ديد‌بان آزار
1.76K subscribers
1.45K photos
291 videos
37 files
1.33K links
آزار جنسی تجربه‌ای است که ما را به یکدیگر پیوند می‌دهد. در دیده‌بان آزار برای ایجاد حساسیت در جامعه نسبت به آن قدم برمی‌داریم.

ادمین: @ContactHarasswatch

سایت: www.harasswatch.com

اینستاگرام: Instagram.com/harasswatch

ایمیل: info@harasswatch.com
Download Telegram
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
هشدار: ویدئو حاوی تصاویر آزاردهنده است

🔹ارائه مینا جعفری ثابت در سومین همایش هشت مارس دیدبان آزار: «در جمهوری برادران»

متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2307

@harasswatch
ديد‌بان آزار
Video
🔹برای نسیم سیمیاری

🔹تو مثل ستاره‌ها شب‌ را از شب‌زده‌ها دور می‌کنی

نویسنده: ناشناس

من برای مدت کوتاهی در زندان اوین زندانی بودم. از وقتی آزاد شدم هیچ روزی نبوده که به بچه‌ها فکر نکنم. امروز که گشت‌های ارشاد و حجاب‌بان‌ها را دیدم بیشتر از همیشه به بچه‌ها و بیشتر از همه به #نسیم_سیمیاری فکر کردم. من برای مدت کوتاهی فرصت داشتم با نسیم همبند باشم. نسیم رو پارسال اردیبهشت سپاه بازداشت کرده بود. چهار ماه در سلول انفرادی نگهش داشته بودند، فقط برای ۱۰ روز با دو نفر دیگر هم‌سلولی شده بود و باز نسیم را به انفرادی برده بودند. چهار ماه خیلی کم غذا خورده و مدام اعتصاب غذا کرده بود. وقتی هم که در زندان اوین بود هشت روز به‌خاطر بلاتکلیفی‌اش اعتصاب غذا کرد. به قول بازداشتی‌های #زن_زندگی_آزادی، نسیم «مبارز خیابونی» بود، یعنی نسیم هم یکی از آن‌هایی بود که آن ماه‌ها خیابان‌ها را برای «آزادی، آزادی، آزادی» پر کرده بودند.

من به‌خاطر وجود آدم‌هایی مثل نسیم جرئت پیدا کردم که بدون روسری در خیابان‌ها راه بروم و حس کنم که پشتم گرم است و کسی حق ندارد چپ نگاهم کند. از روزی که آزاد شده‌ام هرروز نگران نسیم هستم. نسیم را درگیر پرونده سنگینی کرده‌اند. هرروز هم یک چیز جدید به او می‌گفتند، اول پرونده‌اش از یکی شد دو تا، بعد هم آدم‌های دیگری به پرونده‌اش اضافه شدند و بعد هم اتهاماتش زیادتر شد. به نسیم در کنار اتهام‌های دیگر، اتهام محاربه زده‌اند که مجازاتش می‌تواند اعدام باشد. از دوستانم در زندان در مورد نسیم که خبر گرفتم گفتند که هر مقام قضایی را که دیده به اعدام تهدیدش کرده‌اند. نسیم هنوز بلاتکلیف است و حکمی ندارد، باوجود اینکه دارد می‌شود یک سال که بازداشت شده است.

من نسیم را با محکم راه‌رفتنش و صورت قوی و آرامَش به یاد می‌آورم. ما برای اینکه باز هم در مقابل این گشت‌های ارشاد و حجاب‌حجاب‌بان‌ها بتوانیم برای داشتن آزادی، احساس امنیت کنیم به نسیم‌ها نیاز داریم. نسیم خیلی از ما را نمی‌شناخت اما به‌خاطر ما تمام آزارهایی را که دید به جان خرید. نسیم را اگر الان ببینید موهایی با اندازه متوسط دارد. نسیم یکی از آن‌هایی بود که در «زن، زندگی، آزادی» موهایش را بریده بود. می‌گفت که قبلا موهایش خیلی بلند بوده. می‌‌گفت که اگر آزاد شدم می‌توانم عکسش را پیدا کنم که به موهایش پرچم ایران بسته. می‌گفت این عکس هم در پرونده‌اش هست. من هم یکی از اولین کارهایی که بعد از آزادی کردم همین بود و وقتی پیدایش کردم دلم از شجاعتش دوباره لرزید.

https://harasswatch.com/news/2310/

@harasswatch
طوفان توییتری #جنگ_علیه_زنان


از روز شنبه ۲۵ فروردین‌ماه، مقابله با زنان دارای پوشش اختیاری به نام «طرح نور» با خشونت و‌ سرکوبی چندجانبه و حداکثری به‌پیش رفته است. در این طرح، نیروهای ناجا، لباس شخصی و بی‌شمار ماموران لباس خاکستری به فحاشی، رعب و وحشت، ضرب‌وشتم و بازداشت زنان در میادین و معابر شهری پرداخته‌اند.

زنان که در تمامی دهه‌های گذشته، علیه اشد سرکوب‌ها، ستم‌ها و تبعیض‌های جنسیتی، اقتصادی، سیاسی، اتنیکی و اجتماعی ایستاده‌ و‌ مبارزه کرده‌اند، این‌بار نیز متحمل خشونت و بازداشت‌های گسترده در قبال حق پوشش آزاد خود هستند.

روز سه‌شنبه، ۲۸ فروردین‌ماه، ساعت ۲۱ به‌وقت ایران، از #جنگ_علیه_زنان می‌گوییم. جنگی تمام‌قد از سوی حاکمیت که جان و تمامی حقوق اساسی زنان را نشانه گرفته است.


@harasswatch
ديد‌بان آزار
Photo
🔹«ما در میان گلوله و خون روسری برداشتیم و هرگز عقب نمی‌کشیم!»

امروز ساعت ۱۰ و نیم صبح سر خیابان ۱۲ فروردین ایستاده بودم و با دوستانم قرار داشتم. ون‌ گشت ارشاد با چهار موتورسوار حجاب‌بان پیچیدند توی خیابان و یک مامور آقا و یک خانم به سمت من آمدند. گفتند که باید همراهمان بیایی. اینجا اشتباهم این بود که به جای اینکه در خیابان اصلی بمانم، وارد ۱۲ فروردین شدم که خلوت‌تر است و راحت‌تر می‌توانند خشونت و زور اعمال کنند.

خواستم معطل کنم و مقاومت کردم تا مردم یا دوستانم سر برسند. در این شرایط دیدم که احتمال دارد بی‌خیالم شوند. اما متاسفانه نشدند. به ماموران گفتم الان روسری‌ام را می‌پوشم و باوجود اینکه سرم کردم، گفتند با ما بیا. گفتم من که سر کردم، گفتند حجابت برایمان مهم نیست، بیا بالا! به زور و با وجود مقاومت من، چهارنفره من را سوار ون کردند و دسته عینکم را شکستند. داخل ون هم همچنان با آنها درگیر بودم. روی صندلی که نشستم گوشی‌ام را درآوردم که به دوستانم خبر بدهم بازداشت شده‌ام. با وجود اینکه مامور زن مدام دستش را می‌آورد که گوشی را بگیرد، به دوستم پیام دادم. بعدش به زور گوشی‌ام را از دستم کشیدند و تهدید کردند که تا شب در بازداشتگاه نگهم خواهند داشت.

متن کامل:
https://www.instagram.com/p/C51WD4arMIK/?igsh=MWNzYm5iMDdmem92ZA==

@harasswatch
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ارائه ارنواز با عنوان «جایی میان بیرون و درون؛ چالش‌های جنبش زنان در مواجهه با مثلث ائتلاف، اتحاد و مرزبندی» در سومین همایش هشت مارس دیدبان آزار

@harasswatch
ديد‌بان آزار
Video
🔹«آنها ناچارند رها کنند»

نویسنده: ترانه

باید به آن خیره شویم. ساعت‌ها و باز و بسیار. برای آن‌که نفس بگیریم، از این همه وزنی که روی سینه‌هایمان نشسته است؛ با دیدن همه‌ی این فیلم‌ها، خواندن واژه‌‌به‌واژه‌ روایت‌ها، دستگیری‌ها، کبودی‌ها و صداهایی که از فرط فریاد زدن و روایت کردن گرفته است. باید به این تصویر خیره شویم و تپش قلب‌مان را حس کنیم که این‌بار از شور است، نه از خشم. مردم جمع شده‌اند، اعتراض کرده‌اند و زنی را از بازداشت نجات داده‌اند.

نه این‌که این لحظه و این تصویر، اتفاقی خاص و عجیب باشد. اتفاقا آن‌چه آن را تا این حد به ما نزدیک کرده است، روزمره بودن آن است. این که جایی آشنا، پشت ورودی مترو که بارها در آن خودمان آزار دیده‌ایم، «خانم روسری‌ات» را شنیده‌ایم، و بارها فیلم آزار دیدن زنان دیگر را تماشا کرده‌ایم، حالا فریادی جمعی بلند شده است. فریادی که از آنِ همه‌ ماست. صدایی که هم فرمان می‌دهد که «رها کن» و هم با قاطعیت سرکوب‌گران را می‌نامد که «بی‌شرفی». و باز به خاطر همین روزمره بودن است که خیره شدن به این تصویر می‌تواند سنگینی روی سینه‌های‌مان را کم کند. چرا که این‌بار، این‌جا اتفاق افتاده است. و چه بسا جاهای دیگر هم بوده است که دوربینی برای ضبط بالا نرفته است.

اما نگاه می‌کنیم و می‌دانیم که این صدا باز هم می‌تواند بلند شود. زیرا صدایی ست که در سینه‌ همه‌ ما مخفی مانده است. از سوی دیگر در این فیلم چهره های متفاوتی حضور دارند. آن‌ها که فریاد می‌زنند. آن‌ها که دودل مانده‌اند چه کنند و آن‌ها که می‌خواهند سریع‌تر رد شوند و از این «قائله» بگذرند. ترکیبی از شهری که روایت زن‌ستیزی هرروزه در آن را می‌خوانیم. اما همان‌طور که زنی که نامش را نمی‌دانم در راویتش همین‌جا گفته بود: «ولی دیگر تنها نیستیم. دیگر تنها نیستیم.»

باید به آن خیره شویم. به همین روزمره‌ سیال که برای همه‌ی ما آشناست. نگاه کنیم و با آن زمزمه کنیم تا نفس‌مان سبک شود. تا خاطرات در کنار هم فریاد زدن بار دیگر برای‌مان زنده شود و در تکثیر این تصویر در ذهن‌مان و در خیابان، یادمان بماند که در نهایت آن‌ها ناچارند «رها کنند».

@harasswatch
ديد‌بان آزار
Photo
🔹دو‌ روایت از دو دوست

🔹سمانه؛ پرنده آتشین

سمانه قبل از بازداشتِ اولش، برای من زنی بود که آتشی مدام در سینه‌اش می‌سوخت. آنقدر عطشِ کنشگری داشت که ممکن بود با دیدن انفعال دیگران، آن آتش درونی‌اش حتی دوستانش را هم بسوزاند. سوختنی که بعد از دستگیری‌اش تازه فهمیدم نوعی از به خود آمدن و به خود آوردن است. سمانه و شورَش برای ارتباط گرفتن و ایجاد علاقه کردن، نوعی بدیل از زندگی کردنِ مقاومت در زندان را، آن‌هم در روزهای مبارزه برای ژینا به وجود آورد. در روزهایی که همه داشتیم زندگی کردن و خواهری کردن را از نو می‌فهمیدیم، این شکل از مقاومت مستدام توانست خواهرانگی را از دیوارهای سرد زندان عبور دهد. زنانی از گروه‌های متکثر که فرد‌فرد و گروه‌گروه به قرچک و اوین می‌رفتند و پس از آزادی از سمانه می‌نوشتند. بعضی روزها غافلانه فکر می‌کردم «چه خوب است که زنان در بند یک سمانه دارند!» تا یک سال پیش، که فیلم لحظه‌ آزادی‌اش، آن نعره‌ها و آغوش‌ها درآمد و یادمان انداخت که ما زندگی را، آزادی را چقدر دوست داریم.

بعد از آزادی، انگار سمانه بخشی از تاریخ شفاهی جنبش ژینا در زندان شده بود. شب‌هایی که می‌نوشت «سها جان، سها جان، سها جان»، تلاشی که برای فروش دست‌سازه‌های زنان در زندان‌های شهرهای مختلف داشت، از این نمایشگاه به آن نمایشگاه، اگر نمی‌شد تلفنی، با پیام، اصلا به زور ... «بخرید، این دستبندها را در قرچک درست کردند. بخر!» انگار این‌بار آن آتش درونی‌اش می‌گفت که نباید ژینا را از یاد ببریم، نباید روزهای مقاومت را از یاد ببریم، نباید خواهرانمان را از یاد ببریم. اجازه نداریم فراموششان کنیم.

قبل از آنکه دوباره بازداشت شود، جایی نوشته بود: «انگار آنقدر آزادی را دوست دارم که می‌خواهم آزادی‌ام را فدایش کنم.» حالا که سمانه اینجا بیرون از دیوار ِ زندان با خواهرانش نیست و دارد حکمش را می‌گذراند، معنای این جمله را بیشتر می‌فهمم. به این فکر می‌کنم که سمانه و خواهرانش در بند زنان اوین، گواهی بر خلق شدن زندگی و مقاومتی خواهرانه در جنبش ژینا هستند. این نیست که آنها آزادی را «فدا» کرده‌اند، یا رنج محبوس بودن را به جان خریده‌اند. آنها آنقدر آزادی را دوست دارند، که آن را برای «همه» می‌خواهند. این دوست داشتنِ آتشین، این حافظه‌ زنده، هر دیواری را خواهد شکست.

متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2314/

@harasswatch
🔹درباره نظامی‌گری و انقیاد زنان

 🔹از تنِ سرزمین تا سرزمینِ تن؛ منازعه‌ای آمیخته

نویسنده: میم

کنسولگری ایران در دمشق مورد تهاجم قرار می‌گیرد، ایران به موشک‌­باران تلافی‌جویانه علیه این تعرض دست می‌زند و همزمان، در خیابان‌ها، ارتشی از نیروهای انتظامی در برابر زنان، برپا می‌شود. مخاصمه از مرزهای سرزمینی، به مرزهای تن زنان کشیده می‌شود. دشمن، از بدن زنان، از روسری‌های حذف­‌شده، لباس‌های خارج از بایسته­‌ها، به اقتدار حاکمیت ضربه می‌زند. این تلقی، در بازآرایی نیروهای یکدست‌سازِ حاکمیت، با نام طرح نور، قرار است این مسأله را چنان روشن کند که ببیند آنکه نمی‌دید: شهرها، خیابان‌ها و زنان تحت کنترلند، پس حکومت به حکومت‌ورزی ادامه می‌دهد. اگر برای حفظ حدود سرزمینی از موشک‌های کروز استفاده می‌کند، اینجا، درون فضای شهری با باتوم و پتو و شوکر بدن­‌های زنان به انقیادِ نظم حاکمیتی درمی‌آید. الگو، قالب و قابِ تعیین‌­شده برای شیوه‌ لباس پوشیدنِ زنان همواره درحال به‌روز شدن و گسترده کردن ممنوعیت‌ها است.

این‌بار نیز، چون تابستانِ پرکشمکش ۱۴۰۱- همان تابستان پر از تصاویر خشن علیه زنان: از تصویر مادری که یک‌تنه می‌خواست جلوی ون ارشاد را بگیرد و التماس می‌کرد که دخترش بیمارست، تا تن خندان ژینا/مهسا در مانتوی بلند مشکی‌اش که به چهره برادر لبخند می‌زند و پر از حس زندگی­ست، و تنها چند ساعت بعد، جنازه‌اش به خانواده داده می‌­شود- معیارها و شیوه­‌های مواجهه‌ گشت ارشاد، ضربتی است.

این روزها، هراس از جنگ، همزمان شده است با هراس از رودررویی با آمران و گشت ارشاد در فضای شهری. فضای شهری چنان گرمِ زدوخورد و مقابله بین مردم و ارشادگران و انتظام‌بخشان به بدن­‌های مونث شده است که گویی پیش از آنکه مورد تهاجمِ بمباران دشمن خارجی قرار بگیریم، به اِشغال درآمده­ایم؛ تا بدانیم که جنگ برای ما زنان هیچ سمتِ برنده‌ای ندارد. زیرا به قول ویرجینیا ولف، ما زنان سرزمینی نداریم. ما برای بازپس‌گیریِ مالکیت بر بدن خویش، هر روز درحال مبارزه‌ایم، سرزمین‌­ها و مرزکشی‌هایِ حاصل سیاست‌­بازی‌های سرمایه‌­داری مردسالار، هرگز تغییری در انقیاد زنان ایجاد نکرده­‌اند.

متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2315/

@harasswatch
ديد‌بان آزار
Photo
🔹بیانیه دانشجویان دانشگاه شهید بهشتی علیه سرکوب زنان و برای دینا قالیباف، دانشجوی دانشکده اقتصاد و علوم سیاسی

بیش از یک سال از روزی که ژینا (مهسا) امینی را کشتید می‌گذرد. از آن روز سیاه به بعد هر روز بر تعداد زنان مبارز این سرزمین افزوده شد. هر روز شاهد دخترانی بودیم که بدون توجه به وحشی‌گری و سرکوب گسترده نظام نامشروع جمهوری اسلامی تنها با «زندگی» و تنها با سرکشی پایه‌های استبداد شما را به لرزه در آوردند. مترو، خیابان، پارک یا دانشگاه تفاوتی ندارند. تسخیر فضا با دیوارکشی و برخورد پلیسی نه تنها منجر به تسخیر اذهان نمی‌شود بلکه مقاومت و مبارزه روزمره ما را قوام می‌بخشد.

دینا قالیباف یکی از صدها دانشجوی معترض؛ اخیرا بازداشت شده است.
جرم وی تنها روایت استیصال، سرکوب و حملات وحوش جمهوری اسلامی است. او دانشجوی علوم سیاسی دانشگاه بهشتی و یکی از دانشجویانی بود که سال قبل، از شرکت در امتحانات محرومش کردید و سعی کردید با حکم تعلیق او را از دانشگاه حذف کنید. دینا قالیباف یکی از زنان این سرزمین است که علیه ستم روزانه و #جنگ_علیه_زنان مقاومت می‌کند.

خطاب به سرکوب‌گران ریز و درشت داخل و خارج دانشگاه؛ ما بی‌شماریم. اگر فرایند تبدیل دانشکده به میدان جنگ را متوقف نکنید، ما برای حمایت از خواهران و برادران‌مان به میدان می‌آییم. ما دانشجویان دانشگاه بهشتی، امروز خواستار آزادی تمام دانشجویان زندانی کشور هستیم. برای بازگشت به تحصیل تمام دانشجویان و پایان تسخیر و دانشگاه همه کار می‌کنیم. لحظه‌ای ما را دست کم نگیرید. هرچه بیشتر بر جنگ طلبی خود علیه زنان تاکید کنید؛ بیشتر بر تخریب خود دامن می‌زنید. «واقعیت آن چیزی‌ست که مقاومت می‌کند»؛ مقاومت ادامه دارد.

@harasswatch
ویدئو‌ مربوط به مهرماه ۱۴۰۱ است که پیشتر در دیدبان آزار منتشر شده است. زنی مقوایی کنار صندلی‌اش گذاشته که رویش نوشته شده: «بچه‌ها نخندینا» و به یاد نیکا سلطان قلب‌ها (نسخه دریا دادور) را در خیابان می‌زند و می‌خواند:

نیکای زیبا تو با این ترانه
دل‌های ما را گرفتی نشانه
از قعر این خاک زنی تو جوانه
تا بی‌کرانه
اکنون اگر از تو دوریم به هرجا
سرشاریم از آرزو و تقلا
بر عهد و پیمان خود مانده برجا
ای نیکای ما

@harasswatch
ديد‌بان آزار
Photo
🔹متن ارسالی برای #نیکا_شاکرمی

نیکای عزیز و شجاع، امروز اسنادی منتشر شده که نشان می‌دهد تو، به وحشیانه‌ترین حالت ممکن وقتی تنها ۱۶ سال داشتی کشته شدی. تو را گرفته‌اند؛ در همان روزی که آزادانه کنار ما در حوالی بلوار کشاورز، چند قدم آن طرف‌تر، نزدیکی پارک لاله، فریاد «زن، زندگی، آزادی» سر می‌دادی. همان روزی که جسورانه و شادمان، بالای یک سطل زباله شال آتش‌زده‌ات را در هوا می‌چرخاندی. ما پیش از این هم می‌دانستیم کشته شده‌ای، اما امروز چشم‌مان بر جزئیات هولناک لحظات آخرت باز شد؛ با قساوتی فراتر توان تحمل جسم و جان.

چه کسی می‌داند چه بر تو گذشته است؟ تو که تقلا می‌کردی خودت را نجات دهی و زندگی کنی. شاید تمام جوانان و نوجوانانی که آن روزها در خیابان بودند، بفهمند که تو چه کشیدی دختر. احتمالا هنگامی که قلبت به‌شدت می‌تپیده، در کوچه‌پس‌کوچه‌ها می‌دویدی تا شاید کمتر دچار گازگرفتی آن گازهای اشک‌آور فلفلی شوی، تا شاید گوشه امنی پیدا کنی که آنجا گوشی‌‌ات آنتن دهد و دوستانت را پیدا کنی. آن هم در روزهایی که همه عالم و آدم مشکی‌پوش بودند تا شناسایی نشوند اما در همان حالت هم هیچ‌کداممان برای هم غریبه نبودیم، به جز قاتلان.

می‌گفتند تو سردسته بودی. اما نمی‌دانستند که تو، ما و همه‌ی جوانان این کشور پرچم «زن، زندگی، آزادی» را برابرانه هدایت می‌کردیم و می‌کنیم. همه ما سردسته‌ بودیم. تک‌تک ما و حالا آن‌ها می‌دانند که ما تمام نمی‌شویم.

نیکای جسور، نوشته‌اند در محفظه یخچالی ون هم به تنهایی از خودت دفاع می‌کردی، داد می‌زدی، فحش می‌دادی، شعار می‌دادی و مقاومت می‌کردی. من هم غرق خشمم از خشونتی که بر تو رفته، هم از شجاعت تو مانده‌ام. شجاعت؟ میل سرکشانه زندگی‌ و آزادی‌خواهی؟ می‌گویند تا آخرین لحظه در اتاقک سردی که هیچ‌کدام از ما صدایت را نمی‌شنیدیم، فریاد می‌زدی. چه می‌گفتی؟ چون من تو را با آن صدای زیبایت به یاد دارم که سلطان قلب‌ها می‌خوانی و می‌گویی: «بچه‌ها نخندینا.» با رقصیدنت، شعر خواندنت در کودکی در آن علفزار، تصاویر مهرورزی‌ات به دیگر موجودات زنده.

نیکای عزیز، تو مانند آن دیگرانِ نامیرا هستی. صدای‌تان متصل شده به «زن زندگی آزادی» و همچنان در بلندای بلوار کشاورز، میان شاخ و برگ‌ درخت‌هایش و آواز گنجشگان پارک لاله می‌رقصد. امکان ندارد خون تو، یاد تو و فریادهایت فراموش شود. زیرا می‌شکند دستی که بر بدن تو تازیانه زده است، می‌شکند دستی که به تو خشونت جنسی رسانده است و می‌شکند دستی که دوباره برای ریختن خون ما به خیابان آمده تا ما را خفه کند.

@harasswatch