موسسه کودک و طبیعت قاصدک
603 subscribers
641 photos
105 videos
18 files
53 links
Download Telegram
دیروز که پشت دیوار قاصدک از من جدا شدی با خود اندیشیدم ای کاش میتوانستم در گوشهای معصوم چهارساله ات نجوا کنم پسرم برو و زمزمه دلنشین برگها و درختان را به جان بشنو، و اگر آسمان نم نم بارانی به سویت روانه کرد رو به او کن و با لبخند هدیه اش را بپذیر، و روحت را به عشق بوی خاک باران خورده عادت بده، و نوازش نسیمی که بوسه پاییز را بر گونه ات مینشاند به خاطر بسپار، و به خاطر بسپار هر آنچیزی را که مادرت وحشت پایانشان را در دل دارد.

مانی عزیزم من هیچگاه خواستار مرگ زمین و آسمانمان نبودم، اما نمیدانم چرا اینگونه از تو شرمسارم، شرمسارم وقتی برای تو که عاشق ماه هستی، شبها قصه ها از ماه و ستاره ها میسرایم، ولی آسمانی که تو دیده ای آنقدر بی ستاره است که ماه در آن تنهای تنها است. شرمسارم وقتی تو به شوق ساختن آدم برفی اینچنین در انتظار آمدن زمستانی و من ناتوانم از اینکه به آسمان راکد و دوداندود زمستان این شهر برفی بنشانم. شرمسارم از نگاه مشتاقت به آسمان که در جست و جوی تکه ابری است که با آن رویاهایت را به پرواز درآوری، ولی نه ابری آنچنان خیال انگیز در آن مانده و نه آسمانی چنان آبی که بستر پرواز خیالهای آبی تر تو باشد.

پسرکم، نه مرگ ستاره ها، نه زمستان بدون برف، نه دریای سیاه، نه رود بی ماهی، نه خانه بدون درخت، هیچکدام آرزوی من نبود، وقتی که کودکی مثل تو بودم. روزگاری که هرچه بود، فاصله ها کمتر بود میان من و آسمان و زمین و هر آنچه روح زلال کودکانه بدان تعلق داشت و در آن قرار می یافت. من هر صفای نابی که از طبیعت برمیخیزد در کودکی از خود طبیعت آموختم و نمیدانستم که با دل سپردن به تمام آن لذتهای بیمانند، میزبان رنجی میشوم که سالیان سال با دیدن زوال تدریجی طبیعت بر روحم زخم خواهد زد.

من هربار که تو را به قاصدک میبرم تنها و تنها یک امید در دل دارم، اینکه در روزگاری که مردمان طعم نیستی را به طبیعت میچشانند، قاصدک عشق به طبیعت را در تو بیدار کند. آرزو دارم طبیعت تو را نیز به خود دچار کند، تا شاید از پی عشق تو و من (و البته که رنجمان) قدمی برداشته شود، امیدی زاده شود، ستاره ای در شب تارمان باز نوری بگیرد و سو سو کند، از عشق تو شاید باز جانی بگیرد این خاک زخمی تشنه...

منصوره تبریزی، مادر مانی پسرک قاصدکی

#دلنوشته
#مدرسه_طبیعت
#مدرسه_طبیعت_قاصدک

@GhasedakNatureSchool
ادامه...👇
از آن زمان تا کنون، (من و پدرش که هر بار مشتاقانه عکسهای قاصدک را واکاوی میکردیم)، قاصدک را در همه حالی تجربه کردیم و زیستیم، قاصدک گرم و آفتابی، قاصدک برگ ریز، قاصدک یخزده و برفی، قاصدک نورس و تازه. اگرچه قاصدک طبیعتی کوچک بود و محصور، اما هر چه که میخواستیم با آن مانی به طبیعت دچار شود در خود داشت. امروز که عکسهای مانی در قاصدک را مرور میکردم بار دیگر او را در همه حالات خوش قاصدکیش دیدم و احساس کردم. مانی که روی تاب طنابی خود را رها کرده بود، مانی که بغل بغل برگ پاییزی به هوا میریخت، مانی که آهنگ خودساخته‌اش را با شوق مینواخت، مانی که در خلوتی گرم، تک و تنها لی لی میکرد، مانی که بر زمینی یخزده به سختی راه می گشود، مانی که برای خرگوشها لانه می‌ساخت، مانی که بوی خوش هیزم های نیم سوخته را نفس می کشید... من با تمام این عکسها قاصدک را تجربه کردم و با پسرم همه آن روزها را بوییدم و درونی ساختم. اگرچه مرور همین عکسها دلتنگی امروزم را دوچندان کرده است، اما بسیار شادان و قدردانم که مانی با هر بو، رنگ و احساسی که برای جوانه زدن عشق طبیعت بدان نیاز داشته در قاصدک زندگی کرده است.
امروز بناست که قاصدک نباشد، یا مدرسه طبیعت قاصدک نباشد، و یا هر واقعه‌ای شبیه این، که برای من تنها یک معنا دارد، اینکه مدرسه طبیعت که می‌توانست مامن و پرورشگاه عاشقان طبیعت باشد، بنا است مدتی مسکوت و مهجور بماند. ولی اطمینان دارم که عشق به طبیعت فراموش شدنی نیست. تعطیل کردنی نیست. این عشق زنده می ماند، دست به دست، و نسل به نسل منتقل میشود و روزی باز پیوند می دهد همه مردان و زنانی که از جانب طبیعت آوایی برای دل سپردن و پیوستن به او، بر گوش جانشان نشسته باشد.

با احترام و سپاس
منصوره تبریزی، مادر مانی پسرک قاصدکی


#دلنوشته

@GhasedakNatureSchool