Wiki Witcher Persian | ویکی ویچر فارسی
2.49K subscribers
492 photos
164 videos
2 files
470 links
ویکی ویچر فارسی؛ کانال طرفداران ویچر

🌐 WitcherZ.ir
💬 @WitcherZGP

https://t.me/boost/WitcherZ
Download Telegram
گرالت: «می‌خواستی بهم نشون بدی چی کم دارم، نگاش کن که داره می‌ره.»
بورچ: «چیزی که کم داری هنوز اون بیرونه. میراثت، سرنوشتت، من اینو می‌دونم و خودتم می‌دونی.»

#نقل‌قول
🆔 @WitcherZ
«هیچ ویچری به خاطر پیری در رخت‌خوابش جون نداده، حتی یکی هم نبوده. منم می‌دونم که روزی در یک غار تاریک و کثیف که بوی تعفن می‌ده می‌میرم و جسدم توسط گریفین، لامیا یا مانتیکور تکه‌تکه می‌شه.»

گرالت به تریس در خون الف‌ها

#نقل‌قول
🆔 @WitcherZ
«من به هیچ‌کس نیاز ندارم. و آخرین چیزی که می‌خوام اینه که کسی به من نیاز داشته باشه.»

گرالت به یسکیر

#نقل‌قول
🆔 @WitcherZ
- وقتی با یه هیولا آشنا باشی دیگه کابوسش رو نمی‌بینی و وقتی که بلد باشی باهاش بجنگی دیگه ازش نمی‌ترسی. پس ما چطور با یه غول می‌جنگیم سیری؟

- با شمشیر نقره، اونا به نقره حساسن، همین‌طور نور و آتیش.

- مطمئنی با نور و آتیش هم می‌شه؟

- می‌شه، ولی خطرناکه. ویچرها از نور و آتیش استفاده نمی‌کنن چون دیدن رو سخت‌تر می‌کنه، نور سایه درست می‌کنه و سایه‌ها باعث سردرگمی می‌شن. یه ویچر باید بتونه در تاریکی بجنگه، زیر نور ماه و ستاره‌ها.

- کاملا درسته، به خوبی یادت مونده دختر باهوش.

- همه‌چیزو در موردشون می‌دونم عمو وزمیر، گرالت واسم توضیح داده.

وزمیر و سیری در خون الف‌ها

#نقل‌قول
🆔 @WitcherZ
- ازت ممنونم ویسنا، خوشحالم که مسیرمون به هم ختم شد.

- فقط شانس بود...

- یا شاید سرنوشت؟ به سرنوشت اعتقاد داری ویسنا؟

- بله، بهش اعتقاد دارم.

- افرادی که سرنوشت به هم متصلشون کرده همیشه همدیگرو پیدا می‌کنن، به اینم اعتقاد داری؟

- بله، به اینم اعتقاد دارم، داری چیکار می‌کنی؟ برنگرد.

- می‌خوام صورتت رو ببینم، می‌خوام به چشم‌هات نگاه کنم و از تو هم می‌خوام همین‌ کارو کنی. ازشون خوشت میاد؟ می‌دونی با یه ویچر چیکار می‌کنن تا چشم‌هاش اینطوری بشن ویسنا؟ می‌دونی که همیشه جواب نمیده؟!

- تمومش کن گرالت.

- این اسم رو وزمیر بهم داده، گرالت از ریویا، من حتی لهجۀ ریویایی رو هم یاد گرفتم تا حس کنم به یه جایی تعلق دارم، حتی اگه فقط یه خیال باشه. وزمیر... اون این اسمو بهم داده و واقعیت رو در موردت بهم گفته. امروز بهم میگی به سرنوشت اعتقاد داری، اون موقع هم اعتقاد داشتی؟ حتما داشتی... چون هیچ تلاشی برای این‌که منو ببینی نکردی و منتظر بودی تا سرنوشت واست این‌ کارو انجام بده. همیشه به این فکر می‌کردم وقتی ببینمت چه سوالایی می‌پرسم... فردا، زیر نور خورشید دوباره به چشم‌هات نگاه می‌کنم و سوالاتمو می‌پرسم، یا شاید هیچی نپرسم چون دیگه خیلی دیر شده.

- وقتی بیدار بشی دیگه اینو نمی‌خوای. نگاه کردن ما به همدیگه هیچ‌ چیزی رو تغییر نمیده، هیچ‌ کاری نمی‌تونیم کنیم که اتفاقات گذشته رو تغییر بده. جواب سوالاتت هم فقط هر دومون رو ناراحت می‌کنه. نه، فردا به چشم‌های همدیگه نگاه نمی‌کنیم. استراحت کن گرالت. و بین خودمون بمونه، این وزمیر نبود که اسمت رو بهت داده. با اینکه هیچ‌ چیزی رو عوض نمی‌کنه اما بازم می‌خوام که اینو بدونی. خدانگهدار، مراقب خودت باش، سعی نکن منو پیدا کنی...

- نه، ویسنا...

- باید استراحت کنی، من فقط یه رویا بودم...

گرالت و ویسنا در چیزی بیشتر

#نقل‌‌قول
🆔 @WitcherZ
- می‌تونیم به سمت ساحل بریم و مدتی از این ماجراها دور بشیم. شبیه‌ حرف‌هاییه که بورچ می‌گفت، مگه نه؟ زندگی خیلی کوتاهه، کاری که خوشحالت می‌کنه رو انجام بده... تا زمانی که وقت داری.

- رو آهنگ جدید کار می‌کنی؟

- نه، من فقط... به این فکر می‌کنم که چه چیزی خوشحالم می‌کنه.

یسکیر و گرالت در گونه‌های خاص

#نقل‌قول
🆔 @WitcherZ
«نمی‌شه جلوی ترسیدن یه سرباز رو گرفت اما می‌تونی بهش انگیزه بدی تا به ترسش غلبه کنه. من هیچ انگیزه‌ای ندارم، نمی‌تونم داشته باشم. من یه ویچرم: یه موجود جهش‌یافتۀ مصنوعی که به دست انسان‌ها خلق شده. من هیولاها رو به خاطر پول می‌کُشم، از بچه‌هایی دفاع می‌کنم که والدینشون بهم پول داده باشن. اگه والدین نیلفگاردی بهم پول بدن، از بچه‌های نیلفگاردی دفاع می‌کنم. و حتی اگه روزی دنیا کاملا نابود بشه، که به نظرم بعیده، همچنان به کُشتن هیولاها در خرابه‌های این دنیا ادامه می‌دم تا بالاخره یکی از این هیولاها من رو بکُشه. این سرنوشت منه، دلیل من، زندگی من و نگرشی که به این دنیا دارم. و این چیزی نبوده که خودم بخوام، چیزیه که برای من انتخاب شده.»

گرالت در خون الف‌ها

#نقل‌قول
#FanArt | DereK Jiang
🆔 @WitcherZ
«بهش بگو پرنسس، حتی می‌تونی بهش بگی تک‌شاخ اگه دوست داری. اون درون آدا رشد کرده و اعضای بدنش رو خورده. تغییر شکل داده و برای سال‌ها رشد کرده تا زمانی که از شدت گرسنگی مجبور شده از قبر بیاد بیرون. عضله‌هایی گندیده، استخون‌هایی خم شده، دو پای عنکبوتی و پنجه‌هایی که روی زمین کشیده می‌شن. یه جنین که به جای سقط شدن جهش پیدا کرده.»

گرالت به فولتست در ماه خائن

#نقل‌قول
#FanArt | Zu Yuan Cesar
🆔 @WitcherZ
«توی بازار بودی، غرق در خون. می‌گی نمی‌تونی تصمیم بگیری، اما مجبوری. و هیچ‌وقت متوجه نمی‌شی که انتخابت درست بوده یا نه. پاداشت سنگسار شدنه. و تو فرار می‌کنی. سعی می‌کنی از دختری که توی جنگله هم فرار کنی اما نمی‌تونی، اون سرنوشتته.»

رنفری به گرالت در شروعِ پایان

#نقل‌قول
#FanArt | Cyril Coste
🆔 @WitcherZ
«زمانی که به سمت سینترا میومدم، روستایی‌ها، بازرگان‌ها، دورف‌ها و چوب‌بر‌هایی رو دیدم، اون‌ها بهم در مورد آنیس سیاهی گفتن که در جنگل زندگی می‌کنه. در مورد کایمرایی گفتن که در کوهستان لونه کرده. به نظر می‌رسه اگه خوب نگاه کنی می‌تونی تو این کوهستان یه مانتیکور هم پیدا کنی. کارهای زیادی برای یه ویچر اینجا وجود داره، اما برای انجام دادن هیچ‌کدومشون لازم نیست من یه لباس زیبا بپوشم و نقش کسی رو بازی کنم که نیستم.»

گرالت به ملکه کلنته در تعیین پاداش

#نقل‌قول
🆔 @WitcherZ
- به خاطر شکارچی‌های گنج در مرز انقراضن، اما وجود دارن. چیزی که مردم بهش می‌گن اژدهای سبز، شبیه همین که اینجا داریم معمول‌تره. اژدهای قرمز کمتر و اژدهای مشکی کمیاب‌ترین‌ها هستن.

- اژدهای طلایی کمیاب‌ترینه.

- اژدهای طلایی افسانست. وجود داشتن یه اژدهای طلایی فقط می‌تونه نتیجۀ جهش‌یافتگی‌ای خاص و تصادفی باشه. و با تجربه‌ای که من دارم، جهش‌یافتگی‌ها عمدی هستن. اما اهمیتی نداره، جهش‌یافتگی یا افسانه. اژدهای طلایی هم سرنوشتش مثل باقی چیزهای متفاوت اینه که درد متفاوت بودن خودش رو تحمل کنه. اون‌ها منقرض شدن.

- راه‌های دیگه‌ای هم واسه تحمل کردن هست. اگه این میراثیه که دنبالشی (منقرض شدن)، شاید بهتر باشه به نصیحت بوهولت گوش کنی و یه شوالیه شی. سِر ویچر مو سفید اهل ریویا.

گرالت و بورچ در گونه‌های خاص

پ.ن: در این سکانس گرالت به طور غیرمستقیم خودش رو به اژدهای طلایی تشبیه می‌کنه، گونه‌ای خاص که سرنوشتش تحمل کردن مشکلات خاص بودنشه و در نهایت هم منقرض شده (ویچری که خاصه و سرنوشت نژاد اونم در نهایت منقرض شدنه). اما در ادامه با جواب سنگینی از بورچ مواجه می‌شه.

#نقل‌قول
🆔 @WitcherZ
«انتظار داشتم دختر از شدت شکرگذار بودن اشک بریزه و دست ناجیش رو ببوسه، پدرش زانو بزنه و ازم تشکر کنه. اما در واقعیت پدر و همراهانش فرار کردن، دختر که داشت در خون غرق می‌شد شروع به بالا آوردن کرد، نمی‌تونست احساساتش رو کنترل کنه و وقتی بهش نزدیک شدم از شدت ترس از حال رفت. از اون موقع، من خیلی به ندرت در همچین مسائلی دخالت کردم.»

گرالت در آخرین آرزو

#نقل‌قول
🆔 @WitcherZ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سیری: «شبیه همون چیزیه که پیش‌بینی کرده بودن، گرالت!‌ همون‌طور که پیش‌بینی کرده بودن… من سرنوشت تو هستم؟ بهم بگو!‌ من سرنوشتت هستم؟»
گرالت: «تو بیشتر از اونی سیری، چیزی بیشتر!»

روز پدر مبارک ❤️🌹

#نقل‌قول
🆔 @WitcherZ
«به راستی، چیزی نفرت‌انگیزتر از هیولاهایی که خودشان را ویچر می‌نامند و به مبارزه با طبیعت می‌پردازند وجود ندارد. آن‌ها مخلوقات کثیف جادو و جادوگر‌ی‌‌اند، دارای هیچ وجدانی نیستند، موجوداتی جهنمی که تنها در زمینه‌ی گرفتن جان‌ها مهارت دارند. و کر مورهن، جایی که لانه‌ی این موجودات ننگین است، جایی که در آن اعمال شنیع خود را انجام می‌دهند، باید از سطح این زمین پاک شود.»

مانستروم، تعریفی از ویچرها

پ.ن: مانستروم کتابی است که توسط فرد یا افرادی ناشناس جهت نفرت‌پراکنی علیه ویچرها نوشته شده و به آن و برخی متونش چندین‌بار در کتاب خون الف‌ها اشاره شده. به نظر می‌رسد این کتاب در انیمۀ کابوس گرگ و فصل دوم سریال ویچر نقش خواهد داشت.

#نقل‌قول
🆔 @WitcherZ
با این‌که اردین آنتاگونیست اصلی ویچر ۳: وایلد هانت و حتی سه‌گانۀ ویچر است، اما در این بازی تنها ۱۲ جمله گفته که به ترتیب زیر هستند:

«مدت زیادی منتظر این و تو بودم، گرگ سفید.»
«بهشون برس، وقتی برای از دست دادن نداریم.»
«این‌بار از دستم فرار نمی‌کنی.»
«اون (سیری) رهات نمی‌کنه.»
«شما انسان‌ها خیلی... غیرقابل‌ تحمل‌اید.»
«شاه مرده‌ است، زنده‌باد شاه.»
«حرف آخر؟»
«شانست رو داشتی.»
«ویچر، امیدوار بودم که بیای.»
«چیزی هست که باید بهت بگم، اما بعد از این می‌گم.»
«اولاک هر دوی ما رو فریب داد.»
«اون ما رو در مقابل هم قرار داد و خودش با سیریلا همراه شد.»

#فکت | #نقل‌قول
🆔 @WitcherZ
«و هنگامی که یخبندان سخت در شب فرود آمد، لارا آخرین نفس‌هایش را روی تپه‌ای جنگلی دمید و دختری کوچک را به دنیا آورد. از او با آخرین گرمایی که در وجودش بود محافظت می‌کرد و با این‌که توسط کولاک، شب و زمستان احاطه شده بود، ناگهان بهار به بالای تپه آمد و گل‌های فینِوِد شکوفا شدند. حتی تا امروز این گل‌ها تنها در دو مکان رشد می‌کنند: دل بلاتانا و تپه‌ای که لارا دورن روی آن جان داد.»

داستان لارا دورن، موعد تحقیر

#نقل‌قول
#FanArt | Aleksandra Skiba
🆔 @WitcherZ
«من خیلی ترسیده بودم. وقتی گرالت پیدام کرد و با خودش برد، فکر کردم که دیگه ترس برنمی‌گرده. فکر کردم دیگه گذشت... و حالا، به جای این‌که خونه باشم، در این قلعۀ خرابۀ وحشتناک و تاریکم که پر از موش و پژواک‌های ترسناکه...»

سیری در کر مورهن، خون الف‌ها

#نقل‌قول
🆔 @WitcherZ
«فرزند خون ارشد، تو به ما تعلق داری. تو مال مایی. به ما و شکارمون ملحق شو. ما می‌تازیم، تا پایان، تا ابد، تا آخر هستی. تو مال مایی، دختر رویاپرداز آشوب.»
«دور شو، شما جسدید!»
«بله، ما جسدیم. اما تو مرگی.»

#نقل‌قول
#FanArt | Aleksandra Skiba
🆔 @WitcherZ
«بهم بگو، کهیر، چه زمانی سیری رو دیدی؟»
«برای اولین‌بار؟ سه سال قبل. حین جنگ برای فتح سینترا. من از شهر خارجش کردم. من پیداش کردم، در حالی که توسط آتش محاصره شده بود. درون آتش تاختم، از شعله‌ها و دود عبور کردم، در حالی که در آغوش گرفته بودمش. و اون خودشم شبیه شعله بود.»
«و؟»
«تو نمی‌تونی شعله رو در آغوشت نگه داری.»

#نقل‌قول
#FanArt | Auroradiation
🆔 @WitcherZ