دکتر سرگلزایی drsargolzaei
38K subscribers
1.71K photos
95 videos
148 files
3.18K links
Download Telegram
#مقاله
#فست‌_فود_دانایی!

به دو جمله زیر دقت‌کنید:
«نوشتن، روشی برای ذخیره اطلاعات توسط علائم صوری است»
«نوشتن، روشی است برای ذخیره اطلاعات توسط علائم صوری»
هر دو جمله فوق یک معنا را می‌رسانند و از اجزای کاملاً مشابهی تشکیل‌شده‌اند، امّا مغز ما با دو جملهٔ فوق برخوردی کاملاً متفاوت‌دارد. جملهٔ اوّل، به دلیل قرار گرفتن «است» در انتها، مغز را مدّت طولانی‌تری در انتظار دریافت و ادراک پیام‌ می‌گذارد تا جملهٔ دوّم. مغز با جملهٔ دوّم «راحت‌تر» است.
همان‌طور که «اریک‌ برن» (روان‌پزشک کانادایی – آمریکایی) در کتاب «بعد از سلام چه می‌گویید؟» نوشته‌است مغز ما دچار «گرسنگی ساختار» یا Structure Hunger است.
مارگارت هافمان در کتاب «کوری خودخواسته» نیز این موضوع را به‌گونهٔ دیگری توضیح‌می‌دهد:
مغز ما از انتظار، تعلیق و سردرگمی می‌ترسد و در جستجوی امنیّت و آشنایی است، به‌این دلیل ما به‌سرعت از «نادانی» به «دانایی کاذب» می‌گریزیم. ما ترجیح‌می‌دهیم محیط را «به غلط» بشناسیم تا این‌که محیط را نشناسیم و غریبه باقی‌بمانیم تا فرصت کسب اطلاعات درست را به‌دست آوریم...

#دکترمحمدرضاسرگلزایی

برای مطالعه متن کامل مقاله بالا لطفا به لینک زیر در وب‌سایت دکتر سرگلزایی مراجعه فرمایید:

از اینجا بخوانید

#دکتر_سرگلزایی
#drsargolzaei

@drsargolzaei
#مقاله
#سه_شب_با_مادوکس

«ماتئی ویسنی یک» نمایش‌نامه نویس رومانیایی نمایش نامه کوتاه اما عمیقی دارد به نام «سه شب با مادوکس». در این نمایش‌نامه مهمان مرموزی وارد مهمانخانه یک شهر کوچک می‌شود و سه شب در شهر اقامت می‌کند.
صبح روز چهارم چند نفر از شهروندان در میکده‌ی این مهمان‌خانه مشغول گفت‌وگو با هم هستند؛ در این گفت‌و‌گو هر یک از این افراد ادعا می‌کند که مسافر مرموز که مادوکس نام دارد سه شب گذشته را با او گذرانده است، چنان که گویی مادوکس در این سه شب همزمان در چند جا حضور داشته؛ چند کار متفاوت انجام داده و چند نقش متفاوت ایفا کرده است!
ماتئی ویسنی یک در نمایش نامه سه شب با مادوکس ما را با نکته مهمی آشنا می‌کند:
مردمی ناامید و ملول که در انتظار معجزه‌ای برای بازیابی امید و زندگی هستند رویاها و آرزوهای دست نیافتنی خود را بر هر تازه وارد ناشناس «فرافکنی» می‌کنند؛ مهم این است که آن تازه وارد «وعده‌های مبهم و بزرگ» بدهد، وعده‌هایی آنقدر «گل و گشاد» که برای تمام فانتزی‌ها جا داشته باشد...

#دکترمحمدرضاسرگلزایی

برای مطالعه متن کامل مقاله بالا لطفا به لینک زیر در سایت دکتر سرگلزایی مراجعه فرمایید:

از اینجا بخوانید

#دکتر_سرگلزایی
#drsargolzaei

@drsargolzaei
#مقاله
#شکرانه_را_که_چشم_تو_روی_بتان_ندید!

فرانسیس بیکن (۱۶۲۶- ۱۵۶۱) فیلسوف و سیاستمدار برجسته بریتانیایی چهار منبع خطا در تفکر بشری را با عنوان «چهار بت» طبقه بندی کرد:
– بت‌های غار idols of the cave
– بت‌های قبیله idols of the tribe
– بت‌های بازاری idols of marketplace
– بت‌های نمایشی idols of the theater
* بت‌های غار، سوگیری‌هایی هستند که از تجربه شخصی ناشی می‌شوند مثلا اگر منزل و محل کار شما در منطقه‌ای از شهر واقع شده باشد که در آن منطقه پرخاشگری و بزهکاری فراوان است شما آمار پرخاشگری و بزهکاری را بیش از حد واقعی تخمین می‌زنید.
* بت‌های قبیله، سوگیری‌هایی هستند که از ماهیت انسان ناشی می‌شوند مثلا چون انسان زمین زیر پای خود را ثابت ادراک می‌کند و خورشید را در آسمان در حال حرکت می‌بیند هزاران سال تصور می‌کرد که خورشید به دور زمین می‌گردد.
* بت‌های بازاری، سوگیری‌های ناشی از معنای سنتی کلمات هستند. مثلا رواج ترکیب «قول مردانه» تلویحا این سوگیری را ایجاد می‌کند که مردان به تعهدات خود بیش از زنان پایبندند.
* بت‌های نمایشی، سوگیری ناشی از پذیرش کورکورانه فرامین مراجع قدرت یا اکثریت جامعه است. مثلا وقتی بخش زیادی از جامعه مدل لباس خاصی را به تن می‌کنند شما هم به پوشیدن آن مدل لباس گرایش بیشتری پیدا می‌کنید.
توجه به مدل «چهار بت» بیکن به ما کمک می‌کند که از فرو افتادن در برخی از این گودال‌ها پیشگیری کنیم...

#دکترمحمدرضاسرگلزایی

برای مطالعه متن کامل مقاله بالا لطفا به لینک زیر در سایت دکتر سرگلزایی مراجعه فرمایید:

از اینجا بخوانید

#دکتر_سرگلزایی
#drsargolzaei

@drsargolzaei
#مقاله

#روز_جهانی_کارگر (اول ماه می)

انتخاب اوّل ماه مِی به عنوان روز کارگر به این لحاظ بوده است که در چهارم ماه مه سال ۱۸۸۶، و در چهارمین روز اعتصاب و تجمع کارگران آمریکایی در شهر شیکاگو، پلیس به روی آنان آتش گشود که شماری کشته، عده‌ای مجروح و بعداً چهارتن نیز اعدام شدند. کارگران اعتصابی خواستار تعدیل شرایط کار و کاهش ساعات روزانه کار از ده ساعت به هشت ساعت بودند. قرار بود که اوّل ماه می ۱۸۸۶ در آمریکا کاهش ساعات کار به هشت ساعت در روز، به اجرا درآید که چنین نشد و در نتیجه، کارگران در گوشه و کنار این کشور دست به تظاهرات زدند و در یک‌هزار و دویست کارخانه و کارگاه، اعتصاب صورت گرفت.
این اعتراضات نتیجهٔ فوری دریافت نکردند، اما بعدها در سطح وسیع مؤثر واقع شدند. پس از آن، هشت ساعت کار در روز عُرف بسیاری از کشورها در سراسر جهان شد. از این رو این روز به عنوان روز تظاهرات، راهپیمایی، و سخنرانی انتخاب شد. در هند این روز همچنین روز معترضان سیاسی نیز هست.
در سال ۱۹۵۵ در کلیسای کاتولیک رومی، ۱ می به عنوان روز «قدیس یوسف کارگر»، نامزد مریم مقدس نامگذاری شد.
به مناسبت این روز مهم می‌خواهم به بحث «ارزش‌افزوده، فاصلهٔ‌طبقاتی و جنگ‌های ملّی-مذهبی» بپردازم.
طبقه‌کارگر (یا پرولتاریا) شامل کسانی است که از طریق کار‌کردن ارتزاق می‌کنند، در مقابل، طبقه سرمایه‌دار (یا بورژوا) کسانی هستند که سرمایه‌شان درآمد ایجاد می‌کند و مجبور نیستند برای ارتزاق کار کنند.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

برای مطالعه متن کامل‌ مقاله بالا لطفا به لینک زیر در وب‌سایت دکتر‌ سرگلزایی مراجعه فرمایید:

از اینجا بخوانید

#drsargolzaei

@drsargolzaei
#مقاله
#طریقیّت_موضوعیّت_سُنّت

اگر شما تصمیم داشته باشید از تهران به مشهد سفر کنید می توانید از مسیر مازندران به سوی خراسان رانندگی کنید و می توانید از مسیر سمنان به سوی خراسان برانید. در این مثال، آنچه برای شما “موضوعیّت” دارد رسیدن به مشهد است، مازندران یا سمنان “طریقیّت” دارند، بر اساس این که ذائقه و اولویت های شما چه باشند یکی از این مسیرها را انتخاب می کنید. شما می دانید که انتخاب مسیر سمنان یا مسیر مازندران حق شماست و هیچ کدام این دو مسیر “غلط” نیستند. اما اگر سال های سال از یکی از این دو مسیر حرکت کنید چنان به رانندگی در آن مسیر “عادت” می کنید که فکر کردن به “مسیر جایگزین” برایتان دشوار می شود چنان که آرام آرام به این نتیجه می رسید که “آن مسیر دیگر” انتخابی غلط است. چنانچه این باور آنقدر در شما شدید شود که اگر کسی بر خلاف آن سخن بگوید عصبی شوید باور شما تبدیل به “تعصّب” شده است. تکرار برای ما عادت ایجاد می کند و عادت برای ما تعصب می‌زاید.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی

برای مطالعه متن کامل مقاله بالا لطفا به لینک زیر در سایت دکتر سرگلزایی مراجعه فرمایید:

از اینجا بخوانید

#دکتر_سرگلزایی
#drsargolzaei

@drsargolzaei
#مقاله
#سفسطه‌_های_رادیویی

در تاکسی نشسته‌ام و رادیو روشن است. ابتدا در اخبار شرح مفصلی ارائه می‌شود از این‌که مردی در آریزونای آمریکا همسر و فرزندانش را کشته‌ است، بلافاصله پس از پایان این خبر، سرودی از رادیو پخش‌ می‌شود که در آن عبارت «ایران، بهشت روی زمین» پخش می‌شود. دو دقیقه رادیو روشن است، دو سفسطه برای فریب اذهان عمومی به‌کار برده‌ می‌شود.

سفسطه‌ها:

سفسطه اول، «سفسطهٔ دوراهی کاذب» یا False Dilemma است. در این سفسطه چنان نموده‌ می‌شود که در جهان فقط دو مسیر وجود دارد و تو باید تصمیم‌ بگیری این‌وری باشی یا آن‌وری! در این سفسطه که در صدا و‌ سیما مکرراً به‌ اجرا درمی‌آید، تو اگر «این‌طرفی» نباشی پس طرفدار امپریالیسم آمریکا هستی، راه سوم و چهارم و پنجمی وجود‌ ندارد!
در این سفسطه، سیاهی‌ها و تباهی‌های آمریکا برجسته می‌شود و بلافاصله ایران درمقابل آمریکا گذاشته‌ می‌شود، مثل‌ همین دو دقیقه: «مردی در آریزونا خانواده‌اش را کشت»، و بلافاصله پس از آن: «ایران، بهشت روی زمین»!
دومین سفسطه‌ای که دراین رسانه مکرراً مورد استفاده قرارمی‌گیرد «سفسطهٔ کلام دو‌پهلو» یا Equivocation Fallacy است. در این سفسطه چنان نموده می‌شود که اگر هیأت حاکمهٔ ایران و هیأت حاکمهٔ آمریکا با هم «تضاد منافع» دارند، پس‌ این دو گروه با هم «تضاد ذاتی و صفاتی» دارند. پس اگر آنجا بد اداره می‌شود، این‌جا خوب اداره می‌شود، در این‌جا تضاد، واژه‌ای است دو پهلو که از ایهام آن برای فریب ذهن استفاده شده‌ است.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

برای مطالعه متن کامل مقاله بالا لطفا به لینک زیر در سایت دکتر سرگلزایی مراجعه فرمایید:

از اینجا بخوانید

#دکتر_سرگلزایی
#drsargolzaei

@drsargolzaei
#مقاله
#سانسور_شایعه_و_سرمایه_اجتماعی

توان اقتصادی یک فرد تنها بستگی به مقدار اموال و املاک او ندارد، بلکه اینکه یک فرد چقدر در جامعه اعتبار و نفوذ دارد هم جزئی از توان اقتصادی است. به این بخش از توان اقتصادی، سرمایه اجتماعی (Social Capital) می‌گوییم.
همان‌طور که یک فرد علاوه‌ بر سرمایه اقتصادی، سرمایه اجتماعی دارد یک جامعه هم دارای سرمایه اجتماعی است. ایران از حیث سرمایه اقتصادی کشوری ثروتمند است اما از حیث سرمایه اجتماعی کشوری ضعیف است! ما کشوری داریم که جزو بزرگترین مخازن نفت و گاز طبیعی دنیاست، کشوری که از حیث اقلیمی و تاریخی پتانسیل‌های مهمی برای گردشگری دارد و از حیث جغرافیایی پل بین آسیای میانه و آب‌های آزاد و پل بین خاورمیانه و شبه‌ قاره هند است. اگر به رده بندی‌های جهانی توسعه نگاه کنید شگفت‌زده می‌شوید که چرا کشوری که با این پتانسیل‌ها باید در یک‌سوم بالای جدول قرار داشته‌ باشد، در یک‌سوم انتهایی جدول قرار دارد؛ پاسخ را باید در پایین بودن «سرمایه اجتماعی» این کشور دانست.

اعتماد عمومی:

مهم‌ترین عنصر در سرمایه اجتماعی «اعتماد عمومی» است. وقتی فضای اجتماعی سرشار از اعتماد است، آفرینش شغل و ثروت بالا می‌رود. چه وقت مردم یک جامعه به هم اعتماد دارند؟ وقتی که به صحت اخباری که از یکدیگر دریافت می‌کنند، باور داشته‌ باشند. بنابراین وقتی در روابط بین فردی‌مان فرض را بر دروغ بودن اخباری که از هم می‌شنویم، بگذاریم می‌توان گفت سرمایه اجتماعی‌مان از دست رفته‌ است. سانسور و شایعه، دو فرایندی هستند که سرمایه اجتماعی ما را به آتش می‌کشند. در فرایند سانسور، ما بخشی از واقعیت را انکار و کتمان می‌کنیم و در فرایند شایعه چیزی که واقعیت ندارد را به جای واقعیت می‌گذاریم.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی

برای مطالعه متن کامل مقاله بالا لطفا به لینک زیر در سایت دکتر سرگلزایی مراجعه فرمایید:

از اینجا بخوانید

#دکتر_سرگلزایی
#drsargolzaei

@drsargolzaei
#مقاله
#ساده‌_سازی_افراطی

در جلساتی که شرکت می‌کنم با دقت به گفتگوها گوش می‌دهم. وقتی صحبت از مشکلات کلان و مسائل اجتماعی می‌شود، اغلب ما دچار یک مشکل بزرگ می‌شویم؛ «ساده‌سازی افراطی». منظور من از ساده‌سازی افراطی تلاش برای پیدا کردن یک «مدل خطی» برای مشکلات است. ذهن ما در برخورد با مسائل پیچیده دچار خستگی و سردرگمی می‌شود بنابراین ما تمایل داریم آن مسائل پیچیده را به شکل افراطی ساده کنیم تا «سهل الهضم و راحت الحلقوم» به‌نظر برسند!
البته برای حل هر مشکلی باید تا جایی که می‌توانیم آن را ساده کنیم، حشو و زوائد را کنار بگذاریم و آن را به مسائل ساده‌تر بشکنیم برای همین است که از عبارت «ساده‌سازی افراطی» استفاده می‌کنم.
ساده سازی افراطی شبیه این است که شما در هنگام بازی شطرنج، برای راحت کردن تصمیم‌گیری خود، بخش زیادی از صفحه شطرنج را نادیده بگیرید و با یک «دید تونلی» به صفحه نگاه کنید. درست است که با این کار با سرعت و سهولت بیشتری تصمیم می‌گیرید ولی خطای شما نیز به همان نسبت بالا می‌رود!
بسیاری از مدیران و تصمیم گیرندگان کشور ما دچار همین مشکل «ساده‌سازی افراطی» می‌شوند و به‌زعم خود برای حل یک مساله بزرگ و پیچیده راه حل ساده و قطعی پیدا می‌کنند!
سیاست‌های «پاندولی» و تغییرات سریع در قوانین و سیاست‌ها نتیجه چنین مدل ساده‌سازی است. وزیری به خیال خود یک «شاه کلید» پیدا می‌کند و چهار سال بعد وزیر بعدی شاه کلیدی پیدا می‌کند که یکصدوهشتاد درجه با راه حل قبلی زاویه دارد!

#دکترمحمدرضاسرگلزایی

برای مطالعه متن کامل مقاله بالا لطفا به لینک زیر در سایت دکتر سرگلزایی مراجعه فرمایید:

از اینجا بخوانید

#دکتر_سرگلزایی
#drsargolzaei

@drsargolzaei
#مقاله
#درسهایی_از_اریک_امانوئل_اشمیت

«اریک امانوئل اشمیت» متولّد ۲۸ مارس ۱۹۶۰ در لیون، نویسنده، نمایش‌نامه‌ نویس و فیلسوف فرانسوی است. نوشته‌های او به ۴۳ زبان دنیا منتشر شده و نمایش‌نامه‌های او در بیش از ۵۰ کشور روی صحنه رفته‌اند.
وی دکترای فلسفه دارد.
از اریک امانوئل اشمیت سه کتاب زیبا خوانده‌ام:
«خرده جنایت‌های زناشویی»، «سومویی که نمی‌توانست گنده شود» و «زمانی که یک اثر هنری بودم»
نمایش‌نامه درخشان «خرده جنایت‌های زناشویی» گرچه به‌ظاهر در باب پیچیدگی رابطه زناشویی است ولی به عقیده من بیشتر راجع به نسبی بودن حقیقت است. در طی این نمایش‌نامه مردی که به دلیل دچار شدن به فراموشی در بیمارستان بوده همراه همسرش به خانه باز می‌گردد و آن دو تلاش می‌کنند وقایعی که مرد فراموش کرده بازیابی کنند. اما در اثنای گفت‌وگوی آنها مکررا روایتی متفاوت از گذشته بازیابی می‌شود و هر روایت آنچنان مستدل به‌نظر می‌رسد که تا هنگامی که روایت آلترناتیو گفته نشده است حقیقتی قطعی به‌نظر می‌رسد.
شبیه این ماجرا در کتاب «انسان، جنایت، احتمال»، «نادر ابراهیمی» اتفاق می‌افتد. مردی همسرش را به قتل رسانده و چندین روایت از این قتل ارائه می‌شود. روایت‌ها به‌گونه‌ای یک در میان چیده شده‌اند و شما با خواندن یکی از داستان‌ها مرد را محکوم می‌کنید ولی با خواندن روایت بعدی به او حق می‌دهید و این تغییر عقیده چند بار اتفاق می‌افتد. من در تماشای فیلم مستند «کارت قرمز»، فیلم ارزشمند «مهناز افضلی» هم بارها این تغییر حکم را در ذهنم تجربه کردم و به سازندهٔ گران‌قدر فیلم گفتم که جدا از موضوع پرونده‌ای که در فیلم مورد کاوش قرار گرفت من این جنبه از فیلم‌تان را بسیار ارزشمند می‌دانم.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی

برای مطالعه متن کامل مقاله بالا لطفا به لینک زیر در سایت دکتر سرگلزایی مراجعه فرمایید:

از اینجا بخوانید

#دکتر_سرگلزایی
#drsargolzaei

@drsargolzaei
#مقاله
#چه_کسی_نمره_انضباط_بیست_میخواهد؟

ﺳﺎلﻫﺎ ﭘﻴﺶ، آن زﻣﺎن‌ﻛﻪ ﻣﻦ ﺷﺎﮔﺮد ﻣﺪرﺳﻪ ﺑﻮدم، اول ﻫﺮ ﺳﺎﻋﺖ درسی، ﭘﻴﺶ از آﻣﺪنِ ﻣﻌﻠﻢ، ﻣﺒﺼﺮِ ﻛﻼس وﺳﻂ ﺗﺨﺘﻪ‌ﺳﻴﺎه خطی میﻛﺸﻴﺪ و یک‌ﻃﺮف آن میﻧﻮﺷﺖ: «ﺧﻮبﻫﺎ» و ﻃﺮف دﻳﮕﺮ آن میﻧﻮﺷﺖ: «ﺑﺪﻫﺎ».
ﺑﻌﺪ از ﻧﻮﺷﺘﻦ اﻳﻦ دو ﺳﺮﻓﺼﻞ، ﻛﺎر ﻣﺒﺼﺮ اﻳﻦ ﺑﻮد ﻛﻪ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﻫﻤﻜﻼﺳﺎنش ﺑﺪوزد و «ﺧﻮب» را از «ﺑﺪ» ﺗﻤﻴﺰ دﻫﺪ و دو ﺳﺘﻮنِ روی ﺗﺨﺘﻪﺳﻴﺎه را ﭘﺮﻛﻨﺪ.
ﺗﻤﻴﺰدادن ﺧﻮبﻫﺎ از ﺑﺪﻫﺎ ﻛﺎر آﺳﺎنی ﺑﻮد: ﻫﺮﻛﺲ دﻫﺎن میﮔﺸﻮد و ﺣﺮف می‌زد ﺑﺪ ﺑﻮد و ﻫﺮﻛﺲ دﻫﺎن میﺑﺴﺖ و ﺧﺎﻣﻮش ﺑﻮد ﺧﻮب ﺑﻮد، ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺳﺎدگی!
اﻳﻦ ﻣﺎﺟﺮا، ﺑﺎ ﻫﻤﻪی ﺳﺎدگی‌اش، ﻧﻤﻮﻧﻪای ﺑﻮد از ﻃﺮز ﻓﻜﺮهای ﻛﻼن در ﺟﺎﻣﻌﻪی آن‌روز. ﺳﻜﻮت در ﺟﺎﻣﻌﻪ، ﺧﻮب تلقی میﺷﺪ و ﮔﻔﺖوﮔﻮ، ﻫﻤ‌‌ﻬﻤﻪ و ﺳﺮوﺻﺪا، ﺑﺪ تلقی میﺷﺪ.
ﺷﻬﺮوﻧﺪ ﺧﻮب، ﺷﻬﺮوﻧﺪ ﻣﻄﻴﻊ و آرام و ﺳﺮﺑﻪزﻳﺮ ﺑﻮد ﻛﻪ ﺳﺮش ﺑﻪ ﻛﺎر ﺧﻮدش ﮔﺮم اﺳﺖ و ﭘﺎ از ﮔﻠﻴﻢ ﺧﻮﻳﺶ ﺑﻴﺮون نمیﻛﺸﻴﺪ و اﮔﺮ کسی اﻳﻦ اﻟﮕﻮ را رﻋﺎﻳﺖ نمیﻛﺮد و ﻛﻨﺠﻜﺎوی میﻛﺮد، ﺳﺆال میﭘﺮﺳﻴﺪ و ﭼﺎﻟﺶهای فکری اﻳﺠﺎد می‌کرد، آدم ﻣﺎﺟﺮاﺟﻮ و دردﺳﺮسازی تلقی می‌شد.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی

برای مطالعه متن کامل مطلب بالا لطفا به لینک زیر در وب‌سایت دکتر سرگلزایی مراجعه فرمایید:

از اینجا بخوانید

#دکتر_سرگلزایی
#drsargolzaei

@drsargolzaei
#مقاله
#تفکر_صفر_یا_صد_در_مواجهه_با_یک_فرهنگ

کتاب «عطر سنبل-عطر کاج» خاطرات خانم «فیروزه جزایری» است، زنی خوزستانی که در هفت سالگی همراه خانواده به آمریکا مهاجرت کرده و در این کتاب از تقابل فرهنگ ایرانی با فرهنگ آمریکایی سخن گفته است.
گرچه خاطرات این کتاب مربوط به یک فرد، یک خانواده یا حداکثر یک نسل از ایرانیان مهاجر است، اما به اعتقاد من این کتاب منبع ارزشمندی است از نحوه مواجهه ایرانیان با غرب به‌طور عام و با ایالات متحده آمریکا به‌طور خاص؛ بنابراین از این حیث مخزن اطلاعات ارزشمندی است در باب روان‌شناسی اجتماعی ایرانیان.
در این کتاب می‌بینیم که خانوادهٔ فیروزه مواجهه‌ای «صفر-صدی» با فرهنگ آمریکایی دارند: از یک سو هر هفته به «دیسنی لند» می‌روند و از سوی دیگر لب به «هات داگ» نمی‌زنند زیرا ترجمه تحت اللفظی آن برایشان مفهوم «سگ داغ» را تداعی می‌کند، از سویی همه کنسروهای غذایی را امتحان می‌کنند و از طرف دیگر برای تسلط به زبان انگلیسی تلاش نمی‌کنند!
این طرز مواجهه خانوادهٔ فیروزه، یادآور مواجههٔ «صفر-صدی» ایرانیان با غرب است که از طیفی بین «غرب‌زدگی» تا «غرب‌ستیزی» نوسان می‌کند.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

برای مطالعه متن کامل مطلب بالا لطفا به لینک زیر در وب‌سایت دکتر سرگلزایی مراجعه فرمایید:

از اینجا بخوانید

#دکتر_سرگلزایی
#drsargolzaei

@drsargolzaei
#مقاله
#بیسوادی_فضیلت_نیست

در راهروی هواپیما پیش می‌روم تا به صندلی‌ام برسم. جلوی من یک خانم عرب دنبال صندلی‌اش می‌گردد. مهمان‌دار صندلی‌اش را به او نشان می‌دهد و می‌گوید: «اجلس!» به مهمان‌دار هواپیما می‌گویم که ایشان خانم هستند و به جای اجلس باید بگوید «اجلسی»، مهمان‌دار با بی‌اعتنایی می‌گوید: «خوب! اجلسی!» که یعنی « چه فرقی می‌کند حالا؟!»
من با خودم فکر می‌کنم وقتی بیشترین مسافران خارجی پروازهای مشهد عرب هستند نباید این شرکت‌های هواپیمایی حداقل سی کلمه اولیه و ضروری را به مهمان‌داران‌شان بیاموزند؟!
روی صندلی‌ام که می‌نشینم مسافر بغلی‌ام از مهمان‌دار دیگری می‌پرسد: «چرا این‌‌قدر تأخیر داشت این پرواز؟»، مهمان‌دار جواب می‌دهد: «از مقصد تأخیر داشت»، منظورش از «مقصد» همان «مبدأ» است! می‌فهمم که مشکل بلد نبودن زبان خارجی‌ها نیست، زبان رایج خودمان هم مهجور است!
از یک آژانس هواپیمایی بلیط می‌خرم، بلیط را برایم ایمیل می‌کنند، عنوان فارسی ایمیل غلط املایی دارد، از دو کلمه عنوان یکیش غلط است! متن بلیط به‌زبان انگلیسی است و در اولین نگاه من سه غلط املایی دارد! به صادرکننده بلیط تلفن می‌زنم و می‌گویم متن بلیط غلط دارد، می‌گوید:

«ما این متن را از روی متن فلان شرکت هواپیمایی ترکیه‌ای برداشته‌ایم» .

می‌گویم: «سرکار خانم، مرجع درستی واژه‌های انگلیسی که شرکت‌های ترک نیستند، شما متن را در نرم افزار word هم که بزنید غلط‌ها را به شما نشان می‌دهد!»، با عصبانیت پاسخ می‌دهد: «شما چه کار به غلط‌های متن بلیط دارید، اسم شما و تاریخ و ساعت پروازتان که درست است!»

دوستی دارم که مهندس مکانیک است و بسیار باهوش و دقیق اما هروقت برایم پیامک می‌زد (با حروف فارسی) در هر پیامکش حداقل یک غلط املایی داشت! بررسی کردم دیدم دچار «خوانش پریشی» (dyslexia) است و خودش خبر ندارد! چطور می‌شود یک نفر تا مدرک کارشناسی پیش برود و «خوانش‌پریشی»اش کشف نشده باشد؟! وقتی غلط‌گویی و غلط نویسی برای‌مان عادی شود طبیعی است که درجات خفیف و حتی متوسط خوانش‌پریشی را تشخیص ندهیم!

#دکترمحمدرضاسرگلزایی

برای مطالعه متن کامل مقاله بالا لطفا به لینک زیر در سایت دکتر سرگلزایی مراجعه فرمایید:

از اینجا بخوانید

#دکتر_سرگلزایی
#drsargolzaei

@drsargolzaei
#مقاله

چاپ مقاله دکتر سرگلزایی در مجله Common Ground

#drsargolzaei

@drsargolzaei
#مقاله
#پیش‌_شرط_گفتگوی_تمدنها

نزدیک به ۲۰ سال پیش، زمانی که پروژه «گفتگوی تمدن‌ها» در ایران راه‌اندازی شده‌بود و سازمان‌ها و ستادها و بودجه‌هایی نیز برای این پروژه اختصاص یافته‌بودند.

من در چند سخنرانی این مساله را مطرح کردم که ورود به گفتگوی تمدن‌ها مقدماتی دارد که ما هنوز آن مقدمات را طی نکرده‌ایم. چگونه ممکن است ما با یک استاد ژاپنی «ذن بودیسم» یا یک مربی نپالی «ویپاسانا» به گفتگو بنشینیم در حالی‌که هنوز در رساله‌های عملیه فقهی ما «کافر» در کنار «بول» و «غائط» در فهرست نجاسات قراردارد!! در آن‌زمان می‌گفتم پیش از آن‌که ما به جهانیان اعلام‌کنیم که برای گفتگو با شما آماده‌ایم باید به‌یک «گفتگوی درونی» بپردازیم و تکلیف خودمان را با مباحثی چون «دین اقلی و دین اکثری»؛ «ذاتی و عرضی در دین» و «دین اخلاق‌محور و دین مناسک‌محور» روشن‌کنیم.

پیش از این‌هم در مقاله‌ای با عنوان دین و اخلاق به این موضوع پرداخته‌بودم که گفتگوی تمدن‌ها تنها در یک «گفتمان برون‌دینی» مقدوراست زیرا اگر قرارباشد هر یک از گفتگوکنندگان در «موضع ایمان» قرار داشته‌باشد، هر نقد و پرسشی می‌تواند «وضعیت امن» این مومن را ناامن کند و نتیجه ناامنی هم به‌طور طبیعی ترس و خشم است، بنابراین تعجبی ندارد که فرد مومن در برابر فرد پرسش‌گر دچار واکنش «گریز – ستیز» گردد. دیگر این‌که گفتگوی حقیقی زمانی به‌وقوع می‌پیوندد که شما در «جایگاه دانندگی» نباشید بلکه پژوهش‌گر و جستجوگر و طالب دانایی باشید.

هنگامی‌که دو طرف گفتگو خود را در موضع «حق» می‌دانند و در مقام وعظ و پند و درس قراردارند ما به‌جای «دیالوگ»، دو «منولوگ موازی» را داریم که تا بی‌نهایت پیش می‌روند و هرگز به‌هم نمی‌رسند.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی

برای مطالعه متن کامل مطلب بالا لطفا به لینک زیر در وب‌سایت دکتر سرگلزایی مراجعه فرمایید:

از اینجا بخوانید

#دکتر_سرگلزایی
#drsargolzaei

@drsargolzaei
#مقاله
#کارمند_شریف_اداره_سلاخی!

ابتدا اسرای لهستانی را به اردوگاه های کار اجباری می فرستاند. بعد نوبت به یهودی ها رسید. زن و مرد در این اردوگاه ها به کار طاقت فرسا می پرداختند و حداقل جیره غذایی را دریافت می کردند. وقتی بیمار و ناتوان می شدند به "حمام" فرستاده می شدند. در این حمام ها گاز سمی استنشاق می کردند و ظرف چند دقیقه بدون صرف فشنگ جان می دادند. سپس جنازه ها را در کوره ها می سوزاندند، "تمیز ترین" شکل کشتار! 
چه کسی این سیستم "تمیز" را راهبری می کرد؟ "آدولف #آیشمن" مهندس آلمانی که مأمور طراحی سیستم "راه حل نهایی"
(Final Solution)
شده بود.
وقتی در ۱۹۴۵ متفقین برلین را محاصره کرده بودند #هیتلر خودکشی کرد، اما هیتلر به تنهایی جنایات خود را سازماندهی نمی کرد، جمعی از "نوابغ آلمان" با او همراهی می کردند: گوبلز، گورینگ، هیملر و آیشمن نمونه هایی از این "نوابغ مومن به پیشوا" بودند. بخشی از آنها در دادگاه جنایات جنگی نورنبرگ محاکمه شدند ولی تعدادی از آنها به نقاط دور دنیا همچون آمریکای جنوبی گریختند و با هویت جعلی سال ها به زندگی مخفی ادامه دادند. آیشمن جزو آنان بود. او سال ها پس از پایان جنگ دستگیر شد و به "اورشلیم" فرستاده شد.
پژوهشگران برجسته ای به مطالعه پرونده آیشمن پرداختند. آنها کنجکاو بودند ببینند وضعیت روانی کسی که مرگ هزاران انسان بی گناه را مدیریت کرده چگونه است.
یکی از معروف ترین کسانی که پرونده آیشمن را بررسی کرد #هانا_آرنت بود. هانا آرنت (۱۹۷۵- ۱۹۰۶) دکترای فلسفه خود را در ۱۹۲۹ زیر نظر "کارل یاسپرز" روانپزشک و فیلسوف آلمانی در دانشگاه هایدلبرگ اخذ کرد. پس از به قدرت رسیدن نازی ها مدتی توسط گشتاپو دستگیر شد ولی سپس به آمریکا گریخت. او اولین زن استاد در دانشگاه پرینستون بود. هانا آرنت در زمان محاکمه آیشمن مقالاتی را برای مطبوعات می نوشت که بعدأ در کتاب "آیشمن در اورشلیم" جمع آوری و منتشر شدند.
نتیجه تحقیقات پژوهشگرانی برجسته در سطح آرنت این بود:

* آیشمن هیچگونه بیماری روانی نداشت. او نه نسبت به لهستانی ها و نه نسبت به یهودیان هیچ خاطره بد یا کینه ای نداشت.
* آیشمن در تمام سال های مدرسه و دانشگاه فردی منضبط، قانون مند، وظیفه شناس و "نمونه" بود!
* آیشمن هیچ سابقه شخصی از پرخاشگری و خشونت نداشت و در خانواده و دوستان به عنوان فردی معاشرتی، مهربان و گرم شناخته می شد!
* آیشمن اعتقاد داشت که به عنوان یک "تکنوکرات" به "وظایفش" عمل کرده است، "سیستمی" که در آن کار می کرد "مأموریتی" را به او محول کرده بود و او هم به بهترین نحو مأموریت را "مهندسی" کرده بود!

در جنایات بزرگ و نظام مند، به دنبال شخصیت های ضد اجتماعی
(Antisocial Personality)
نگردید، شاگرد اول هایی با معدل بالا و نمره انضباط بیست بدنه ماشین های سرکوب را می سازند و نوابغ خودشیفته (Narcissistic) این کارمندان شریف، وظیفه شناس و مطیع را به "انجام وظیفه" مکلّف می کنند!
جنایت های سازمان یافته و کلان زمانی محقق می شوند که "جنایت" تبدیل به "وظیفه" شود!
شعبده رهبران توتالیتر همچون هیتلر، استالین و مائو این است که جنایت را تبدیل به تکلیف می کنند!


#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

#drsargolzaei

@drsargolzaei
#مقاله
#نقصهای_فردی_و_مسئولیت_اجتماعی

همه ما انسان‌ها نقص هایی داریم. برخی از این نقص‌ها جسمانی هستند، برخی روانی و برخی اخلاقی.
لازم است هر فردی این «پاشنه آشیل» یا «چشم اسفندیار» خود را بشناسد تا از آن سوراخ بارها گزیده نشود اما بعضی افراد آگاهی به این پاشنه آشیل در خودشان یا دیگران را تبدیل به مانعی می‌کنند در برابر کنش اجتماعی. گویا این افراد اعتقاد دارند که تنها افراد کامل و بی‌نقص دارای مسئولیت اصلاح و ارتقاء اجتماع هستند! اما من باور دارم که رشد روانی و مشارکت اجتماعی جدایی‌ناپذیر و در‌هم‌تنیده‌اند. معتکف صومعه سکوت شدن با این توجیه که من تا خود را تزکیه نکرده‌ام حق ندارم به دیگران اعتراض کنم همان‌قدر آسیب‌رسان است که غرق شدن در رودخانه پرتلاطم فعالیت سیاسی و اجتماعی با این توجیه که در این شرایط فرصتی برای خودسازی معنوی و درمان روان‌شناختی نیست.
«اینیاتسیو سیلونه» نویسنده مبارز ایتالیایی در کتاب «نان و شراب» (با ترجمه محمد قاضی) دو فرد را در مقابل هم می‌نشاند که هر کدام در یکی از این دو آسیب فرو غلطیده است...

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روان‌پزشک

برای مطالعه متن کامل مقاله بالا لطفا به لینک زیر در سایت دکتر سرگلزایی مراجعه فرمایید:

از اینجا بخوانید

#مسئولیت #مسئولیت_اجتماعی‌
#دکتر_سرگلزایی
#drsargolzaei

@drsargolzaei
#مقاله
یونگ و فاشیسم

زمانی که فاشیست ها در آلمان و اتریش روی کار آمدند، کار گوستاو یونگ به قدرت رسیدن آن‌ها را یک پدیده‌ی مذهبی دانست و اسم این پدیده را مذهب اوباش نهاد!
فاشیست‌ها بر شانه‌های اوباش سوار می‌شوند:
تکنیک موفقیت آن‌ها این است که یک مذهب جدید خلق می‌کنند، مذهبی که در آن اطاعت از پیشوا تنها شرط رستگاری است!
در مذهب خلق شده توسط فاشیست‌ها، برخلاف اغلب مذاهب رایج عالم، نیازی به پرهیزکاری، پارسایی، درون‌نگری و ارتباط شخصی با الوهیت وجود ندارد. همه آئین مذهبی در مناسک جمعی و با شور و غلیان هیجانات صورت می گیرد:
مراسم رژه، گردهمایی‌های عظیم خیابانی، تکان دادن پرچم‌ها و به بازو بستن بازوبند‌هایی که عضویت در آئین پیشوا را نشان می‌دهند.
اوباش کسانی هستند که فاقد یک هویت فردی و یک نظام ارزشی درونی هستند. آن‌ها نه تمایل به پارسایی و انضباط دارند و نه توان درون‌نگری و گوشه‌گیری و اعتکاف. پس برای چنین کسانی که همیشه دچار احساس گناه و احساس حقارت عمیق بوده اند مذهب فاشیست‌ها نور امید رستگاری است: به جای سکوت شعار بدهید و فریاد بزنید، به جای تنهایی برای شما اعتکاف گروهی فراهم می کنیم و به جای ارتباط درونی با الوهیت، یک ارتباط جمعی با پیشوا را به شما پیشنهاد می‌کنیم. فاشیست‌ها به اوباش اعتمادبه‌نفس می‌دهند، به آن ها وعده تعمید و رستگاری می دهند و این همان چیزی است که اوباش به آن نیاز دارند.
این چنین است که فاشیست‌ها به راحتی لشگری از اوباش فراهم می‌آورند، لشگری که خشونت را عبادت می‌داند و همچون یک ماشین غول‌پیکر ارعاب و سرکوب به پیش می‌رود.
هیتلر راجع به نژاد بسیار حساس است اما آموزه‌ی نژادی او پر از تناقض و به لحاظ علمی بی‌اساس است. مفهوم نژاد هرگز تعریف نمی شود. مردم، نژاد، قبیله، گونه و ملت تقریبأ به یک معنا به کار می‌روند! گرچه او مساله‌ی نژادی را "کلید تاریخ جهان" می‌داند، واقعیات زیست شناسی و ژنتیک ربطی به او ندارند. نظریه او منحصرأ در خدمت تبیین و توجیه نفرت و تعصب پیروانش نسبت به "دیگران" قرار دارد. 
همچنین است یهودی‌ستیزی هیتلر: هیتلر همه دشمنانش را بدون استثناء یهودی می‌داند. دموکراسی و جامعه‌ی ملل، صلح طلبی، مارکسیسم و هنر مدرن همه از ابداعات یهودیت بین‌المللی هستند! به همین دلیل بین اوباش و پیشوا یک تفاهم عمیق ایجاد می‌شود. هیتلر علیه همه نهادهای مدرن اعلام جنگ می‌کند، نهادهایی که برای اوباش غیر قابل درک و ثقیل هستند، پس هیتلر به اوباش این پیام را می‌دهد: آن چه برای شما غیر‌قابل‌فهم است بد است، نابودش کنید!

#حزب_نازی در انتخابات ۱۹۳۲ پیروز شد، در ۱۰ می ۱۹۳۳ مراسم کتاب‌سوزان در برلین برگزار شد و در ۱۱ آوریل ۱۹۳۳ "پاکسازی" موزه ها و گالری ها آغاز شد! هیتلر در ۱۹۳۹ کشور آلمان را وارد جنگی بد سرانجام کرد. جنگی که پس از ۶ سال تخریب و کشتار با نابودی کشور و خودکشی پیشوا پایان یافت!

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

پی نوشت:

منبع اطلاعات فوق کتابهای زیر هستند:

۱- اندیشه یونگ- ریچارد بیلسکر-ترجمه حسین پاینده- انتشارات آشیان
۲- هنر مدرنیسم- ساندرو بکولا- ترجمه رویین پاکباز و همکاران - انتشارات فرهنگ معاصر

@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#مقاله
#دین_واخلاق-قسمت اول

۱- حدود پانزده سال پیش گزارشگری از یک نشریه مذهبی به من تلفن زد و خواستار وقتی برای مصاحبه شد. آن روزها به ندرت به اصحاب رسانه "نه" می گفتم ولی وقتی موضوع مصاحبه را پرسیدم به این یکی "نه" گفتم. قرار بود من راجع به "گریه" از دیدگاه روانپزشکی نظر بدهم! با توجه به این که این نشریه را یک نهاد مذهبی منتشر می کند، حدس زدم که قرار است از من حرف هایی بیرون بکشند به نفع گریه کردن! به همین دلیل حاضر به مصاحبه نشدم. اما گویا گردانندگان ماهنامه ی مذکور اصرار بر این مصاحبه داشتند، بنابراین کسی را که حق استادی به گردن من داشت پیدا کردند و او را واسطه کردند و من به ناچار پای این مصاحبه نشستم. همان طور که حدس زده بودم گزارشگر این مجله مأموریت داشت از من "اعتراف بگیرد" که گریه برای سلامت روان مفید است و خنده برای سلامت روان مضر! از آن جا که قبلأ خودم را برای چنین موضوعی آماده کرده بودم در مقابل تلاش های او جاخالی های هوشمندانه ای دادم و او به هدف خود نرسید. ولی وقتی ماهنامه مذکور از زیر چاپ درآمد ونسخه ای از آن به دست من رسید از تعجب و البته خشم یخ کردم! کل مقاله تحریف شده بود! آن چه می خواستند من بگویم و نگفته بودم را با پر رویی تمام از قول من نقل کرده بودند! از همه فاجعه بارتر این عبارات بود که با تیتر بزرگ چاپ شده بود : 
دکتر سرگلزایی (روانپزشک) می گوید گریه باعث افزایش نور چشم می گردد! گردانندگان مجله مذکور  با زیر پا گذاشتن تمام اصول اخلاق حرفه ای، اخلاق مدنی و حتی اخلاق دینی خودشان، برای رسیدن به هدفشان حیثیت علمی مرا خرج کرده بودند.
۲- در هواپیما نشسته ام. روزنامه را ورق می زنم از جلسه شورای شهر تهران راجع به لایحه هزینه کردن پنج میلیارد تومان برای مراسم اربعین گزارشی چاپ شده است. یکی از اعضای شورای شهر می گوید: "برخی پیمانکاران شهرداری شش ماه است پول خود را دریافت نکرده اند و تزریق یک تا دو میلیارد تومان تأثیر زیادی در زندگی کارگران آن ها دارد."
عضو دیگر شورای شهر گفته است: "پنج میلیارد تومان مبلغ ناچیزی برای مراسم اربعین است."

شاید به نظر بیاید این دو رویداد ربطی به هم ندارند ولی من ارتباط مهمی بین این دو پیدا می کنم: "دین و اخلاق". 
برخی صاحب نظران گفته اند هر دین سه بخش دارد: 
عقاید دینی، مناسک دینی و اخلاق دینی.
عقاید دینی شامل باورهای هسته ای یک دین است مثلا اعتقاد به یک خدا یا اعتقاد به چند خدایی، باور به بهشت و جهنم یا باور به تناسخ.
مناسک دینی شامل رفتارهای آئینی یک دین است مثل آئین های تیرگان و مهرگان برای زرتشتیان، عید پاک و کریسمس برای مسیحیان و اعیاد فطر و قربان برای مسلمانان و رفتارهای آئینی که در هر کدام از ادیان در این مناسبت ها صورت می گیرند.
اخلاق دینی شامل چهارچوب های درست و غلط و امر و نهی مربوط به آن هاست. مثلأ در بعضی ادیان قربانی کردن حیوانات حرام است و در ادیان دیگر مباح و حتی در مواقعی واجب است، یا در بعضی از ادیان چند همسری ممنوع است در حالی که در ادیان دیگر مجاز است.
یک بحث مهم در فلسفه ی دین این است که کدام یک از این سه وجه، مهم ترین بخش یک دین است. درست است که این وجوه دین با همدیگر در تعامل و تبادل هستند اما اگر در شرایطی قرار باشد دو تا از این وجوه در تقابل با هم قرار بگیرند وظیفه دینی متدینین چیست؟ 
در دو مثالی که در ابتدای این یادداشت آوردم شما با دینداری مناسک محور مواجه هستید. گزارشگر یا سردبیری که مصاحبه تحریف شده ای از مرا به خورد خوانندگانش داده بود متدینی بود که فضیلت های اخلاقی (صداقت و امانت داری) را فدای ترویج یک آئین (عزاداری و گریستن) کرده بود.
کسی نیز که رأی می دهد پنج میلیارد تومان از حساب شهرداری صرف انجام یک آئین مذهبی (مراسم اربعین) شود در حالی که اداء دین (پرداخت بدهی) معطل مانده، متدینی است که مناسک دینی را مقدم بر اخلاق دینی دانسته است.
حدیثی از امام ششم شیعیان (امام جعفر صادق) نقل شده است که به نفع اولویت اخلاق بر مناسک است: 
"لا تنظروا الی طول رکوع الرجل و سجوده، فان ذلک شئ اعتاده فلو ترکه استوحشه لذلک و لکن انظرو الی صدق حدیثه و اداء امانته"
(اصول کافی-کتاب الایمان و الکفر)
ترجمه:
[برای شناخت درستکاری کسی] به رکوع و سجود طولانی او نگاه نکنید زیرا چه بسا این رکوع و سجده طولانی، چیزی است که شخص به آن اعتیاد پیدا کرده. در این صورت اگر آن را ترک نماید [به دلیل ترک عادت] وحشت زده [و پریشان حال] گردد. [برای شناخت نیکی و درستکاری] به راستگویی و رعایت حقوق دیگران و ادای امانتش نگاه کنید [و آن را ملاک و معیار قرار دهید.]

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#مقاله
#دین_واخلاق-قسمت دوم

حتمأ متدینینی هم که مناسک دینی را مقدم بر اخلاق دینی می دانند متکی بر احادیث دیگری هستند بنابراین من این حدیث را از این بابت ذکر نکردم که بخواهم از گزاره های درون دینی به نفع اولویت اخلاق دینی بر مناسک دینی بهره ببرم بلکه ذکر این حدیث برای شفاف کردن این بود که از این دین می توان قرائت "اخلاق محور" نیز داشت ، چنان که از پیامبر اسلام هم نقل شده است که:
"انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق"  (مکارم الاخلاق)
"براستی که من برای کامل کردن فضیلت های اخلاقی مبعوث شده ام"
من به این "دلایل برون دینی" ، دین اخلاق محور را بهتر از دین مناسک محور می دانم:
۱- پذیرش و انجام مناسک دینی مبتنی بر پذیرش عقاید دینی است، در حالی که پذیرش اغلب فضیلت های اخلاق دینی همچون صداقت - امانتداری - خوشرویی و انصاف بر مبنای یک عقلانیت دورنگر (تفکر استراتژیک) نیز ممکن است و تردید های فلسفی در باب عقاید دینی منجر به تعلیق آن ها نمی شود، همان طور که از امام علی نقل شده است که:
"لوکنا لانرجوا جنه و لا نخشی نارا و لاثوابا و لا عقابا لکان ینبغی لنا ان نطلب مکارم الاخلاق فانها مما تدل علی سبیل النجاح"
(مستدرک الوسایل -ج11)
"اگر هم به بهشت امید و از دوزخ هراس نداشتیم و پاداش و کیفری در میان نبود باز هم طلب مکارم اخلاق را برمی گزیدم زیرا که تحصیل مکارم اخلاق راه پیروزی است"
۲- عقاید و مناسک دینی وجه اختلاف ادیان است در حالی که اخلاق دینی وجه توافق ادیان است. گرچه من از نگاه فرهنگی و روانشناسی، تنوع و تکثر (به قول ژان پیاژه
Diversity and Richness)
را برای تکامل فرهنگ بشری ضرورت می دانم اما تکیه زیاد و محور قرار دادن عقاید و مناسک دینی مانع صلح و هم کوشی جهانی است در حالی که دین اخلاق محور به صلح و هم کوشی جهانی و گفتگو و تعامل بین ادیان کمک می کند.
به باور من "نقد دین" اصولأ باید از منظر برون دینی صورت پذیرد در غیر این صورت ما با "نقدی جدی" مواجه نخواهیم بود بلکه با "شبه نقد" مواجه خواهیم بود. بنابراین، من دین اخلاق محور را عقلانی تر و مفیدتر از دین مناسک محور می دانم.

🔹 پی‌نوشت:
این یادداشت حدود هفت سال پیش نوشته و منتشر شده بود. بهانه‌ی بازنشر آن گوش کردن به درسگفتارهای محمدجواد اکبرین گرامی بود که به مناسبت ماه رمضان در کانال خود منتشر کرده است:
https://t.me/akbarein/1294
🔴 گرچه من امیدی به نجات انسان امروز با ریسمان‌های کهن ندارم اما امید دارم که بخشی از متدینین با تأمل و تدبر، دین‌داری اخلاقی‌تری پیشه کنند.
#مقاله

#روز_جهانی_کارگر (اول ماه می)

انتخاب اوّل ماه مِی به عنوان روز کارگر به این لحاظ بوده است که در چهارم ماه مه سال ۱۸۸۶، و در چهارمین روز اعتصاب و تجمع کارگران آمریکایی در شهر شیکاگو، پلیس به روی آنان آتش گشود که شماری کشته، عده‌ای مجروح و بعداً چهارتن نیز اعدام شدند. کارگران اعتصابی خواستار تعدیل شرایط کار و کاهش ساعات روزانه کار از ده ساعت به هشت ساعت بودند. قرار بود که اوّل ماه می ۱۸۸۶ در آمریکا کاهش ساعات کار به هشت ساعت در روز، به اجرا درآید که چنین نشد و در نتیجه، کارگران در گوشه و کنار این کشور دست به تظاهرات زدند و در یک‌هزار و دویست کارخانه و کارگاه، اعتصاب صورت گرفت.
این اعتراضات نتیجهٔ فوری دریافت نکردند، اما بعدها در سطح وسیع مؤثر واقع شدند. پس از آن، هشت ساعت کار در روز عُرف بسیاری از کشورها در سراسر جهان شد. از این رو این روز به عنوان روز تظاهرات، راهپیمایی، و سخنرانی انتخاب شد. در هند این روز همچنین روز معترضان سیاسی نیز هست.
در سال ۱۹۵۵ در کلیسای کاتولیک رومی، ۱ می به عنوان روز «قدیس یوسف کارگر»، نامزد مریم مقدس نامگذاری شد.
به مناسبت این روز مهم می‌خواهم به بحث «ارزش‌افزوده، فاصلهٔ‌طبقاتی و جنگ‌های ملّی-مذهبی» بپردازم.
طبقه‌کارگر (یا پرولتاریا) شامل کسانی است که از طریق کار‌کردن ارتزاق می‌کنند، در مقابل، طبقه سرمایه‌دار (یا بورژوا) کسانی هستند که سرمایه‌شان درآمد ایجاد می‌کند و مجبور نیستند برای ارتزاق کار کنند.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

برای مطالعه متن کامل‌ مقاله بالا لطفا به لینک زیر در وب‌سایت دکتر‌ سرگلزایی مراجعه فرمایید:

از اینجا بخوانید

#drsargolzaei

@drsargolzaei