شاید فردا
Alireza Ghorbani – Dar Kooye Eshgh
جایی که عشق باشد آنجا خطر نباشد... 👌
حرف بزنیم...
وقتی از چیزی ناراحت میشیم
وقتی موضوعی اذیتمون میکنه حرف بزنیم
نذاریم طرفمون مجبور شه رفتارمون رو
عین پازل کنار هم بچینه
و تهش هم برداشت شخصی خودش رو بکنه
آدمها رو به استیصالِ «چیکار کردم و این
بچه الان چشه» نندازیم
آدم باشیم، آدمِ ارتباط!
🌹 @t_maybe_tomorrow
وقتی از چیزی ناراحت میشیم
وقتی موضوعی اذیتمون میکنه حرف بزنیم
نذاریم طرفمون مجبور شه رفتارمون رو
عین پازل کنار هم بچینه
و تهش هم برداشت شخصی خودش رو بکنه
آدمها رو به استیصالِ «چیکار کردم و این
بچه الان چشه» نندازیم
آدم باشیم، آدمِ ارتباط!
🌹 @t_maybe_tomorrow
باید عادت کرد...
به لحظات پر غم روز های دلتنگی...
به ناراحتی های خفته در دل...
به روزهایی که با بی رحمی سپری شدند...
باید عادت کرد...
به روزهایی که فقط خودت همدم خودت خواهی بود..
🌹 @t_maybe_tomorrow
به لحظات پر غم روز های دلتنگی...
به ناراحتی های خفته در دل...
به روزهایی که با بی رحمی سپری شدند...
باید عادت کرد...
به روزهایی که فقط خودت همدم خودت خواهی بود..
🌹 @t_maybe_tomorrow
آن قدر از مرگ می ترسیم که همیشه سعی می کنیم از تقصیرات اموات بگذریم، انگار پیشاپیش می خواهیم وقتی نوبت خودمان شد از تقصیرات ما هم بگذرند.
📗 #کوری
👤 #ژوزه_ساراماگو
🌹 @t_maybe_tomorrow
📗 #کوری
👤 #ژوزه_ساراماگو
🌹 @t_maybe_tomorrow
یک ثانیه هم برای دلی که خودش را بندِ او میداند، فرصت مناسبی برای تنگ شدن است. وقتی میگویم دلم بندِ اوست؛ یعنی گویی مرا با طنابی که به او متصل است، میان آسمان و پرتگاه نگه داشتهاند...
تا وقتیکه او باشد، من هم در امانم؛ اما در نبودش برای سقوط، یک ثانیه هم زمان زیادی ست!
- کیمیا میرزایی
🌹 @t_maybe_tomorrow
تا وقتیکه او باشد، من هم در امانم؛ اما در نبودش برای سقوط، یک ثانیه هم زمان زیادی ست!
- کیمیا میرزایی
🌹 @t_maybe_tomorrow
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
- نه اینا رو دیگه دوس ندارم؛ غم داره توشون...
+ خو پس چی بنویسیم؟؟
- مثلا بنویس: "برگرد خونه منتظرم..."
🌹 @t_maybe_tomorroe
+ خو پس چی بنویسیم؟؟
- مثلا بنویس: "برگرد خونه منتظرم..."
🌹 @t_maybe_tomorroe
شانه ات را دیر آوردی سرم را باد برد
خشت خشت و آجر آجر ، پیکرم را باد برد
من بلوطی پیر بودم پای یک کوه بلند
نیمم آتش سوخت ، نیم دیگرم را باد برد
از غزل هایم فقط خاکستری مانده به جا
بیت های روشن و شعله ورم را باد برد
با همین نیمه ، همین معمولی ساده بساز
دیر کردی نیمه ی عاشقترم را باد برد
بال کوبیدم قفس را بشکنم عمرم گذشت
وا نشد بدتر از آن بال و پرم را باد برد
- حامد عسکری
🌹 @t_maybe_tomorrow
خشت خشت و آجر آجر ، پیکرم را باد برد
من بلوطی پیر بودم پای یک کوه بلند
نیمم آتش سوخت ، نیم دیگرم را باد برد
از غزل هایم فقط خاکستری مانده به جا
بیت های روشن و شعله ورم را باد برد
با همین نیمه ، همین معمولی ساده بساز
دیر کردی نیمه ی عاشقترم را باد برد
بال کوبیدم قفس را بشکنم عمرم گذشت
وا نشد بدتر از آن بال و پرم را باد برد
- حامد عسکری
🌹 @t_maybe_tomorrow
Tasnif-E Delbaraneh (Shour, Dashti) [Live]
Homayoun Shajarian
همایون شجریان_دلبرانه
دزدیده چون جان می روی اندر میان جان من
سرو خرامان منی ای رونق بستان من
🌹 @t_maybe_tomorrow
دزدیده چون جان می روی اندر میان جان من
سرو خرامان منی ای رونق بستان من
🌹 @t_maybe_tomorrow
🌿🌿🌿
اتومبیل جلویی آهسته میرفت و من مدام بوق میزدم ،
اما راه نمیداد.
داشتم خونسردیام را از دست
میدادم که يهو چشمم به
نوشته روی شیشه عقبش افتاد:
راننده ناشنواست، لطفا صبور باشید!
ديدن این نوشته همه چیز
را در من تغییر داد!
بلافاصله آرام گرفتم،
سرعتم را کم کردم و چند دقیقه با تأخیر به خانه رسیدم
اما مشکلی نبود.
ناگهان با خودم زمزمه کردم:
اگر آن نوشته پشت شیشه نبود،
من صبوری به خرج میدادم؟
راستی چرا برای بردباری در برابر مردم به یک نوشته نیاز داریم!؟
اگر مردم نوشتههایی به
پیشانی خود بچسبانند، با آنها
صبورتر و مهربان خواهیم بود؟
نوشتههایی همچون :
کارم را از دست دادهام
در حال مبارزه با سرطان هستم
در مراحل طلاق، گیر افتادهام
عزیزی را از دست دادهام
احساس بی ارزشی و حقارت میکنم
در شرایط بد مالی و ورشکستگی قرار دارم
بعد از سالها درس خواندن، هنوز بیکارم
مریضی در خانه دارم
و صدها نوشته دیگر شبیه اینها.
همه درگیر مشکلاتی هستند که
ما از آن چیزی نمیدانیم.
بیائیم نوشتههای نامرئی
همدیگر را درک کرده و با مهربانی به یکدیگر احترام بگذاریم
چون همه چیز را نمیشود فریاد زد.....
@t_maybe_tomorrow
اتومبیل جلویی آهسته میرفت و من مدام بوق میزدم ،
اما راه نمیداد.
داشتم خونسردیام را از دست
میدادم که يهو چشمم به
نوشته روی شیشه عقبش افتاد:
راننده ناشنواست، لطفا صبور باشید!
ديدن این نوشته همه چیز
را در من تغییر داد!
بلافاصله آرام گرفتم،
سرعتم را کم کردم و چند دقیقه با تأخیر به خانه رسیدم
اما مشکلی نبود.
ناگهان با خودم زمزمه کردم:
اگر آن نوشته پشت شیشه نبود،
من صبوری به خرج میدادم؟
راستی چرا برای بردباری در برابر مردم به یک نوشته نیاز داریم!؟
اگر مردم نوشتههایی به
پیشانی خود بچسبانند، با آنها
صبورتر و مهربان خواهیم بود؟
نوشتههایی همچون :
کارم را از دست دادهام
در حال مبارزه با سرطان هستم
در مراحل طلاق، گیر افتادهام
عزیزی را از دست دادهام
احساس بی ارزشی و حقارت میکنم
در شرایط بد مالی و ورشکستگی قرار دارم
بعد از سالها درس خواندن، هنوز بیکارم
مریضی در خانه دارم
و صدها نوشته دیگر شبیه اینها.
همه درگیر مشکلاتی هستند که
ما از آن چیزی نمیدانیم.
بیائیم نوشتههای نامرئی
همدیگر را درک کرده و با مهربانی به یکدیگر احترام بگذاریم
چون همه چیز را نمیشود فریاد زد.....
@t_maybe_tomorrow