امیرحسین مقدم
105 subscribers
128 photos
144 videos
35 files
280 links
شاعر. خوشنویس. منجم آماتور . شاهنامه خوان
دبیر ادبیات

آثارچاپ شده:
ماصابردردهای خویشیم
اردیبهشت

دردست چاپ :
ایران_نامه (نام موقت)
تاریخ منظوم ایران


t.me/shahnamehf

instagram.com/amirhoseinmoghadam2537

facebook.com/a.h.m.1357

.
Download Telegram
امیرحسین مقدم
ابرنواختردل ابرنواختری* دیشب به پا بود میان کهکشان راه شیری یکی می گفت : این ابطالجوزاست* الهی زنده باشی تو ، نمیری یکی دیگر به آرامی خبرداد که این نور انفجار قنطورس* هست پس از همجوشی آهن به خروار زمان اتفاق وصل مس هست یکی…
در زمان سرودن این شعر ، عنوان بزرگترین ستاره هنوز در اختیار وی وای اسکوتی یا همان سگ بزرگ بود. چند سال بعد از این بود که اخترشناسان متوجه شدند استیفن ۲.۱۸ دوبرابر اسکوتی است و یک فراابرغول واقعی با جرمی معادل ده میلیارد جرم خورشیدی است.
Forwarded from ایران نامه
انتقام



بوف کوری پرشکسته جای عنقا را گرفت
ای دریغا ای شگفت
در بیابان های سوزان وَهم دریا پا گرفت
ای دریغا ای شگفت

از حقیقت در میان ما دگر ردی نماند
مرغ حق دیگر نخواند
واژه دربی واژگی این روزها معنا گرفت
ای دریغا ای شگفت

قصه هامان واقعی شد واقعیت ها دروغ
جمله در کرنا و بوق
موش پیری در تَوَهّم نقش اَژدرها گرفت
ای دریغا ای شگفت

روز روشن شب شد و شب تیره تر از آنچه بود
تلخ و تاریک و کبود
موج دریا دسته دسته جان ماهی ها گرفت
ای دریغا ای شگفت

جای شحنه دزد آمد جای واعظ ، هرزه گو
جابه جا و کو به کو
محتسب میخاره شد ، میخاره را اما گرفت
ای دریغا ای شگفت

زاهد ظاهر پرست خالی از تقوا نشست
جای شیخ حق پرست
پیر دجّال ادعای نایب آقا گرفت
ای دریغا ای شگفت

جای شادی غصه آمد ، نفرت آمد جای عشق
از همینجا تا دمشق
ردّ خون خشکید و کینه کنج دلها جا گرفت
ای دریغا ای شگفت

یک زمانی بود بابا ، نان به ما میداد و آب
فارغ از رنج و عذاب
جیب خالی شور و شوق از چهره بابا گرفت
ای دریغا ای شگفت

رنج امروزم کجا تاوان آن شوریدن است
داغ مام میهن است
خاک ایران انتقام از انقلابیها گرفت
ای دریغا ای شگفت





#امیرحسین_مقدم
زمستان ۱۴۰۰
Forwarded from اتچ بات
‍ ‍ چند روز پیش خیلی اتفاقی یاد این غزل افتادم. چون دم دست نداشتم مصراع اولش رو سرچ کردم و متوجه شدم که یه بنده خدایی به اسم رضامهاجر برداشته و روش آهنگسازی کرده و تازه رفیقشم دعوت کرده برای اجرا !
نکته اینجاست که کارش بد نشده اما از خوندن رفیقش که انگار داره ادا درمیاره اگر بگذریم یک مصراع رو کلا اشتباه خونده. مصراع اول که وسط کار خونده !
آخه شعرو از وسط شروع کرده !

اینجا هم که چیزی به اسم کپی رایت اصلا معنا نداره !


عسل چشم
یک غزل خیلی خیلی قدیمی



عجب شوری به سر داری عسل چَشم
چه شور محشری داری  عسل چَشم

زلال رود در چَشم تو جاریست
روان چشمِ تَری داری عسل چَشم

نگاهت در دل آئینه بنشست
به چَشمت گوهری داری عسل چَشم

از آن گوهر یکی هم سهم من شد
که در انگشتری داری  عسل چشم

به قلبم تیر مُژگانت نشسته
به مُژگان لشگری داری عسل چشم

همه صورتگران مستِ نگاهت
عجب صورتگری داری عسل چشم

تورا دست طبیعت از چه گِل ساخت
چنین مُشک‌عنبری داری عسل چشم

سراپای وجودت را گُل آراست
گل نیلوفری داری عسل چشم

لبانت غنچه ای از آن گُل سرخ
گلی در اختری داری  عسل چشم

به سینه نو گل نارنج آویخت
چه نیکو منظری داری  عسل چشم

عجب شور و شری داری عسل چَشم
چه شور محشری داری عسل چشم





#امیرحسین_مقدم
اول اسفند ۱۳۹۱
به نام خداوند رنگین کمان


آذر ۹۸ چند روز قبل از روزهای خونین دیماه جایی نوشته بودم :

نشانه رفته هر تبر ، درخت نوبرانه ای
ببین تو شور شحنه را ، به کشتن نهال ها


حالا بعد از گذشت چهار سال آن بیت در یادداشت های قدیمی ام رخ نمود و در یک صبح سرد زمستانی وقتی راهی مدرسه بودم تبدیل به این غزل شد

غزلی که بوی خون به ناحق ریخته فرزندان این خاک را در واژه واژه اش نهفته دارد.



غزل نهال ها



بزن به نام این وطن  به شعر خواجه فال ها
بزن مگر برون رود ، زسینه ام ملال ها


دراین دیار پرخطر زمان چگونه می رود
بزن که روز شب شد و‌‌ رسیده ام به سال ها


ز هر طرف گرفته تَنگ ، گلوی خلق را به چنگ
ز شرق ها ز غرب ها ، جنوب ها ، شمال ها


صدا ی جان ما چه شد ؟ چرا به کس نمی رسد ؟
تمام شهرپرشده ، زگُـنـگ ها ، ز لال ها


نشانه رفته هر تبر ، درخت نوبرانه ای
ببین تو شور شحنه را ، به کشتن نهال ها


کجاست شیر شرزه ای ، دراین زمانه فریب
تمام بیشه پر شده ،  زلشگر شغال ها


مرا به بند اگر کشد ، بگو بِکِش ملال نیست
بِکُش بزن به سینه ات ، ردیفی از مدال ها


مده تو زینهاریم ، درخت نوبهاریم
حریف من نمی شود ، قشونی از رجال ها


#امیرحسین_مقدم

۲۶ ‌/ آذر / ۱۳۹۸
بازنویسی
۲ / اسفند / ۱۴۰۲



https://t.me/amirhmoghaddam
به نام خرد

نوع حکومت ایران در قرن اخیر

چندی پیش سر کلاس تاریخ معاصر داشتم درمورد انواع حکومت های مختلف که از دوران افلاطون و ارسطو تا امروز توسط فلاسفه‌و جامعه شناسان دسته بندی شده است توضیحاتی میدادم.
راستش من خیلی وقت کلاسم را برای کتاب های بی محتوای درسی این سالها حرام نمیکنم. مطالب این کتابها فقط برای کسب نمره به درد دانش آموزان میخورد که آنهم اکر دست من بود کلا بساط امتحان گرفتن را جمع میکردم
بگذریم
یکی از دانش آموزان در مورد نوع حکومت امروز ایران پرسیدومن فرصت را مناسب دیدم که از بچه ها بخواهم با توجه به توضیحات من و همینطور جستجوی خودشان در اینترنت نظر خودرا درمورد نوع حکومت امروز ایران برای جلسه بعد نوشته و به کلاس بیاورند.
ماهم تا دانش آموزان نتیجه تحقیقات خود را ارائه بدهند بیکار ننشینیم


شکل سیاسی حکومت ایران در دوران پهلوی پادشاهی بود و اگرچه مجلس و قانون اساسی مشروطه ای هم درمیان بود اما کسی زیاد به پارلمان و مشروطه کاری نداشت. سلطنت تقریبا مطلقه بود و دراختیار شاه. اما فرقی که با سایر سلطنت ها داشت این بود که پادشاه خردمند بود و خیرخواه و در اندیشه توسعه ایران و نیز اینکه این آنارشی در دل خود یک آریستوکراسی ناب بود. یعنی حکومت نخبگان و خردمندان بر جامعه.
و این برگ برنده دوران پهلوی بود.
درواقع در یک و نیم دهه آخر یعنی دوران طلایی نخست وزیری هویدا بود که این آریستوکراسی به کمال رسید.
و این به شاه و نخست وزیرش محدود نمیشد. حتی خارج از دولت هم نخبگان در راس صنایع و مشاغل مهم بودند. ظهور کارنجات بزرگ و موفق بسیار از ایران ناسیونال تا کفش ملی و دهها شرکت و کارخانه بزرگ دیگر که در سایه امنیت و آرامش ایران آن سالها در مدت کوتاهی نه تنها بازارهای داخلی بلکه سراسر جهان را در اختیار گرفتند گواهی براین مدعاست.

اما ....

با بروز فاجعه ای بنام انقلاب پنجاه و هفت همه چیز از اساس دگرگون شد.
قدرت های بزرگ جهان که نمیخواستند شاهد ظهور ژاپن دیگری آنهم به مراتب نیرومند تر در آسیا باشند زیر سایه تهدیدات مقتدرانه نفتی شاه ایران با استفاده از فرصتی به نام خمینی این فواره قدکشیده را که برای پرواز به اوج آماده بود ، درست در لحظه برخاستن کمر شکستند و رویای رسیدن به دروازه تمدن بزرگ به واقعیت تبدیل نشد.

پس از انقلاب ...

در ظاهر نام حکومت ایران به جمهوری تغییر پیدا کرد اما امروز من و شما با گوشت و پوستمان حس میکنیم تنها چیزی که در ایران وجود ندارد جمهوریت است.

سران حکومت با ساختن واژه ای جدید یعنی مردم سالاری دینی که از ابداعات محمدخاتمی ، پنجمین رییس جمهور ایران و پدر مثلا اصلاحات بود ، ادعای دموکراسی دارند و انتخابات برگزار می کنند اما ایران در فهرست کشورهای جهان از نظر دموکراسی در رتبه صد و پنجاه و هفتم یا هشتم است. !
انتخابات در جمهوری اسلامی گزینش مهندسی شده ای است که با استفاده از ابزاری به نام نظارت استصوابی که در اختیار شورای نگهبان است به حلقه خودی ها و خیلی خودی های اطراف رهبری محدود شده است.

نام حکومت ایران جمهوری اسلامی است اما رییس کشور رییس جمهور نیست بلکه شخص رهبر است. با مقامی مافوق همه چیز حتی قانون اساسی.

از این نظر حکومت امروز ایران از هر سلطنت مطلقه ای ، مطلقه تر است.

امروز ایران گرفتار بدترین شکل دیکتاتوری ، یعنی دیکتاتوری دینی شده است. اشکال کار اینحاست که دیکتاتوری دینی به خاطر اینکه به قامت دیکتاتور قبای تقدس می پوشاند به هیچ عنوان قابل نقد نیست.
در واقع این نتیجه ویروس ولایت مطلقه فقیه است.

میراث گران روح الله خمینی.

با همه انچه گفتم و آنچه نگفتم و خود میدانید من حکومت امروز ایران را یک الیگارشی تمام عیار میدانم. الیگارشی که یک دیکتاتور مستبد و کینه‌توز هم در صدر دارد.

اما الیگارشی چیست ؟

الیگارشی حکومت اقلیتی کوچک و فاسد بر کل جامعه است که با آزمندی همه منابع کشور را ارث پدری خود میدانند و چاه طمعشان هم تمامی ندارد.
آنها دولت را به تعداد کمی از افراد فاسد و نادان محدود میکنند و اجازه ورود به نخبگان جامعه را نمی دهند. در الیگارشی نقد جایی ندارد و هرگونه انتقادی ولو بسیار کوچک با سرکوب شدید مواجه می شود.

انگار قبای الیگارشی را بر قامت جمهوری اسلامی دوخته اند. چقدر اندازه است ...

افلاطون معتقد است انحطاط آریستوکراسی ، تیموکراسی است و در این حکومت زمینه مال دوستی پدید می‌آید و با تسلط حرص و ولع نوع دیگر سیاست، یعنی اُلیگارشی شکل می‌گیرد که در آن اقتدار بر پایه صلاحیت مادی، سازمان می‌یابد.
عقل که مدار آریستوکراسی است و جاه طلبی که مبنای تیموکراسی است هر دو تحت تسلط آزمندی قرار می‌گیرند. اختلاف فقیران وثروتمندان زیاد شده و زمینه شورش و جنگ داخلی ایجاد می‌شود و سرانجام با غلبهٔ مخالفان اُلیگارشی، دموکراسی پدید می‌آید.




در پناه خرد خود باشید
امیرحسین مقدم
۶ اسفند ۰۲
زلف برباد مده تا نروم بر بادت
خواجه نازنین شیراز





زلف برباد بده باد پریشان تو باد
چرخش چرخ و فلک در خم چوگان تو باد


آسمان هفت طبق حلقه به گوش تو شدند
مه و خورشید و فلک جمله به فرمان تو باد


خم ابروی تو جولانگه تیراندازی است
هرکه بدخواه تو گردید به قربان تو باد


چشمه‌ی چشم سیاهت چه تماشایی بود
آسمان جلوه ای از چشم غزلخوان تو باد


شهدلب های تو شیرینی صد قنادی است
سهم من بوسه ای از چاه زنخدان تو باد


سرو سیمین بر من در طلبت آمده ام
دست من بسته آن لعل بدخشان تو باد


گل زیبای بهاری غزلم را بپذیر
غیر جان هیچ ندارم ، سر و جان آن تو باد






۹/ اسفند / ۱۴۰۲
#امیرحسین_مقدم



.
دوازده رخ ...



تو که باشی بخدا با دل و جان می جنگم
با هرانکس که کشد خط و نشان می جنگم


عالم و آدم اگر حکم جدایی بدهند
با همه عالم و با آدمیان می جنگم


فرِّ جمشیدم اگر نیست ، چه غم ، فرِّ تو هست
جان من ، بهر تو با جان جهان می جنگم


چون فریدون گذر از دجله کنم من با اسب
یکّه با فتنه ضحاک زمان می جنگم


ایرجم رفت اگر ، هست منوچهر به جای
با ستمکاره ترین قوم جهان می جنگم


سام نیرم بشوم ، گُرز گرانی در دست
نیزه و تیع نه ، با گرز گران می جنگم


نقل آن پیر جوان سر ، ره عشقم آموخت
آه رودابه منم زال ، چنان می جنگم ،


که نویسند به تاریخ ، مراین جنگیدن
آری از بهر تو با ببر بیان می جنگم


راه عشقت بخدا هفت نه هفتادش بود
خان به خان یکسره با دیو و ددان می جنگم


اگر از رستم و تهمینه نیاموزم عشق
با خودم تا به سرانجام زمان می جنگم


شوق دیدار پدر دارم و دورم از او
وای ازعشق پدر با پدران می جنگم


جان جانه من ، پور جوانم سهراب
تا قیامت همه دم ، جامه دران می جنگم


آتش کینه و تهمت بفروزند اگر
چون سیاوش همه با مهر و زبان می جنگم


گیوگودرز منم ، عشق تو چون کیخسرو
یک تنه با همه ء کون و مکان می جنگم


خسرو ام ، کین سیاوش بکِشم از دشمن
ّبا دل پرگله با دد صفتان می جنگم


چاه اگر چاه منیژه است ، نگون خواهم بود
بیژنم بی خبر از سود و زیان می جنگم


تو که باشی به دلم جای هراسیدن نیست
تو که باشی بخدا با سرطان می جنگم





#امیرحسین_مقدم
اردیبهشت / ۱۳۹۶


@amirhmoghaddam
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
پیام نوروزی
لحظاتی پس از تحویل سال ۱۴۰۳

همراه با خوانش غزل بوی نوروز



نوروز بر همه شما مبارک
#امیرحسین_مقدم
یکم فروردین ۱۴۰۳
.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بوی عیدی
به مناسبت نوروز ۱۴۰۳

تقدیم به جان باختگان خیزش انقلابی
#زن_زندگی_آزادی




شعر و صدای امیرحسین مقدم


https://t.me/Betelgeuse_grope
بوی عیدی
تقدیم به جان باختگان انقلاب مهسا




عید نوروز آمد اما بوی باران پس کجاست ؟
بوی توت و بوی کاغذهای الوان پس کجاست ؟

بوی ماهی دودی و سبزی پلو در شام عید
بوی عیدی های مادر ، لای قرآن پس کجاست ؟

بوی سیر هفت سین پر سر و سودای عشق
بوی مست سیب سرخ و ناب لبنان پس کجاست ؟

بوی غیرت بوی مردی بوی شورانگیز دوست
معرفت در کوچه های تنگ تهران پس کجاست ؟

عید نوروز آمد اما سفره هامان خالی است
بوی سحرانگیز و گرم و تازه نان پس کجاست ؟

عید نوروز آمد اما حال دلهامان خراب
در میان خانه هامان نوجوانان پس کجاست ؟

عید نوروز آمد اما جای مهسا خالی است
آخر آن نیکای زیبای غزل‌خوان پس کجاست ؟

بر زبان تبریک دارم در دلم صدغصه است
کو کیان ، پیرِفلک ، آن کودک جان پس کجاست ؟

شرم دارم من ، که می بینم در این نوروز نو
شرم دارم چشم زیبای جوانان پس کجاست ؟

آرزویم نیست چیزی غیر آزادی و عشق
عاشقان ، مام وطن ، معشوقم ایران پس کجاست ؟

کاوه کی می آید و برمی فروزد رایتش
آن درفش کاویان ، آن بیرق جان پس کجاست ؟

عید نوروز است و ضحاک زمان بر مسند است
کو فریدون وطن ، گرز گران جان پس کجاست ؟




#امیرحسین_مقدم
لحظاتی پس از تحویل سال ۱۴۰۳
چند رباعی



.

گر کنج لب یار، تودیدی ، من هم
نادیده از او تو بوسه چیدی ، من هم
این دلبر عیار ، عجب فرار است
بر گرد غبار او رسیدی ، من هم



#امیرحسین_مقدم





.

یک بوسه از آن چشم ترت میخواهم
یک سایه امن ، بر سرت میخواهم
حالا که خودت جواب آری دادی
این بار ترا ، از پدرت میخواهم




#امیرحسین_مقدم

 

.

شیراز تر از چشم تو شیرازی نیست
جز چشم تو هیچ چشم طنازی نیست
انقدر یکی به دو نکن با این دل
عشق است به جان هر دومان بازی نیست



#امیرحسین_مقدم



.

شیرینی لب های تو شورانگیز است
احساس خوشایند شب و پاییز است
دندان که به لب زدی مشخص گردید
چشمان جگردریده من هیز است


#امیرحسین_مقدم



.

درعشوه گری هر نفست طناز است
در فتنه گری یگانه و تک تاز است
تا چشم تو دیدم یه دل خود گفتم
چشمت هنر اهالی شیراز است




#امیرحسین_مقدم

 @amirhmoghaddam
در میخانه ببستند اگر ، باکی نیست
در میخانه به نیرو ، من و ما ، بگشاییم

همینطوری یهو . صبح جمعه ۲۴ فروردین ۴۰۳
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
یادگاری اخر سال
از بچه های سال دهم
و
گفتگو با پویا نجفیان
بازیگر نقش اول آخرین اثر زنده یاد
کیومرث پور احمد.

پویا دانش آموز خوبم در آن اثر نقش فرهاد را بازی می‌کرد


۱۲ . اردیبهشت . ۱۴۰۳
#امیرحسین_مقدم