پیر خرد یک نفس آسوده بود.
خلوت فرموده بود.
کودک دل رفت و دو زانو نشست ،
مست مست ...
گفت: تو را فرصت تعلیم ھست؟
گفت: ھست.
گفت که ای #خسته ترین رھنورد،
سوخته و ساخته ی گرم و سرد ،
بر رخت از گردش ایام گرد ،
چیست برازنده ی بالای مرد؟
گفت : #درد !
گفت: چه بود این ھمه دانندگی ،
راست ترین راستی زندگی؟
پیر که اسرار خرد خوانده بود ،
سخت در اندیشه فرو مانده بود.
ناگه از شاخه ای افتاد برگ ،
گفت : #مرگ !
(پاسخ پير خرد/هاشم جاويد)
خلوت فرموده بود.
کودک دل رفت و دو زانو نشست ،
مست مست ...
گفت: تو را فرصت تعلیم ھست؟
گفت: ھست.
گفت که ای #خسته ترین رھنورد،
سوخته و ساخته ی گرم و سرد ،
بر رخت از گردش ایام گرد ،
چیست برازنده ی بالای مرد؟
گفت : #درد !
گفت: چه بود این ھمه دانندگی ،
راست ترین راستی زندگی؟
پیر که اسرار خرد خوانده بود ،
سخت در اندیشه فرو مانده بود.
ناگه از شاخه ای افتاد برگ ،
گفت : #مرگ !
(پاسخ پير خرد/هاشم جاويد)