کیست این آوای کوهستانی داوود با او
هُرم صدها دشت با او، لطف صدها رود با او

نیزه‌نیزه زخم با او، کاسه‌کاسه داغ با من
چشمه‌چشمه اشک با من، خیمه‌خیمه دود با او

ای نسیم آهسته پا بگذار سوی خیمه‌گاهش
گوش کن! انگار نجوا می‌کند معبود با او

هر که امشب تشنگی را یک سحر طاقت بیارد
می‌گذارد پا به یک دریای نامحدود با او

همرهان بار سفر بربسته‌اند انگار و تنها
تشنگی مانده است در این ظهر قیراندود با او

مرگ عمری پابه‌پایش رفت سرگردان و خسته
تا که زیر سایه شمشیرها آسود با او

از چه ای غم! قصه تنهایی‌اش را می‌نگاری
او که صدها کهکشان داغ مکرر بود با او

صبح فردا کوهساران شاهد میلاد اویند
سرخی هفتاد و یک خورشید خون‌آلود با او
#سعید_بیابانکی #شعر

🆔 @kashanefarda

▪️سرت اگرچه در آن روز رفت بر سر نی
▫️نخورد دشمنت اما، جوی ز گندم ری
#شعر #سعید_بیابانکی

🆔 @kashanefarda

▫️یک بار هم در یک جلسه شعر، خانمی این بیت حافظ :

اوقات خوش آن بود که با دوست به سر شد
باقی همه بی‌حاصلی و بی‌خبری بود

▪️را این‌گونه خواند:

اوقات خوش آن بود که با (دوست پسر !!) شد 😊
باقی همه بی‌حاصلی و بی‌خبری بود‌!
©️ توییتر #سعید_بیابانکی
#طنز

➡️ @kashanefarda

🔘 بَم لرزید

شکافت فرق زمین و سپیده‌دم لرزید
چه شد مگر که ستون‌های کاخ غم لرزید

مگر که مرثیه‌ای سر کند هزاران بند
خبر رسید به کاشان و محتشم لرزید

خبر چو نامه به بال کبوتران آویخت
سحر به سوی خراسان شد و حرم لرزید

چهل ستون دل اصفهان ترک برداشت
شنید چون که در آن سوی ارگ بم لرزید

«زدور باده به جان راحتی رسان ساقی»
کنون که خط فرودین جام جم لرزید

قلم به کار تغزل به دست شاعر بود
غزل به رنگ مصیبت شد و قلم لرزید

چنین که لرزه بر اندام آسمان افتاد
سرم تنم بدنم دامنم دلم لرزید

از این مصیبت، تنها شما نلرزیدید
فلک به جان عزیزانتان قسم، لرزید

دلم خراب خرابات نغمه‌ی بمی‌ات
به زیر خاک چه خواندی که زیر و بم لرزید

تمام نشریه‌ها صبح شنبه لرزیدند
خبر درشت و کوتاه بود …. بم لرزید ….
#سعید_بیابانکی #زلزله #بم #شعر

🆔 https://t.me/joinchat/AAAAAFizRvBG7BcCUYLsrQ

▪️چه بهاری است که آفت‌زده فروردینش
▫️و لجن می‌چکد از چارقد چرکینش

▪️چه بهاری است که می‌آید و زهرابه‌ی مرگ
▫️دم‌به‌دم می‌چکد از داس شقایق‌چینش

▪️چه بهاری است که جای گل و آواز و درخت
▫️خرمنی خرملخ انداخته در خورجینش

▪️چه بهاری است که در دایره‌ای از کف و خون
▫️چون گلی یخ‌زده پرریخته بلدرچینش

▪️داد از این کرگدن وحشی صحرا پیما
▫️یاد پاییز به‌خیر و کهر نوزینش

▪️ما که چون زاغچه‌ها سر خوش و خندان بودیم
▫️با زمستان و درختان بلور آجینش

▪️دست دهقان تبه‌کار تبرباران باد
▫️تا دگر بار اجابت نشود آمینش …!
#سعید_بیابانکی از مجموعه نه ترنج نه انار #شعر

🆔 https://t.me/joinchat/AAAAAFizRvBG7BcCUYLsrQ

🔘 آی تیغ بی‌حیا، شرم کن وضو بگیر

ای سجود باشکوه، وای نماز بی‌نظیر
ای رکوع سربلند، وای قیام سر به زیر

در هجوم بغض‌ها، ای صبور استوار
در میان تیرها، ای شکست‌ناپذیر

شرع را تو رهنما، عقل را تو رهگشا
عشق را تو سرپناه، مرگ را تو دستگیر

فرش آستانه‌ات، بوریایی از کرم
تخت پادشاهی‌ات دست‌باقی از حصیر

کاش قدر سال بود، آن شب سیاه و تلخ
آسمان تو غافلی زان طلوع ناگزیر

بعد از او نه من نه عشق از تو خواهم ای فلک:
یا ببندی‌ام به سنگ، یا بدوزی‌ام به تیر

دست بی‌وضو مزن بر ستیغ آفتاب
آی تیغ بی‌حیا، شرم کن وضو بگیر

لَختی ای پدر درنگ، پشت در نشسته‌اند
رشته‌های سرد اشک، کاسه‌های گرم شیر …
#سعید_بیابانکی #شعر

➡️ @kashanefarda

▪️سرت اگرچه در آن روز رفت بر سر نی
▫️نخورد دشمنت اما، جوی ز گندم ری
#شعر #سعید_بیابانکی

🆔 @kashanefarda

🔘 بَم لرزید

شکافت فرق زمین و سپیده‌دم لرزید
چه شد مگر که ستون‌های کاخ غم لرزید

مگر که مرثیه‌ای سر کند هزاران بند
خبر رسید به کاشان و محتشم لرزید

خبر چو نامه به بال کبوتران آویخت
سحر به سوی خراسان شد و حرم لرزید

چهل ستون دل اصفهان ترک برداشت
شنید چون که در آن سوی ارگ بم لرزید

«زدور باده به جان راحتی رسان ساقی»
کنون که خط فرودین جام جم لرزید

قلم به کار تغزل به دست شاعر بود
غزل به رنگ مصیبت شد و قلم لرزید

چنین که لرزه بر اندام آسمان افتاد
سرم تنم بدنم دامنم دلم لرزید

از این مصیبت، تنها شما نلرزیدید
فلک به جان عزیزانتان قسم، لرزید

دلم خراب خرابات نغمه‌ی بمی‌ات
به زیر خاک چه خواندی که زیر و بم لرزید

تمام نشریه‌ها صبح شنبه لرزیدند
خبر درشت و کوتاه بود …. بم لرزید ….
#سعید_بیابانکی #زلزله #بم #شعر

🆔 https://t.me/joinchat/AAAAAFizRvBG7BcCUYLsrQ

▪️سرت اگرچه در آن روز رفت بر سر نی
▫️نخورد دشمنت اما، جوی ز گندم ری
#شعر #سعید_بیابانکی

🆔 @kashanefarda

🔘 آی تیغ بی‌حیا، شرم کن وضو بگیر

ای سجود باشکوه، وای نماز بی‌نظیر
ای رکوع سربلند، وای قیام سر به زیر

در هجوم بغض‌ها، ای صبور استوار
در میان تیرها، ای شکست‌ناپذیر

شرع را تو رهنما، عقل را تو رهگشا
عشق را تو سرپناه، مرگ را تو دستگیر

فرش آستانه‌ات، بوریایی از کرم
تخت پادشاهی‌ات دست‌باقی از حصیر

کاش قدر سال بود، آن شب سیاه و تلخ
آسمان تو غافلی زان طلوع ناگزیر

بعد از او نه من نه عشق از تو خواهم ای فلک:
یا ببندی‌ام به سنگ، یا بدوزی‌ام به تیر

دست بی‌وضو مزن بر ستیغ آفتاب
آی تیغ بی‌حیا، شرم کن وضو بگیر

لَختی ای پدر درنگ، پشت در نشسته‌اند
رشته‌های سرد اشک، کاسه‌های گرم شیر …
#سعید_بیابانکی #شعر

➡️ @kashanefarda