Aasoo - آسو
26.7K subscribers
3.05K photos
317 videos
157 files
5.52K links
@Nashraasoo
فرهنگ، اجتماع و نگاهی عمیق‌تر به مباحث امروز

تماس با ما:‌ 📩
editor@aasoo.org
🔻🔻🔻
آدرس سایت:
aasoo.org
اینستاگرام:
instagram.com/NashrAasoo
فیس‌بوک:
fb.com/NashrAasoo
توییتر:
twitter.com/NashrAasoo
Download Telegram
یوم الله، فاجعه، تقدیر و اراده 🔻

🗨 یاسر میردامادی:«اصطلاح «یوم الله» به عهد قدیم و جدید بازمی‌گردد. در عهد قدیم این اصطلاح بیشتر در اشاره به بلاهایی مانند حمله‌ی خارجی، اشغال شهر و عواقب آن برای ساکنانش به کار رفته است. در عهد جدید، «یوم الله» برای ظهور مسیح، بازگشت دوباره‌ی او و همچنین روز قیامت به کار رفته است. تعبیر «ایام الله» (به همین صورت، یعنی به صیغه‌ی جمع) در قرآن دو بار به کار رفته است (ابراهیم: ۵ و جاثیه: ۱۴) که هر دو اشاره به نصرت ویژه‌ی الهی دارد. در تفکر شیعی نیز روز ظهور مهدی از «ایام الله» است. «یوم الله» همچنین در بسط پساقرآنی‌اش اصطلاحی مهم از جمله در آیین شیخی، بابی و بهائی است.»

🗨 «در اسلام سیاسی معاصر نیز به‌ویژه آیت‌الله خمینی از اصطلاح «ایام الله» بارها برای اشاره به رخدادهای اعتراضی-انقلابی استفاده کرده است، رخدادهایی مانند ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ و انقلاب ۲۲ بهمن ۱۳۵۷. تلقی رهبر فعلی جمهوری اسلامی ایران از «یوم ‌الله» نیز در راستای الهیات سیاسی آیت‌الله خمینی است. آیت‌الله خامنه‌ای تشییع جنازه‌ی گسترده‌ی قاسم سلیمانی را «یوم الله» خواند زیرا او این تشییع را نشانه‌ی تأیید حکومت خود گرفت، حال آنکه بسیاری از منتقدان جمهوری اسلامی و رهبری هم در آن مراسم شرکت کردند تا صرفاً به کسی ادای احترام کنند که به نظرشان «سرباز وطن» می‌آمده که به شکل غیر قانونی ترور شد. دوم آنکه رهبری، حکومت خود را «اسلامی» می‌داند، حال آنکه کم نیستند مراجع تقلید، روحانیان، اسلام‌شناسان و نیز مؤمنانی که ساختار و نیز عملکرد جمهوری اسلامی را نه «اسلامی» بلکه ضد آرمان‌های اسلام می‌دانند. سوم آنکه رهبری تشییع جنازه‌ی گسترده‌ی قاسم سلیمانی را نشانه‌ی‌ تحکیم پایه‌های حکومت خود به حساب آورْد، در حالی‌که از دیدگاه سیاست‌شناسیِ آرمان‌گرا حکومت تنها با عدل می‌ماند (آرمانی که در حدیث‌نمای «الملک یبقی مع الکفر و لایبقی مع الظلم» تبلور یافته است). از دیدگاه سیاست‌شناسی عمل‌گرا هم بقای بلندمدت هر حکومتی‌‌، حتی حکومتی فاقد مشروعیت‌، بسته به رضایت نسبی مردم است‌، ‌رضایتی که در شرایط کنونی به هیچ عنوان حاصل نیست.»

🗨 «در این گفت‌وگوی کوتاه هدف من این نیست که میان مدل‌های مختلف خداباوری داوری کنم و احیاناً یکی یا دسته‌ای از آن‌ها را بر دیگران ترجیح دهم بلکه هدف من تنها اشاره به این نکته است که اگر کسانی‌ ــ ‌و این شامل حاکمان جمهوری اسلامی ایران هم می‌شود‌‌‌‌ ــ ‌صادقانه و با جدیت از «یوم الله» سخن می‌گویند باید به دشواری‌های نظری سخن گفتن از «یوم‌ الله» هم توجه کنند یا دست‌کم جلوی کسانی را نگیرند که به این دشواری‌ها عطف توجه می‌کنند و گرنه در صداقت و/یا جدیتشان در سخن گفتن‌ از «یوم الله» تردیدها روا می‌توان داشت.»

@NashrAasoo 💬
طبیعت بی‌جان
✍️ کاری از مانا نیستانی

@NashrAasoo 🔺
«شیوع جهانی کووید-۱۹ موجب احساس وحشت‌زدگی شده است. اما وحشت‌زدگی چیست؟ آیا مسری است، و اگر هست چگونه به ما سرایت می‌کند؟ آیا نقطه‌ی عطفی وجود دارد؟»

aasoo.org/fa/articles/2716
@NashrAasoo 🔻
قدرت مسری ترس؛ چرا برخی معتقدند که وحشت‌زدگی یک ویروس است 🔻

▪️در قرن هفدهم وحشت‌زدگی به عنوان نوعی حالت رعب ناگهانی تعریف شد که مردم را به رفتارهای خردگریزانه وامی‌دارد. به دنبال طاعون بزرگ مارسی در سال ۱۷۲۰ که آخرین نمونه‌ی عمده از طاعون گاوی در اروپا بود، فرانسوا شیکوانوی پزشک این بحث را مطرح کرد که «ترس و وحشت‌زدگی» باعث این بیماری همه‌گیر می‌شود. او یک رابطه‌ی علّی را نشان داد که در آن ترس تعادل ذهنی را به هم می‌ریزد و این امر نیز متعاقباً سبب طاعون می‌شود. هر چند نظرات شیکوانو درباره‌ی «بیماری‌زایی وحشت‌زدگی» در آن زمان توجه چندانی را به خود جلب نکرد اما در قرن نوزدهم این اندیشه بار دیگر رواج یافت که ترس می‌تواند تأثیرات جسمانی داشته باشد و وحشت‌زدگی نیز به همان میزان بیماری همه‌گیر می‌تواند سریع گسترش پیدا کند و خطرناک باشد.

▪️شیوه‌های زندگی جدید توأم با فناوری در طول انقلاب صنعتی سبب‌ساز شکل‌های بدیعی از رفتارهای آسیمه‌سر و جنون‌آمیز شد. گوستاو لوبون، پزشک فرانسوی، در دهه‌ی ۱۸۹۰ متذکر شد، وقتی مردم گرد هم ازدحام می‌کنند، «هیجانات‌شان بسیار مسری می‌شود و سریع انتقال می‌یابد که همین امر ناگهانی بودن وحشت‌زدگی را توضیح می‌دهد.» لوبون با عنایت به پیشرفت‌های مهم در باکتری‌شناسی که بیماری‌های خاص را ناشی از میکروارگانیسم‌های خاص می‌دانست، نوشت: «قدرت نظرات، احساسات، هیجانات و اعتقادات در میان جمع‌ها همانند میکروب‌ها و به همان شدت مسری است.»

▪️وحشت‌زدگی، گذشته را زنده می‌کند و از آینده تصویری کابوس‌وار می‌سازد. در سال ۱۹۷۶ که آنفلوانزای خوکی باعث وحشت‌زدگی در ایالات متحده شده بود، «مرکز کنترل و پیشگیری بیماری» در بیان بدترین سناریوی ممکن از آنفلوانزای عالم‌گیر سال ۱۹۱۸ نام برد که همین امر باعث شتاب و عجله‌ای برای تولید واکسنی شد که زیان ناشی از عوارض جانبی آن بیشتر از خود ویروس بود؛ گفته می‌شود صدها نفر از کسانی که این واکسن را دریافت کردند دچار اختلال عصبی «گیلن‌باره» شدند...وحشت‌زدگی، تاریخی دور و دراز و ارتباطی نزدیک با بیماری‌های همه‌گیر دارد. تشخیص ویژگی‌های مشترک و متمایز وحشت‌زدگی در زمان‌های گذشته در هنگامی که مردم سراسر جهان شروع به انبار کردن غذا می‌کنند و از اماکن عمومی ناپدید می‌شوند، می‌تواند گام اول خوبی باشد تا درباره‌ی ماهیت سرایت‌پذیری ترس، نیروهای حاصل از آن و اشکال چندگانه‌ی انتقال آن در جهان، به‌طور منظم‌تری فکر کنیم.

@NashrAasoo 💬
«پس از سقوط برلین به دست نیروهای شوروی در ۳۰ آوریل، بر سر اشغال خاک دانمارک رقابتی درگرفت. چرچیل نگران بود که در صورت پیشروی ارتش شوروی و اشغال بندر ویسمار، استالین جسارت خواهد یافت تا به دانمارک وارد شود. در نهایت دانمارک توسط آمریکایی‌ها در گرینلند، بریتانیایی‌ها در سرزمین اصلی و روس‌ها در بورنهلم آزاد شد.»

aasoo.org/fa/articles/2801
@NashrAasoo 🔻
معمای دانمارکی استالین 🔻

👨🏻 حکایتی هست که می‌گوید یوزف استالین از هملت نفرت داشت. شاید داستان شکسپیر درباره‌ی فتنه‌ی خونین در دربارِ دانمارک استالین را به یاد سیاست‌های کرملین می‌انداخت ــ آیا نقد از اولی به نوعی نقدی ضمنی از دومی نبود؟ در روایتی دیگر آمده است که استالین به شاهزاده‌ی دانمارکیِ شکسپیر بسیار علاقه داشت و هملت در میان معدود شخصیت‌های شکسپیری بود که استالین از آنها نام می‌برد.
اما استالین خود نیز داستانی دانمارکی داشت. در بهار سال ۱۹۴۵ نیروهای اتحاد جماهیر شوروی جزیره‌ی دانمارکی بورنهلم را از اشغال آلمانی‌ها آزاد کردند و تا یازده ماه پس از تسلیم آلمانی‌ها در آنجا باقی ماندند. سیاستمداران دانمارکی، آمریکایی و بریتانیایی همگی بر این باور بودند که روس‌ها بدون فشار شدید دیپلماتیک یا حتی نظامی از این جزیره عقب‌نشینی نخواهند کرد. اما اشتباه می‌کردند، روس‌ها بی‌سروصدا جزیره را ترک کردند و به حضور خود در اسکاندیناوی پایان دادند.

👨🏻 این داستان کوتاه از آن جهت جالب است که تمامی روایت‌ها از بلندپروازی‌های شوروی در زمان جنگ سرد را به چالش می‌کشد. مورخین معمولاً از استالین نقل می‌کنند که «هر کس که جایی را اشغال می‌کند، نظام اجتماعی خود را بر آن تحمیل می‌کند. هر کسی تا آنجایی که ارتش‌اش بتواند نظام خود را اعمال می‌کند. جور دیگه‌ای نمی‌تواند باشد». قضیه‌ی بورنهلم نشان می‌دهد که انگیزه‌هایی پیچیده‌تر از گسترش صرف قدرت و ایدئولوژیِ اتحاد جماهیر شوروی بر رفتار استالین حاکم بود.

👨🏻 مدارک موجود در موزه‌ی بورنهلم حاکی از آن است که به نظر زمانی که روزهای حضور روس‌ها تبدیل به هفته‌ها شد ساکنین جزیره و اشغالگرانِ آن روش همزیستی با یکدیگر را برگزیدند. جشن‌ها و رقص‌ها و حتی برخی رویدادهای ورزشی نیز برگزار شدند. حتی خاندان سلطنتی دانمارک از جزیره بازدید کردند. تنش‌هایی هم وجود داشت: جزیره‌نشینان مجبور بودند تا با نزدیک شدن زمستان منابعی مانند هیزم و گاز را واگذار و برای ساخت پادگان‌ها کمک کنند. گزارش‌هایی از یک فقره تجاوز و آزار زنان نیز وجود دارد که البته قابل مقایسه با آزار و اذیت جمعیت غیرنظامی در دیگر جاها نیست. در شهرهایی مانند برلین، تجاوز سیستماتیک به زنان و دختران یا به دستور مستقیم ارتش سرخ بود یا ارتش آنها را نادیده می‌گرفت. دانمارکی‌ها در جبهه‌ی متفقین بودند. با این همه وضعیت جزیره تفاوت شدیدی با شادمانی فراگیر در بقیه‌ی دانمارک داشت که از اشغال نازی‌ها درآمده بودند. در واقع، چون رسانه‌های ملی علاقه‌ای به پذیرش این حقیقت نداشتند که تمامی کشور آزاد نشده است، برای بیشتر شهروندان دانمارکی بورنهلم به نقطه‌ی ضعف تبدیل شده بود. هزینه‌ی اشغال بورنهلم که به اصرار استالین بر عهده‌ی دانمارکی‌ها بود نیز پنهان نگه داشته شده بود.
@NashrAasoo 💬
«۷۵ سال از روزی که آخرین فرماندهان ارتش آلمان نازی، ورماخت، «پیمان تسلیم بی‌قید و شرط ارتش» را در برابر فرماندهان ارشد متفقین امضا کردند و جنگ جهانی دوم بعد از شش سال خون‌ریزی در سراسر کره‌ی خاکی به برگی از تاریخ تبدیل شد، گذشت. در ادبیات رسمی آلمان از ۸ مه ۱۹۴۵ ــ روزی که این پیمان اجرایی شد ــ به عنوان «روز آزادسازی» یا «روز رهایی» یاد می‌شود، نمونه‌ای کم‌نظیر از این که کشورِ مغلوبِ یک جنگ روز پایان را روز آزادسازی می‌نامد و جشن می‌گیرد.»

aasoo.org/fa/articles/2805
@NashrAasoo 🔻
۸ مه: نگاهی به آخرین هفته‌ی جنگ جهانی دوم و رویکرد آلمانی‌ها به مفهوم «رهایی»
🔻

📜 وقتی ریشارد فون وایتسکر، ششمین رئیس‌جمهور آلمان (۱۹۸۴-۱۹۹۴)، در سال ۲۰۱۵ درگذشت، کمتر یادنامه‌ای در رسانه‌ها منتشر شد که در آن به سخنرانی او در ۸ مه ۱۹۸۵ اشاره نشده بود. سخنرانی فون وایتسکر به مناسبت چهلمین سالگرد پایان جنگ دوم، احتمالاً مهم‌ترین سخنرانی زندگی‌اش بود. عبارت مهم او در این سخنرانی که در حافظه‌ی جمعی آلمانی‌ها ثبت شد، این بود: ۸ مه باید روز رها شدن از نظام ضدانسانی و استبدادِ حزب نازی تلقی شود. این حرف‌ها، در حالی که خود او در زمان جنگ دوم در ارتش نازی‌ها خدمت کرده بود، در فضایی سنگین در جامعه‌ی آلمان مطرح شد: تنها سه روز قبل، در ۵ مه ۱۹۸۵، رونالد ریگان، رئیس‌جمهور وقت ایالات متحده، در جریان بازدید رسمی از آلمان غربی، به همراه هلموت کهل، صدراعظم وقت، از قبرستانی دیدن کرد که سربازان ارتش آلمان نازی در آن دفن شده بودند. بسیاری از روشنفکران هلموت کهل را متهم کردند که می‌خواهد جنایات نازی‌ها را معمولی جلوه دهد.

📜 در چنین شرایطی رئیس‌جمهور آلمان درباره‌ی حساس‌ترین موضوع آن زمان (و هنوز یکی از حساس‌ترین مسائل) جامعه حرف زد: با میراث نازی‌ها چه باید کرد؟ «۸ مه برای ما آلمانی‌ها روزی برای جشن گرفتن نیست. کسانی که آن را با چشمان خود دیده‌اند، در این روز خاطراتی کاملاً شخصی و به همین دلیل کاملاً متفاوت را به یاد می‌آورند. در این روز عده‌ای به خانه برگشتند و عده‌ای بی‌وطن شدند. عده‌ای آزاد شدند و اسارت عده‌ای آغاز شد. عده‌ای راضی بودند، فقط به‌ این علت که شب‌های ترس و بمباران به پایان رسید و از آن جان به در بردند. عده‌ای از شکستِ تمام‌عیار سرزمین پدری‌شان رنج می‌بردند. عده‌ای مغموم پایان رؤیاهایشان را به چشم خود می‌دیدند و عده‌ای از این که دیگران (متفقین) به آن‌ها فرصت شروعی دوباره داده‌اند ممنون بودند.»

📜 فولکه اولریش، مورخ آلمانی و نویسنده‌ی کتاب هشت روزِ ماه مِه: هفته‌ی آخر رایش سوم می‌گوید: «بنا به روزنوشت‌ها و خاطرات شاهدان عینی، آلمانی‌ها در آن روزها احساسات و درکی کاملاً متفاوت و متضاد داشتند. در یک طرف سوگواری و غم بود، سوگواری برای از دست دادن عزیزان، برای وطنِ از دست رفته و خانه‌ی ویران‌شده. و البته ترس، ترس از انتقام فاتحان. این ترس هم مشروع بود. چون همه می‌دانستند که ارتش نازی و اِس‌اِس مرتکب چه جنایت‌هایی در اروپای شرقی شده بود. ترس از انتقام عادی بود. نه فقط مقامات ارشد اس‌اس و ارتش بلکه بسیاری از شهروندان معمولی آلمان در پایان جنگ حال‌وهوای زوال و نابودی را تجربه می‌کردند، و فروپاشی نظم حاکمی را می‌دیدند که به زندگی‌شان تا آن لحظه قوام بخشیده بود. برای بسیاری از آن‌ها خودکشی تنها راه نجات بود زیرا برای خود و خانواده‌ی‌شان آینده‌ای متصور نبودند. در روزهای آخر جنگ دوم، می‌توان از «همه‌گیری خودکشی» حرف زد. اما در طرف دیگر، بسیاری احساس سبکی و فراغت داشتند. سبکی به‌ این علت که سرانجام نجات یافته‌ بودند. این احساس را به‌‌ویژه اقلیتی از آلمانی‌ها داشتند که در برابر نازی‌ها مقاومت کرده بودند و انسانیت و شرافت را در وجودشان حفظ کرده بودند. این دسته مصمم بودند که برای ساختن جامعه‌ای آزاد و دموکراتیک آماده شوند.»

@NashrAasoo 💬
اورلیوس می‌گوید از دست دادن عزیزان چیزی است که می‌تواند برای همه اتفاق بیفتد اما همه کس از گزندِ اندوه آن نمی‌تواند در امان بماند. ما سوگواری می‌کنیم و خوب می‌دانیم که چه چیزی را از دست داده‌ایم ولی این بینش را هم به دست آورده‌ایم که «خوشبختی راستین چیزی است که خودت برای خودت می‌سازی.»

aasoo.org/fa/articles/2803
@NashrAasoo 🔻
مارکوس اورلیوس؛ تسلی‌بخشِ غم‌ها و معمار آینده 🔻

🔸بر اساس سوءتعبیر رایج هر کس که رواقی‌مسلک باشد خم به ابرو نمی‌آورد و از امواج خروشان احساسات در امان است. اما ایرادی که این گزاره در باب رواقی‌گری دارد این‌جاست: احساسات ما، حتی دردناک‌ترین‌شان، لزوماً دشمن ما نیستند؛ به شرط آن که یاد بگیریم به آن‌ها به چشم راهنما نگاه کنیم. شاید این حرف خیلی اشتباه به نظر برسد یا انگار که گوینده‌اش هرگز طعم رنج واقعی را نچشیده باشد اما در حین یکی از بدترین بحران‌های زندگی‌ام بود که به اندیشه‌ی رواقی متمایل شدم و از رواقی‌گری به چیزی رسیدم که فکر می‌کنم پذیرفتنی‌ترین بینشِ ممکن در این عالم هستی است.

🔸مراسم شب‌زنده‌داری کنار میت و خاکسپاری را با ترکیب وحشتناک زاناکس، ودکا و قدرتِ محضِ اراده پشت سر گذاشتم. هرچند که در اولین فرصتی که پس از این ماجرا دست داد راهیِ جایی شدم که از خیلی وقت پیش محل تفریحم بود: کتابخانه‌ی میبل داگلاس در صحن دانشگاه راتگرز در نیوبرانزویک. بی‌خود و بی‌جهت فکر می‌کردم که اگر رساله‌ی فایدون را بخوانم و فناناپذیری روح را به خودم بقبولانم آن وقت همان آرامشی را خواهم یافت که به شدت نیازمندش هستم. نمی‌توانم بگویم که تلاشم موفقیت‌آمیز نبود. هنوز برای آن کتابدار بیچاره هم متأسفم که باید آن اشک‌های از سر استیصال مرا درک می‌کرد چون افلاطون کاری را که می‌خواستم برایم نکرده بود. اما وقتی که مرا به قفسه‌ی کتاب‌ها برد تأملات مارکوس اورلیوس را از قفسه برداشتم و ورق برگشت.

🔸صفحات این کتاب شامل چنان سخنان حکیمانه‌ی ساده‌ای است که شاید خنده‌دار باشد که بگوییم لازم بود یک نفر این‌ها را برای من بنویسد اما این فرمان اورلیوس: «بکوش تا همان کسی باشی که فلسفه ‌می‌خواهد از تو بسازد» همان شعاری بود که در این جنگ لازم داشتم. به گمانم حرف گزافی نیست اگر بگویم آن‌چه در تأملات یافتم مرا از فرو رفتن در کام یأس نجات داد. در حالی که ناگهان با دو بچه‌ی کوچک بیوه شده بودم و احساس می‌کردم که اصلاً ابزار کافی را در اختیار ندارم و مهیای سفر به سرزمین بزرگسالی نیستم در این پند اورلیوس توانستم جای پایی استوار پیدا کنم: «مقهور خیالاتت مشو، فقط کاری را بکن که می‌توانی و باید.» هنوز هیچ تصوری نداشتم که چطور می‌توانم مراحل تحصیلی یا بلوغ‌شان را مدیریت یا پول سیم دندان‌شان را جور کنم، به دانشگاه که اصلاً نمی‌شد فکر کنم اما این خودش به من یادآوری می‌کرد که لازم نیست این مشکلات را همین الان حل کنم…یاد گرفتم که با خودم این دستورالعمل را تکرار کنم: «نگذار که آینده پریشانت کند. چنانچه باید، با همین سلاحِ خِرَد که اکنون تو را در برابر حال مجهز ساخته، با آینده هم مواجه خواهی شد.»

@NashrAasoo 💬
بعد از فراگیری بیماریِ کووید ۱۹ و با توجه به بحران‌هایی که نوع برخورد ما با محیط زیست پدید آورده و خواهد آورد، پرسشی که مطرح می‌شود آنکه آیا راه‌حلی بین‌المللی وجود دارد تا بتوان فرد یا مملکتی را درباره‌ی آنچه اتفاق افتاده، مسئول دانست؟ در چه شرایطی می‌توان سازوکارهایی بین‌المللی ایجاد کرد تا از وقوع چنین اتفاقاتی جلوگیری کند و در صورت وقوع بتواند حکومت‌ها را پاسخگو کند؟ این پرسش‌ها و موضوعاتی مرتبط را با دکتر پیام اخوان، استاد حقوق بین‌المللی در دانشگاه مک‌گیل کانادا، در میان گذاشته‌ایم. کتابی با عنوانِ «در جستجوی دنیایی بهتر» اخیراً به قلم او منتشر شده است.

aasoo.org/fa/articles/2807
@NashrAasoo 🔻
زمان تغییر سبک زندگی‌مان رسیده 🔻

🗨 پیام اخوان:«کووید ۱۹ رخدادی طبیعی است و نه یک حادثه‌ی صنعتی. به همین علت بر خلاف فاجعه‌ی بوپال و وضعیت‌های مشابه، به آسانی نمی‌توان فردی را به خاطر پیدایش و شیوع ویروسی جدید مسئول دانست. تنها مسئله‌ای که در رابطه با مسئولیت‌پذیری وجود دارد این است که آیا حکومت‌ها برای جلوگیری از انتشار آن سرعت‌عمل مناسب داشته‌اند یا خیر. اما مسئله‌ی ویروس و همه‌گیری جهانی، محصول عواملی گسترده‌تر است از جمله تخریب محیط‌زیست، پس‌رویِ زیستگاه‌های طبیعی و درآمیختگی جوامع بشری و حیات‌وحش، که شامل خوردن گوشت حیوانات وحشی‌ِ حامل این ویروس‌ها می‌شود. بی‌شک این آخرین همه‌گیری جهانی نخواهد بود زیرا جوامع بشری بیشتر و بیشتر به زیستگاه‌های طبیعی تعدی می‌کنند.»

🗨 «در وضعیت استثنائی کنونی، اندیشه‌های ما اهمیتی برای طبیعت و زیست‌شناسی ندارد. اموری به نام طبیعت، زیست‌شناسی و جهان خلقت وجود دارند که توازن خود را دارند و اگر ما این توازن را بر هم بزنیم، بهای آن را نیز پرداخت خواهیم کرد. ما باید در فهم جایگاه خود در جهان، فروتنی بیشتری نشان دهیم، ما در مرکز عالم قرار نداریم و یک همه‌گیری جهانی یا تغییر اقلیمی مصیبت‌بار می‌تواند ما را از صحنه‌ی روزگار محو کند. کره‌ی زمین، با ما یا بدون ما، به بقای خود ادامه خواهد داد. این واقعیت که کاهش فعالیت‌های بشری باعث شده است هوا پاکیزه‌تر شود و حیوانات وحشی به شهرها آمدوشد داشته باشند و این که اگر تمام حشرات جهان از بین بروند، زندگی بر روی کره‌ی زمین نیز از بین خواهد رفت اما اگر انسان‌ها نابود شوند، حیات رونق بیشتری خواهد گرفت، باید بر فروتنی ما بیفزاید.»

🗨 «مسئله این نیست که باید گروهی از رهبران سیاسی ناکارآمد را کنار گذاشت تا همه‌چیز درست شود، آن رهبران در واقع بازتاب فرهنگ ما هستند، بازتاب بی‌اعتنایی، آزمندی و خودخواهی خود ما. باید در سطح جامعه تصور جدیدی از طبیعت بشر و هدف جامعه‌ی انسانی و فرهنگ مبتنی بر اصول معنوی شکل بگیرد. این اصول معنوی صرفاً به معنای رفتن به کلاس یوگا یا مدیتیشن، به عنوان نوعی گریز از واقعیت، نیست بلکه فهم این امر است که عالم یک توازنی دارد و اگر نسبت به جایگاه خود در رابطه با خانواده، جامعه، ملت یا قلمروی وسیع‌تر طبیعت و عالم آگاهی پیدا نکنیم، نوع بشر نابود خواهد شد. به همین دلیل است که به نظرم باید به همبستگی اجتماعی و مسئولیت فردی توجه کنیم و بدانیم که نیروهای اجتماعی لازم برای ایجاد تغییرات بنیادین تنها از طریق نوعی تحول معنوی ممکن خواهد بود. زمانی که به پیش‌فرض‌های بنیادین تمام دستاورهایمان از انقلاب صنعتی تا انقلاب اطلاعات نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که مبنای تمام تلاش‌های ما برای ایجاد ساختارهای جدید این بوده است که بهروزی و پیشرفت نوع بشر منوط به مصرف‌گرایی مادی است. این ساختارها متزلزل‌اند و دیر یا زود فروخواهند پاشید زیرا بنیان آنها نادرست است.»

@NashrAasoo 💬
ولید مؤانس، فیلم‌نامه‌نویس و کارگردان آمریکاییِ لبنانی‌تبار که در زمان حمله‌ی اسرائیل به لبنان در سال ۱۹۸۲، دانش‌آموزی ده ساله بود، در نخستین فیلم بلند خود، با الهام از خاطرات دوران کودکی‌اش می‌کوشد به این پرسش پاسخ دهد که «چه بر سرمان آمد؟»، «۱۹۸۲» که نماینده‌ی رسمی لبنان در بخش بهترین فیلم بلند خارجی جوایز اسکار سال ۲۰۲۰ بود، در ماه‌های اخیر در جشنواره‌های گوناگونی نظیر رم و پالم اسپرینگز به نمایش درآمده و موفق به کسب جوایزی در جشنواره‌های تورنتو و الجونه شده است.

aasoo.org/fa/articles/2802
@NashrAasoo 🔻
نگاهی به فیلم «۱۹۸۲»؛ چه بر سرِ لبنان آمد؟ 🔻

🎥 ژوئن ۱۹۸۲، آخرین روز سال تحصیلی در یک مجتمع آموزشیِ انگلیسی‌زبان در لبنان. وِسام و مجید، دو دانش‌آموز دبستانی، در محیطی بهشت‌آسا از عشق و دلدادگی سخن می‌گویند. وسام در بیروت شرقی زندگی می‌کند و دلبسته‌ی هم‌کلاسی‌اش ژوانا، از اهالی بیروت غربی، است. مجید سرگرم نصیحت کردن وسام است و وی را از این عشق نافرجام برحذر می‌دارد. او به وسام یادآوری می‌کند که حتی اگر بتواند از ایست‌های بازرسیِ صعب‌العبور بین شرق و غرب بیروت بگذرد باز هم موفق به دیدار محبوب نخواهد شد زیرا ژوانا تابستان‌ها را در پاریس می‌گذراند. مجید به وسام هشدار می‌دهد که اینجا آمریکا نیست و اوضاع با فیلم‌های بروک شیلدز فرق دارد و ممکن است به علت اظهار علاقه به دختری از مذهبی دیگر کتک بخورد.

🎥 ولید مؤانس می‌گوید: «این داستان به آخرین روز مدرسه‌ام در لبنان در سال ۱۹۸۲ بسیار شباهت دارد. آن روز مجبور شدیم که امتحانات را متوقف کنیم و خیلی سریع از مدرسه بیرون برویم. چند سال قبل سعی کردم که آن خاطره را در قالب داستان کوتاهی تعریف کنم اما تمام کردنش خیلی سخت از کار درآمد تا این که به این نتیجه رسیدم که می‌خواهم آن را به صورت فیلم درآورم...من در دو کشوری بزرگ شدم ــ لیبریا و لبنان ــ که هر دو به سهم خود درگیر جنگ بودند...جنگ به شیوه‌های گوناگونی مردم را متأثر می‌کند و بر آنها تأثیر منفی می‌گذارد. برایم بسیار مهم بود که واقعاً از این تجربه‌ی انسانی و میل به زندگی و تحصیل استفاده کنم. تحصیل تنها راه نجات است...این فیلم بیش از هر چیز داستان بزرگ شدن یک کودک است، داستانی آمیخته با عشق و جنگ...من به بیان تجربه‌ی کودکان علاقه دارم...می‌خواستم حس و حال واقعیِ آن دوره را بیان کنم...از یک سو با بچه‌هایی طرف هستید که خیلی معصوم و صاف و ساده‌اند؛ سرشار از عاطفه و محبت‌اند. از سوی دیگر با بزرگسالانی طرف هستید که کاملاً از اتفاقات دوروبرِ خود متأثرند. مسئله این است که آیا آدم‌بزرگ‌ها می‌توانند با هم مصالحه کنند یا نه. فیلم در اصل به این واقعیت می‌پردازد که آدم‌ها باید برای دستیابی به تفاهم با یکدیگر گفتگو کنند.»

🎥 به نظر کیم غطاس، جنگ تابستان ۱۹۸۲ بیروت قدیمی را از بین برد و «موج سیاهِ» بنیادگرایی را در این کشور به راه انداخت. از دهه‌ی ۱۹۵۰ کافه‌های بیروت به پاتوقی برای هواداران گرایش‌های گوناگون سیاسی و هنری تبدیل شده بودند و ناظران غربی خیابان‌هایی مثل حمراء را با شانزه لیزه یا گرینیچ ویلِج مقایسه می‌کردند...آن‌چه نخستین فیلم بلندِ ولید مؤانس را به اثری فراموش‌نشدنی تبدیل می‌کند حال و هوای نوستالژیک آن است که طعمی تلخ و شیرین در ذائقه‌ی بیننده باقی می‌گذارد و او را با حسرتی عمیق تنها رها می‌کند، حسرت و ندامتی که یادآور این شعر شیوای نزار قبانی است:
«ای بانوی جهان، بیروت...
دستبندهای یاقوت‌نشانت را که فروخت؟
انگشتریِ جادویی‌ات را که در مصادره گرفت؟
بافه‌های زرین‌ات را که بُرید؟
شادی خفته در چشمان سبزت را که بسمل کرد؟
که با کارد بر رخسارت خط کشید؟
و بر لب‌های بشکوهت آبِ آتش ریخت؟
آب دریا را که با سم آلود؟ کینه بر کرانه‌های گُلفام که افشاند؟
اینک ما آمده‌ایم...عذرخواه ... و معترف
که با ذهنیتی قبیله‌ای تو را به آتش کشیدیم...
و زنی را کشتیم...که نامش «آزادی» بود...»

@NashrAasoo 💬
«کرونا که به ایران رسید، مدام یاد سال ۸۲ بودم که بم لرزید و به فاصله‌ی کوتاهی ده‌ها سازمان‌ غیردولتی در دفتر یکی از انجمن‌ها جمع شدند و با تشکیل ستاد هماهنگی برای جمع‌آوری کمک و رفتن به منطقه‌ی زلزله‌زده برنامه‌ریزی کردند. حالا اما در بحبوحه‌ی بحرانی فراگیر‌تر از زلزله‌ی بم، جامعه‌ی مدنیِ زخم‌خورده و سرکوب شده‌ی ایران چه توان و ظرفیتی برای سازمان‌دهی کمک‌های داوطلبانه‌ی مردمی دارد؟»

aasoo.org/fa/articles/2806
@NashrAasoo 🔻
جامعه‌ی مدنی به دنبال مرهمی برای زخم کرونا 🔻

✍️ آیا در شرایطی که بسیاری از انجمن‌های فعال در دهه‌ی ۸۰ از بین رفته‌اند و نهادهای جایگزین آنها اغلب شیوه‌‌ی کار متفاوتی را در پیش گرفته‌اند، همچنان توان و اراده‌ای برای جلب مشارکت‌ اجتماعی و کمک‌رسانی به آسیب‌دیدگان باقی مانده است؟ مروری بر فعالیت‌های مدنی در چند ماه اخیر، در نگاه نخست نشانگر تغییر شیوه‌ی فعالیت‌ها در مقایسه با دهه‌ی هشتادی است که بسیاری آن را بهار جامعه‌ی مدنی ایران می‌دانند. از یک سو نحوه‌ی سازمان‌دهی حرکت‌های داوطلبانه و حتی نقطه‌ی شروع آنها تغییر کرده است و از سوی دیگر استفاده از شبکه‌های اجتماعی، شیوه‌ی کار و دسترسی و ارتباط نهادهای مدنی با مخاطبانشان را تغییر داده است.

✍️ شهر سقز در استان کردستان، یکی از نمونه‌های موفق فعالیت‌ نهادهای مردمی برای مقابله با بحران شیوع کرونا است. در سقز دست‌کم هشت گروه مدنی و دو کمپین برای سازمان‌دهی کمک‌های مردمی شکل گرفته است. در «کمپین پیشگیری از کرونا در سقز» شماری از معلمان شهر با همراهی چند تن از پزشکان، بازاری‌ها و جوانان فعال مدنی، بر کمک‌رسانی به مناطق حاشیه‌نشین و فقیر سقز متمرکز شده‌اند.
هر چند این کمپین در هفته‌های اخیر تشکیل شده اما برخی اعضای آن سابقه‌ی همکاری در وقایعی همچون زلزله‌ی کرمانشاه، سیل لرستان و جمع‌‌آوری کمک برای کوبانی و شنگال را نیز داشته‌اند. اعضای این کمپین چهار اولویت را در دستور کارشان قرار دادند: کمک به کادر درمانی و بیماران بستری برای تهیه تجهیزات ضروری، توصیه به مسئولان محلی برای رسیدگی بە وضع مردم و بیمارستان‌ها در شهر، کمک‌رسانی به مناطق حاشیه، و الگوسازی رعایت بهداشت فردی و جمعی و توصیه به مردم برای در خانه ماندن.

✍️ در حالی که در ادبیات رسمی حکومت از گروه‌های جهادی با عنوان حرکت‌های داوطلبانه‌ی مردمی یاد می‌شود، حکومت این گروه‌ها را جایگزین جامعه‌ی مدنی می‌داند. جایگزینی که از یک سو به تمامی در راستای اهداف ایدئولوژیک حکومت و چارچوب‌های سیاسی آن است و از طرف دیگر ظرفیت موجود در جامعه برای کمک‌رسانی و کار داوطلبانه را به سمت امور خیریه‌ی کوتاه‌مدت و کنترل‌شده هدایت می‌کند. اما مروری بر فعالیت‌های مردمی اخیر، نشان می‌دهد که آنچه از جامعه‌ی مدنی مستقل دهه‌ی ۷۰ و ۸۰ باقی مانده، همچنان ظرفیت آن را دارد که در مواقع بحران به مدد جامعه بیاید. به‌رغم سرکوب شدید نهادهای مستقل مدنی، اراده‌ی مشارکت اجتماعی همچنان در بین بخش‌های چشمگیری از مردم دیده می‌شود و برون‌رفت از بحران کرونا و ترمیم آسیب‌های آن بدون همکاری و مشارکت فعالانه‌ی جامعه‌ی مدنی ممکن نخواهد بود.

@NashrAasoo 💬
«شماره‌ی ویژه‌ی «بررسی ادبی نو» به حکومت استعماری تزاری و اتحاد جماهیر شوروی، و همینطور نفوذ پسااستعماری روسیه می‌پردازد. مقالاتی در مورد ادبیات و استعمارزدایی در تاجیکستان، بازگشت افکار ضدفمینیستی در قزاقستان، و زدودن تاریخ استعماری در روسیه از دیگر مطالب این شماره محسوب می‌شوند.»

aasoo.org/fa/articles/2808
@NashrAasoo 🔻
بحثی درباره‌ی استعمار اتحاد جماهیر شوروی 🔻

🔴 در رمان روزی به درازای یک قرنِ (۱۹۸۰) چنگیز آیتماتوف، به ماجرای اندوهباری در مورد نحوه‌ی شکنجه‌ی اسرای جنگی‌ به دست قوم مغول اشاره می‌شود. آنها سر قربانی را با پوست شتر می‌پوشاندند به طوری که این پوست زیر آفتاب سوزان خشک و منقبض می‌شد. در نتیجه، جمجمه‌ی جنگجوی دشمن دچار فشردگی می‌شد، یا می‌مرد یا حافظه و حواسش را از دست می‌داد و تبدیل به یک مانکورت می‌شد ــ برده‌ای عاری از حافظه یا هویت شخصی.

🔴 آیتماتوف، نویسنده‌ی ممتاز قرقیزستانی، در اتحاد جماهیر شوروی محبوبیت زیادی داشت، و داستان مانکورت او در شماره‌ی ویژه‌ی بررسی ادبی نو به منظور اشاره به حکومت استعماری تزاری و اتحاد جماهیر شوروی، و همینطور نفوذ پسااستعماری روسیه نقل شده است. آرتمی کالینوفسکی که مشغول مطالعه درباره‌ی استعمارزدایی در تاجیکستان است، به تأثیرات رمان آیتماتوف بر آسیای میانه اشاره می‌کند، منطقه‌ای که زمانی مبتلا به نگرانی‌هایی نسبت به نابودی زبان، هویت و تجربه‌ی اصیل فرهنگی بود. کالینوفسکی می‌نویسد: «مانکورت‌ها به گفتمان‌های سیاسی در اواخر دهه‌ی ۱۹۸۰ و اوایل دهه‌ی ۱۹۹۰ راه یافتند».

🔴 به دلیل همدلی‌ها و باورهای ملی‌گرایانه‌ی آیتماتوف، او نماینده‌ی روشنفکرانِ پس از بازترشدن فضای سیاسی در آسیای میانه به شمار می‌رود، گروهی که نگاه انتقادی‌شان نسبت به سیاست‌های اقتصادی و فرهنگی با نکوهش و ایجاد ارعاب از سوی دستگاه فکری اتحاد جماهیر شوروی همراه بود. برای مثال، زمانی که ایده‌ی استعمارزدایی رواج یافت، روشنفکران تاجیک صرفاً جای مراحل مارکسیستی اقتصادی و توسعه‌ی اجتماعی را با هم عوض کردند تا با تفکرات ایدئولوژیک خودشان منطبق باشد. «اگر در دهه‌ی ۱۹۷۰ سیاست‌های ملت‌های اتحاد جماهیر شوروی بر مبنای این اندیشه استوار بود که جامعه باید پیش از حرکت به سوی مرحله‌ی فراملی‌گرایی و کمونیسم کامل، از مرحله‌ی ملی‌گرایی عبور کند، روشنفکران تاجیک می‌توانستند "ملت" را گام نهایی توسعه‌ی تاریخی بشمارند».

@NashrAasoo 💬
«محبوبیت پادکست در ایران شبیه محبوبیت ده پانزده سال پیش وبلاگ است. در سال‌های میانی دهه‌ی هشتاد خورشیدی، ابزارهای انتشار وبلاگ ساده‌تر شده بود و کسانی هم که تخصصی در زمینه کامپیوتر و برنامه‌نویسی نداشتند می‌توانستند به سادگی نوشته‌های خود را برای مخاطبان نامحدود و ناشناس منتشر کنند.»

aasoo.org/fa/notes/2809
@NashrAasoo 🔻