انقراض دسته جمعی پیش برده است، مدتی است که تصمیم گرفته با آن روی سکه یعنی آنیما صلح کند و از راه مراعات، مدارا، نرمی و لطافت با طبیعت و زمین و محیط زیست رفتار کند.
تولید خودروهای برقی مدتی است که آغاز شده و این داستان بسیار جدی است طوری که در اروپا تا 10 سال آینده تولید خودروهای بنزینی متوقف خواهد شد.
خودروهای برقی - الکترونیکی نمادی از آشتی آدمی با آنیمای طبیعت از جمله خود آدمی است که قصد دارد خودروهای بنزینی آنیموسی پیشین را کنار بزند تا راه تنفس خویش و زمین را باز کند.
اینگونه است که در تبلیغ خودروی هیبریدی لاماری، نمایش هر دو نماد آنیما و آنیموس را مشاهده میکنیم و گوزن در آن میان؛ نمادی از به رسمیت شناختنِ حضور طبیعت است.
جهان خیلی سریع به سمت حذف تمدن کربنی پیش خواهد رفت.
سلام زمین، سلام طبیعت، سلام زندگی.
" دکتر منوچهر خادمی "
@doctorkhademi
@doctorkhademi
Telegram
attach 📎
#گاه_نوشت
اگر محیط پیرامون، تفاوتِ ما را به رسمیت نشناسد
روان ما به سمت و سویی میرود تا حُسنِ تفاوت را عیب قلمداد کند!
و با کمال تعجب از خود بپرسد چرا من متفاوت هستم!؟
" دکتر منوچهر خادمی "
@doctorkhademi
@doctorkhademi
اگر محیط پیرامون، تفاوتِ ما را به رسمیت نشناسد
روان ما به سمت و سویی میرود تا حُسنِ تفاوت را عیب قلمداد کند!
و با کمال تعجب از خود بپرسد چرا من متفاوت هستم!؟
" دکتر منوچهر خادمی "
@doctorkhademi
@doctorkhademi
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ردپایی که در بستر لغزانِ سفر زندگی
از خویش برای آیندگان بر جا میگذاریم
نمایان خواهد کرد
که چه کسی از اینجا عبور کرده است!
یک عاشق، زخمی، حامی، ترسو، جنگجو، بازنده و ...
" دکتر منوچهر خادمی "
"کاور موسیقی Keep Talking گروه Pink Floyd، توسط گروه Anathema
با حضور پروفسور هاوکینگِ بزرگ روی استیج.
شورش
جذابیت
و دیوانگی"
@doctorkhademi
@doctorkhademi
از خویش برای آیندگان بر جا میگذاریم
نمایان خواهد کرد
که چه کسی از اینجا عبور کرده است!
یک عاشق، زخمی، حامی، ترسو، جنگجو، بازنده و ...
" دکتر منوچهر خادمی "
"کاور موسیقی Keep Talking گروه Pink Floyd، توسط گروه Anathema
با حضور پروفسور هاوکینگِ بزرگ روی استیج.
شورش
جذابیت
و دیوانگی"
@doctorkhademi
@doctorkhademi
#گاه_نوشت
آدمی مدام در پی فراهم کردن شرایط و لوازمی است
تا بلکه آنچه میخواهد را بدست بیاورد
اما شگفتآور اینجاست که
برای نگهداری آنچه بدست آورده
هیچ برنامهای ندارد!
گویی ما فقط رسیدن را میخواهیم
و از ماندن چیزی نمیدانیم!
" دکتر منوچهر خادمی "
@doctorkhademi
@doctorkhademi
آدمی مدام در پی فراهم کردن شرایط و لوازمی است
تا بلکه آنچه میخواهد را بدست بیاورد
اما شگفتآور اینجاست که
برای نگهداری آنچه بدست آورده
هیچ برنامهای ندارد!
گویی ما فقط رسیدن را میخواهیم
و از ماندن چیزی نمیدانیم!
" دکتر منوچهر خادمی "
@doctorkhademi
@doctorkhademi
#گاه_نوشت
غالبا اشتباهاتِ تکراری را تکرار میکنیم
چرا که آن تکرارها به منطقه امن ما تبدیل شدهاند
و خارج شدن از آن با عدم تکرار و یا انجام اشتباه جدید؛
هراسآور است!
" دکتر منوچهر خادمی "
@doctorkhademi
@doctorkhademi
غالبا اشتباهاتِ تکراری را تکرار میکنیم
چرا که آن تکرارها به منطقه امن ما تبدیل شدهاند
و خارج شدن از آن با عدم تکرار و یا انجام اشتباه جدید؛
هراسآور است!
" دکتر منوچهر خادمی "
@doctorkhademi
@doctorkhademi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
میگوید:
با این وضعیت، آینده را چطور میبینید!؟
میگویم:
هرگز آیندهای را نمیبینم!
میگوید:
پس چرا و چطور ادامه میدهید!؟
میگویم:
برای رفتن بسوی آینده نیازی به مشاهده آن نیست!
هیچ آیندهای قابل دیدن نیست!
چرا که آینده مشاهده نمیشود بلکه خلق میشود.
هر که برای آینده میجنگد، آینده را امروز زندگی میکند.
یونگ گفته است:
آینده همیشه مبهم است، باید آن را آزمود.
سال نو و عید نوروز مبارک🌱
" دکتر منوچهر خادمی "
@doctorkhademi
@doctorkhademi
با این وضعیت، آینده را چطور میبینید!؟
میگویم:
هرگز آیندهای را نمیبینم!
میگوید:
پس چرا و چطور ادامه میدهید!؟
میگویم:
برای رفتن بسوی آینده نیازی به مشاهده آن نیست!
هیچ آیندهای قابل دیدن نیست!
چرا که آینده مشاهده نمیشود بلکه خلق میشود.
هر که برای آینده میجنگد، آینده را امروز زندگی میکند.
یونگ گفته است:
آینده همیشه مبهم است، باید آن را آزمود.
سال نو و عید نوروز مبارک🌱
" دکتر منوچهر خادمی "
@doctorkhademi
@doctorkhademi
#معناگفتار - 311
روزمرگیِ زیستِ مدرن
چهره شگفتانگیز و رازآلودِ زندگی را
از خاطرهها برده است!
" دکتر منوچهر خادمی "
@doctorkhademi
@doctorkhademi
روزمرگیِ زیستِ مدرن
چهره شگفتانگیز و رازآلودِ زندگی را
از خاطرهها برده است!
" دکتر منوچهر خادمی "
@doctorkhademi
@doctorkhademi
Charlie Ryan
میگوید:
چه وقت به آنچه میخواهم میرسم!؟
میگویم:
آنگاه که به نهایت تلاش و تکاپو میرسی و متوجه میشوی که دیگر نمیتوانی
و خود را در نهایت عجز و ناتوانی مییابی.
مولانا در فیه ما فیه این وضعیت را شرح میدهد:
چون در این راه بروی
چنانکه از پای درآیی و بیفتی
و تو را دیگر هیچ طاقت رفتن نماند
بعد از آن
عنایت حق، تو را برگیرد.
علامه طباطبایی سروده است:
من به سرچشمه خورشید نه خود بردم راه
ذرهای بودم و مهر تو مرا بالا برد
من خسی بی سر و پایم که به سیل افتادم
او که میرفت مرا هم به دل دریا برد
" دکتر منوچهر خادمی "
@doctorkhademi
@doctorkhademi
چه وقت به آنچه میخواهم میرسم!؟
میگویم:
آنگاه که به نهایت تلاش و تکاپو میرسی و متوجه میشوی که دیگر نمیتوانی
و خود را در نهایت عجز و ناتوانی مییابی.
مولانا در فیه ما فیه این وضعیت را شرح میدهد:
چون در این راه بروی
چنانکه از پای درآیی و بیفتی
و تو را دیگر هیچ طاقت رفتن نماند
بعد از آن
عنایت حق، تو را برگیرد.
علامه طباطبایی سروده است:
من به سرچشمه خورشید نه خود بردم راه
ذرهای بودم و مهر تو مرا بالا برد
من خسی بی سر و پایم که به سیل افتادم
او که میرفت مرا هم به دل دریا برد
" دکتر منوچهر خادمی "
@doctorkhademi
@doctorkhademi
دکتر منوچهر خادمی
میگوید: چه وقت به آنچه میخواهم میرسم!؟ میگویم: آنگاه که به نهایت تلاش و تکاپو میرسی و متوجه میشوی که دیگر نمیتوانی و خود را در نهایت عجز و ناتوانی مییابی. مولانا در فیه ما فیه این وضعیت را شرح میدهد: چون در این راه بروی چنانکه از پای درآیی و بیفتی و تو را… – Charlie Ryan
شاید با خود بگویید که این حرف کاملا خلاف نظر برخی آموزهها و مکاتبِ روانشناختی و جامعهشناختی و... است. آخر چگونه است که آدمی با رسیدن به ناتوانی به توانایی میرسد!؟ با نرسیدن چطور میتوان رسید!؟ مگر نه این است که نهایتِ تلاشها رسیدن است و کامیابی، و از عجز و ناتوانی کاری برنمیآید!؟
پاسخ تفصیلی به این پرسشها را باید بگذاریم تا وقت دگر، اما اجمالا میتوان گفت که:
ذات آدمی، عدم است. ما هیچیم و هیچ نداریم! هر چه داریم (حتی خودمان) را هستی به ما عطا کرده است. این توهمی بیش نیست که تصور کنیم با توانایی، تلاش، علم و... خویش راه میرویم و میپوییم و میجوییم و میرسیم!
اما آنگاه که بعد از زمانی بس طولانی و در پس دویدنها، نرسیدنها و سلوکی جانفرسا؛ در درون اعتراف کردیم که هیچ نیستیم و هیچ نداریم، جا را برای حضورِ هستی باز میکنیم و تمامیتِ هویت ما که عدم و نیستی است از حضور او پُر و سرشار میشود و در این هنگام است که رسیدنها آغاز میگردد.
" دکتر منوچهر خادمی "
@doctorkhademi
@doctorkhademi
پاسخ تفصیلی به این پرسشها را باید بگذاریم تا وقت دگر، اما اجمالا میتوان گفت که:
ذات آدمی، عدم است. ما هیچیم و هیچ نداریم! هر چه داریم (حتی خودمان) را هستی به ما عطا کرده است. این توهمی بیش نیست که تصور کنیم با توانایی، تلاش، علم و... خویش راه میرویم و میپوییم و میجوییم و میرسیم!
اما آنگاه که بعد از زمانی بس طولانی و در پس دویدنها، نرسیدنها و سلوکی جانفرسا؛ در درون اعتراف کردیم که هیچ نیستیم و هیچ نداریم، جا را برای حضورِ هستی باز میکنیم و تمامیتِ هویت ما که عدم و نیستی است از حضور او پُر و سرشار میشود و در این هنگام است که رسیدنها آغاز میگردد.
" دکتر منوچهر خادمی "
@doctorkhademi
@doctorkhademi
طبق آمار 70 درصد برندگان لاتاریهای میلیون دلاری، ورشکست میشوند:
Why do 70 percent of lottery winners end up bankrupt?
آمار شگفتآوری است!
آدمی زمانی به آنجایی که میخواهد میرسد
که آمادگی آن را داشته باشد
بدون آمادگی، خامی است و خام بودن معصومی است که
مستعد از دست دادن، آسیب، زخم و ... است.
البته بدون آمادگی هم خواهیم رسید چنانکه عدهای رسیدند و میرسند اما آنچه مهم است رسیدن نیست بلکه ماندن است. ماندن و نگاهداشتِ دستاورد نیاز به خِرد و حکمتی دارد که از آمادگی فرد میآيد.
بسیارند آنهایی که رابطه عاطفی، موفقیت مالی، مهاجرت، تحصیلات، شهرت، بیزینس و... را بدست آوردند اما نشد که نگاه دارند!
مولانا در وصف این خامی سروده است:
اول ای جان، دفع شر موش کن
وانگهان در جمع گندم کوش کن
بدون آمادگی، به سرعت به سمت و سوی از دست دادن میرویم! هر چند همان از دست دادنهاست که بذرِ آمادگی را در جانِ آدمی میکارد.
" دکتر منوچهر خادمی "
@doctorkhademi
@doctorkhademi
Why do 70 percent of lottery winners end up bankrupt?
آمار شگفتآوری است!
آدمی زمانی به آنجایی که میخواهد میرسد
که آمادگی آن را داشته باشد
بدون آمادگی، خامی است و خام بودن معصومی است که
مستعد از دست دادن، آسیب، زخم و ... است.
البته بدون آمادگی هم خواهیم رسید چنانکه عدهای رسیدند و میرسند اما آنچه مهم است رسیدن نیست بلکه ماندن است. ماندن و نگاهداشتِ دستاورد نیاز به خِرد و حکمتی دارد که از آمادگی فرد میآيد.
بسیارند آنهایی که رابطه عاطفی، موفقیت مالی، مهاجرت، تحصیلات، شهرت، بیزینس و... را بدست آوردند اما نشد که نگاه دارند!
مولانا در وصف این خامی سروده است:
اول ای جان، دفع شر موش کن
وانگهان در جمع گندم کوش کن
بدون آمادگی، به سرعت به سمت و سوی از دست دادن میرویم! هر چند همان از دست دادنهاست که بذرِ آمادگی را در جانِ آدمی میکارد.
" دکتر منوچهر خادمی "
@doctorkhademi
@doctorkhademi
#گاه_نوشت
برخلاف سایر موجودات
که همانی هستند که هستند
انسان، آنیست که میتواند بشود
نه آنچه اکنون هست!
به اکنونیتِ الان خودمان نچسبیم
و همواره سودایِ شدنی نو را در سر داشته باشیم.
" دکتر منوچهر خادمی "
@doctorkhademi
@doctorkhademi
برخلاف سایر موجودات
که همانی هستند که هستند
انسان، آنیست که میتواند بشود
نه آنچه اکنون هست!
به اکنونیتِ الان خودمان نچسبیم
و همواره سودایِ شدنی نو را در سر داشته باشیم.
" دکتر منوچهر خادمی "
@doctorkhademi
@doctorkhademi
Before Us
Cedric Vermue
ذات انسان دیدنی نیست،
شنیدنی است.
مولانا در وصف ذات آدمی سروده است:
بشنو از نی چون حکایت میکند
از جداییها شکایت میکند
" دکتر منوچهر خادمی "
@doctorkhademi
@doctorkhademi
شنیدنی است.
مولانا در وصف ذات آدمی سروده است:
بشنو از نی چون حکایت میکند
از جداییها شکایت میکند
" دکتر منوچهر خادمی "
@doctorkhademi
@doctorkhademi
#گاه_نوشت
انسان، راه است
انسان، آینده است
آدمی همواره بعدها آشکار میشود که چه هست
ما آنیم که میتوانیم باشیم
در حال شدن
امکانی مقدم بر فعلیت
همواره چیزی هست که نشدیم
ما اگر به پایان و انتها برسیم، تمام میشویم!
" دکتر منوچهر خادمی "
@doctorkhademi
@doctorkhademi
انسان، راه است
انسان، آینده است
آدمی همواره بعدها آشکار میشود که چه هست
ما آنیم که میتوانیم باشیم
در حال شدن
امکانی مقدم بر فعلیت
همواره چیزی هست که نشدیم
ما اگر به پایان و انتها برسیم، تمام میشویم!
" دکتر منوچهر خادمی "
@doctorkhademi
@doctorkhademi
Cold
Chris Stapleton @Eunoia
بعضا در آثار کانتری ، سول و بلوز در عینِ سادگی ؛ وجوهاتی از غنایِ موسیقایی و روح دیونوسی وجود داره که در ژانرهای دیگه نیست پس گورِ پدرِ خردِ آپولونی بشنوید و لذت مبسوط ببرید و رندانه به جدیتِ زندگی بخندید ... 😊
Artist : Chris Stapleton
Song : Cold
Released : 2020
Genre : Country
#ChrisStepleton
@cycleofmusic
Artist : Chris Stapleton
Song : Cold
Released : 2020
Genre : Country
#ChrisStepleton
@cycleofmusic
#معناگفتار - 312
ترس، قطب نمای آدمی است
بسوی ملاقات با آنچه سبب عظمت و بزرگی میشود.
" دکتر منوچهر خادمی "
@doctorkhademi
@doctorkhademi
ترس، قطب نمای آدمی است
بسوی ملاقات با آنچه سبب عظمت و بزرگی میشود.
" دکتر منوچهر خادمی "
@doctorkhademi
@doctorkhademi
#گاه_نوشت
براستی چرا از ارتفاع میترسیم
اما از ماندن در دامنه هراسی نداریم!؟
مگر غیر از این است که
خطر ارتفاع، سقوط است
و خطر دامنه، دفن شدن ...
" دکتر منوچهر خادمی "
@doctorkhademi
@doctorkhademi
براستی چرا از ارتفاع میترسیم
اما از ماندن در دامنه هراسی نداریم!؟
مگر غیر از این است که
خطر ارتفاع، سقوط است
و خطر دامنه، دفن شدن ...
" دکتر منوچهر خادمی "
@doctorkhademi
@doctorkhademi