Aasoo - آسو
26.5K subscribers
2.82K photos
289 videos
151 files
5.14K links
@Nashraasoo
فرهنگ، اجتماع و نگاهی عمیق‌تر به مباحث امروز

تماس با ما:‌ 📩
editor@aasoo.org
🔻🔻🔻
آدرس سایت:
aasoo.org
اینستاگرام:
instagram.com/NashrAasoo
فیس‌بوک:
fb.com/NashrAasoo
توییتر:
twitter.com/NashrAasoo
Download Telegram
ما ادبیاتی‌ها کجای کاریم؟ 🔻

✍️ برشت در شعری (به ترجمه‌ی رضی هیرمندی) می‌پرسد، «در روزگار تیره‌وتار هم آیا ترانه هست؟» و پاسخ می‌دهد که، «آری، ترانه هست: در وصف روزگار تیره و تار.» برداشتی از سخن برشت می‌تواند این باشد که نویسنده، چه در بهشت و چه در دوزخ، می‌نویسد. سنجش کیفیِ آنچه می‌نویسد، اما، نه ساده است و نه آسان؛ هم زمان‌‌خواه است و هم در نهایت سرشتی نسبی دارد. سوای این‌‌ دو، دشواریِ کار از این برمی‌خیزد که خودِ روند آفرینشِ هنری-ادبی پیچیده است و از قاعده و قانون ــ دست‌کم، نوع ساده‌اش ــ پیروی نمی‌کند. ربط دادن خطی و سطحیِ کیفیت کارِ نویسنده با موقعیتِ نوشتنِ او، اگر نادانی نباشد، ساده‌انگاری‌ و ساده‌گیری‌ست.

✍️ در خلأ، بلکه روی زمین سختِ واقعیت‌ها شکل می‌گیرد. پاره‌ای از این واقعیت‌ها را زمانه و جهان ساخته و می‌سازد؛ ما هم که در این روزگارِ دهکده‌ی جهانی تکه‌ای کوچک از آنیم، خواهی‌نخواهی به آنها تن می‌دهیم. هرچند اختیارِ این دسته از واقعیت‌ها با ما نیست، ناگزیریم که آنها را خوب بشناسیم‌ تا از پسِشان برآییم. در میان نویسندگانی از نسل دیروزی‌ها هستند کسانی که دگرگونی‌های موقعیت ادبیات در جهان امروزی را نمی‌بینند یا نمی‌خواهند ببینید. در میان نسل نو هم که خواهان در بر گرفتنِ تمام‌وکمالِ امروز است، هستند کسانی که تنها به دیدن رویه‌ی ماجرا بسنده می‌کنند.

✍️ دنیای ادبیات دیگرگونه شده. در نیمه‌ی اول سده‌ی بیست، چشم‌اندازِ ادبیات خوشایند می‌نمود: نویسنده دیگر به اشراف و خواص بند نبود؛ باید از عرق جبین و کد یمین نان می‌خورد و می‌نوشت و ناشری می‌یافت، اما دیگر کار چاپ و پخش و فروش با او نبود؛ وسوسه‌ی پرفروش‌شدنِ آثار و کسب جایزه و جهانی‌شدن گریبانش را نمی‌گرفت؛ ترس از رقیب بسیار و خواننده‌ی کمیاب نداشت؛ اگر چون گذشته‌ی دور حرمت پیامبرانه نداشت، دست‌کم در نگاه خواننده‌اش تشخصی داشت که به فراخور اشتهای «منِ» درونش از آن بهره‌مند می‌شد. با چرخش زمانه چنین چشم‌اندازی از دور بیرون افتاده و چشم‌‌انداز دیگری جایش را گرفته که برای بیشترِ نویسندگان خار چشم است: همه می‌توانند، دست‌کم از نگاه بازار کتاب و داستان، نویسنده باشند...

@NashrAasoo 💬
همراه و سربه‌راه‎
✍️ مانا نیستانی

@NashrAasoo 🔺
«علی‌اکبر داور، پایه‌گذار دادگستری جدید، نماینده‌ی مجلس شورای ملی، وزیر چند کابینه، مؤسس مدرسه‌ی تجارت، تدوین‌کننده قوانین حقوق مدنی و تجارت، نویسنده و سردبیر روزنامه‌ی مرد آزاد، مؤسس حزب رادیکال و... از لایق‌ترین مردان ایران قرن بیستم است. او ساختار سیاسیِ سال‌های پس از مشروطه را ناکارآمد می‌دانست و از بازیگران معنوی تغییر سلسله‌ی قاجار است. داور بر این گمان بود که آرمان‌هایی مثل آزادی و برابری، تا زمانی‌ که زندگی اقتصادی مردم تغییر نکند «حرف مفت» است. او به دخالت دولت در اقتصاد باور داشت. درنهایت، در پی اختلاف‌نظر با رضاشاه در ۵۱ سالگی خودکشی کرد.»

🗂 #پرونده: پیشگامان فرهنگ مدرن ایران
aasoo.org/fa/articles/4501
@NashrAasoo 🔻
علی‌اکبر داور، بنیان‌گذار دادگستری مدرن ایران 🔻

✍️ علی‌اکبر داور در ۱۲۶۴ در تهران متولد شد. پدرش کربلایی علی‌خان خازن، معروف به کلب‌علی‌خان، اهل مازندران بود و بعدها به تهران مهاجرت کرده و در دوره‌ی مظفرالدین‌شاه پیشخدمت دربار قاجار بود. او پسرش علی‌اکبر را به دارالفنون فرستاد که طب بخواند، اما او به حقوق علاقه‌مند بود و برای همین در این مدرسه حقوق خواند و بعد از هشت سال فارغ‌التحصیل شد. دوران جوانی‌اش که با انقلاب مشروطه هم‌زمان بود در حزب دموکرات فعالیت داشت. اواخر دهه‌ی ۱۲۸۰ در وزارت عدلیه استخدام شد و مدتی بعد درحالی‌که ۲۵ سال بیشتر نداشت به‌عنوان دادستان تهران منصوب شد. او در این دوره یک سال در عدلیه خدمت کرد و مدتی نیز با روزنامه‌ی شرق سید ضیاءالدین طباطبایی، از نشریات تأثیرگذار آن دوره، همکاری کرد.

✍️ داور در اولین شماره‌ی مرد آزاد در ۱۳۰۱ به مخالفت با نخست‌وزیری میرزا حسن مستوفی‌الممالک پرداخت و گفت که باید یک نفر جوان مأمور تشکیل کابینه شود، نه کسانی که در عهد استبداد با شال و قبا برای سلام حاضر می‌شدند.

صراحت لهجه‌ی او در مخالفت با دولت مستوفی‌الممالک باعث شده بود تا مخالفان نیز بیکار ننشینند. اما او حاضر نبود عقب‌نشینی کند: «افترا و تهمت و هتاکی از آن حربه‌های کثیفی است که سیاست‌باف‌های نالایق ایران چند سال با آن زندگی کرده‌اند و برای مقهورکردن مخالفین خود همیشه به کار برده‌اند. این را تصدیق داریم، اما بالاخره این حربه‌ی بی‌جوهر برکنده شده. یقین کنید که دگر چندان مؤثر نیست... جز عده‌ای ساده‌لوح هیچ‌کس باور نخواهد کرد که مخالفت با مستوفی در حکم محاربه با امام زمان، خیانت به مملکت و آتش‌زدن به بنایِ استقلال ایران است.»

✍️ او انتقادهایش را از همان آغاز انتشار روزنامه‌ی مرد آزاد به روش حکمرانی مشروطه‌خواهان مطرح می‌کرد و در همان شماره‌ی اول این روزنامه در سرمقاله‌ی «فکر ما» با شرحی از ناکامی‌های ایران نوشت: «چرا ایران هنوز بیکار و گرسنه و تریاکی و بی‌سواد مانده؟ مملکت ما برای چه هیچ ترقی نکرد؟ برای‌آنکه قائدین و عمال مشروطیت ما یا کهنه‌فکر بودند یا کهنه‌نوکر. کهنه‌فکرها نمی‌فهمیدند تجدد چیست. کهنه‌نوکرها می‌دانستند به هر تقدیر تجدد مخالف منافع آنهاست.»

@NashrAasoo 💬
«واسیلی گروسمن تنها چند ماه پس از پایان نبرد استالینگراد، به کار نوشتنِ رمان برای آرمانی عادلانه، در شرح این نبرد خونین، همت گمارد. جهان ادبی، بخت بلندی داشت که یکی از نویسندگان زبده‌ی سده‌ی بیستم، در قالب یک خبرنگار، شاهد عینی یکی از سرنوشت‌سازترین نبردهای جهان در جبهه‌ی شرقی بود.»

aasoo.org/fa/articles/4502
@NashrAasoo🔻
فاشیسم، بوسه‌ای بر لب و دشنه‌ای در قلب؛ حاشیه‌ای بر «زندگی ‌و سرنوشت» اثرِ واسیلی گروسمن🔻

🔸 سیلی گروسمن در ۱۲ دسامبر ۱۹۰۵ در بردیچف، شهر کوچکی در غرب کی‌یف، به دنیا آمد. بردیچف موطن یکی از بزرگ‌ترین جوامع یهودی بود و یهودستیزان آن را «پایتخت یهود» می‌نامیدند. بسیاری از ویژگی‌های «داوید» پسرک یهودی در رمان زندگی ‌و سرنوشت، جزئیاتِ کودکیِ خودِ گروسمن را در بردیچف باز می‌تاباند... چنان‌که «کولیا» قهرمان نوجوانِ داستانِ «چهار روز» اعجوبه‌ای است که کتاب‌های فیزیک‌نظری، ریاضیات و شیمی را می‌بلعد. خودِ گروسمنِ جوان، ر‌ؤیای تولید پروتئین مصنوعی و تبدیل‌شدن به یک دانشمند برجسته را در سر می‌پروراند؛ با آنکه این امر مستلزم دور زدن محدودیت‌های تحصیلی و حرفه‌ای برای یهودیان در امپراتوری روسیه بود. همین اشتیاق او به علوم مدرن بود که سرانجام سبب شد تا قهرمانِ اثر دوگانه‌ی خود را در پیکر یک فیزیکدان هسته‌ای مجسم سازد. ویکتور اشتروم، که در هر دو کتاب برای آرمانی عادلانه و زندگی ‌و سرنوشت نقش اصلی را ایفا می‌کند، فیزیک‌دان و عضو فرهنگستان علوم است. 

🔸 کریمف، یکی از شخصیت‌های برجسته‌ی زندگی‌و سرنوشت، فرمانده‌ای کمونیست که در جبهه‌ی استالینگراد علیه آلمان نازی رشادت‌به خرج داده است، در گرماگرم نبرد به ساختمان امنیت شوروی، لوبیانکا، در مسکو فراخوانده می‌شود و هنوز از گرد راه نرسیده، بازجویی می‌شود و تلخیِ طنزِ روزگار را می‌چشد: او که پیشتر «گرسنگی‌دادن دسته‌جمعی به دشمنان طبقاتی» را توجیه کرده بود، اینک به‌سختی شکنجه می‌شود. اینجا یکی از درس‌های تاریخیِ حکومت‌های فاشیستی و تمامیت‌خواه به او آموخته می‌شود: وقتش که برسد فاشیسم، دوست از دشمن باز نمی‌شناسد. فاشیسم در «مذبح» خود، از میان مریدانِ خویشْ بهتر قربانی می‌گیرد. گروسمن به‌خوبی به کارکردِ «پلیس مخفی» در این زمینه پی برده بود که آن را به «عصای سحرآمیز» تشبیه کرد. عصایی همه‌جاحاضر که از چوبِ مریدان ساخته می‌شود و عاقبت بر پیکر همان مریدانِ حلقه‌به‌گوش فرود می‌آید. عصایی که چون آن را می‌انداختی، خطیبانی بزرگ به «یاوه‌سرایانی بی‌آبرو» بدل می‌شدند و دانشمندانِ خادمِ حزب، به فرومایگانی جاسوس. به قول گروسمن «این عصای سحرانگیز را به هیچ قیمتی نمی‌بایست از دست داد.»

🔸 کتاب او افق جدیدی فرارویِ مردمانِ ایدئولوژی‌زده‌ی سده‌ی بیستم، به‌ویژه هم‌وطنانش، گشود. به باور الکساندرا پوپوف، نویسنده‌ی کتاب واسیلی گروسمن و قرن شوروی، گروسمن می‌خواست روسیه‌ی پسااستالینی، به‌شیوه‌ی آلمانِ پسانازی، با گذشته‌ی خود مواجه شود. او می‌خواست روسیه، مانند آلمان، از گذشته‌ی خود بیرون بیاید و با واقع‌بینی به زمان حال وارد شود. آرزویی که رگه و امتدادش را در نوشته‌های نویسندگان امروزین روسیه، از جمله میخائیل شیشکین، می‌توان بازجست.

@NashrAasoo 💭
«زنان ایرانی روزانه با شکل‌های مختلفی از تبعیض و به‌حاشیه‌رانده‌شدن مواجه می‌شوند. در چنین شرایطی آموختن از اصول خواهرانگی و تجارب فمینیست‌های سیاه‌پوست می‌تواند مفید باشد. تشکیل گروه‌های کوچک «آگاهی‌بخشی» شاید یکی از مؤثرترین تجارب عملی باشد؛ ایجاد فضای امنی برای درمیان‌گذاشتن تجربیات روزانه و گفت‌وگوی آزادانه درباره‌ی احساسات و افکار هم به شنیده‌‌شدن روایت‌های مختلف کمک می‌کند و هم الگوی مشخصی از عملکرد دستگاه سرکوب و نحوه‌ی کارکرد و درنهایت مقابله با آن ارائه می‌دهد.»

aasoo.org/fa/articles/4489
@NashrAasoo🔻
درآغوش‌گرفتن همبستگی:‌قدرت و جادوی خواهرانگی🔻

🔸 مفهوم خواهرانگی را اولین‌بار کتی ساراچیلدو‌،‌فمینیست آمریکایی، در سال ۱۹۶۸ به‌عنوان سلاحی برای «آگاهی‌بخشی‌» ابداع کرد. خواهرانگی مفهومی است که پیوند، حمایت و همبستگی میان زنان را در بر می‌گیرد. این ایده به اجتماع زنان، قدردانی و تجلیل از تجربیات مشترک‌و حمایت از یکدیگر در جنبه‌های گوناگون زندگی اشاره می‌کند. خواهرانگی ریشه در این باور دارد که زنان ازطریق ارتباط با دیگر زنانْ قدرتمند می‌شوند.

🔸 گروه‌های آگاهی‌بخش در دهه‌های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ در آمریکا شکل گرفتند. این جنبش بخشی جدایی‌ناپذیر از موج دوم فمینیسم بود و شامل گروه‌های کوچکی از زنان می‌شد که برای درمیان‌گذاشتن تجربیات، افکار و احساساتِ شخصی‌شان در زمینه‌ی مسائل مربوط به جنسیت، مردسالاری و سرکوب دور هم جمع می‌شدند. هدف از این گردهمایی‌ها افزایش آگاهی درمورد راه‌های مبارزه با نابرابریِ جنسیتی بود. زنان ازطریق درمیان‌گذاشتن تجربیات خود می‌کوشیدند تا هنجارهای اجتماعی را به‌منظور ایجاد تغییرات اجتماعی به چالش بکشند.

🔸 به‌رغم فاصله‌ی جغرافیایی و زمانی میان فمینیست‌های سیاه‌پوست و زنان ایرانی، شباهت‌های چشمگیری بین آنها وجود دارد. هر دو گروه در تلاش‌برای دستیابی به عدالت و برابری با موانع بزرگی مواجهند. اما تجربیات مشترک آنها از تبعیض جنسیتی و نیاز به همبستگی بر جهانی‌بودن مبارزات زنان علیه ساختارهای سرکوبگر تأکید می‌کند. خواهرانگی پیوندی محکم است و یادآور امکان دگرگونی در زمانه‌ای که زنان برای رهایی گرد هم می‌آیند.

@NashrAasoo 💭
«نویسندگانی که اکرام مسمودی آثارشان را بررسی می‌کند در پی نشان‌دادن چهره‌ای از فراریان هستند که در تاریخ و حافظه‌ی جمعی گم شده‌است: می‌خواهند نشان دهند که آنها را نباید خائن دانست، بلکه آنها انسان‌هایی حساس و اهل فکر بودند که خشونت جنگی بی‌ثمر در رکاب خودکامه‌ای ستمگر را تاب نمی‌آوردند.»

aasoo.org/fa/articles/4333
@NashrAasoo🔻
«سرباز فراری»: قهرمان داستان‌های پس از جنگ🔻

 📚 اکرام مسمودی استاد مطالعات عربی و آفریقایی در دانشگاه دلور، در کتابش با عنوان جنگ و اشغال در داستان عراقی، فصلی را به ادبیاتی اختصاص داده است که به جنگ ایران و عراق می‌پردازد؛ اما نه به رمان‌های تبلیغاتی بلکه به سه رمان می‌پردازد که بعد از ۲۰۰۳، یعنی سقوط صدام، با موضوع جنگ عراق برضد ایران منتشر شدند و در محور هر سه داستان نه شهدا و قهرمانان، بلکه فراریان از جنگ و از جبهه‌گریختگان قرار دارند. کسانی که به‌تعبیر مسمودی مصداق مفهوم «انسان محکوم» در فلسفه‌ی جورجو آگامبن هستند؛ کسانی که دیگر متعلق به جامعه شمرده نمی‌شوند، قانونی از آنها حمایت نمی‌کند و گویی ریختن خونشان مباح است. فراریان که به‌دلایل مختلف با شرکت در جنگ مخالف بودند یا از اردوگاه‌هایی در ایران سر در می‌آوردند یا به دام بعثی‌ها می‌افتادند و اغلب به‌شیوه‌ای خشونت‌بار که عبرت سایرین شود درملأعام کشته می‌شدند. اکرام مسمودی پردازش این شخصیت‌ها را در این داستان‌ها بررسی می‌کند و از خلال آنها بازنمایی این آثار از وجوهی از وضعیت در عراق دوران جنگ را برجسته می‌کند.

📚 نخستین داستانی که مسمودی به آن می‌پردازد اساتذة الوهم (استادان خیال) به‌قلم علی بدر است که در ۲۰۱۱ منتشر شده است. علی بدر از مخالفان صدام بود و در اوایل دهه‌ی ۱۹۹۰، اندکی بعد از جنگ کویت، عراق را ترک کرد. او در این رمان به تنشی می‌پردازد که حاصل رودررویی روشنفکران مستقل و مخالف با سیاست جنگی دولت بعث بود. داستان از اینجا شروع می‌شود که لیلا، دانشجوی عراقی در مسکو، در تحقیقات تطبیقی ادبی‌اش درباره‌ی سرنوشت شاعران در شوروی زمان استالین به این نتیجه می‌رسد که شرایط مشابه سیاسی می‌تواند شخصیت‌های مشابه ادبی پدید آورد. محرک لیلا در این تحقیق خاطره‌ی برادرش منیر و دوستان شاعر اوست که حلقه‌ی ادبی داشتند و مجبور به شرکت در جنگ شدند. به این ترتیب لیلا برای اینکه راجع به برادرش و دوستان او بیشتر بداند با آخرین بازمانده‌ی حلقه‌های آنها مکاتبه می‌کند: همان راوی داستان که نامش برده نمی‌شود. این مکاتبه سبب ‌شد که راوی، قصه‌ی خود و دو دوستش، منیر و عیسی، را بازگوید و راجع به اندیشه‌های ادبیشان صحبت کند.

📚 دومین رمانی که اکرام مسمودی بررسی می‌کند رمان خضر قد و العصر الزیتونی اثر نصیف فلک است. این رمان مستقیماً از زبان خضر روایت می‌شود که از خدمت گریخته است. خضر که نمایشنامه‌نویس است شرح وقایع فرارش از جنگ را در دفتری نوشته و به دوستش کریم سپرده است و کریم هم با افزودن توضیحاتی راجع به این دفتر و پایان کار خضر، پس از مرگ او این دفتر را منتشر می‌کند. برخلاف رمان علی بدر، این اثر به تأملات نظری نمی‌پردازد و با زبانی آکنده از طنز به شرح زندگی و فرار «خضر قد» می‌پردازد: نام خضر از پیامبر افسانه‌ای در روایات اسلامی گرفته شده است که عمر ابدی و بینشی آینده‌نگر دارد؛ «قد» حرف عربی است به‌معنای «شاید». در رمان آمده است که یکبار که خضر داشت با صدای بلند حرف‌های مشکوک نامفهومی راجع به یادمان آزادی و سازنده‌اش جواد سلیم می‌زد، همسایه‌ی بعثی خضر تهدیدش می‌کند که اگر به گفتن این حرف‌ها ادامه دهد کارش به تیمارستان می‌کشد و خضر در جواب شروع می‌کند و پشت‌سرهم می‌گوید «قد، قد، قد…» (شاید، شاید، شاید...) و از آن به بعد آشناها به‌جای اسم خانوادگی‌اش او را با همین حرف صدا می‌زنند: خضر قد.

@NashrAasoo 💭
«حالا نزدیک به یک ‌سال است که بسیاری از زنان در ایران خود را از قید حجاب اجباری رها کرده‌اند. برای بسیاری از آنها کشته شدن ژینا امینی در شهریور ۱۴۰۱ آخرین تیر بر تابوت حجاب اجباری بود، اما نباید از یاد برد که این مبارزه از نزدیک به دو قرن پیش آغاز شده است...»

aasoo.org/fa/articles/4509
@NashrAasoo 🔻
گاه‌شمار ۱۷۵ سال مبارزه: مقاومت در برابر حجاب اجباری میراث مادران ما است 🔻

🙋🏻‍♀️ ۱۷۵ سال قبل در تیر ۱۲۲۷ خورشیدی، در دوران سلطنت ناصرالدین شاه قاجار، زنی سی‌وچند ساله، در باغی در روستای بدشت، در هفت‌ کیلومتریِ شاهرود، در گردهماییِ پیروان سید علی‌محمد باب روبنده‌اش را کنار گذاشت و سخنرانی کرد. تا پیش از آن، زنان یا از پشتِ پرده با مردان حرف می‌زدند یا هنگام روبه‌رو شدن با مردان چادر به سر می‌کردند و با پوشیدن روبنده‌‌ صورتشان را به تمامی می‌پوشاندند. آن روز طاهره قرة‌العین، تنها زن حاضر در آن گردهمایی، تصمیم گرفت که پرده را کنار بزند، روبنده‌اش را بردارد و چشم‌درچشم با مردانی که در بدشت گرد هم‌ آمده بودند، سخنرانی کند. در پی این اقدام طاهره که از آن با عنوان «کشف حجاب» یاد کرده‌اند، شماری از مردان به خشم‌ آمدند و به نشانه‌ی اعتراض گردهمایی را ترک کردند، برخی او را ملحد خواندند، مردی با شمشیر به او حمله کرد و مردی دیگر از شدت برآشفتگی، گلوی خود را درید و از آنجا رفت. این البته نخستین بار نبود و پیشتر هم طاهره در مجالس خودیِ «احباب» روبنده‌اش را برداشته بود. جسارت و شجاعت طاهره در جامعه‌ی آن روز ایران تحمل نشد، او را به «فساد فی‌الأرض» متهم کردند و با روسری‌ خودش، خفه‌اش کردند. صدای او اما خاموش نشد.

🙋🏻‍♀️ راه‌پیمایی سال ۱۲۸۶ در خیابان‌های تهران یکی از اولین اقدامات در اعتراض به حجاب اجباری است. زنانی که گویا «بی‌حجاب» بودند، شعار می‌دادند: «زنده باد مشروطه، زنده باد آزادی!» آنها می‌گفتند: «مشروطه به ما آزادی داده و ما باید از قیود دینی آزاد باشیم و هرطور که می‌خواهیم زندگی کنیم.» مشروطه‌خواهان هرگونه ارتباطی با این زنان را انکار کردند و مدعی شدند که آنان زنان «فاحشه‌ای» بودند که از سوی «مستبدین و ملاهای طرفدار مشروطه مشروعه» برای «بدنام کردن مشروطه‌خواهان و متهم کردن آنها به بی‌دینی» به خیابان آمدند. برخی نیز اعلام کردند که زنان شعاردهنده، فاحشه‌های رشوه‌گیرنده از سوی نظمیه‌ی تهران بودند. ما هنوز نمی‌دانیم که آیا این زنان بدون چادر یا روسری به خیابان آمده بودند یا فقط روبنده‌هایشان را کنار گذاشته بودند، اما می‌دانیم که در شعارهایشان خواهان «آزادی از قیود دینی» بوده‌اند. فارغ از صحت و سقم هویت منتسب به این زنان، چنانکه منگل بیات، تاریخ‌پژوه، نیز تأکید می‌کند جامعه‌ی آن زمانِ ایران برای چنین تغییراتی آماده نبود.

🙋🏻‍♀️ در ۱۷ دی ۱۳۱۴ رضا شاه دستور کشف حجاب را اعلام کرد و بر اساس این قانون «زنان و دختران ایرانی از استفاده از چادر، روبنده و روسری در مدارس، دانشگاه‌ها و مراکز اداری و دولتی منع شدند.» هرچند قانون کشف حجاب به صورت فرمانی حکومتی ابلاغ شد اما نمی‌توان آن را فقط خواسته‌ی مطلق شخص رضا شاه دانست. شواهد تاریخی به روشنی نشان می‌دهد که جنبش زنان ایران در آن دوره مخالف حجاب بود و فعالان حقوق زنان معتقد بودند که حجاب تصویری نمادین از موقعیت فرودست زنان است. اما شیوه‌ی قهرآمیز و اجباریِ اجرای قانون کشف حجاب، که با چادر کشیدن از سر زنانِ باحجاب و منع عبور و مرور آنان در اماکن عمومی همراه بود، مطلوب فمینیست‌های مخالف حجاب نبود.

@NashrAasoo 💬
در آن بیمارستان ما جسدی را جا گذاشتیم که بدنِ بی‌گناه مهسا نبود، او را به خانه‌اش بردند و به شکلی باشکوه و انقلابی به خاک سپردند. اما جسد دیگری در راهروهای بیمارستان جا ماند، جسدی که دیگر بیرون نیامد ــ جسد ترس و تسلیم. به قول نینا سیمون: «به تو خواهم گفت آزادی برای من چیست: نترسیدن».

aasoo.org/fa/notes/4510
@NashrAasoo 🔻
ما آنجا بودیم؛ روایتی از تجمع جمعه ۲۵ شهریور ۱۴۰۱ در مقابل بیمارستان کسری در تهران 🔻

✍️ جمعه ۲۵ شهریور ۱۴۰۱؛ شایعاتی درباره‌ی مرگ مهسا امینی در شبکه‌های اجتماعی منتشر، اما هنوز تأیید نشده بود. فراخوان را حوالی ساعت ۱۴ ظهر در توئیتر دیدم، در فراخوان اول حتی هدف را حمایت از خانواده‌ی امینی و آرزوی بهبودی برای ژینا اعلام کرده بودند. قرار بود که دوستی به خانه‌ام بیاید و نمی‌توانستم تا پیش از رسیدنش بگویم که می‌خواهم در فراخوان ساعت ۱۸ عصر مقابل بیمارستان کسری شرکت کنم. نباید چنین چیزهایی را در هیچ پیام‌رسانِ امنی به هم اطلاع می‌دادیم. رسید و مثل من غمگین و خشمگین بود و گفت که او هم خواهد آمد. همان لحظات بود که خانواده‌ی امینی خبر خاموش شدن مهسا برای همیشه را اعلام کردند.

✍️ در سرازیریِ شیب‌داری که به سمت بیمارستان کسری می‌رفت با خودم فکر می‌کردم که حتماً مهسا هم مثل بقیه‌ی ما که در شهرهایی جز تهران بزرگ شده بودیم، اسم این خیابان را حفظ است و می‌داند که بالای میدان آرژانتین، خیابانی هست به‌ نام الوند که در انتهای آن جایی هست که بچه‌ها می‌توانند نقاشی‌ها و نامه‌هایشان را به آن بفرستند. راستش حالا فکر می‌کنم که درستش هم همین بود که انقلاب از اینجا شروع شود. از جایی که همه‌ی آن بچه‌هایی که کودکی‌شان را پای تلویزیون ایدئولوژی‌زده‌ی حکومت گذرانده بودند، و به‌دنبال لحظه‌ای رؤیا و لبخند وسط آن زندگی‌های خاکستری و غمگین بودند نشانی‌اش را بلد بودند. چیز نمادینی در این قضیه وجود داشت که آدم را یاد آن جمله‌ی معروف کایل استیفنز (ژیمناست آمریکایی) خطاب به پزشک متجاوز تیمشان می‌اندازد: «شاید الان دیگه فهمیده باشی، دختر کوچولوها همیشه کوچولو نمی‌مونن، اون‌ها روزی تبدیل به زنان قدرتمندی می‌شن که برمی‌گردن تا جهانت رو نابود کنن.»

✍️ راستش اگر از من بپرسید که آیا فکر می‌کنی همه‌چیز از بیمارستان کسری شروع شد، پاسخم منفی است. نمی‌شود برای چنین جنایت دلخراشی که ادامه‌ی جنایت‌ها و سرکوب‌های ماه‌های گذشته و سالیان طولانی است و برای جنبشی که جدا نیست از جنبش‌های قبلی، نقطه‌ی آغازی تعریف کرد. اما بی‌تردید فکر می‌کنم که آنجا چیزی در هوا در جریان بود که با همیشه فرق داشت. آنجا خشمی بود که سرانجام تبعیض علیه زنان را در سیاه‌ترین شکلش ــ آپارتاید ــ دیده بود. چه دخترانی که در آن خیابان بودند، چه پسران جوان، چه آن زنان و مردان میان‌سال و حتی آن مرد اصلاح‌طلبی که لابه‌لای جمعیت بود، همه به نقطه‌ای رسیده بودند که دیگر نمی‌توانستند خشمشان را در درون نگه دارند.

@NashrAasoo 💬
« هرچند رخداد آغازکننده‌ی جنبش، حول اعتراض یک گروه اجتماعی، یعنی زنان، شکل گرفت اما آیا تداوم و روند جنبش با توجه به شرایط تاریخی، اجتماعی، مناسبات سیاسی و موقعیت جنبشی می‌تواند بر چالش‌ها و تضادهای موجود پیروز شود و به وحدت‌نظر و همبستگیِ ملی برسد تا که جامعه‌ی مدنی بتواند فاصله‌ی بین نسلی را برتابد و به انقلابی همه‌گیر، نظیر‌ آنچه در چکسلواکی رخ داد، بینجامد؟»

aasoo.org/fa/articles/4511
@NashrAasoo🔻
جنبش مهسا، زمانه‌ی خستگی از خستگی‌ها🔻

🔸 رخداد آغازنده‌ی جنبش «زن، زندگی، آزادی» را می‌توان مصداق بومیِ وضعیت تضاد-وحدت دانست. یعنی قتل مهسا (ژینا) امینی در شهریور ۱۴۰۱ سوار بر کجاوه‌ی وحدتی به راه افتاد که حول خواست «حق آزادی پوشش» شکل گرفت. هرچند مبارزه برای حق پوشش طی چهاردهه به‌طور پراکنده و به شکل‌های مختلف در جامعه و در فضای مجازی دیده می‌شد، اما از دی ۱۳۹۶ با اقدام «دختران خیابان انقلاب» به‌طور منسجم به خیابان راه یافت و جایگاه راستین و به‌هنگامِ خود را در گفتمان غالب «جنبش آزادی‌خواهی زنان» یافت.

🔸 ما سکولارهایی که طی سال‌ها در روند پدیداریِ جنبش‌های نوین اجتماعی ایران، با تکیه بر نظریه‌های علمی و با تأکید بر «دیگرپذیری» حتی مساجد، تکایا، کلاس‌های قرآن و هیئت‌های عزاداری را جزء جامعه‌ی مدنی فرض می‌کردیم، حالا در جنبش شگفت‌انگیز «زن، زندگی، آزادی» به گروه‌های موسیقی زیرزمینی، گروه‌های هنریِ دانشجویان هنر و سروده‌هایشان،‌ گروه‌های رقص، گروه‌های نمایش‌های خصوصی، چالش‌های بوسیدن‌ و در آغوش‌کشیدن یکدیگر و دست‌دردستِ هم راه‌رفتن که نسل جوان دهه‌ی هفتاد و هشتاد شجاعانه طراحی و معصومانه در خیابان اجرا می‌کرد، نه به‌عنوان نوعی جامعه‌ی مدنیِ آلترناتیو بلکه گاه حتی به چشم پارازیت‌هایی از سوی جنبشی با خواست‌های غیررادیکال نگاه کردیم.

🔸 لحظه‌ی کشته‌شدن مهسا (ژینا) که از خون سرخش، زمین شخم‌خورده به صد سالِ جنبش زنان چنان بارور شد که نوزادی به سه نامِ «زن، زندگی، آزادی» و البته صدها چهره را به ایران هدیه داد. هرچند در ابتدا عنصر زنانگی و تنانگی، اندام‌وارگی خشتِ جانِ جنبش را سبب شد، اما یکایک عناصری که خواهان زندگی همراه با کرامت انسانی، آزادی همراه با عدالت و برابری همراه با حقانیت بودند، در پرورش این نوزاد و در رهاییِ روح و تن او از قیمومت و اقتدارطلبی، نقشی سِتُرگ داشته‌اند. نوزادی که موسیقی زیرزمینی، لالاییِ خواب‌های آشفته‌اش بود و پابه‌پای پای‌کوبیِ دختران و پسران خیابان‌های شهر رشد کرد، در آغوشِ تن‌های عریان‌شده به رهایی و شکنجه‌شده به صعب پناه گرفت، با نگاهِ چشمان ساچمه‌خورده‌ی جوانان مراقبت شد و با مرثیه‌های مادران سوگوار گریست. حالا این نوزاد یک‌ساله شده است. نوزادی که در کردستان نام‌گذاری شد و از پیر و جوانِ ایران، نامش را صدا زدند. آنچه جان بر تنِ این نوزاد دمید، دمِ مسیحای وحدت نیروهای جنبش بود و مراقبت و پروریدن تا به امروزش مدیون عاملیت و نافرمانی مدنیِ یکایک بازیگران این جنبش است. باشد که این وحدتْ عمیق‌تر و مانا شود که «سپیده قلیان» با گیسوان آبی و ناخن‌های سبز و زبان سرخش از درون زندان به ما پیام می‌دهد: «تحول سیاسیِ دموکراتیک در ایران، راهی جز اتکا به جنبش‌های اجتماعی و اعتراضات درون ایران ندارد.»

@NashrAasoo 💭
دیگر پنهانش نتوان کرد
✍🏼 مانا نیستانی

aasoo.org/fa/cartons/4513
@NashrAasoo🔺
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
افروختن چراغ در شبِ تاریک؛ یادی از سیما کوبان، نخستین زن ناشر ایرانی🔻
🎥 نهال تابش

«سیما کوبان نخستین زن ناشر ایرانی بود. او که دانش‌آموخته‌ی هنرهای تجسمی بود و دکترای جامعه‌شناسی داشت، پیش از انقلاب ۵۷ برای مدتی مدیریت بخش هنرهای حجمیِ دانشکده‌‌ی هنرهای زیبا را بر عهده گرفت و علاوه بر تدریس، به فعالیت‌های هنری و فرهنگی نیز می‌پرداخت. پس از انقلاب ۵۷ و در پی اخراج از دانشگاه، به فعالیت‌های ادبی و فرهنگی روی آورد. از جمله‌ی این فعالیت‌ها انتشار گاه‌نامه‌ی جُنگ چراغ و پایه‌گذاری انتشارات دماوند بود.»

aasoo.org/fa/multimedia/videos/4512
@NashrAasoo🔺
«برانگیختن احساساتِ درونی به بهانه‌ی کمک به تحقق عظمتِ ملت می‌تواند چشمِ مهاجمان و حامیانِ خاموشِ آنها را به روی خشونت و ویرانی ببندد. برخی حتی ممکن است وسوسه شوند که جنایت‌های جنگی را جنایت‌های غیرعمدی بشمارند.»

aasoo.org/fa/articles/4514
@NashrAasoo🔻
مردم چه چیزهایی را نمی‌خواهند بدانند و چرا🔻

🔸 «من به هیچ‌چیزی اعتماد ندارم.» این جمله را یک مردِ قزاق در مارس ۲۰۲۲ در هنگام بحث درباره‌ی اخبار و تصاویرِ مربوط به حمله‌ی روسیه به اوکراین به دخترخاله‌اش میلا سانینا، روزنامه‌نگارِ مقیم آمریکا، گفت. سانینا در واکنش به ناباوریِ پسرخاله‌اش با تسلیم و رضا می‌گوید: «تعجب می‌کنم، اما شاید چندان عجیب نباشد. ظاهراً این روزها استقلال فکری و آزاداندیشی دشوار است. چه کسی برای این کار وقت دارد؟»  این روزنامه‌نگار دیگر نمی‌تواند با خانواده‌اش در قزاقستان و خویشاوندانش در منطقه‌ی دونباس در اوکراین درباره‌ی فجایع جنگ گفتگو کند زیرا آنها پروپاگاندای روسیه را پذیرفته‌اند که جنگی وجود ندارد و آنچه هست صرفاً عملیات نظامیِ ویژه‌ای برای نازی‌زداییِ اوکراین است.

🔸 در دوران اتحاد جماهیر شوروی، نظام درباره‌ی افزایش قدرت کارگران و ایجاد جامعه‌ی جدیدِ کمونیستی روایتی جعل می‌کرد. هرچند حکومت‌های کمونیست می‌کوشیدند تا مردم را به پذیرشِ قلبیِ این ایدئولوژی وادارند اما به‌مرور زمان آنچه بیشتر اهمیت یافت این بود که مردم از شعائر و مناسکِ ظاهری پیروی کنند و به انتقاد علنی از حزب نپردازند. ممکن بود که مردم در خفا نسبت به حکومت ابراز شک و تردید کنند؛ با وجود این، تا زمانی که به مخالفتِ علنی نمی‌پرداختند، خطری قدرت را تهدید نمی‌کرد.

🔸 اطلاعات گمراه‌کننده، دروغ‌ها و نظریه‌های توطئه با برانگیختن احساسات شدید، تشخیص واقعیت و حقیقت را برای مردم دشوار می‌سازند. سیاستمداران روسیه قبل از آغاز جنگ در اوکراین، با سوءاستفاده از احساساتِ شدیدِ مردم بر واقعیت‌ها سرپوش گذاشتند و به این حمله مشروعیت بخشیدند.

@NashrAasoo 💭