.
.
.
.
#شعرخوانی طنز #صابرقدیمی
درجشن #سیزدهمین سالگرد تاسیس
#کانون_ادبی_زمستان
سه شنبه ۴ دی‌ماه ۱۳۹۷ #تالار_ایوان_شمس . .
.

@kanoonezemestan
.

#من_هم_یک_زمستانی‌ام
#وزمستان_نام_دیگرمن_است
#زمستانی_ها #آقای_زمستان
.
.
.

#تدوین : #محمدسعیدی

منتشر شد!
از شبکه های میفا، رادیو جوان و سایت های معتبر موسیقی مشاهده کنید و بشنوید. 🎶📽🎬
Shahab Projects "Bi Vafaei"
Lyrics: Saber Ghadimi
Music: Ashkan Khashaei
Arrangement: Masoud Homayouni
Mix & Mastering: Ramin Mazaheri
🆔️ @ShahabProjects

To Ra Ke Didam

@Ragheboriginal
@Avazinoofficial

نظر ممیز:

با توجه به اینکه در طی سال‌ها، بسیاری از مردم همیشه در صحنه اعتراض خود را مبنی بر لخت بودن فردی نفوذی به نام ریزعلی خواجوی (که پرورش یافته سرویس‌های اجنبی‌ست) در کتاب درسی اعلام کرده‌اند، می‌بایست بر تن عریان و شهوت‌انگیز وی (آن هم از پشت) ردای خطاپوش بپوشانیم. همان طور که مستحضرید لخت شدن صرفا برای انجام عملیات اسمش را نبر صورت می‌پذیرد و کراهت و قباحت دارد؛ لذا فرزند نرینه بنده تا امروز لخت هیچ کس را ندیده، حتی خودش! تا خدای نکرده به گناه نیافتد و آینه‌های منزل که مظهر خودبینی و نماد غرب است را شکسته‌ایم.
ضمنا نام ریز‌علی خواجوی، با سیاست‌های افزایش جمعیت و تولید حداکثری ما منافات دارد. لذا نام ایشان را به *درشت علی عیالوار* تغییر می‌دهیم که همراه پانزده تن از بچه‌هایش در حال عبور بودند که کوه ریزش می‌کند و آقای عیالوار پرچم آمریکا را آتش می‌زند و با ندای مرگ بر آمریکا، جلوی قطار را می‌گیرد.
اینجانب در حال بررسی داستان‌های سکولاریستی و سکسیستی کوکب خانم و تصمیم کبری هستم و به زودی ممیزی‌های لازم را اعلام خواهم کرد.
با آرزوی شفا.
ممیز شماره ۸۵.
به قلم صابر قدیمی‌

دستور جلسه یکی از شورایاری‌های دهات‌های خارج، افزایش سرانه پشم گوسفندان جهت صادر به داخل و مبادله با کود معطر درجه سه تانزانیایی بود:
_ مدیر کارگروه آمار، اقتصاد و افزایش بهروری زایمان ده:
من به شدت انتقاد دارم. از گرگ ها خواستیم آمار پشم گوسفند ها رو بدن و اونها هم به پشم گوسفندان گرفتند کار رو. از ده سال، فقط پنج سالشو عدد دادن که هر سال هشتاد و پنج کیلو پشمه. حداقل خلاقیت ندارن یه کیلو جابه جا کنن. به یکی از گوسفندام گفتم لااقل تو یه عددی بده، نگام کرد و گفت: داداش پشمام ریخت! من گوسفندم، چه توقعی از من داری آخه! پس بر چه مبنایی افزایش بدیم؟
_ مدیر کارگروه وعده، فرهنگ و افزایش زوجات (که داماد مدیر کارگروه ترویج پاک‌دستی و دوری از رانت بود) گفت:
به نظرم باید این پروژه‌های فنی‌ و پیچیده رو برون‌سپاری کنیم. شرکت عمه‌تخصصی پشم‌آبادگران تپه‌های فردا، که همه اعضا در آن سهام دارند بهترین گزینه‌ست. دو هزار میلیارد تومان هم بودجه برای این عمر تخصیص بدهیم.
همه حضار: آفرین.
آبدارچی که داشت چایی را پخش می‌کرد گفت: خب با صد میلیارد می‌شه کود درجه یک وارد کرد! با پنجاه میلیارد می‌شه کارخونه تولید کود در روستا درست کنیم. چرا دو هزار میلیارد بدیم تحقیق کنند که سرانه پشم گوسفند چقدره؛ تازه برنامه‌ریزی کنیم که افزایش بدیم تا بتونیم با کود درجه سه تانزانیایی تهاتر کنیم؟! یک هزارم این پول رو بدید به خود گوسفندا، بهترین کود رو براتون تولید می‌کنن!
مدیر کارگروه صیانت از مسئولین فرهیخته و پاک‌دست بلند شد و کشیده‌ای آبدار خواباند در گوش آبدارچی. در نتیجه همانجا اعتراف کرد که از عوامل نفوذی ده دیگری‌ست. پس از اعمال قانون آبدارچی و با تایید پیشنهاد خردمندانه مدیر کارگروه وعده، فرهنگ و افزایش زوجات جلسه به پایان رسید.

صابر قدیمی

با شرم فرات شط به شط گریه کنیم
با مقتل و روضه خط به خط گریه کنیم
یک مرد عمل میان ما نیست که نیست
چون یاد گرفتیم فقط گریه کنیم...

نامت به زبان و خوی ما، خوی یزید
هیهات از امتداد جادوی یزید
در لحظه ی انتخاب حق از باطل
حر سوی تو می دوید و ما سوی یزید


کنار در صف محشر به پا شد
تمام شهرما حاجت روا شد
صف نذری شلوغ و پر هیاهو
نماز ظهر عاشورا قضا شد


با خشکی چشم آسمان گریه کنیم
در غیبت عدل، بی امان گریه کنیم
سرتاسر کربلا فقط زیبایی‌ست
ای کاش به حال خودمان گریه کنیم

کوفی صفتیم و لال و کر سینه زدیم
زنجیر به شانه، تا کمر سینه زدیم
گفتند که مرغ می دهد هیئتشان
در دسته‌ی شمر تا کمر سینه زدیم




گرچه «عمرِسعدِدکل‌بَر» تک بود
برده‌ست یزید هرچه در قلک بود
سرتاسر سوله‌های خولی دارو
انباری حرمله پر از پوشک بود

هرچند دلیر و جنگجو بود، ولی..
او تشنه و رود، روبرو بود، ولی...
درخیمه ی ما سیل عطش جاری شد
امید به دست های او بود، ولی...

صابر قدیمی

سلام. سال نو مبارک. امیدوارم سال اژدها برای شما سرشار از شادی و حال خوش باشه. یک رباعی تقدیم به کسانی که از دیدن غم مردم ایران شادند:
خورده‌ست به پهلوی همه جفتکتان
گاوید، نمی‌گزد ز دردم ککتان
ای کاش که اژدها بیایید امسال
آتش بزند به خرمن یَکیَکتان!
صابر قدیمی