🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🌹🍃🌹
🍃
🌹
باید برای زخم دلم مرهمی شود
روزی سه وعده گفتن شعری برای تو
گم کرده ام تو را مددی کن که خسته ام
آتش بیافرین که بیابم سرای تو
ای جان واژه های غزلساز بی بدیل
من قطره قطره از سر شعرت چکیده ام
من گشته ام زمین و تمام زمانه را
تا واژه ای ز مطلع نامت شنیده ام
از ماجرای شب زدگان تا هجوم کفر
از اضطراب جمعه و شوق رسیدنت
ما را به یک اشاره خود میهمان بکن
اذنی بده برای تمنای دیدنت
بیم زوال مزرعه داریم همچنان
هرچند آرزوی شهادت نموده ایم
نام تو را از سر عادت سروده ایم
در انتهای راه، همانیم که بوده ایم
#شعر #دلنوشته #ارسالی_از_آرش_کیومرثی
@MohammadFoundation
🌹🍃🌹
🍃
🌹
باید برای زخم دلم مرهمی شود
روزی سه وعده گفتن شعری برای تو
گم کرده ام تو را مددی کن که خسته ام
آتش بیافرین که بیابم سرای تو
ای جان واژه های غزلساز بی بدیل
من قطره قطره از سر شعرت چکیده ام
من گشته ام زمین و تمام زمانه را
تا واژه ای ز مطلع نامت شنیده ام
از ماجرای شب زدگان تا هجوم کفر
از اضطراب جمعه و شوق رسیدنت
ما را به یک اشاره خود میهمان بکن
اذنی بده برای تمنای دیدنت
بیم زوال مزرعه داریم همچنان
هرچند آرزوی شهادت نموده ایم
نام تو را از سر عادت سروده ایم
در انتهای راه، همانیم که بوده ایم
#شعر #دلنوشته #ارسالی_از_آرش_کیومرثی
@MohammadFoundation
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🌸🍃
🍃
ای آشنای درد و بلا شرمنده ام پدر
ای تکیه گاه ارض و سما شرمنده ام پدر
عمری ست در کنار منی و ندیدمت
عمرم هدر شد به خطا، شرمنده ام پدر
یک روز دلداده رنگ زمانه ام
یک روز راهی راه بی نشانه ام
یک روز دنبال هوسها روانه ام
یک روز دنبال هوا، شرمنده ام پدر
فرزند نا خلف به سرش زد که بد شود
از اشتیاقت به خودش ساده رد شود
با صد گناه بر سر راه تو سد شود
رو کرده ام به غیر شما، شرمنده ام پدر
بیرون ز خانه گرگ زمانه مرا درید
چشمم هرآنچه دید مرا سمت آن کشید
دست سقوطم طناب را که می برید
گفتم به زیر لب به خدا شرمنده ام پدر
شرمنده ام که پرده به دورت کشیده ام
شرمنده ام که حبس کردمت هزار سال
شرمنده ام که هیچ ندارم جز ادعا
ای آخرین چراغ هدی، شرمنده ام پدر
آری سقوط می کنم و مهلتم کم است
برگم میان آسمان و سردی زمین
دور از طناب محکمت از دست می روم
خاموش و بی صدا و رها، شرمنده ام پدر
#شعر #دلنوشته #ارسالی_از_آرش_کیومرثی
@MohammadFoundation
🌸🍃
🍃
ای آشنای درد و بلا شرمنده ام پدر
ای تکیه گاه ارض و سما شرمنده ام پدر
عمری ست در کنار منی و ندیدمت
عمرم هدر شد به خطا، شرمنده ام پدر
یک روز دلداده رنگ زمانه ام
یک روز راهی راه بی نشانه ام
یک روز دنبال هوسها روانه ام
یک روز دنبال هوا، شرمنده ام پدر
فرزند نا خلف به سرش زد که بد شود
از اشتیاقت به خودش ساده رد شود
با صد گناه بر سر راه تو سد شود
رو کرده ام به غیر شما، شرمنده ام پدر
بیرون ز خانه گرگ زمانه مرا درید
چشمم هرآنچه دید مرا سمت آن کشید
دست سقوطم طناب را که می برید
گفتم به زیر لب به خدا شرمنده ام پدر
شرمنده ام که پرده به دورت کشیده ام
شرمنده ام که حبس کردمت هزار سال
شرمنده ام که هیچ ندارم جز ادعا
ای آخرین چراغ هدی، شرمنده ام پدر
آری سقوط می کنم و مهلتم کم است
برگم میان آسمان و سردی زمین
دور از طناب محکمت از دست می روم
خاموش و بی صدا و رها، شرمنده ام پدر
#شعر #دلنوشته #ارسالی_از_آرش_کیومرثی
@MohammadFoundation