Forwarded from ناداستان بهتر از داستان
🌀 ترجمه مقاله نیویورکتایمز نشان میدهد که حتی در سال 2019 هم کسی مردان شلخته را سرزنش نمیکند اما زنهای شلخته بهاین راحتی بخشیده نمیشوند.
خواندن این مقاله را از دست ندهید:
🔗https://editrans.com/ترجمه-مقاله-نیویورک-تایمز/
💎 @editrans01
خواندن این مقاله را از دست ندهید:
🔗https://editrans.com/ترجمه-مقاله-نیویورک-تایمز/
💎 @editrans01
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✅ درست بنویسیم!
📚 آموزش نگارش درست 《ه》
#نکات_ویرایشی
#درست_بنویسیم
#ه_دو_چشم
#ترجمه_متون
#کانون_ویرایش_و_ترجمه
🔗 www.editrans.com
💎 @editrans01
📚 آموزش نگارش درست 《ه》
#نکات_ویرایشی
#درست_بنویسیم
#ه_دو_چشم
#ترجمه_متون
#کانون_ویرایش_و_ترجمه
🔗 www.editrans.com
💎 @editrans01
👚تاثیر قرنطینه بر صنعت مد و لباس
💎 @editrans01
👗قرنطینه در خیلی از جاهای دنیا همچنان ادامهدار است و تاثیرات آن بر جنبههای مختلف زندگی ما در حال آشکار شدن.
در یکی دو ماه اخیر، مقالات زیادی درباره تغییر لباس پوشیدن ما در دوران خانهمانی نوشته شده است. حتی اصطلاح طنز «کووید ۱۵» در اشاره به ۱۵ پوند (۷کیلوگرم) وزنی که آدمها بهطور متوسط در این مدت اضافه کردهاند، ساخته شده!
💎 @editrans01
📰 نیویورکتایمز در این مقاله دو نمونه میآورد:
🏃🏽♀️آلیسون بردی که عادت شکلات خوردن در دوران قرنطینه از سرش افتاد و از بیکاری شروع به ورزش کرد و ۱۰ کیلو لاغر شد؛
🚶🏻و مایکل لادن که دورکار شد و عادت خوردن چیپس و سس ۵ کیلو به وزنش اضافه کرد.
این مقاله از زبان مدیرعامل دو برند لباسفروشی مینویسد که این اتفاق برای خیلیها افتاده: خیلیها به شعبههای لیوایز میآیند و نمیدانند سایز شلوار جینشان چیست. بعضی برندها برش لباسها را کمی
گشادتر کردهاند.
📰 نیویورکر در این مقاله نوشت خیلی از وکلا کت و کراوات را کنار گذاشتهاند و با لباس خانه در جلسات مشاوره آنلاین حاضر میشوند.
فروش لباس در ماه آوریل ۷۹ درصد کاهش داشت که بیشترین کاهش ثبتشده در این صنعت بود، اما در مقابل فروش کاپشن و شلوار ورزشی ۷۰ درصد بالا رفت.
بسیاری از برندها به تولید پیژامههای خانگی روی آوردهاند که فروش خیلی خوبی دارد.
نویسندگان این مقالات معتقدند که حتی اگر بعد از دوران قرنطینه با لباس خانه سرکار نرویم، اثرات این دوره بر نوع لباس پوشیدن ما ماندگار خواهد بود.
🔗 www.editrans.com
💎 @editrans01
💎 @editrans01
👗قرنطینه در خیلی از جاهای دنیا همچنان ادامهدار است و تاثیرات آن بر جنبههای مختلف زندگی ما در حال آشکار شدن.
در یکی دو ماه اخیر، مقالات زیادی درباره تغییر لباس پوشیدن ما در دوران خانهمانی نوشته شده است. حتی اصطلاح طنز «کووید ۱۵» در اشاره به ۱۵ پوند (۷کیلوگرم) وزنی که آدمها بهطور متوسط در این مدت اضافه کردهاند، ساخته شده!
💎 @editrans01
📰 نیویورکتایمز در این مقاله دو نمونه میآورد:
🏃🏽♀️آلیسون بردی که عادت شکلات خوردن در دوران قرنطینه از سرش افتاد و از بیکاری شروع به ورزش کرد و ۱۰ کیلو لاغر شد؛
🚶🏻و مایکل لادن که دورکار شد و عادت خوردن چیپس و سس ۵ کیلو به وزنش اضافه کرد.
این مقاله از زبان مدیرعامل دو برند لباسفروشی مینویسد که این اتفاق برای خیلیها افتاده: خیلیها به شعبههای لیوایز میآیند و نمیدانند سایز شلوار جینشان چیست. بعضی برندها برش لباسها را کمی
گشادتر کردهاند.
📰 نیویورکر در این مقاله نوشت خیلی از وکلا کت و کراوات را کنار گذاشتهاند و با لباس خانه در جلسات مشاوره آنلاین حاضر میشوند.
فروش لباس در ماه آوریل ۷۹ درصد کاهش داشت که بیشترین کاهش ثبتشده در این صنعت بود، اما در مقابل فروش کاپشن و شلوار ورزشی ۷۰ درصد بالا رفت.
بسیاری از برندها به تولید پیژامههای خانگی روی آوردهاند که فروش خیلی خوبی دارد.
نویسندگان این مقالات معتقدند که حتی اگر بعد از دوران قرنطینه با لباس خانه سرکار نرویم، اثرات این دوره بر نوع لباس پوشیدن ما ماندگار خواهد بود.
🔗 www.editrans.com
💎 @editrans01
🌀 باور دارم آدمی هرگز خانهاش را فراموش نمیکند. باور دارم آدم سایهها، رویاها، ترسها و اژدهاهای خانهاش را زیر پوستش، در گوشه انتهای چشمانش و شاید حتی در نرمه گوشش حمل میکند.
مایا آنجلو
🔗https://editrans.com
💎 @editrans01
مایا آنجلو
🔗https://editrans.com
💎 @editrans01
🌀 یکی از عکسهایی که به دیوار اتاق کارم در منهتن آویزان است، عکس ایبیوایت نویسنده است.
⛵️ مرد موسفیدی در یک خانه قایقی کوچک، روی نیمکت چوبی ساده و پشت میز چوبی ساده (سه تخته که به چهار پایه میخ شده) نشسته است. پنجره رو به نمایی از آب باز میشود.
📜وایت روی ماشین تحریر دستی تایپ میکند و تنها اشیای موجود یک جاسیگاری و یک بشکه چوبی است. لازم نیست کسی به من بگوید که بشکه، سطل زباله است.
📇آدمهای زیادی به اتاقم میآیند و جذب سادگی فرایند نوشتن وایت میشوند. وایت هرچه برای نوشتن بخواهد دارد: ابزاری برای نوشتن، تکهای کاغذ و جایی برای دور ریختن تمام جملاتی که آنطور که دلش میخواسته از آب درنیامدهاند.
ویلیام زینسر
🔗https://nonfictioninpersian.com
💎 @editrans01
⛵️ مرد موسفیدی در یک خانه قایقی کوچک، روی نیمکت چوبی ساده و پشت میز چوبی ساده (سه تخته که به چهار پایه میخ شده) نشسته است. پنجره رو به نمایی از آب باز میشود.
📜وایت روی ماشین تحریر دستی تایپ میکند و تنها اشیای موجود یک جاسیگاری و یک بشکه چوبی است. لازم نیست کسی به من بگوید که بشکه، سطل زباله است.
📇آدمهای زیادی به اتاقم میآیند و جذب سادگی فرایند نوشتن وایت میشوند. وایت هرچه برای نوشتن بخواهد دارد: ابزاری برای نوشتن، تکهای کاغذ و جایی برای دور ریختن تمام جملاتی که آنطور که دلش میخواسته از آب درنیامدهاند.
ویلیام زینسر
🔗https://nonfictioninpersian.com
💎 @editrans01
🌀در این جستار زیبا که در مجله نیویورکر چاپ شده، آدام گاپنیک صبر و بخشندگی نان را با زنان مقایسه کرده است. ترجمه بخشهایی از این جستار را بخوانیم.
@editrans01
🥖 چند هفته پیش لابهلای چیزهای باقیمانده از مادر همسرم در اقامتگاه خانوادگیشان، یک دستورپخت دستنویس قابشده پیدا کردیم برای تهیهی چیزی به اسم «نان مارتا»… داد زدم: «نان مارتا! تو کی نون میپختی؟»
مارتا همسرم است و این که بگویم از دیدن اسمش بالای دستور نان تعجب کردم حق مطلب را ادا نمی کند! یک راه خوب برای توصیف مارتا تشبیه کردنش به زنی است که هرگز نانی به اسمش نبوده. عطر و لباس شاید اما نان جو و عسل، نه….
🍞چند ساعت بعد توانستم مادرم را پای تلفن گیر بیاورم. رابطهام با مادرم پیچیده است. میدانم که در جهان بیشتر از هرکس دیگری به او شبیهم. در خوبی و بدی. مثل او هر شب آشپزی میکنم و مثل او، در لحظات خشم و انزجارعمومی، جمله های فرااحساسی نثار تلویزیون میکنم. مثل او به بچههایم به چشم اتهام نگاه میکنم. وقتی شامی که ساعت هفت صبح همان روز ناگزیر تاییدش کردهاند را نمیخورند….با اینهمه، برای ورود به یکی از حیطههای استادیاش هیچ وقت هیچ تلاشی نکردم: نان پختن.
@editrans01
🥖 همینطور که کتابهایم را ورق میزدم به این نتیجه رسیدم که دانش دایرهالمعارفی نان در بین خوراکیها از همه کسلکنندهتر است. جهانشمول بودنش، شیمی سادهای که آن را شگفتانگیز و معجزهآسا میکند میتواند حرف زدن دربارهاش را هم حوصلهسربرکند. اما صبح روز بعدکه مادرم تیشرت ضد آردش را پوشیده بود فهمیدم نان اگر سوژهی تحلیلی چندان جذابی نیست، در تمرین و عمل میتواند بسیار هیجانانگیز باشد.
لابد این دو ویژگی خلاف هم تغییر میکنند: چیزهایی که خواندشان جذاب است احتمالا در عمل بیمزهاند و چیزهایی که خواندنشان کسل کننده است در عمل هیجانانگیز میشوند…»
🍞همین طور که مخلوط کردیم و ورز دادیم، صداهای آرام بچگیام یکی یکی زنده میشدند: نویز یکنواخت همزن قدرتمندی که مادرم استفاده میکند، صدای سرفهمانند خمیرگیر موقع چرخیدن.
«نون خیلی باگذشت و بخشایندهس.» مادرم خمیر پن پولاین را برگرداند و ادامه داد: توی کتابها و دستورالعملها خیلی شلوغش میکنند و میدونی، منم قبلا خیلی وسواس به خرج میدادم همه چیو سبک سنگین میکردم ولی الان میدونم نون میبخشه. راز نون اینه که خیلی بخشندهتر از اون چیزیه که غیر نونواها فکر میکنن.»
@editrans01
🍞وقتی برگشتم نیویورک مارتا بالاخره آماده بود که نانش را بپزد… همهی مواد اولیه طبیعی و مرغوب را با هم مخلوط کرد- آرد قهوهای و ارزن و عسل ارگانیک-…بالاخره در سکوت آشپزخانه، خمیر بالا آمد و همه دورش جمع شدیم تا تماشا کنیم. چنان خمیر را ورز میداد که کل خانواده متحیر مانده بودیم. در ورز دادنش یک حرارت و اشتیاق بومی بود. خبری از وزوز خمیرگیر نبود، فقط یک زن بودو خمیرش….و ناگهان، از پس سالیان دراز اما خیلی روشن و واضح، مارتا را در نوزده سالگی دیدم، در یکی از آن صبحهای زیبای کانادایی،… با یک نان بافته توی سبد که روبان صورتی دورش بسته بود. واقعا نان پخته بود، همین نان را و حتی آورده بود برای من، اما نانش در آشپزخانه، وسط آن همه کروسان و بیگل و شیرمال و آن همه دهانهای وراج و بلعان گم شده بود.
گفتم: «تو یکی از اینها رو آوردی خونه ما! الان یادم اومد. ولی یادم نیست چه مزهای میداد.»
گفت: «معلومه یادت نیس. هیچ کس نفهمید. فقط گفتن ئه، باریکلا! بذارش اونجا.»… فک کنم آخرین باری بود که نون درست کردم.»
…فکر کردم زنان همه چیز را به خاطر میسپرند. نان از سر تقصیرات مان میگذرد.»
@editrans01
🥖 چند هفته پیش لابهلای چیزهای باقیمانده از مادر همسرم در اقامتگاه خانوادگیشان، یک دستورپخت دستنویس قابشده پیدا کردیم برای تهیهی چیزی به اسم «نان مارتا»… داد زدم: «نان مارتا! تو کی نون میپختی؟»
مارتا همسرم است و این که بگویم از دیدن اسمش بالای دستور نان تعجب کردم حق مطلب را ادا نمی کند! یک راه خوب برای توصیف مارتا تشبیه کردنش به زنی است که هرگز نانی به اسمش نبوده. عطر و لباس شاید اما نان جو و عسل، نه….
🍞چند ساعت بعد توانستم مادرم را پای تلفن گیر بیاورم. رابطهام با مادرم پیچیده است. میدانم که در جهان بیشتر از هرکس دیگری به او شبیهم. در خوبی و بدی. مثل او هر شب آشپزی میکنم و مثل او، در لحظات خشم و انزجارعمومی، جمله های فرااحساسی نثار تلویزیون میکنم. مثل او به بچههایم به چشم اتهام نگاه میکنم. وقتی شامی که ساعت هفت صبح همان روز ناگزیر تاییدش کردهاند را نمیخورند….با اینهمه، برای ورود به یکی از حیطههای استادیاش هیچ وقت هیچ تلاشی نکردم: نان پختن.
@editrans01
🥖 همینطور که کتابهایم را ورق میزدم به این نتیجه رسیدم که دانش دایرهالمعارفی نان در بین خوراکیها از همه کسلکنندهتر است. جهانشمول بودنش، شیمی سادهای که آن را شگفتانگیز و معجزهآسا میکند میتواند حرف زدن دربارهاش را هم حوصلهسربرکند. اما صبح روز بعدکه مادرم تیشرت ضد آردش را پوشیده بود فهمیدم نان اگر سوژهی تحلیلی چندان جذابی نیست، در تمرین و عمل میتواند بسیار هیجانانگیز باشد.
لابد این دو ویژگی خلاف هم تغییر میکنند: چیزهایی که خواندشان جذاب است احتمالا در عمل بیمزهاند و چیزهایی که خواندنشان کسل کننده است در عمل هیجانانگیز میشوند…»
🍞همین طور که مخلوط کردیم و ورز دادیم، صداهای آرام بچگیام یکی یکی زنده میشدند: نویز یکنواخت همزن قدرتمندی که مادرم استفاده میکند، صدای سرفهمانند خمیرگیر موقع چرخیدن.
«نون خیلی باگذشت و بخشایندهس.» مادرم خمیر پن پولاین را برگرداند و ادامه داد: توی کتابها و دستورالعملها خیلی شلوغش میکنند و میدونی، منم قبلا خیلی وسواس به خرج میدادم همه چیو سبک سنگین میکردم ولی الان میدونم نون میبخشه. راز نون اینه که خیلی بخشندهتر از اون چیزیه که غیر نونواها فکر میکنن.»
@editrans01
🍞وقتی برگشتم نیویورک مارتا بالاخره آماده بود که نانش را بپزد… همهی مواد اولیه طبیعی و مرغوب را با هم مخلوط کرد- آرد قهوهای و ارزن و عسل ارگانیک-…بالاخره در سکوت آشپزخانه، خمیر بالا آمد و همه دورش جمع شدیم تا تماشا کنیم. چنان خمیر را ورز میداد که کل خانواده متحیر مانده بودیم. در ورز دادنش یک حرارت و اشتیاق بومی بود. خبری از وزوز خمیرگیر نبود، فقط یک زن بودو خمیرش….و ناگهان، از پس سالیان دراز اما خیلی روشن و واضح، مارتا را در نوزده سالگی دیدم، در یکی از آن صبحهای زیبای کانادایی،… با یک نان بافته توی سبد که روبان صورتی دورش بسته بود. واقعا نان پخته بود، همین نان را و حتی آورده بود برای من، اما نانش در آشپزخانه، وسط آن همه کروسان و بیگل و شیرمال و آن همه دهانهای وراج و بلعان گم شده بود.
گفتم: «تو یکی از اینها رو آوردی خونه ما! الان یادم اومد. ولی یادم نیست چه مزهای میداد.»
گفت: «معلومه یادت نیس. هیچ کس نفهمید. فقط گفتن ئه، باریکلا! بذارش اونجا.»… فک کنم آخرین باری بود که نون درست کردم.»
…فکر کردم زنان همه چیز را به خاطر میسپرند. نان از سر تقصیرات مان میگذرد.»
The New Yorker
Bread And Women
Two muses, one loaf.
🌀در دهه ۱۹۳۰ که سل رایج شده بود، معماری فضاهای خانگی و اداری تغییر کرد. نور زیاد خورشید و تراسهای پهن بخشی از درمان بود، چون آفتاب باکتری سل را میکشت. در واقع در این ساختمان، معماری بخشی از درمان بود.
🦠در دوران بیماری همهگیر کرونا، ما محتاج فضاهای داخلی بیشتر هستیم چون زمان بیشتری را در خانه میگذرانیم. در فضاهای کاری نیاز به فاصله اجتماعی داریم. آیا دفترهای کار و خانههای ما باز هم تغییر خواهند کرد؟
متن کامل این مقاله را که ترجمه و تلخیص مقاله نیویورکر است در اینجا بخوانید:
💫 https://nonfictioninpersian.com/how-would-corona-virus-change-our-architecture/
💎 @editrans01
🦠در دوران بیماری همهگیر کرونا، ما محتاج فضاهای داخلی بیشتر هستیم چون زمان بیشتری را در خانه میگذرانیم. در فضاهای کاری نیاز به فاصله اجتماعی داریم. آیا دفترهای کار و خانههای ما باز هم تغییر خواهند کرد؟
متن کامل این مقاله را که ترجمه و تلخیص مقاله نیویورکر است در اینجا بخوانید:
💫 https://nonfictioninpersian.com/how-would-corona-virus-change-our-architecture/
💎 @editrans01
📚 نویسندگان خوب چطور جهان را تحلیل میکنند؟
مجموعه بهترین جستارهای آمریکایی هرسال، جستارهای خوبی را که درباره جهان و مضامینش بحث میکنند، انتخاب و چاپ میکند.
جان پروکتر پنج ویژگی مشترک در این نویسندهها یافته است.
بیشتر بخوانید.
💎 @editrans01
مجموعه بهترین جستارهای آمریکایی هرسال، جستارهای خوبی را که درباره جهان و مضامینش بحث میکنند، انتخاب و چاپ میکند.
جان پروکتر پنج ویژگی مشترک در این نویسندهها یافته است.
بیشتر بخوانید.
💎 @editrans01
🔖سیستم گردش ادبیات جهان ترجمه است.
سوزان زونتاگ
روز جهانی ترجمه مبارک!
🇦🇩🇦🇷🇧🇪🇧🇸🇦🇿🇦🇹🇦🇺🇹🇩🇬🇶🇮🇷
💫 www.editrans.com
💎 @editrans01
سوزان زونتاگ
روز جهانی ترجمه مبارک!
🇦🇩🇦🇷🇧🇪🇧🇸🇦🇿🇦🇹🇦🇺🇹🇩🇬🇶🇮🇷
💫 www.editrans.com
💎 @editrans01
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
این ویدیو رو حتما ببینید! 😃👋🏻
این ویدئو رو به مناسبت روز جهانی ترجمه، آماده کردیم و امیدواریم با تماشای اون ازش لذت ببرید. ☺️
منظورمون از ما چیه؟🤔
کانون ویرایش و ترجمه ادیترنس یکی از شرکتهای زیر مجموعه هولدینگ *باران* هست که در زمینه ترجمه و تولید محتوای تخصصی فعاله. 😊
راستی!
شما به کدوم زبان زنده دنیا میتونین سلام بدین؟
زیر این پست کامنت بذارین تا با زبانهای دیگه هم آشنا بشیم. ☺️
این ویدئو رو برای دوستاتون هم بفرستین تا اونام با زبانهای دیگه آشنا بشن. 😎
✅ سایت موسسه باران:
👉🏻 B a r a n g r o u p . i r
✅ سایت کانون ویرایش و ترجمه ادیترنس:
👉🏻 www.editrans.com
☎️ شماره موسسه:
👉🏻 021 - 88 20 15 30
🎬 صفحه اینستاگرام
.
.
این ویدئو رو به مناسبت روز جهانی ترجمه، آماده کردیم و امیدواریم با تماشای اون ازش لذت ببرید. ☺️
منظورمون از ما چیه؟🤔
کانون ویرایش و ترجمه ادیترنس یکی از شرکتهای زیر مجموعه هولدینگ *باران* هست که در زمینه ترجمه و تولید محتوای تخصصی فعاله. 😊
راستی!
شما به کدوم زبان زنده دنیا میتونین سلام بدین؟
زیر این پست کامنت بذارین تا با زبانهای دیگه هم آشنا بشیم. ☺️
این ویدئو رو برای دوستاتون هم بفرستین تا اونام با زبانهای دیگه آشنا بشن. 😎
✅ سایت موسسه باران:
👉🏻 B a r a n g r o u p . i r
✅ سایت کانون ویرایش و ترجمه ادیترنس:
👉🏻 www.editrans.com
☎️ شماره موسسه:
👉🏻 021 - 88 20 15 30
🎬 صفحه اینستاگرام
.
.
🔵 جون دیدیون یکی از بهترین متنها را درباره نیویورک نوشته است: ترکیبی از افسوس خامی جوانی، حسرت روزهای بیدغدغه و تلخی گزنده واقعیت.
🔹تنها کاری که در آن سه روز میتوانستم بکنم، تلفن راه دور با پسری بود که میدانستم در بهار با او ازدواج نخواهم کرد. به او گفتم فقط شش ماه در نیویورک میمانم و پل بروکلین را از پنجره اتاقم نگاه میکردم. بعدا معلوم شد که آن پل، پل تریبورو بود و من هم هشت سال ماندم.
متن کامل را در اینجا بخوانید:
💫 https://nonfictioninpersian.com/goodbye-to-all-that/
💎 @editrans01
🔹تنها کاری که در آن سه روز میتوانستم بکنم، تلفن راه دور با پسری بود که میدانستم در بهار با او ازدواج نخواهم کرد. به او گفتم فقط شش ماه در نیویورک میمانم و پل بروکلین را از پنجره اتاقم نگاه میکردم. بعدا معلوم شد که آن پل، پل تریبورو بود و من هم هشت سال ماندم.
متن کامل را در اینجا بخوانید:
💫 https://nonfictioninpersian.com/goodbye-to-all-that/
💎 @editrans01
🏆 لوییس گلیک (و نه گلوک یا گلاک) برنده جایزه نوبل ادبی سال ۲۰۲۰ شد. او که در نوجوانی دچار آنورکسیا (کماشتهایی عصبی) بود، این شعر را در این باره سرود:
بیصدا آغاز میشود
در بعضی دختربچهها،
ترس از مرگ، که تبدیل میشود به
وقف خود برای گرسنگی،
چون بدن یک زن
گوری است
که هر چیزی را در خود میپذیرد.
💫 www.editrans.com
💎 @editrans01
بیصدا آغاز میشود
در بعضی دختربچهها،
ترس از مرگ، که تبدیل میشود به
وقف خود برای گرسنگی،
چون بدن یک زن
گوری است
که هر چیزی را در خود میپذیرد.
💫 www.editrans.com
💎 @editrans01
🔵 جایزه بوکر ۲۰۲۰ به داگلاس استوارت نویسنده رمان Shuggie Bain رسید.
نوشتن رمان ده سال طول کشید و پیدا کردن ناشر برای آن سیزده سال.
💫 www.editrans.com
💎 @editrans01
نوشتن رمان ده سال طول کشید و پیدا کردن ناشر برای آن سیزده سال.
💫 www.editrans.com
💎 @editrans01
جستار عمو روزگار از دیوید سداریس
در وبسایت ناداستان بهتر از داستان
✍🏻بعد از انتخابات بدجوری باهم بگومگو کرده بودیم. میدانستم این هم از شانس گند من است: پدرم میمرد و فردای بعد از شکست رئیسجمهور دیگر نبود تا بتوانم برایش قپی بیایم و مزۀ پیروزیام را بچشم.
https://nonfictioninpersian.com/father_time/
💎 @editrans01
در وبسایت ناداستان بهتر از داستان
✍🏻بعد از انتخابات بدجوری باهم بگومگو کرده بودیم. میدانستم این هم از شانس گند من است: پدرم میمرد و فردای بعد از شکست رئیسجمهور دیگر نبود تا بتوانم برایش قپی بیایم و مزۀ پیروزیام را بچشم.
https://nonfictioninpersian.com/father_time/
💎 @editrans01
💙 جون دیدیون، معجزهگر جملات ساده، که سهم بزرگی در اعتلای جستارنویسی داشت، در گذشت.
یکی از بهترین نوشتههای او «خداحافظ خاطرات» است:
https://nonfictioninpersian.com/goodbye-to-all-that/
یکی از بهترین نوشتههای او «خداحافظ خاطرات» است:
https://nonfictioninpersian.com/goodbye-to-all-that/
Forwarded from Khabgard | خوابگرد
سودابه قیصری: کتاب «دفاع از جامعهی باز» نوشتهی جورج سوروس را پیش از شیوع کرونا ترجمه کردم که در وزارت ارشاد دولت روحانی رد شد بدون اینکه کلمهای قابل سانسور داشته باشد. نام سوروس برای صادرنشدن مجوز کافی بود...
از آنجا که برای ترجمهی این کتاب و کتاب «۲۱ درس برای قرن ۲۱» که پس از گذشتن از چاپ دوم بهناگاه ممنوع شد (البته همچنان به صورت قاچاق چاپ و عرضه میشود) و کتاب دیگری که حدود سه سال معلق مانده، بیش از یک سال و نیم با روزی حداقل هشت ساعت کار زحمت کشیدهام، بیش از این خاک خوردنش در پستوی انتشارات و مهرهای غیرقابل چاپ را جایز نمیدانم.
به همین دلیل ترجیح دادم آن را به طور رایگان در کانال تلگرامم قرار دهم. امیدوارم که شاهد چاپ غیرقانونی و فروش آن توسط برادران قاچاقچی کتاب نباشیم.
هزینهی کتاب را میتوانید صرف خرید کتاب، دفتر و قلم برای کودکان نیازمند کنید.
@KhabGard
پیدیاف کتاب را میتوانید دانلود کنید.👇
t.me/soudabeh_qaisari/1071
از آنجا که برای ترجمهی این کتاب و کتاب «۲۱ درس برای قرن ۲۱» که پس از گذشتن از چاپ دوم بهناگاه ممنوع شد (البته همچنان به صورت قاچاق چاپ و عرضه میشود) و کتاب دیگری که حدود سه سال معلق مانده، بیش از یک سال و نیم با روزی حداقل هشت ساعت کار زحمت کشیدهام، بیش از این خاک خوردنش در پستوی انتشارات و مهرهای غیرقابل چاپ را جایز نمیدانم.
به همین دلیل ترجیح دادم آن را به طور رایگان در کانال تلگرامم قرار دهم. امیدوارم که شاهد چاپ غیرقانونی و فروش آن توسط برادران قاچاقچی کتاب نباشیم.
هزینهی کتاب را میتوانید صرف خرید کتاب، دفتر و قلم برای کودکان نیازمند کنید.
@KhabGard
پیدیاف کتاب را میتوانید دانلود کنید.👇
t.me/soudabeh_qaisari/1071
Telegram
سودابه قیصری
جورج سوروس متهم همیشه تاریخ است. هر رویداد مهمی را در جهان به او منتسب میکنند؛ از ورشکستگی بانکهای انگلستان تا تمام انقلابهای رنگی اروپا و غیره. او در کتاب "دفاع از جامعه باز" بیپرده از خودش میگوید و به سادگی از آن چه انجام داده دفاع میکند. نکته جالب…