کارگاه معماری و شهرسازی معاصر ایران
231 subscribers
76 photos
18 videos
11 files
40 links
Download Telegram
Forwarded from آسمانه
✏️در خدمت و خیانت معماران
علی طباطبایی

ساختمان‌ها به عنوانِ محصولِ کار معماران مانند محصول کارِ هنرمندان دیگر پس از تولید از خواست‌ها و انگیزه‌های اولیۀ سازنده فاصله می‌گیرند و مستقلاً به حیات خود ادامه می‌دهند. آن‌ها با اثری که بر سیاق اجتماعی و فرهنگی خود دارند معنا می‌یابند و ممکن است در طی سالیان بسیار به شکل‌های متفاوتی عمل کنند. البته دربارۀ معماری مسئله به همین فاصله و غیابِ مولف از اثر محدود نمی‌شود و به واسطۀ زندگیِ ساکنان و بهره‌برداران در بنا و کارکرد زندۀ آن همواره معانی تازه و تفسیرهای متنوعی پدید می‌آید که گاهی فاصلۀ زیادی از خواست طراح دارد و گاهی متضاد با نیتِ اولیۀ اوست. علاوه بر نمونه‌های بسیار خارجی برای این موضوع مثل بسیاری از کارهای ایده‌محورِ آیزنمن یا چومی نمونه‌های چنین اتفاقی را در معماری امروز ایران هم می‌توان یافت. بناهایی که با ایده یا ادعایی در خصوص معنای خود شکل می‌گیرند و توجیه می‌شوند اما در عمل به ترتیبی دیگر کار می‌کنند و معنا می‌شوند. ایدۀ این طرح‌ها در نشست‌ها و گفتمان ( ! ) های معمارانه باقی می‌ماند و وقتی سال‌ها بعد در زمینه و زمانۀ واقعی عمل می‌کنند اثری بسیار متفاوت می‌یابد.
حدود دو سالِ پیش فیلم یکی از همین نشست‌ها را در اینترنت دیدم. گفت‌وگویی با عنوانِ «دیسیپلین، آموزش، تئوری و گفتمان» که آنقدر حرف‌های عجیب زیادی در آن شنیدم که از همان وقت دوست داشتم چیزی درباره‌اش بنویسم. اما مانند نام‌ جلسه صحبت‌ها آنقدر کلی بود که نمی‌شد گوشه‌ای از آن را گرفت و درباره‌اش بحث و استدلالی روشن را سامان داد. به نظر بنا بود این جلسه تکلیفِ معماری در همۀ حوزه‌‌ها را روشن کند و برود به کارهای مهم‌تر برسد! البته من هم در آن زمان چارچوب مفهومی مناسبی برای نقدِ این سخنان نداشتم و فقط تا آن‌جا که خوانده‌بودم و می‌دانستم نه پدیدارشناسی آن چیزی بود که آقای پویان روحی نقدش می‌کرد، نه منظور فوکو از قدرت و نسبتش با معماری آن مترسکی بود که مهندس دانشمیر نشان می‌داد و نه جایگاه کارفرما و حضورش در پروژه آنقدر بی معنا و مزاحم فرم‌پردازی مجسمه‌سازانه‌ای بود که مهندس تغابنی به آن علاقه‌مند بود. اما این‌ها نظر شخصی من بود و در هیچ یک چندان تسلطی نداشتم که بتوانم به درستی و روشنی سخن بگویم. هرچند بعید می‌دانم سخنرانان جلسه هم به جز تجربه‌های حرفه‌ای و شخصی خود و گاه فلسفه‌های شفاهی مبنای دیگری برای صحبت‌هایشان داشتند. چرا که این صحبت‌ها نتیجۀ هیچ مکتوبی نبود و هیچ وقت مکتوب نشد که بتوان بعدا به آن رجوع کرد و جایگاهش را در زمینۀ کلیِ علوم انسانی فهمید و استدلالش را سنجید. این موضوع را در ادامه دربارۀ صحبت یکی از سخنرانان شرح بیشتری می‌دهم اما در کل مبنای حرف‌ها شخص معمارِ قهرمان بود که به هر حال ساختمانی ساخته است و لابد نظرش درست است و گاهی اشاره به شرکت در جلسات آموزشی آقای بابک احمدی دربارۀ فلسفۀ هنر. ...

برای مشاهدهٔ نسخهٔ کامل نوشته، به پیوندهای زیر بروید یا بر روی دکمهٔ instant view بزنید.
https://goo.gl/f5Pyef
مشاهده نسخۀ اصلی در وبگاه آسمانه:
http://asmaneh.com/feed/5c8e4d657facd77504acf708
#یادداشت #علی_طباطبایی
@asmaaneh
Forwarded from آسمانه
✏️«حافظه/ خاطره» در معماری و ادبیات قرن بیستم
هدیه نوربخش

جان راسکین در کتاب «مشعل حافظه»، جلد ششم از مجموعۀ «هفت مشعل معماری»، آورده: شعر و معماری بیش از هر چیز دیگر می‌تواند بر فراموشی انسان فائق آید و از میان این دو معماری برتری دارد چرا که علاوه بر اندوختۀ افکار و احساسات انسان، توان و تجربۀ کار دست او را نیز به نمایش می‌گذارد. منظور این متفکر قرن نوزدهمی از «حافظه/ خاطره»‌ تصورات بی‌حد و مرز شخصی نبود بلکه امری جمعی و مشخص بود که گذشته و حال در آن ثبت است و ملتی از طریق آن هویت خود را می‌سازد؛ در واقع درک او از این موضوع به مفهوم «تاریخ» بسیار نزدیک بود. از نظر او نقطۀ قوت و وجه مشترک ادبیات و معماری این بود که هر دو محملی برای حفظ و انتقال خاطرۀ بشری‌اند اما درست همین امر حدود پنجاه سال بعد وجه افتراق این دو حوزه شمرده شد.

در ابتدای قرن بیستم موضوع «حافظه/ خاطره» در روان‌شناسی، فلسفه و ادبیات بیش از هر زمان دیگر مورد توجه قرار گرفت.[۱] از نظر بسیاری از منتقدان مضمون اصلی ادبیات مدرنیستی «خاطره» و نمونۀ برجستۀ آن رمان «در جستجوی زمان از دست رفته» اثر مارسل پروست بود که جان‌مایه‌اش دیالکتیک میان حافظه و فراموشی است. جالب آن که پروست شیفتۀ آثار راسکین در باب معماری بود تا جایی که ملهم از او طرح‌ریزی رمان سترگ خود را به ساخت کلیسایی جامع به سبک گوتیک تشبیه کرد. او کاملاً منظور راسکین از ارتباط میان بنا، ادبیات و «حافظه» را درک کرده بود اما فهم خود او از این موضوع متفاوت بود. در دیدگاه مدرن پروست، یادآوری «خاطره» آگاهانه نیست بلکه کاری غیرارادی و تصادفی است، او بیش از حافظۀ جمعی بر جنبه‌های شخصی «خاطره» تأکید می‌کرد و خصلت گذرا و فرّار آن را مهم‌ترین عاملی می‌دانست در این که نتواند ارتباطی پایدار با اشیاء و بناها داشته باشد.

اما در همین دوران معماری، نقاشی و مجسمه‌سازی به راهی کاملاً متفاوت رفت و تمامی تلاش خود را برای نادیده گرفتن «حافظه» به کار گرفت. با این که «حافظه» مضمونی پررنگ در اندیشۀ قرن بیستمی بود، گویا پیشگامان معماری و هنر مدرن متأثر از نیچه و خصوصاً کتاب «فواید و مضرات تاریخ» بودند که او در آن تفوق بر تاریخ، رسیدن به آگاهی فراتاریخی و زیستن در زمان حال را تشویق می‌کرد. در واقع آن‌ها این جملۀ فیلسوف آلمانی را سرلوحۀ کار خود قرار دادند: «زندگی اصیل بدون حافظه ممکن است اما بدون فراموشی نه.» هنرمندان مدرنیست اولاً خاطره را مهم‌ترین سد در مقابل ایده‌های «آینده‌نگر» خود می‌دانستد دوماً معتقد بودند هر چیزکه خارج از حیطۀ «مواجهۀ مستقیم با اثر» باشد و از نظرشان به «وضعیت بودن اثر صرفاً آن‌گونه که هست» لطمه بزند، باید حذف شود و در این میان معنا و «خاطره» مهمترین‌شان بود. این دومی اتفاقاً ادبیات را در نقطۀ مقابل معماری قرار می‌داد چرا که از نظر معماران مدرن تداعی معنا، بازآفرینی خاطره و ابهام اصلِ اساسی در ادبیات بود و بالعکس معماری که ارزش واقعی‌اش در ماده و فرم است بی‌واسطه و بدون همۀ اینها تأثیرگذار بود؛ پس اساساً زبان این دو هنر را مجزا از یکدیگر می‌دانستند.

اروپاییان پس از گذراندن درگیری‌های پیاپی و رخداد دو جنگ بزرگ لزوم یادآوری و مقاومت در برابر فراموشی را بیش از پیش احساس کردند. خصوصاً پس از فجایع جنگ دوم جهانی که منجر به مرگ میلیون‌ها انسان و نابودی دستاوردهای‌شان شد، جریانِ کم سابقۀ ساخت یادبودها و بناهای یادمانی رواج یافت. این امر معماران را بر سر دوراهی قرار داد یا باید دیدگاه دیگری را در نسبت «حافظه/ خاطره» و معماری پیش می‌گرفتند و یا از طراحی و ساخت این بناها که سرراست با این موضوع سروکار داشت صرف‌نظر می‌کردند. ابتدا مخالفت‌های بسیاری صورت گرفت؛ لوکوربوزیه، که تا حدی دیدگاهی متفاوت نسبت به معماران مدرن اولیه داشت، بنای یادبود ملل[۲] را برای پاسداشت صلح در سوئیس طراحی کرد. منتقدان کار او را خیانتی آشکار به اصول معماری مدرن تلقی کرده و آن را محکوم به فنا دانستند. در هر حال دیری نپایید که معماران مجبور شدند از نادیده گرفتن «حافظه/ خاطره» دست بردارند؛ گرچه این پرسش به قوت خود باقی ماند: آیا می‌توان «خاطره» را که حتی در کلام هم به آسانی به وصف نمی‌آید به زبان معماری بیان کرد و آن را در فرم و ماده مجسم کرد یا آن‌گونه که پروست دریافته بود اشیا و بناها چندان قادر به بازنمایی جهان ذهنی «خاطرات» نیستند.

🔸مشاهدۀ نسخۀ اصلی در وبگاه آسمانه:
http://asmaneh.com/feed/5f7192b29138b84838f6609b

▫️یادداشت‌ دیگر هدیه نوربخش در آسمانه:
- سراسربین بنتام

#یادداشت #هدیه_نوربخش
@asmaaneh