قرارگاه جهادی شهدای خانوک
112 subscribers
4.6K photos
516 videos
47 files
1.95K links
ارتباط با ما:
@sjfarhangi_admin
سایت:
🌐 www.sjfarhangi.ir
آپارات:
📽 www.aparat.com/sjfarhangi.ir
اینستاگرام:
📸 www.instagram.com/sjfarhangi.ir
سروش:
📱 www.sapp.ir/sjfarhangi_ir
ایتا:
📱 eitaa.com/sjfarhangi_ir
آی گپ:
📱 Igap.net/sjfarhangi_ir
Download Telegram
#یاد_درگذشتگان_خانوکی

🌹 #پاسدار اسلام مرحوم حاج محسن حسنی

🔸خادم و عکاس #موکب_ثاراللهیان استان #کرمان عمود 146 مسیر #نجف تا #کربلا

📢شادی روحسان صلوات...

💠رسانه مردمی #جبهه_جهادفرهنگی #خانوک💠


🆔 @www_sjfarhangi_ir
🔶
🌐 sjfarhangi.ir
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#یاد_درگذشتگان_خانوکی

🎥فیلم مرحوم حجت الاسلام و المسلمین سید احمد فخر مهدوی
🔹فقید، #دانشمند، #شاعر و از بزرگان معاصر #خانوک

📢شادی روحشان صلوات

💠جبهه جهاد فرهنگی خانوک💠

🆔 @www_sjfarhangi_ir
#یاد_درگذشتگان_خانوکی

🌹 مرحوم حاج حبیب الله اسدی پدر بزرگوار اولین شهید شهر #خانوک شهید حسین اسدی

📢شادی روحسان صلوات...

💠رسانه مردمی #جبهه_جهادفرهنگی #خانوک💠


🆔 @www_sjfarhangi_ir
🔶
🌐 sjfarhangi.ir
#یاد_درگذشتگان_خانوکی

▪️خادم الحسین مرحوم سید محمد حسن مهدوی فرزند سید ابوالقاسم از بچه های #هیئتی شهر #خانوک

💠رسانه مردمی #جبهه_جهادفرهنگی #خانوک💠

🆔 @www_sjfarhangi_ir
🔶
🌐sjfarhangi.ir
#یاد_درگذشتگان_خانوکی

🔺محرم سال 1381 منزل بی بی #خانوک

زن همسایه سراسیمه وارد خانه شد؛
"آمریکایی ها به حرم امام حسین حمله کردند"

بی بی؛ "یا حسین یاحسین یاحسین"
بعد از شنیدن این خبر از هوش رفت و پس از چند روز در بیمارستان #کرمان آسمانی شدند.

▪️هفتم صفر سالروز درگذشت بی بی بزرگوار فاطمه سادات مهدوی مادر شیهدان مهدوی

💠رسانه مردمی #جبهه_جهادفرهنگی #خانوک💠

🆔 @www_sjfarhangi_ir
🔶
🌐sjfarhangi.ir
#یاد_درگذشتگان_خانوکی

▪️رنج زینب تمام شد.

✍️متن #روزنامه_ثارالله در خصوص #درگذشت #زینب_السادات_مهدوی فرزند #شهید_سید_رضا_مهدوی

🌹به مناسبت 5 دی ماه سالروز آسمانی شدن این دختر شهید بزرگوار که صدای دلسوز او در مراسم #اربعین و تعزیه روز #عاشورا #خانوک همچنان ماندگار است.

💠رسانه مردمی #جبهه_جهادفرهنگی_خانوک 💠

🆔 @www_sjfarhangi_ir
🔶
قرارگاه جهادی شهدای خانوک
Photo
💢گشت‌ و گذار در خانوک دهه‌های 40 و 50

🔺خانوک همیشه نفت است زرند گیر نمیاد...

🔹پسربچهٔ ده‌ساله که با از دست دادن مادرش و کنار نیامدن با نامادری‌اش مجبور به فرار به #خانوک و پناه بردن به عمه‌اش می‌شود بعد ازآن تا مدتی کارهای عمه‌اش را رتق‌و فتق می‌کرد. در سن 15 سالگی به‌عنوان شاگرد شوفر ماشین به مالکیت اکبر اسدی حسن، مشغول بکار می‌شود ولی از بخت بد دریکی از این سفرها در فصل زمستان پیرمردی را در مسیر گردنه‌های #بردسیر می‌بینند که به خواست ایشان برای کمک کردن به پیرمرد، او را سوار می‌کنند پیرمرد سوار می‌شود و پسر در رکاب #کامیون می‌ایستد در مسیر کامیون سُر می‌خورد و واژگون می‌شود و پای پسر در حین فرار زیر ماشین گیر می‌کند. حاج اکبر مدیر ایشان را به بیمارستان می‌رساند اما براثر این حادثه پایشان ابتدا از زانو قطع می‌شود ولی باز براثر عفونت مجبور به قطع آن از بالای زانو می‌شوند. بعد از کمی بهبودی نزد عمه خود به خانوک باز برمی‌گردد این بار برای امرار معاش مغازه‌ای کوچک را دایر می‌کند، این جوان کسی نبود جز "حاج حسن ترک‌زاده"

🔹بعد از این ماجرا به با عنایت خداوند پیشرفت زیادی در زندگی می‌کند تا جایی که در سال 1341 می‌تواند امتیاز فروش #نفت را در خانوک بگیرد، مغازه‌اش در بالای ده بود و ماشین‌های تخلیه نفت و گازوئیل تا گاراژ می‌آمدند و ایشان با داشتن معلولیت، نفت و #گازوئیل را بوسیله بشکه‌هادر مسیر سربالایی می‌غلتاند تا برای فروش به مغازه‌اش برساند [قابل‌توجه جوان‌های امروزی که با داشتن سلامتی کامل حاضر به کار نیستند] در سال 1350 که خیابان پشت ده از پایین به بالا احداث شد و ایشان بعد از نصب دو تانکر یکی نفت و دیگری گازوئیل در محوطه پشت ده ، نفت را به وسیله لوله برای فروش تا مغازه وصل کرد و گازوئیل راهم با پمپ دستی که با یک‌بار جلو عقب کردن آن‌یک لیتر تخلیه میشد به فروش می رساند.

🔹به‌محض اینکه تعدادی موتور ایژ توسط تعدادی از اهالی خریداری شد این بزرگوار #بنزین را با حلب می‌آورد معمولاً حلب‌های بنزین را با وسیله‌ای به نام‌ سنگ کش به روی الاغ می‌گذاشتند و به مغازه می‌آوردند. حلب‌های بنزین بعد از تخلیه در جابه‌جایی آب برای کارهای ساختمان‌سازی بکار گرفته می‌شد. ضمناً گازوئیل تمام چاههای #کشاوزی توسط ایشان تأمین می‌شد. حتی برای رفاه حال اهالی روستا قبل از این در نزدیکی گاراژ یک باب مغازه نیز بازنمود اما با آتش‌سوزی که در آن اتفاق افتاد مجبور به بستن آن شدن.

🔹در بحبوحه #انقلاب کمبود نفت مشکلاتی را برای مردم به وجود آورده بود ولی ایشان با سعی و تلاششان نگذاشتند یک روز هم مردم #خانوک بدون سوخت بمانند چرا که در این زمان برای روشنایی از #چراغ_بادی ، #چراغ_لمپا، #گردسوز و #چراغ_طور (که از آن بیشتر در مراسم روضه خوانی و عروسی ها استفاده می‌شد) همچنین پخت غذا و گرمایشی چراغ خوراک پزی و #پریموس استفاده میشد که سوخت اصلی آنها نفت بود علاوه بر خانوک اکثر اهالی روستاهای شهرستان #زرند نیز نفت خود را از خانوک تأمین می‌کردند. یادم هیست یک روز صبح یک اقایی زنگ زد به رادیو کرمان گفت؛ "آقا به خانوک میگن روستا به زرند میگن شهرستان ما باید بریم نفت را از خانوک تهیه کنیم خانوک همیشه نفت است زرند هفته ای یکی دوروز بیشتر گیر نمیاد"

🔹حتی زمانی که کامیون دارها اعتصاب کرده بودند و نفت به #تهران هم نمی‌رسید ایشان با درخواست حاج‌آقا مهدوی با سختی فراوان توانست چند بشکه نفت به تهران بفرستد. علاوه بر این توانست. در اوایل انقلاب اجناس کوپنی ازجمله قند شکر تخم‌مرغ و... را به فروش برساند و همچنین به‌محض راه‌اندازی خط واحد خانوک مسئولیت فروش بلیط را به عهده گرفت و جمله معروف ایشان هم همیشه این بود، "بی بلیط جواب بده". و در آخر توانست با تلاش روزافزون جایگاه اختصاصی پمپ را در خانوک دایر کند. . در آن زمان ها این مرد سخت‌کوش با داشتن #معلولیت ، گرما و روشنایی را به‌ تنهایی برای اهالی خانوک تأمین می‌کرد و اگر بگویم به گردن تک‌تک ما حق دارد سخن به گزافه نگفتم، خداوندش بیامرزد.

📢شادی روح این بزرگوار و مرحوم حاج اکبر اسدی مدیر و مرحوم اکبر اسدی حسن هم صلوات.

🖊به قلم جانباز عزیز حاج محمود منصوری فرزند شهید حاج باقر

#گنجینه_خاطرات
#یاد_درگذشتگان_خانوکی

💠رسانه مردمی #جبهه_جهادفرهنگی #خانوک💠
🆔 @www_sjfarhangi_ir
🔶
🌐sjfarhangi.ir
گشت و گذار در خانوک دهه 40 و 50

💢هفته سوم باز از تعدادی از خادمین بزرگوار دهه های گذشته یاد میکنیم انشاالله ایندگان هم از ما به نیکی یاد کنند، #امام_جعفر صادق فرمود همان گونه که یک آدم زنده از دریافت یک هدیه شاد وخوشحال میگردد،شخص مرده از ترحم وطلب مغفرت برای او خوشحال ومسرور میشود.
( مسائل ج ۲ص ۶۵۵ )

🔹حاج محمد عربپور پدر بزگوار شهید ، مروج قران و ذاکر اهل بیت بودند که ذکر معروف ایشان در ایام محرم این بود:

امشب جناب فاطمه بااضطراب وواهمه / آید به دشت #کربلا گردد بدور خیمه ها
گوید حسین من چه شد نوردوعین من چه شد/ آه و واویلا واویلا صد واویلا واویلا صد واویلا.

🔹وقتهایی که حاج مهدی از #قم به #خانوک می امد در خانه پدرشان برای بچه ها کلاس قران برگزار میکردند کلاسهای قران حاج مهدی معمولا شلوغ بود از بالای ده بچه های زیادی بودند من و سلمان همیشه باهم بودیم یادم است یکی دوبار سلمان پیشنهاد داد بیا در تابستان لباسهای زمستانی بپوشیم حتی کلاه و چکمه های بچه گانه که داشتیم به کلاس رفتیم، این کارها را با دل و جرات میکردیم چون میدانستیم در خانه حاج محمد چاه مار موش نیست اما قبل از دبستان که باسلمان خونه میزا فتح اله می رفتیم همیشه ما را با چاه مار و موش تهدید میکردند ولی من و سلمان هرچه اذیت میکردیم اخر ارزوی ان چاه رویایی به دلمان ماند*

🔹یکی دیگر از این عزیزان حاج علی حاج کریم بود ایشان پدر بز گوار شهید حسین عربنژاد و هر سال ماههای رمضان جلسات قران تشکیل میداد - میرزا جواد مهدوی و همچنین غلامحسین کار بخش هستند علاوه بر ذاکری امام حسین جز رزمندگان هشت سال دفاع مقدس بود حاج مهدی اسدی ابراهیم یکی دیگر از این عزیزان بود ایشان علاوه بر اینکه هماهنگ کننده دسته عباسی، نوحه خوان هم بود و معمولا در کارهای عمرانی هم پیشقدم بود یادم است زمانی که تازه #اتوبوس خریده بود ان را اورد کوچه پای چنار گیرش انداخت کم کم مسیر را تا پشت ده ازاد کرد آخرین ذاکر این هفته مرحوم حاج اکبر باقر ایشان علاوه بر روضه خوانی نجار هم بود در کنار نجاری تیز کردن اره، داس، منگال ، هم یکی دیگر از کارهای ایشان بود ذکر معروف ایشان در ایام محرم بر منبر این بود:

کشتی شکست خورده طوفان کربلا / درخاک وخون نشسته بمیدان کربلا
ازاب هم مضایقه کردندکوفیان/ خوش داشتند حرمت مهمان کربلا.
نگرفته دست دهرگلابی بغیراشک/ زان گل که شدشکفته به بستان کربلا

🔹معمولا زمانی هم کسی از دنیا می رفت با گفتن صلات مردم را باخبر میکرد یادم است حاج اقا جعفری که سالهای متمادی در خانوک بود بارها یک خاطره از زبان خود ایشان میگفت: یک بار در #نجف بودم یکی دو صفحه #قران خواندم یک عرب ازم پرسید حاجی چی میخوندی گفتم قران گفته بود اینهایی که شما خوندی خیلهاش توی قران نیست.

🔹خلاصه این خاطره حاجی توی ذهن ما بود و چند جا به کارم امد یکبار جای همه خالی مدینه بودیم به اتفاق حاج علی حاج کریم، آسید ابراهیم اسدی، غلامعباس عربنژاد، حاج مهدی اسدی و پدر ایشان و چند تا فرزندان ایشان که تقریبا یک اتوبوس از خانوک بودیم ؛ متاسفانه خبر در گذشت اقاسید کریم اسدی و در گذشت حاج اکبر عربنژاد علی نجف پدر #شهید حسین عربنژاد راشنیدم به پیشنهاد حاج مهدی قرار شد بریم در #مسجدالنبی مجلس ختم برگذار کنیم خلاصه من رحلها را پهن کردم و به همه عزیزان قران دادم حاج علی گفت همگی یکی دو صفحه بخونید من فوری گفتم فقط شما و آقاسید ابراهیم بخونید ما استفاده میکنیم.
یک بار هم در سفر #اربعین بعد از نماز مغرب و عشا در #مسجد_سهله یک پسر بچه امد تعدادی از ما را به خانه شان برد و بعد پذیرایی یکی از دوستانم که بچه شمال بود پیشنهاد داد برای جبران زحمات صاحب خونه یکی دو صفحه قران بخونیم من مخالفت نکردم ولی گفتم شرمنده من اصلا جلوی این بنده خدا نمی خونم این دوست ما #سوره_واقعه را انتخاب کرد همینکه شروع به خواندن کرد ان عرب تند تند ازش غلط میگرفت من هم همش یاد حاج اکبر می افتادم.

📢با ذکر صلوات روح تمام عزیزانی که نام بردیم را شاد کنید.

🖋جانباز عزیز حاج #محمود_منصوری فرزند شهید حاج باقر منصوری

#گنجینه_خاطرات
#یاد_درگذشتگان_خانوکی

💠رسانه مردمی #جبهه_جهادفرهنگی #خانوک💠

🆔 @www_sjfarhangi_ir
🔶
🌐sjfarhangi.ir
🔺گشت و گذار در خانوک دهه های 50 و 40

🔸پس از فوت پدر و مادر بهترین خدمتی که فرزند در مورد آنها می تواند انجام دهد این است که اگر حق واجبی بر گردن آنها است آن را از طرف آنها ادا نماید ، مانند بدهکاری به مردم و یا #حج واجبی که بر عهده آنها بوده و یا نماز و روزه ای که از آنها فوت شده و یا به هر دلیلی بر ذمه آنها باقی مانده است . اگر حقی بر گردن آنها نبود و از این نظر اطمینان حاصل شد نوبت به انجام خیرات و مبرات به نیت آنها میرسد ؛ قرائت #قرآن و هدیه کردن ثواب آن به روح والدین و نیز انفاق و کمک به مستمندان و کمک در راه خیر به نیت آنها و حاضر شدن کنار قبر آنها و خواندن فاتحه از اموری است که بر طبق روایات فراوان به حال آنها بسیار سودمند است.

🔸طبق هفته های گذشته این هفته هم یاد کنیم از تعدادی دیگر از در گذشتگان و #ذاکرین اهلبیت مرحوم استاد محمد مهدوی پدر بزرگوار #شهید رضا مهدوی ایشان علاوه بر خواندن دعای کمیل ندبه وتوسل در مراسم مذهبی در مراسم #تعزیه_خوانی چندین نقش را اجرا میکرد از جمله نقش حضرت عباس، نقش حضرت علی اکبر، وهمچنین جالب‌ترین نقش تعزیه، حربن یزید ریاحی *

🔸مرحوم حاجی اسدی علی غنی پدر شهید مجید اسدی ایشون نسخه گردان وهماهنگ کننده تعزیه خوانها بود همچنین در برافراشته شدن چادر تکیه #امام_حسین مدیر بود و چای ریز مراسم روضه خوانی هم بود خیلی هم مرد شوخ طبعی بود همچنین نحوه پوشش هم بسیار جالب بود همیشه و در همه حال معمولا ایشون کت شلوار که می خرید فقط از کتش استفاد می کرد *

🔸دراخر یاد کنیم از مرحوم علی عربنژاد نصرالله یکی از ذاکرین اهلبیت بود در این میان جا دارد که یکی از اتفاقات جالب ودرس آموز که در زندگی ایشان رخ داده بیان کنم از این قرار که این بزرگوار حدود سی سه سال پیش در روز پنج شنبه جهت زیارت مزار بی بی حیات از خانوک به تنهایی راه می افتد در مسیر یکی از کشاورزان که بطرف تلمبه لیلاند در حرکت بوده ایشان را تا نزدیکهای دهخان میبرند از انجا ایشان پیاده بطرف #بی_بی_حیاط راه می افتد، بعد طی مسیر کوتاهی طوفان شدیدی شروع میشود و گردو خاک ناشی از طوفان باعث میشود که ایشون از راهی که میشناخته و در ذهنش بوده منحرف شود و بطرف چاهی میرود که قبلا توسط مردم خاک اطراف ان چاه برای مصالح ساختمانی و #کشاورزی برده شده و چون دید کاملی نداشتند در ان چاه سقوط میکند وهرچه داد میزند کسی در ان اطراف نبوده ان ذاکر اهلبیت امید به خدا را از دست نمی دهد اول شروع میکند باعصای دستش خاکهای اطراف چاه را میکند وامیدوارانه زیر پاهایش میریزد، و این کار را ادامه میدهد اما غافل از اینکه عمق این چاه زیاد است. ۴۸ ساعت بعد در روز شنبه تعدادی از کشاورزان دهخان بوسیله #تراکتور دنبال خاک میروند واز انجا که نظر خدا نجات این بنده اش بوده انها نزدیکهای همین چاه میروند ایشان متوجه صدای تراکتور شده وشروع به داد زدن می‌کنند اما غافل از ان که صدای تراکتور مانع رسیدن صدای ایشان به ان افراد میشود در ان لحظه ایشان متوسل به چه کسی شده بود را خدا میداند. در همان موقع تراکتور را خاموش کردند و یا خاموش شد، کشاورزان متوجه یک صدای ضعیفی میشوند، کنجکاوانه ان صدا را دنبال میکند تابه بالای ان چاه میرسند بعد از پیدا کردن منشا صدا، اکبر رمضان که از دامداران #حمیدیه که در همان اطراف مشغول چرای گوسفندان بود را هم خبر میکنند خلاصه باکمک هم وفراهم نمودن چند متر طناب این پیرمرد نابینا را نجات می دهند و اکبر رمضان ایشان به منزلش اورده وبه شکرانه این معجره الهی سه گوسفند در اختیار این بزرگوار جهت قربانی قرار میدهد تنها ضربه ای که از افتادن در چاه برایشان پیش امده بود، این بود که دوسه تا از دنده هایش ضربه می بیند. اری توکل به خدا و توسل به اهل البیت رسول خدا اینطوری باعث نجات انسان در هر حادثه ای میتواند باشد .

گر نگه دار من آن است که من می دانم شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد

📢 روح همه ان عزیزان راشاد کنید باذکر صلوات

📝 به قلم جانباز عزیز حاج #محمود_منصوری

#یاد_درگذشتگان_خانوکی
#گنجینه_خاطرات

💠رسانه مردمی #جبهه_جهادفرهنگی #خانوک💠

🆔 @www_sjfarhangi_ir
🔶
🌐sjfarhangi.ir
🔺گشت و گذار در خانوک دهه های 40 و 50

🔹امام علی (ع) می فرماید «آن ساعتی که دیگر خوشی ها برای همیشه پایان می یابد و تنها تبعات و اثرات شوم گناهان بر جا می ماند همواره به یاد داشته باشید هیچ وقت مرگ را فراموش نکنید»

🔹گاهی افراد  در طول زندگی با اتفاقاتی روبرو می شوند که شاید اگر آن اتفاق برای خود آنها رخ ندهد باورش برای آنها دشوار است، مرحوم حسین اسدی حاج علی حیدر صفر این بزرگوار یکی از نوحه خوان های دسته عباسی بود علاوه بر ان در دهه #عاشورا در تکیه امام حسین نقش یزید را به بهترین وجه اجرا میکرد ایشان قبل از #انقلاب یک مینی بوس خریداری میکند کار نقل و انتقال مردم #خانوک را در مسیر #کرمان  را انجام به عهده میگیرد از بوجود امدن ذوب اهن مردم ان مناطق هم به مسافران اضافه میشوند بعد از مدتی مینی بوس را به #اتوبوس تبدیل می کند و گاهی اوقات مسافرانی را  #مشهد می برد و زمانی که تعداد ماشین های خانوک زیاد می شود ترجیحا خط ثابت کرمان به مشهد را انتخاب وخدمت گذار زوار #امام_رضا (ع) شدو در یک روز زمستانی که از مشهد به طرف کرمان حرکت میکنند واقای علی عربپور معروف به علی حاج اکبر داهویی به عنوان راننده به همراه ایشان می باشد بعد از چند ساعتی رانندگی آقای عربپور پشت ماشین می نشیند و ایشون برای استراحت داخل بوفه میرود حدود ساعت دوازده اقای عربپور در یک پارکینگ وسط #کویر_لوت جهت چک کردن باد لاستیک ها می ایستد و پایئن می آید و مجددا بخاطر سردی هوا فوری بالا میرود در همین چند دقیقه اقای اسدی از درب عقب پایین میاید همینکه عقب اتوبوس میرود اقای عربپور بدون اطلاع از پایین شدن ایشان حرکت میکند.

🔹در اینجا جا دارد یاد کنیم از جوان عزیز آقای علیرضا پور استرابادی که سال 75 کمی بعد از راور برای چک کردن لاستیک ماشین پدرش محمد علی ده زیاری پیاده می شود و توسط یک تریلی جلوی چشم پدرش زیر گرفته می شود و جانش را از دست میدهد اما مطلب درد آور در این خصوص اینه که پدر علیرضا که شاهد جان دادن فرزندش بوده از ماشین های مسیر درخواست کمک میکند ولی متاسفانه کسی درخواست او را جواب نمیدهد در بهبوهه وحشت و عذاب این پدر ماشینی که برای کمک به او می ایستد باز یک #خانوکی بوده، رضا اسدی حیدر خلیل . روحش شاد چیزی که مهم است  همت والا و حس انسان دوستی خانوکی هاست.

🔹آقاحسین خودش برام تعریف کرد میگفت در ان تاریکی وسرما در دل کویر، وحشت تمام وجودم را گرفته بود جلوی هرماشین که میرفتم بخاطر مسائل امنیتی جرات ایستادن نداشتند و بر سرعت خود می افزود دران سرمای کویر مرگ راجلوی چشمم می دیدم همش پیش خدا وابوالفضل التماس میکردم متوسل به ابوالفضل شدم گفتم اقا من سالها در خانه ات داد زدم امشب  نجاتمو از شما میخوام بعد از سه ساعت یک راننده به خودش جرات داد وایستاد خودمو به آنها رساندم از اینجا به بعد رسول مهدوی فرزند محمد میرزا قاسم تعریف میکند من ان شب به عنوان کمکی روی ماشین دایی خانمم بودم که متوجه شدم یک نفر در ان تاریکی ایستاده،  به دلم افتاد که بایستم اگر چه احتمال هرنوع خطری بود موقعی که ایشان وارد اتوبوس ما شد بیهوش افتاد من موقعی که ایشان را دیدم شوکه شدم باورم نمی شد این حسین همون حسینی که ان روز در مشهد دیده بودم کلی فرق میکرد فوری ایشان را جلوی بخاری اتوبوش کشیدم بعد از بهوش امدن یک چایی بهش دادم باورش نمی شد نجات پیدا کرده. خدا را شکر کردم از اینکه طرز فکرم با رانندگان ان زمان فرق داشت  و ایستادم امیدورارم این تصمیم ان شبم دستگیر اخرتم بشود از طرف دیگر اقای عربپور هم بعد از حرکت فقط راور برای #گازوییل توقف میکنه چونکه گازوئیل نبوده بقیه میسر تاکرمان را ادامه میدهد تازه در کرمان متوجه این قضیه و غیبت حیسن میشه باز هم غیرت یک جوان خانوکی باعث نجات ایشان میشود.

🔹اری توسل به ائمه و حضرت  ابوالفضل در تمام گرفتاریها مشکل گشاست شادی روح تمام عزیزانی که نام بردیم و برای شفای برادر جانباز رسول مهدوی وشادی روح پدر بزرگوارش که با فداکاری توانست جان یک هموطن خودش را از مرگ حتمی نجات دهد صلوات بفرستید.

📝به قلم زیبای جانباز عزیز حاج #محمود_منصوری

#یاد_درگذشتگان_خانوکی
#گنجینه_خاطرات

💠رسانه مردمی #جبهه_جهادفرهنگی #خانوک💠

🆔 @www_sjfarhangi_ir
🔶
🌐sjfarhangi.ir
🔺خانوک در گذر زمان

🔹شروع به کار دبستان در #خانوک به سبک امروزی با نگاهی هر چند گذرا به اواخر سالهای 1200 هجری شمسی خبر از #فرهنگ و تفکر بالا مردم این منطقه دارد جناب محمد حسین اسدی فرزند ملاعلی #خانوکی متولد 1272 می باشد ملا علی از بزرگ زادگان خانوکی و اخوی ایشان، کربلایی شاه حسین یکی از ملاکین معروف خانوک و بنیانگذار اصلی تکیه امام حسین (ع) و همشیره ایشان همسر سید محمد خانوکی که مقبره خانوک بنام ایشان می باشد. ملاعلی با خانم کوچیک از اقوام اسجدی که کلاه دوز در کرمان بودند ازدواج می کند و در همان زمان دفتر #ازدواج و طلاق را در کرمان دایر می¬کند به تبع آن با رشد مدارس دبستان در شهرهای بزرگ پسر ایشان هم از طرف خانواده برای تحصیل در دبستان فرستاده می شود بعد از اتمام تحصیلات از طرف اداره فرهنگ آن زمان به عنوان مدیر در #دبستان شاپور منصوب می شود بعد طی حکمی در سال 1318به مدیریت دبستان #چترود و بعد از آن به مدت 4 سال از سال 1321 دبستانی را در کاروانسرای سراسیاب دایر می نماید در خلال کارهایش در سال 1310 ملا عباس را تشویق به دایر کردن دبستان در خانوک نیز می نماید مرحوم ملا عباس در ابتدا کار آموزش را از دو اتاق که منتهی به کوچه اصلی خانوک بود آغاز می نماید از این زمان آموزش های ملا مکتبی در خانوک تعصیل شده و دبستان به سبک جدید آغاز شد در ابتدا آقای محمد حسین کمک هزینه ای هم به ملاعباس پرداخت میکردند بعد از استعفا ایشان و ورود به کار خرید و فروش #قالی آقا محمدحسین نیز به خانوک می آید.

🔹بعد از آمدن جناب مدیر به خانوک در ابتدا مدرسه تحت نظارت مستقیم ایشان در حسینه خانوک و زیر نظر اداره فرهنگ و با یک #معلم با نام نژاد مولا دوباره شروع به کار می کند و بعد از آن نیز سام (رئیس شرکت پسته) نیز از #فتح_آباد برای آموزش به خانوک می ایند و روند آموزش ادامه می یابد تا اولین دبستان خانوک (شهید علی اسدی ) نزدیک گلزار شهدا افتتاح میگردد. بعد از آن آقای محمد حسین اسدی به عنوان رئیس اوقاف شهرستان #زرند منصوب می شود و برای تنظیم بودجه به مناطق تحت پوشش #شهرستان_زرند رفت آمد می کند تا بازنشسته می شوند.

📝به قلم زیبای جانباز عزیز حاج #محمود_منصوری

#یاد_درگذشتگان_خانوکی
#گنجینه_خاطرات

💠رسانه مردمی #جبهه_جهادفرهنگی #خانوک💠

🆔 @www_sjfarhangi_ir
🔶
🌐sjfarhangi.ir
🔺گشت و گذار در خانوک دهه های 40 و 50

🔹این هفته هم مانند هفته های پیش یاد میکنم از یکی از #رزمندگان و ذاکرین اهلبیت (ع) در #خانوک مرحوم عباس صدقی ایشون فقط در تکیه ابوالفضل (ع) از فضائل اهلبیت می گفت و در ایام محرم زیارت عاشورا میخواند بعد از فوت برادرش جهان وفرزند ایشان رضا صدقی، خادمی تکیه ابولفضل(ع) خانوک را به عهده میگیرد در زمان #جنگ راننده بولدوزر و یکی از سنگر سازان بی سنگر بود بعد از اتمام جنگ تحمیلی از طرف شرکت #ذغال_سنگ به تعدادی از رزمندگان بر اساس قرعه کشی خودروی سواری رنو تعلق گرفت، و ایشون هم یکی از آنها بود بنابراین جهت تحویل ماشین وکارهای اولیه راهی #تهران میشود بعد از اتمام کارش با #اتوبوس واحدوارد میدان انقلاب میشود همینکه ازاتوبوس پیاده میشه یک راننده ماشین شخصی داد میزند ترمینال یک نفر، قبل اینکه ایشون به تاکسی ها برسد ایشون را سوار میکند عباس بعد از انکه داخل ماشین نشست بخاطر خستگی داشت خوابش می برد یکه دفعه راننده ماشین صداشو بلند می کنه و میگه اقایان اشکال نداره من برم یک چهار لیتری روغن از دوستم بگیرم چون ماشینم روغن کم میکنه شما دیرتون نمی شه؟ عباس چشماشو باز کرد با دست راستش آستین کتشو کمی عقب اورد نگاهی به ساعتش می کنه و میگه نه برو تمام فکرش در اون موقع معطوف به ماشینی بود که برنده شده و با خودش زمزمه میکنه که کاش می تونستم خودم پول جور میکردم و حوالمو نمی فروختم، چرا من نباید ماشین داشته باشم در همین فکرها بود که ناگهان ماشین جلوی یک کوچه ترمز میزنه عباس به من گفت نگاه کردم انتهای کوچه یک نفر یک چهار لیتر ی دستش بود راننده گفت اشکال نداره برم داخل کوچه ان سه نفر گفتند برو به شرطی که زود برگردیم ما دیرمان نشه، عباس هم گفت باشه راننده وارد کوچه که شد از قبل درب خونه و درب پارگبنگ خونه باز بودند ماشین که وارد شد تمام دربها بسته شدند تازه عباس متوجه شد این نامردها چه خوابی براش دیدند ایشون را از ماشین پایین کشیدن و بافحش کتک میگیرند میگویند ما هرچه مشکل داریم از شما ریشی هاست به امام ورهبری توهین میکنند هرچه ایشون میگه من چکارم به #انقلاب، من یک کارگر هستم، برای یک کار اداری امدم تهران من اصلا چیزی از انقلاب و امام نمیدونم اما گوش شنوایی برای این حرفا نبود خلاصه ایشون میگه من هفت هشت بچه دارم از مال دنیا هم هیچ ندارم لباسهای ایشون را وارسی می کنند مقداری پول که داشته همه را ازش میگیرند باز هم دست از فحش و بی احترامی برنمی دارند خلاصه تاشب نگهش میدارند بعد از کلی التماس راضی میشن که او را نکشن سپس دستها وچشماشو محکم میبندد داخل ماشین سوار میکنند و دو طرفش می نشینند و با چاقو تهدید میکنن که حق نداری کوچکترین حرکتی انجام بدی بعد ایشون میاورند ورامین کنار یک چاله بزرگ که قبلا برای ساختمان سازی خاک برداری شده بود رها میکنن که چنانچه حرکتی کرد داخل چاله بیفتد واز او میخواهند تا نیم ساعت نه حرفی بزند نه حرکتی کند چند دقیقه ای که میگذرد دونفر خانم متوجه او میشوند با احتیاط جلو میایند ودست چشمای ایشون را باز می‌کنند و ایستگاه واحدرا بهش نشون میدن وبعد از امدن به #ترمینال مستقیم به کلانتری مراجعه میکند جریان راتعریف میکند ازش سوال میشه که شماره ماشین ، یا اسم خیابان و کوچه هیچی یادت هست موقعی که با جواب منفی ایشون روبرو میشوند ماموران #کلانتری بهش میگن پس برو خدا راشکر کن که تورا نکشتند متاسفانه ما هرشب چند جسد مجهول الهویه در تهران پیدا میکنیم.

📢شادی روح ان بزرگوار، برادرش جهان وفرزندش رضا ودیگر عزیزان از دست رفته صلوات.

📝به قلم زیبای جانباز عزیز حاج #محمود_منصوری

#یاد_درگذشتگان_خانوکی
#گنجینه_خاطرات

💠رسانه مردمی #جبهه_جهادفرهنگی #خانوک💠

🆔 @www_sjfarhangi_ir
🔶
🌐sjfarhangi.ir
🔺روایت روزهای جنگ و جبهه/ آموزش آر پی جی

🔹اواخر سال ۶۲ با دوستانم حاج اکبر عربنژاد، حسین فتحعلی، حسین مهدوی صادق، اکبر مهدوی علیجان، برادران محمد و حسین مومنی ، باقر مهدوی، رضا اسدی، اسدالله لنجانی و تعدای دیگر از بچه های علی آباد در گردان ۴۱۰ به فرماندهی رضا عباس زاده "که در تاریخ یک اسفند 63 به شهادت رسید و ایشان قبل از شهادتش در عملیات بدر سال ۶۳ بر روی کالک مکان #شهادت خود را به دوستانش نشان داده بود." همرزم و برای اولین بار برای آموزش آر پی جی در یک منطقه جمع شدیم.

🔹برای من روزی استثنایی بود، زیرا قرار بود آموزش ببینم.
اعتماد به نفس بالایی داشتم چون طی سال های گذشته، دوسال در #پدافند_هوایی کار کرده بودم.
یادم نمی رود؛ فقط یک روز در اهواز ۹ فروند هواپیمای #عراقی توسط پدافند هوایی ایران سقوط کرد. عصر آن روز موقعی که از پشت ضد هوایی پایین آمدم حدود سی چهل سانتیمتر پوکه روی هم جمع شده بود.
در طول #جنگ توسط پدافند هوایی ایران بیش از هفتصد فروند هواپیمای عراقی سقوط کرد.

🔹خلاصه فرمانده گردان با چهره ای مهربان و مقتدرانه دستش را روی شانه ام گذاشت. (هنوز گرمی دست آن شهید را احساس می کنم.) رو به من کرد و نحوه گرفتن آر پی جی را به من یاد داد و گفت مواظب آتش عقب آن هم باش چون خیلی خطر ناکه.
خودش هم گلوله #آر_پی_جی را در آورد، ضامنش را کشید و به دست من داد.
یک لحظه متوجه شدم تمام بچه های گردان، علی الخصوص بچه های #خانوک امیدشان به شلیک موفقیت آمیز منه. چون قبل از من چند نفر شلیک کرده بودند که متاسفانه از فاصله چند متری هدف رد شده بود. مقصر هم نبودند زیرا تازه به جبهه اعزام شده بودند. ولی ظاهرا این شلیک به دو دلیل برای همه از حساسیت بالایی برخوردار بود. اولا من سابقه #جبهه داشتم، ثانیا و مهمتر اینکه در اون زمان مهمات جبهه به سختی تهیه میشد. هر چند این حضور و شلیک آموزشی بود، با این حال یک گلوله را هم نمیخواستیم هدر برود. در آن لحظه ذکر یا حسین از دهان همگان شنیده می شد.
به لبهای دائم الذکر حسین مومنی یکی از همرزمانم نگاه کردم؛ داشت برایم زیرلب دعا می کرد.
حاج اکبر خیلی خوشحال بود عباس زاده که نزدیکم بود گفت: تمرکز کن، به هدف توجه کن، بعد شلیک کن.
مکث کردم، نمی‌دانم شاید نگران بودم. یک لحظه نگاهم به چشمان همشهریان عزیزم؛ منظورم بچه های مهربان و باصفای خانوک افتاد. همه آنها روی دو زانو نشسته بودند انگار اگر این گلوله به هدف زده می‌شد به جام جهانی صعود می‌کردیم. طرف راستم حاج اکبر بود. حاجی خیلی هوامو داشت. شاید اون لحظه به فکر حمید عزیزش که شهید شده بود، افتاد. چند ثانیه گفتم خدایا من که آبرویی ندارم اما دو تا از همشهریام که تازه پا به سن تکلیف گذاشتند. به آبروی اونها، به آبروی پدر شهید و باطن حسین مومنی کمکم کن.
بسم الله گفتم و شلیک کردم.
چشمانم در طول مسیر گلوله را همراهی می‌کرد. باورش سخت بود ولی گلوله به هدف خورد. حاج اکبر اولین الله اکبر را با صدای بلند گفت و بعد از وی، تمام گردان یک صدا تکبیر گفتند حاج اکبر منو بغل کرد. دوران سختی بود ولی همدلی و همراهی همرزمان در جبهه، کارها را آسان کرده بود.

📝 ادامه دارد...

📝به قلم زیبای جانباز عزیز حاج #محمود_منصوری

#یاد_درگذشتگان_خانوکی
#گنجینه_خاطرات

💠رسانه مردمی #جبهه_جهادفرهنگی #خانوک💠

🆔 @www_sjfarhangi_ir
🔶
🌐sjfarhangi.ir
🔺ادامه مطلب داستان آموزش آر پی جی.

🔹حالا روی صحبتم به شما بچه های عزیز و باایمان این مرزو بوم است؛ نسلهای عزیز بعد از این دفاع مقدس. قطعا بارها و بارها صحبت جانبازان، اسرا و #ایثارگران راشنیده و فیلم هایی ساخته شده از دوران #دفاع_مقدس را دیدید.
قطعا متوجه شدید که بچه های جبهه با کمترین امکانات و آموزش ها عازم نبرد شدند. مثلا من به عنوان یک آر پی جی زن فقط در میدان آموزش، یک گلوله شلیک کردم و فقط یکبار فرمانده برای من توضیح داد. امثال من که به عنوان داوطلب وارد جنگ می‌شدند بایستی با دستی تقریبا خالی در مقابل بیش از ۱۲۳ کشور جهان، در راس آنها شوروی وچین و آمریکا که بیشترین و بهترین امکانات نظامی وجنگی را در اختیار عراق قرار داده بودند، ایستادگی و مبارزه کنند، البته با یاری خدا و اخلاص.

🔹شاید به همین دلیل بود که رهبر کبیر انقلاب بعد از فتح #خرمشهر فرمودند" خرمشهر را خدا آزاد کرد".
عزیزانم، بگذارید مثال ساده تری برایتان بزنم. اگر بر روی یک برگه بیش از پنجاه بار عدد صفر را بنویسید و به یک کودک پیش دبستانی بگوئید آن را بخواند فوری آن را صفر می‌خواند ولی اگر شما فقط عدد یک را جلوی آن بگذارید، دیگر هیچ فردی قادر به خواندن آن نیست.
حکایت کار ما در هشت سال دوران دفاع مقدس همین بود. بچه های جبهه و جنگ به منزله صفر بودند اما چون خدا پشتیبان این مردم و کشور ایران بود توانستند با غرور بر تمام دشمنان پیروز شوند. و امروز به لطف خدا و پشتیبانی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ایرا ن در منطقه ابر قدرت محسوب می‌شود.

🔹و هر جا یاد خدا نبوده و یا متوسل به اجنبی (شرق وغرب)شدیم و یا افراد بی کفایت وخائنی مثل رضا شاه وپسرخائنش که هیچ توجه به خدا و اهلبیت علیهم السلام نداشتند و به #آمریکا و #شوروی و #انگلیس وابسته بودند بر این مردم حکومت کردند، این مردم بی گناه را به خاک وخون کشیدند.
عزیزان خواهش می‌کنم بادقت به حدود دویست سال قبل نظری بیندازید و نقشه ایران را ببینید که خائنین به این مملکت چقدر از خاک این کشور را ازدست دادند.

🔹در همین ۱۰۰ سال گذشته از ۱۲۹۶ تا ۱۲۹۸ انگلیس و چند کشور دیگر در ایران قحطی راه انداختند و حدود ۵۰ درصد از جمعیت ایران را از گرسنگی کشتند. در حالی که ایران هیچ نقشی در جنگ جهانی اول نداشت. در ۱۳۲۰ با ورود #متفقین به ایران چنان گرسنگی و قحطی ایجاد شد که حتی در طول دوران ۸ سال دفاع مقدس و با توجه به تحریم های اقتصادی چنین قحطی و گرسنگی در کشور نبود.
🔹پدر یکی از دوستانم که در آن زمان کارش رانندگی باکامیون سنگین بود میگفت، زابل بهترین گندم دنیا را داشت و به انبار غله ایران شهرت داشت. آن زمان کشاورزی در آنجا با داشتن رودخانه بزرگ هیرمند رونق داشت تا جایی که رفت و آمد #کشتی یا لنج در این رودخانه صورت میگرفت. به دستور انگلیسیها گندمها بار کامیونها می‌شد، با لنج آنها را به دریا میبردند و به آب میریختند، و با این اقدام به قحطی و گرسنگی مردم دامن می‌زدند.

🔹عزیزان از خیانتها و نامردیهای آن زمان حرف بسیار است. اما یادمان باشد که امام عزیزمان بانفس گرم و ملکوتی خود چه کرد که در گوشه گوشه ی این مملکت شهید همت، میرحسینی، زین الدین، باکری و حاج قاسم ها رشد کردند. همه ابر قدرتها از این اشخاص واهمه داشتند. نفس امام افرادی مثل شهید شاهرخ ضرغام ها را متحول ساخت که از بادیگارد کاباره های #تهران به بهترین رزمنده اسلام تبدیل شدند. زمانی شهید شاهرخ ضرغام در یکی از جبهه ها حضور داشت و یک نیروی بعثی با دیدن هیکل وهیبت شاهرخ درجا سکته کرد و بعد از شهادتش هنوز پیکر مطهرش پیدا نشده است‌. یا حکایت رزمنده با اخلاص جانباز و آزاده عباس حسین مردی که با عنایت آقا ابوالفضل علیه السلام از یک گور دسته جمعی نجات پیدا میکند و در دوران ۸ سال اسارت سختی های زیادی را متحمل می‌شود که فقط شش ماه آن شکنجه توسط منافقین کور دل بود. این رزمنده بزرگوار با اتکا به خداوند و اهلبیت علیهم السلام جلوی همه ایستاد و همه را عاصی و دیوانه کرد. این یعنی با خدا بودن، یعنی عدد یک میاد جلوی صدها صفر و همه چیز میشه خدا.

📢به یاد همه شهدا دفاع مقدس بخصوص شهیدان عزیز خانوک صلوات..

📢و برای شفای بردار عزیز اکبر مهدوی علیجان حمدی بخوانید.


📝به قلم زیبای جانباز عزیز حاج #محمود_منصوری خانوک کرمان

#یاد_درگذشتگان_خانوکی
#گنجینه_خاطرات

💠رسانه مردمی #جبهه_جهادفرهنگی #خانوک💠

🆔 @www_sjfarhangi_ir
🔶
🌐sjfarhangi.ir
#یاد_درگذشتگان_خانوکی

🌹 حاجیه آمنه نساء عرب نژاد مادر بزرگوار شهید #غواص مهدی عرب نژاد و از خیرین مدرسه ساز #خانوک

📢 برای شادی روح شان الفاتحه مع الاخلاص و الصلوات

💠رسانه مردمی #جبهه_جهادفرهنگی_خانوک 💠

🆔 @www_sjfarhangi_ir
🔶
🔺گشت و گذار درخانوک دهه های 40 و 50

🔹قبل از هر چیز لازم میدونم این مطلب را بیان کنم معمولا آن روزها توی خونه ها، اسم فرزندان کاربرد چندانی برای پدر و مادرها نداشت و بسته به احوال اون روزشون فرزندانشون را صدا میزدند پسر بچه های هم سن سال ما را یارو و اگر دختر بودند دخترو میگفتد بیرون از خونه هم یارو را منتسب به پدر و مادرش می شناختند مثلا یارو حاج اکبر، حالا کدومشون، میگفتند چهارمی یا اولی ولی اسم خود فرد چندان کاربردی نداشت معمولا موقعی مادرها هم از دست بچه های عاصی میشدن از جملاتی مانند جونمرگ شده، داغ وردل شده، چزمنزده، جز جگر گرفته، قدیفه اروش کشیده و .... استفاد میکردند. اگر کسی هم تو را نمی شناخت زحمت شناختنت را هم به خودش نمی داد وقتی صدات میزد یک دایی میگفت که حساب کار دستت می آمد یادمه یک بار یک پیرمرد که گاوش فرار کرده بود گاوش امد داخل کوچه پشت #مسجد پای چنار به من گفت دایی جلشو بگیر من موقعی که #گاو رم کرده را دیدم فوری فرار کردم پیر مرد سرم داد زد گفت خدا مرگی به این معلماتون بده توی مدرسه چی یاد شما میدن نمی تونی گو رو برگردونی ( جلوی یک گاو را بگیری) منم که از ترس گاو وعصبانیت ان پیرمرد هول شده بودم ذهنم رفت توی کتاب علوم گفتم هنوز درسمون به اونجا نرسیده چون کتاب علوم درباره حیوانات اهلی بود گفتم شاید این هم یک درسیه که من هنوز نمیدونم.

🔹باید متذکر شوم مردم #خانوک توجه زیادی به نظافت فردی داشته و دارند ، خزینه هم نامی اشنا در سالهای نه چندان دور برای مردم این خطه می باشد و همانند سایر نقاط بزرگوارنی در این خصوص برای رفاه حال مردم محلی، مکانی را برای شستشو تاسیس کردند. این بنا بیش از صد سال قدمت دارد باز جای شکرش باقییست که بر خلاف بسیاری از اثار باارزش که بر اثر بی توجهی، از جمله دو اسیاب ابی، سه اب انبار، چند کارگاه رنگرزی، چند کارگاه چادر شب بافی، ... هنوز اثاری از آن باقی است مکان اصلی این بنا در مجاورت مسجد امام میباشد. ظاهرا این بنا توسط شخصی بنام شاه حسین درست شده، و #حمامی ان زمان علی محمدرضا جد اقایان درگاله ها و بعد مرحوم حسین معصومه و بعد از ان مرحوم حسن محمد جعفر سال ۱۳۲۸ که به روستای #گتکویئه سفر میکند در موقع برگشت خانواده #قهاری را به خانوک می اورد و بعد از مدتی محمد قهاری به جای حسین معصومه، مسئولیت خزینه را باکمک فرزندش علی بعهده میگیرد.

🔹ان زمان سوخت خزینه هیزم بوده این دو بزرگوار خودشان تهیه میکردند از سال ۱۳۵۰ به بعد که زیاد هم طول نکشیده با #گازوئیل گرم میشده ساختمان ان از زیر بوسیله کانال بهم وصل بوده چهار گوشه ای بنا چهار دودکش طراحی شده بوده که دود ناشی از سوخت را به بیرون انتقال میداده کف #حمام باسنگهای صاف تزئین شده بود که از طریق کانال گرم میشد هوای داخل هم توسط گرمای کف وداغی اب مطبوع میشد داخل خزینه سه حوض بود یکی اب گرم یکی اب سرد و اخرین ان هم که برای شستشوی اخر و غسل استفاده میشده #حوض نماز میگفتد آبی که برای این مجموعه در نظر گرفته بودند سه تشته (واحد اندازه گیری آب) وقفی بوده معمولا شبها از طریق جوبی که از جلوی #غسال خونه بی بی کوکب انشعاب گرفته بوده تامین میشد هزینه ای که مردم پرداخت میکردند سالی یک من گندم به ازای هر نفر بوده ضمنا یاداوری کنم از کف هر حوض تا بالا چند پله بود تمیز کردن حوض اصلی هم بوسلیه کوزه انجام میگرفت

🔹یادم است قبل از دبستان که پدرم خانوک نبود مادرم منو اورد پای چنار، سید محمود یلدا داشت میرفت خزینه، مادرم بهش گفت سید بی زحمت این یارو منو ببر همرات، بعد از اینکه قبول کرد بهش گفت خدا وکیلی توی خیال باش خفه نشه من دگه نمیتونم جواب پدرشو بدم این داغ از دل گذاشته خیلی ظلمه. خلاصه مردم خوب ان روزها باهمه سختی که مردم داشتند دلشون شاد بود لبشون هم خندون انشاالله شما هم میشه همینطور باشید.

📢و در اخر برای شادی روح تمام کسانی که برای خانوک زحمت میکشدند صلوات.

📝به قلم زیبای جانباز عزیز حاج #محمود_منصوری خانوک کرمان

#یاد_درگذشتگان_خانوکی
#گنجینه_خاطرات

💠رسانه مردمی #جبهه_جهادفرهنگی #خانوک💠

🆔 @www_sjfarhangi_ir
🔶
🌐sjfarhangi.ir
🔺گشت و گذار در خانوک دهه 40 و 50

🔸موسس بهداری خانوک

🔹«و خدا هدایت یافتگان را بر هدایت مى ‌افزاید و اعمال صالحى که (اجرش نعمت) ابدى است نزد پروردگار تو بهتر (از مال و جاه فانى دنیا) است هم از جهت ثواب الهى و هم از جهت حسن عاقبت اخروى» -سوره مریم آیه 76-
یک روز گرم تابستان با وانت بابام توی کوچه های #خانوک ایستاده بودم حاج اکبر اسدی معروف به اکبر محمد کربلایی غلامرضا امد نزدیکم سلام کردم با خنده جوابمو داد گفت محمود چکاره ای ،طبق معمول گفتم بیکار،  خوبه پس از صاب (فردا) بیا بریم چهار، پنشتا (5) ماشین خیار (خربزه)که من دارم را باهم بفروشیمشون ،گفتم چشم ،همسفر که شدیم کلی برام خاطره تعریف کرد دو، سه مورد که به نظرم جالبتر بود را یاداوری میکنم :

🔹اولی این بودکه گفت روزی که مادر زنم کل شهربان (مرحوم کربلایی شهربانو) توی خونه من از دنیا رفت شناسنامشو بردم #زرند باطلش کنم کارمند اداره ثبت گفت باید بری از شورای خانوک نامه بیاری که ایشون فوت کرده ،گفتم چی؟ کارمند اداره فکر کرد من گوشام سنگینه شروع کرد بلند بلند تکرار کردن. گفتم بنده خدا یک پیرزال نود ساله مرده، شناسنامشو باطلش میکنی یا من یک فکر دیگه ای بکنم. بازهم حرفشو تکرار کرد فوری خودکارشو گرفتم چند تا خط با عصبانیت روی شناسنامه کشیدم، بنده خدا فوری مهرشو از کشو در اورد زد روی شناسنامه.

🔹موضوع دیگری که تعریف میکرد این بود که موقعی که ساخت #بیمارستان را شروع کردم آسید علی رفت دنبال سیخو (میلگرد) سه ماه میرفت دست خالی برمیگشت، میگفت توی استانداری کارم گیره گفتم یک روز منو ببر و اطاق #استاندار رو نشونم بده؛ خودت هم نخواستی وایسی، طوری نمیشه، خلاصه رفتم دفتر استاندار یک خانم پشت میز نشسته بود گفتم اطاق استاندار همینه؟ گفت بفرما گفتم در را باز کن میخام برم پیش استاندار. با تعجب بهم نگاه کرد و گفت اینجا باید اسم بنویسی و روز مقرر برای ملاقات بیایی. داد زدم زنکه خجالت بکش،  نگاه به دستای من بکن ،سه ماه روزگار معمار رو حیرون کردی وقتی که سروصدام رفت بالا در اطاق باز شد یک نفر امد گفت چه خبره ؟  گفتم خجالت بکشین یک مُشتی اینجا تمرگیدین،  ما روحیرون کردین. بنده خدا منو بردن داخل چایی بهم دادند و من هم کل ماجرا را تعریف کردم و گفتم برای کارم سیخو میخوام؛ آنها هم گفتند برو ما فردا برات میفرستم روز بعد یک تریلی ،دو برابر چیزی که میخواستم برامون فرستادند.

🔹از همه جالبتر و سومین حکایت ایشان ،از قراری ایشون دندون درد میشه به  #بهداری خانوک می آید و  از محمد علی اسدی میخواد دندانش را بکشد ،محمد علی قبول نمیکند خلاصه زیاد اصرا میکند محمد علی  میگه "اگر قول بدی به کسی نگی، باشه."
دندونشو که میکشه هفته اول زرند که میره به رئیس @بهداشت زرند میگه. #کرمان هم که میره مجددا به مسئولین کرمان میگه بعد از چند روز با مختار اسدی حسین نادعلی (مرحوم)به #تهران میره موقعی که خدمت اقای دکتر فرهادی وزیر ان وقت بهداشت میرسه در بین صحبتهابش  میگه ما توی بهداری خانوک یک محمد علی داریم همه کار میکنه دارو میده ،امپول میزنه ،بخیه میزنه، دندون میکشه ،خدا پدرش را بیامرزه ،چند روز پیش هم دندون منو کشیده، مدتی بعد وزیر میاد کرمان بااصرار ایشون میاد خانوک موقعی که اقای دکتر از #داروخانه بازدید میکنه حاج اکبر میگه اقای رئیس، محمد علی که میگفتم همه کاره است همینه دندون منو هم کنده، خلاصه محمدعلی بنده خدا  میگه جلوی وزیر اب شدم بعد اقای دکتر امد داخل داروخانه درو بست ازم پرسید چرا این کار کردی گفتم اقای دکتر دندونش کلا لق شده بود زیاد اصرار کرد ولی بهم گفت کارت اشتباه بود دیگه تکرار نشه.

🔹درپایان؛ این بزرگوار اگر چه فرزند نداشت اما یک باقیات صالحاتی از خودش بجا گذاشت که علاوه بر کار افرینی انشاالله تا سالهای سال منشاء خدمات ارزنده به مردم خواهد بود .
امیدوارم سایر عزیزان هم که استطاعت مالی کافی برای انجام امور عام المنفعه دارند هم به فکر باشند ،

📢 شادی روح آن بزرگوار و مرحومه حاج کبری (همسرش) که حاصل دسترنجش از قالی بافی را در همین بهداری هزینه کرد و همچنین برای شادی روح مرحومه کربلایی شهربانو وفرزندان ان مرحومه و مرحوم مختار اسدی صلوات.

📝به قلم زیبای جانباز عزیز حاج #محمود_منصوری خانوک کرمان

#یاد_درگذشتگان_خانوکی
#گنجینه_خاطرات

💠رسانه مردمی #جبهه_جهادفرهنگی #خانوک💠

🆔 @www_sjfarhangi_ir
🔶
🌐sjfarhangi.ir
🔺گشت و گذار در خانوک دهه های 40 و 50

🔹باید گفت که رحمت خداوند همیشه با حکمت آمیخته است #خداوند همان‌طور که رحیم است، حکیم است؛ یعنی کارهایش براساس حکمت می‌باشد و تا آنجا که حکمت اقتضا کند، به بندگان رحم می‌کند و آنها را مورد عطوفت و مهربانی قرار می‌دهد؛ ولی ما بندها ها فراموشکاریم یک روز #خانوک بودم شنیدم کربلایی عیسی اسدی کرمعلی حال خوبی ندارد بنا به وظیفه رفتم بهش سر بزنم درب خونش را زدم یاالله گفتم وارد شدم صدای ضعیفی شنیدم، گفت بفرما ، روبروی در که رسیدم حاجی تکیه داده بود به چند بالش جواب سلامم را داد گفت: محمود بفرما بنشین خلاصه یک لحظه دیدم تمام صورتش پراز اشک شد، گفت محمود #خدا پدرت را رحمت کنه بعد از اون یک جمله گفت و من منقلب شدم. گفت می دونستی تا بابای شما بود من هیچ گاه توی خونه ام بی میوه نبودم. اشک من هم در اومد گفتم حاجی نه من هم نمی دونستم هر چند تا حدودی از کارهای خیر پدرم بزرگوارم خبر داشتم ولی تا این حد نمی دونستم و بعد از شهادت ایشون از مردم زیاد از کارها بابام میشنوم؛ با خودم گفتم خدایا بی دلیل نبوده که بابام با ان سن بالا وارد جنگ شد و عالیترن درجه یعنی #شهادت نصیبش شده این در حالی است که در زندگی روزمره خیلی از ما از مشکلات و نیازمندیهای، خواهر و برادر خودمان یا از کسانی که ادعای دوستی میکنیم هیچ خبری نداریم و حتی سعی هم نمیکنیم فکر خودمون را با مشکلات زندگی دیگران مشغول کنیم.

🔹بعد از این ملاقات یک لحظه این مطلب به ذهنم آمد که این بنده خدا که بچه نداره از مال دنیا هم چیزی نداره و با این فرهنگ غلط که در خانوک سالها باب شده که هر کس از دنیا میره باید چند برابر عروسی هزینه کنه. کی میخواد برای ایشون بعد فوتش هزینه کنه، اما طولی نکشید که کربلایی عیسی کرمعلی خادم با اخلاص #امام_حسین (ع)، در روز #تاسوعا از دنیا رفت الحمدلله تمام مراسم تشیع و تدفین ایشون با عزت تمام در ایام #محرم برگزار شد همه هزینه ها را هم خود اقا دادند، شاید این نکته تلنگری باشد برای افرادی مثل من تا بخود بیایم در این عالم حساب وکتابه و رحمت خداوند بیش از اونی هست که ما فکر میکنیم و هیچ وقت مخلوقاتشو فراموش نمیکنه امیدوارم چنین اتفاقاتی بیشتر بر یقین ما بیفزاید.

📢پایان برای شادی روح ان مرحوم همسرش ربابه منصوری فرزند رضا نورمحمد و وا بستگان ایشون صلوات.

📝به قلم زیبای جانباز عزیز حاج #محمود_منصوری خانوک کرمان

#یاد_درگذشتگان_خانوکی
#گنجینه_خاطرات

💠رسانه مردمی #جبهه_جهادفرهنگی #خانوک💠

🆔 @www_sjfarhangi_ir
🔶
🌐sjfarhangi.ir
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#یاد_درگذشتگان_خانوکی

🎥فیلم مرحوم حجت الاسلام و المسلمین سید احمد فخر مهدوی
🔹فقید، #دانشمند، #شاعر و از بزرگان معاصر #خانوک

📢شادی روحشان صلوات

💠جبهه جهاد فرهنگی خانوک💠

🆔 @www_sjfarhangi_ir
🔺مختصر بیوگرافی مرحوم حاج سید ابوالقاسم مهدویان (جناب سرهنگ مهدویان) به مناسبت بیست و هفتمین سالگرد ایشان.

🔹ایشان در سال ۱۲۸۹ در خانواده متدین دیده به جهان گشودند
پدر ایشان مرحوم عماد الواعظین فرزند آقا سید محمد #خانوکی و مادرشان مرحومه فاطمه عرب فرزند حاج حسن که از بزرگان و متملکین #عربستان بوده و به علت جو سیاسی حاکم بر آن زمان با برادران خود مجبور به مهاجرت به #ایران شده و در #کرمان ساکن میشوند
ایشان در عنفوان جوانی در مدرسه معصومیه کرمان مشغول به تحصیل شده و پس از مدتی به اتفاق برادرشان مرحوم حاج سید علی مهدویان به #قم رفته و در مکتب اساتید بزرگ، حضرت آیت الله #مرعشی_نجفی و آیت الله #بروجردی به تحصیل در علوم دینی پرداخته و تا مقطع شرح لمعه و حتی فراگیری بخشی از این مقطع تا اجتهاد حتی می‌پردازند.

🔹در تیرماه سال ۱۳۱۴ به دلیل جو حاکم بوجود آمده در آن زمان با کسب اجازه از محضر استاد خود حضرت آیت الله مرعشی نجفی و استخاره ایشان به اتفاق جمعی از دوستان و هم شهریان حوزوی خود (سرهنگ موسوی، سرهنگ ابراهیمی، سرهنگ حسینی نسب، سرهنگ رزم جو....) به تهران عزیمت کرده و در دانشگده افسری ثبت نام می‌کنند.

🔹دلیل داشتن مدرک و زمینه علمی بالا سریعا جذب دانشگده شده و پس از گذراندن دوره های آموزشی رسما وارد #ارتش شده و مدت بیست و هفت سال و سه ماه سابقه خدمت ایشان در ارتش ایران میباشد.

🔹از سال ۱۳۳۲ تا سال ۱۳۴۲ مدت ده سال ایشان رئیس حوزه نظام وظیفه استان هشت ( #استان_کرمان و استانهای همجوار) بوده و در این مدت ده سال با اختیارات کامل خدمات زیادی به خانواده های محروم داشته اند از جمله معاف کردن فرزندان این خانواده ها، که هنوز شاهد ذکر خیر و به نیکی یاد کردن خیلی از این افراد با بردن نام مرحوم سرهنگ مهدویان هستیم.

🔹در اواخر دوره سرهنگ تمامی ایشان و کسب درجه #تیمساری به دلیل کسالت وارده بر پدر بزرگوارشان و احساس مسئولیت و علاقه وافر به پدر و عدم حضور دیگر فرزندان عمادالواعظین در کرمان، ایشان استعفای رسمی خود را اعلام کرده و علی رغم مخالفت از طرف مقامات بالاتر بر این امر پافشاری نموده و بالاخره در سال ۱۳۴۲ ایشان بازنشسته شده و چندین سال با تمام وجود تا فوت پدر بزرگوارشان خدمتگزار ایشان بوده.

🔹ایشان در طول عمر با عزتشان در برپایی مراسم #دینی و مذهبی به رسم جد بزرگشان آقا سید محمد خانوکی و پدر گرامیشان عمادالواعظین، همواره کوشا بودند (مراسم ایام #فاطمیه، علم گردانی دهه #محرم در منزل شخصیشان در #خانوک، مراسم #اربعین در عفت آباد، و روضه خوانی در دهه ذی الحجه)
که برگزاری مراسم ایام فاطمیه را سالیان سال خانواده مرحوم حاج سید محمد مهدویان (بی بی عفت مهدویان) به رسم دیرینه اجداد بزرگشان انجام میدهند و همچنین مراسم دهه ذی الحجه هر سال در تاریخ مقرر در منزل وقفی مرحوم آقا سید غلام حسین فرزند آقا سید محمد خانوکی در خانوک برگزار میگردد.

🔹و در آخر در مورخ شانزدهم اردیبهشت ماه هفتاد و سه دست اجل مرگ بزرگ مردی مهربان و دلسوز را رقم زد و ایشان بعد از یک عمر خدمت و محبت به همگان دیده از جهان فرو بستند و به دیدار حق شتافتند و در منزل ابدیشان در جوار جد بزرگشان آقا سید محمد خانوکی به خاک سپرده شدند.

📢روح بزرگش همواره شاد و در جوار رحمت حق باد شادی روحشان صلوات

#یاد_درگذشتگان_خانوکی

💠 رسانه مردمی #جبهه_جهاد_فرهنگی_خانوک💠

🆔 @www_sjfarhangi_ir
🔶
🌐sjfarhangi.ir