محسن باقری - نقدزیست
471 subscribers
121 photos
85 videos
15 files
105 links
برای دیالوگ:
@mohsenbaghery

نقدزی قدیم:
T.me/naghdzee
Download Telegram
#تحلیل_شعر با منطقِ داستانی #سیدمحسن_باقری
برای شنیدن قطعه آوازی به پست بالا مراجعه کنید.

بیت 1️⃣:
داد درویشی از سرِ تَمهید / سرِ قِلیان خویش را به مُرید
✍️ شاعر در همان اولِ کار، سنگِ بنای شعر را بر منطق داستانی می گذارد و فرمش را نقل خاطره بَنا می کند. گویی داستانی با زبان شعر قرار است که روایت شود.
شاعر "درویش" را به عنوانِ شخصیت اول، در همان ابتدا و در مصرع دوم، شخصیتِ مُریذ را در ذهن مخاطب تیپ سازی می کُند. پس درویش و مرید در روایتِ نقش کلیدی هستند اما وقتی شاعر از زبان سوم شخص داستان را روایت می کند یعنی قرار نیست این دو شخصیت برایمان مسئله شوند بلکه واقعه بینشان مورد اهمیت است. درود بر شاعر گرامی... این شعر از زاویه دیدِ سوم شخص (ناظر بیرونی) چیزهایی که قرار است بین این دو شخصیت اتفاق می افتد را با زبان شعر بازگو کُند. زمان روایت در بیت اول کاملا زمان حال است و سوم شخص گویا در همان زمان حال واقعه را نقل می کند.
پس تا بِدینجا زاویه روایت و شخصیت ها معرفی و خِشت اولیه برای فضاسازی ساخته بنا می شوند.
جالب اینجاست که حتی در همین بیت ابتدایی، علاوه بر این ها، کُنشِ یکی از شخصیت ها (درویش) به عنوان سنگ بنای درام (قصه) مطرح می شود و نوید کامل شدن کنش را در بیت بعدی می دهد. بدون اضافه گویی یا کم گویی، اصل مطلب را می سازد و در بیت بعدی تکمیل می کند.
📌 تمهید: آماده‌ کردن. فراهم کردن.
📌 درویش (تیپ): رهرو، سالک، عارف، قلندر، نیازمند، زاهد، عُزلت گزین، گوشه نشین، مُعتَکِف
📌 مرید (تیپ): پیرو و هواخواه مراد (درویش)، علاقه مند، دوستدار، مُحب، ارادتمند، ارادتکیش
🔖معنی بیت: اول: درویشی که از روی نیاز، سرشلنگ قلیان خودش را به سمت مرید می گیرد

2️⃣ گفت که از دوزخ اِی نِکوکِردا / قَدری آتش به روی آن بَگذار
✍🏻 مصراع اول در این بیت، کُنشِ شخصیت "درویش" در اولین کلمه مطرح می شود و در کلمه "دوزخ" فضاسازی می کُند و در کلمه "نکوکردار" شخصیت پردازی درویش را لحاظ می کُند. پس مِصرع اول، کُنش را با اولین آجرهای درام پردازی و فضاسازی، سنگ بنای "فرم دهی" را نشانه می رود.
مِصراع بعدی با آوردن کلمه "آتش" را با توجه به کلمات قبلی که "دوزخ" به عُنوان فضا یا مکان و همینطور "قلیان" که در بیت قبل مطرح شده بودند، کُنش را تا حد زیادی به سمت تکامل هدایت می کند و درام کاملا آغاز می شود و شخصیت درویش را هم با این شیوه پرداخت می کند.
اما می ماند "فَضا" که هنوز به صورت کامل نمی توان "مکان" یا "نماد" یا "استعاره" بودن کلمات را به قطعیت پاسخ داد. مخاطب بین نمادین بودن "برزخ" و "آتش" یا حقیقی بودن معلق می شود و ترغیب می شود که در ادامه برای تعلیق خود پاسخی بیابد. دو بیت کاملا به شیوه اصولی با تبعیت از منطق روایت داستانی، فرم شعر به خود گرفته و اجرا کاملا تعلیق را هم در قالب شعری لحاظ می کند. مخاطب هم کاملا ترغیب می شود تا در ادامه شعر متوجه شود.
درباره فضاسازی باید این را اضافه کرد که وقتی واژگان این دو بیت را بررسی کردیم: درویش و مرید، دوزخ و آتش در حقیقت سنگ بنای فضاسازی را می توانیم ببینیم. "درویش" به دلیل زُهد و عرفان و "مرید" که همیشه با آمدن نامِ درویش به دنبال آن می آید؛ دو شخصیت دنیاگریز و معرفت مدار و فضای عرفانی را در ذهن یادآور می شوذ. برزخ و آتش هم دو واژه مرتبط با هم که یکی مکان و دیگری جز ویژگی مکان است، مُرتبط با دین و مذهب اند. همین کلمات می تواند فضای شعر را تا حد زیادی مذهبی، دینی، عرفانی برای مخاطب تلقی سازد، مُنتها فعلا به قاطعیت نیست و چگونگی فضا برای مخاطب، حس تعلیقی است که مخاطب برای ادامه شعر نیاز دارد. شاعر کاملا بنای اولیه فضاسازی را در این دو بیت ساخته است.
📌 دوزخ : جای گناهکاران در قیامت؛ جهنم
🔖 معنی بیت: درویش از مریدش می خواهد تا زغالی را از جهنم برای او فراهم سازد تا قلیانش را چاق کُند.
تحلیل بیت های بعد به زودی در کانال👇
🆔 @mohsen_baghery_critic
محسن باقری - نقدزیست
#سکانس_برگزیده ایرانی فیلم چند متر مکعب عشق حیای بومی، مذهبی تحلیل این سکانس را در همین کانال بخوانید: @mohsen_baghery_critic
#تحلیل #سکانس_برگزیده ایرانی
فیلم چند متر مکعب عشق
تا به حال در سینمای ایران نداشتیم؟ داشتیم؟ شما بگید داشتیم یا نداشتیم !
عادت ماهیانه دختران، که در ایران خیلی توسط پسران درک نمی شود، مگر این که به آقایی رسیده باشیم یا پدری... وگرنه درک خُلق و خوی "پریود" برای مردان ایرانی (اکثر مردان) بسی دشوار و فهمش کمی غیرممکن...
ماجرا از این قرار است که: در ایران چیزی در مدارس نمی گویند، خانواده هم که توضیح بیشتری به آن بیچاره ها نمی دهد. میماند یک مشت جوک که باعث میشود به جای فهم و درک پدیده، ماجرا را به طنزی و خنده ای گذرا تقلیل دهند.
این ها که گفتم، مشتی چرند خارج از اثر بود برای پر کردن صفحه فریضه...
برویم سر اصل مطلب:
این سکانس، فرم تصویری اش، پرداختن به این پدیده در بستر ملی، مذهبی، بومی ما و مردم فارسی زبان مسلمانِ (افغان). دختر را که در سکانس های ابتدایی فیلم، در حال اقتدا به پدر دیده بودیم، در این سکانس پشت پدر ایستاده، ولی به رکوع و سجود نمی رود. این در فرهنگ مذهبی، سنتی به معنی سَرکشی است. اما فیلمساز با توجه به درام خود که دختر افغان را نزدیک تر به پسر ایرانی می کند، از آن سو در نماز هر چند قصدی وجود ندارد و کاملا طبیعی است؛ اما از همین امر استفاده می کند تا چیزی را برای مخاطب خود با وجود همه تضادهایشان داشت.
اول توضیح را بدهیم که در این سکانس چه رخ میدهد. دوربین که از جلو، پدر را میگیرد در پس زمینه متوجه می شویم که دختر به پدر اقتدا نمی کند. پدر هم وقتی نماز را تمام میکند، با حرکت چشم و میمیک صورت خود مخاطب را متوجه نماز نخواندن دختر خود می کند. پدر است و زمان ماهیانگی دخترش را میداند. در پلان بعد، خمودی و بی حالی و یک گوشه کِزکردنِ دختر را بیرون از خانه می بینیم. بعد هم پدر که مشغول داغ کردن آجر بالای اجاق نفتی خانه است. آجر داغ را برمی دارد و بیرون می آید. آجر را کنار دختر قرار می دهد و بی سر و صدا می رود.
این حجب و حیایی که خانواده های مذهبی، بومی، ملی ما دارند با این پرداخت است که در می آید و قصه ای ملموس، با حفظ حیا و عفت ملی به بار می آورد.
پریود یک عادت ماهانه است که مختص به جنس مونث است. بسیاری از ما نمیدانیم در عادات ماهیانه دختر، خواهر و آشنایان نباید از خیل عظیم رفتارهایی که انجام می دهیم، استفاده کرد. بسیاری از اخلاقیات معمولی در این روزها برای دختران غیر قابل تحمل است و خیلی از انتظاراتی که داریم هم در این روزها قدغن است. عادت ماهیانه دخنران تغییر شرایط جسمی و روحی به بار می آورد که برای جنس مذکر قابل درک نیست، از همین روی ساخت فیلمهایی از این جنس کمک می کند برای بهتر فهمیدن و درک کردن...
باشد که مونثی از ما تشکر کند - یا جیع زنان بگوید، اِوا خاک بر سرم-چه بی حیا

محسن باقری - مرداد 97 / کانال تلگرامی
🆔 @mohsen_baghery_critic
🗂 پرونده #تاریخ_سینما #برادران_لومیر #تحلیل

✍️ محسن باقری : لومیرها چه برای سینمادوستان و بررسی تاریخ سینما ضروری و کلید ورود به دنیای پژوهش و چگونگی به وجود آمدن سینما و راهی که تا به امروز طی کرده است. اگر ما از لومیرها و با آنها شروع نکنیم، حقیقت یک جمع کوچکی که این فیلم ها برایشان ضبط شده تا به نمایش درآید را متوجه نمی شویم.
با دیدن این 8 فیلم ما یقینا به ضروت و ذات سینما پی میبریم. اینکه سینما تا نزدیک به واقعیت نباشد به باور مخاطب نزدیک نمی شود.

🔰 بند اول / نکته اول
خروج کارگران از کارخانه ورود قطار به ایستگاه راه آهن
مخاطبان آینه ای از آنچه در زندگی با آن مواجه بوده اند را در پرده نبینند، نمیتوانند به چیزی که میبینند اصلا توجه کنند جه برسه به نشان دادن واکنش های حسی... در فیلم اول ورود قطار به ایستگاه راه آهن مخاطب برای اولین با عکس های متحرکی روبرو میشد که نمیتوانست تمایز قطار ضبط شده را با قطار واقعی که به سویش (به سوی دوربین) می آید از یکدیگر تمیز دهد. پناه میگرفت که مبادا قطار زیرش کند و او را بِکشد!. چون به هیچ وجه هیچگونه تصوری از وجود دوربینی که واقعیت یک مکان آشنا را یک جایی در یک مکان دیگری در خود ضبط کرده و حالا دارد به ما فقط انعکاسش را روی پرده می دهد. با این تصور کنش او واقعیت را حقیقت برتابید و از حقیقت جادوی دوربین درکی نداشت.

🔰 بند دوم / نکته دوم
چرا لومیرها ورود و خروج یک چیز را در مقابل دوربین ضبط میکردند؟
در فیلم "ورود قطار به ایستگاه" ، خروج کارگران از کارخانه ، نگاره هایی از کنگره در لیون اساسا این فضاست که در حال حرکت در مقابل دوربین غیرمتحرک است؟ کارکرد این سه فیلم به مانند کارکرد دوربین های مدار بسته است!. دوربین هایی یک قرن طول کشید تا مستندات یک مکان را بیشتر برای ایجاد موارد امنیتی به کارمان بیاورد. لومیرها یک قرن پیش این را در یک دقیقه برای اختراعشان آگهی فروش کرده بودند!.
❇️ پس مستندگویی لومیرها فرم اولیه آنهاست ؛ بدون آنکه به توانایی های بیشتر اختراعشان توجه داشته باشند به ساخت فیلم های دیگری از همین جنس دست زدند.

🔰 بند سوم / نکته سوم
فیلم های "غذا دادن به کودک" و "ماهی قرمز"تنها کنش های انسانی پدرانه اند. (انگار یک فیلم خانوادگی شخصی، با دوربین "هندی کم" روی سه پایه) انگار دوباره آینده نگری کردند و برای اختراعشان وظایف اولیه تبیین کردند. گویی برای اختراعشان رپورتاژ آگهی های نمونه کار ساخته اند تا مخاطبان به چیستی اختراع و استفاده هایش پی ببرند. روزی که مردم میتوانند از زندگی شخصی و کودکان و انسان هایی که دوستشان دارند، ویدیوهایی ضبط کنند (عکس های متحرک و جان دار) به جای ثبت لحظات در ذهن و تبدیلشان به خاطرات شخصی، با ضبطشان به صندوقچه خاطرات جمعی و قابل دسترس همگان بدل شده که این نکات انگار زمینه ساخت این فیلم ها را برای ما روشن میکند.

🔰 بند چهارم / نکته چهارم
فیلم "آهنگرها" و "باغبان آب پاشی شده" و فیلم "بدلکاران اسب سوار" به داستانی شدن نزدیک شدند. مستندات شغل هایی که در اطراف لومیرها بوده، با روایتی داستانی و حسی برای مخاطبان تصویربرداری شده اند. انگار به مرور دستشان آمده که این اختراغشان علاوه بر چیزهای اولیه و ضبط و کاربرد دوربین به عنوان (دوربین های مدار بسته یا فیلم های شخصی با هندی کم) میتواند به چیزهایی اساسی تر و به گونه ای داستان های مصور باشند. داستانی هایی که بتواند ترس، خنده، غم، نوستالژی و حس های درونی مخاطبان را به کار اندازد. مثلا با داستانک بامزه شلنگ باغبون مخاطبان را به واکنش های حسی وادار می کردند. میتواند آهنگرها و کار یک روزه شان را در یک دقیقه بسازد و معرفی کند. می تواند طنز و قهقهه مخاطب را نسبت به سوار شدن بدلکار روی اسب به کار اندازد.

💠 اما به یکباره لومیرها تمام... در تاریخ سینما با همین ها تمام می شوند. این اتمام زودهنگام ماجرایشان در بدو تولد بود. تحلیل این را در وُیسی جداگانه خواهم گفت.

🆔 @mohsen_baghery_critic
#ریویو #موضع #تحلیل فیلم قهرمان اصغر فرهادی