کتابخانهٔ بابل
4.62K subscribers
267 photos
24 videos
2 files
479 links
■ نقد و بررسی کتاب در ایران

راه ارتباط:
@Beditor

وب‌سایت

www.babelbookreview.com

در اینستاگرام

instagram.com/BabelBookReview

در تلگرام

t.me/BabelBookReview
Download Telegram
Forwarded from بارو
صفحهٔ اینستاگرام بارو راه‌اندازی شد. لطفاً به اینستاگرام بارو بپیوندید و به دیگران هم معرفی کنید. در اینستاگرام بارو تصاویر و ویدئوهایی از نویسندگان و مترجمان منتشر خواهیم کرد و مطالب تصویری بیشتری خواهیم داشت.

اینستاگرام بارو:

instagram.com/baru.ir
بارو با همکاری کتابخانهٔ بابل منتشر کرد:
اذن دخول؛ زیارت‌نامه‌های خوف و پَرسه در نامکان
شاعر: امین حدادی

[کتاب را از اینجا دانلود کنید.]


Baru | Babel Review | Website
بارو با همکاری کتابخانهٔ بابل منتشر کرد:
اذن دخول؛ زیارت‌نامه‌های خوف و پَرسه در نامکان
شاعر: امین حدادی


منظومۀ اذل دخول را، جدای از الحاقیۀ آخر کتاب، ده زیارت‌نامه شکل می‌دهد؛ نه از آن دست که برای مکان‌های مقدس می‌نویسند، بلکه زیارت‌نامه‌هایی که از دیدار مکان‌های نفرینی ‌ــــ یا دست‌کم، بنابر آنچه من تجربه کرده‌ام، از دیدار فضاهای نامقدس‌ــــ شکل بگیرد.
در شعر فارسی ادراک شاعر همواره انباشته از تصاویر قدسی و ادبی است؛ برای ویران کردنِ این پهنه، چاره‌ای نداشتم جز به خدمت گرفتن امکانات خودِ آن. افسون‌زدایی از مکان با افسونی دیگر؛ این‌بار بدون منبع و به‌نحوی واژگونه: دعایی عمودی، از پایین به پایین‌تر؛ رو در رو.
ناگفته پیداست که از سنّتِ اذن دخول‌خوانی شیعی و ندبه‌خوانی یهودی و البته فرم گات‌ها و لحنِ برخوانی اوستا بهره برده‌ام پس نشانۀ کامیابی من ‌ــــ اگر کامیاب شده باشم‌ــــ این خواهد بود که خواننده خود رغبت کند که هر «اذن» را یک‌نفس و حتی به بانگ بلند برخوانی و اجرا کند. انگاری پای دیوار ندبه ایستاده باشی؛ رو به گنبدی مطلّا یا خیره به آستانِ ابرمال‌های غول‌آسا!

از مقدمهٔ شاعر


🧷 نسخهٔ الکترونیک کتاب ضمیمه است.

Baru | Babel Review | Website
کارگاه کتابخوانی کتابخانهٔ بابل به‌زودی جمع‌خوانی رمان مرشد و مارگریتا اثر میخائیل بولگاکف را که با ترجمهٔ عباس میلانی منتشرشده در نشرنو برگزار می‌کند.

در کارگاه کتابخوانی کتابخانهٔ بابل:

■ جمع‌خوانی آنلاین است و همه در داخل و بیرون ایران می‌توانند ثبت‌نام کنند.
■ کتاب از آغاز تا پایان هرروزه به‌تدریج تحلیل و بررسی می‌شود.
■ هر هفته پادکست‌های تحلیلی از کتاب ارائه می‌شود.
■ نکات ویرایشی و ترجمه‌ای مهم کتاب بررسی و ارائه می‌شود.
■ همهٔ حاضران می‌توانند در گفتگو مشارکت کنند.
■ مقالات و کتاب‌های مرتبط با کتابِ دوره معرفی و ارائه می‌شود.
■ ویدئوهای اختصاصی زیرنویس‌شده دربارهٔ کتاب ارائه می‌شود.
■ در جلساتِ جمع‌بندی متخصصان کتابِ دوره حضور خواهند داشت.
■ حتی‌الامکان با مترجم یا نویسندهٔ کتاب جلسهٔ مشترک خواهیم داشت.
■ جلسات صوتی، تصویری و حضوری نیز برگزار خواهد شد.
■ تعداد اعضا محدود است. اولویت با کسانی‌ست که پیش از دیگران ثبت‌نام کرده‌اند.
■ برای دسترس به محتوای صوتی و متنی دوره‌های پیش می‌توانید اقدام کنید.
■ ثبت‌نام رایگان نیست. شهریه‌ای برای هر دوره تعیین می‌شود. ضمناً هر کس که مایل باشد می‌تواند شهریهٔ بیشتری پرداخت کند. این پرداخت‌های داوطلبانه برای تداوم این دوره‌ها و کمک به اجرای باکیفیت‌تر هزینه خواهد شد. استثنائاً خوانندگانی که امکان پرداخت شهریه ندارند می‌توانند خصوصی با ما در میان بگذارند تا در دوره شرکت یابند.

برای ثبت‌نام در دورهٔ کتابخوانی، به صفحهٔ اینستاگرام «کتابخانه بابل» یا تلگرام ما [@Beditor] مستقیماً پیغام دهید.

TelegraminstagramWebsite
کتابخانهٔ بابل
‍ کارگاه کتابخوانی کتابخانهٔ بابل به‌زودی جمع‌خوانی رمان مرشد و مارگریتا اثر میخائیل بولگاکف را که با ترجمهٔ عباس میلانی منتشرشده در نشرنو برگزار می‌کند. در کارگاه کتابخوانی کتابخانهٔ بابل: ■ جمع‌خوانی آنلاین است و همه در داخل و بیرون ایران می‌توانند ثبت‌نام…
به درخواست مخاطبان، مهلت ثبت‌نام دورهٔ جمع‌خوانی آنلاین «مرشد و مارگریتا» اثر میخائیل بولگاکف تمدید شد. در این دوره متخصصان و کارشناسان نقد ادبی و ترجمه و ویرایش حضور دارند و در تحلیل ساختاری و زبانی و ویرایشی اثر دیگر شرکت‌کنندگان را همراهی می‌کنند.

برای دریافت اطلاعات دوره و ثبت‌نام روی این لینک کلیک کنید.

Babel Review
میراث‌دار ادبیات روس و روزگار سرخ استالین
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نویسنده: مهسا
زند

یک میراث‌دار رمان روسی در زمانه‌ی استالین چه باید بکند؟
او از یک طرف با میراث خود درگیر است: رمان‌های بلندی که از دل کتاب مقدس بیرون آمده‌اند، مسائل وجودی بشر را می‌کاوند، درگیری انسان‌ها با خدا، مذهب و گناه را در مرکز خود قرار می‌دهند و یک بازیگر اصلی دارند: «شیطان». شیطان همان تهدیدی است که باعث می‌شود شخصیت‌های رمان روسی به تقلا بیفتند، به سراغ گناه بروند یا از آن دوری کنند و در نهایت، داستان‌ها را به پیش ببرند. داستان‌هایی که یکی از نقاط اوج خود را در لحظاتی می‌یابند که ایوان کارامازوف روایت می‌کند: امتحان مسیح به دست شیطان.

از طرف دیگر این نویسنده، با شرایط سیاسی و اجتماعی زمان خودش درگیر است. اختناق، سرکوب ادبیات، نویسنده‌های چاپلوس و شکم‌پرست، مرگ، کشتار و آسایشگاه روانی. اینجا هم یک بازیگر اصلی وجود دارد: «بوروکراسی پلیسی» زمان استالین. همان چیزی که انسان‌ها را به درون خود می‌کشد و یا مجبورشان می‌کند انسان‌هایی چاپلوس و طمع‌کار باشند یا دیوانه و شیزوفرنیک. وضعیتی که نقطه‌ی اوجش دست‌نوشته‌هایی ممنوع‌اند که قرار است نسوزند و دوام بیاورند برای روزهای بعد از اختناق.

این وضعیت دوگانه، وضعیت میخائیل بولگاکف است و پاسخی که او به این وضعیت می‌دهد بسیار ساده و در عین حال خلاقانه است: قرار دادن شیطان در بوروکراسی پلیسی موسکو. شاید خیلی‌ها بگویند که با چنین ایده‌ی ساده و پیش‌پاافتاده‌ای نمی‌توان یک رمان بزرگ نوشت. حق با آنهاست اما نه زمانی که نویسنده‌ی این رمان بولگاکفی است که داستان را عالی روایت می‌کند، استاد استعاره است، طنز را خوب می‌شناسد، از کنایه، ماهرانه استفاده می‌کند، یک داستان پس‌زمینه‌ای جذاب – لحظات محاکمه و تصلیب مسیح – دارد که به تنه‌ی داستان اصلی بدوزد و در نهایت در فکر خلق شخصیتی است که قرار است پیروزمندانه از میراث روسی‌اش بیرون بیاید و تا ته ماجرا برود: یک زن جسور و عاشق.
مرشد و مارگریتا چنین رمانی است. با معرفی فضای بوروکراتیک ادبیات در زمان استالین شروع می‌شود، با محاکمه‌ی مسیح پیش می‌رود، سانسور را برجسته می‌کند و به جاهایی می‌رسد که حتی بدبین‌ترین خواننده‌ها هم نمی‌توانند آنرا زمین بگذارند و چیزی از آن یادشان نماند. رمان بولگاکف، یکی از بهترین پاسخ‌ها به این پرسش است که میراثمان را چگونه به شرایط سیاسی-اجتماعی‌مان بدوزیم؟


مرشد و مارگریتا (ویراست دوم) | میخائیل بولگاکف | ترجمۀ عباس میلانی | نشر نو


[برای ثبت‌نام در دورهٔ آنلاینِ جمع‌خوانی مرشد و مارگریتا، به صفحهٔ اینستاگرام «کتابخانه بابل» یا تلگرام ما [@Beditor] مستقیماً پیغام دهید.]

TelegraminstagramWebsite
در سه‌چهار سال اخیر کتاب‌ها را بیشتر از چه نسخه‌ای مطالعه کرده‌اید و از کدام بیشتر لذت برده‌اید؟
Anonymous Poll
76%
نسخهٔ چاپی
7%
نسخهٔ الکترونیک رسمی
9%
پی‌دی‌اف اسکن‌شدهٔ مجانی
8%
نسخهٔ صوتی
یولسیزِ جیمز جویس
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نویسنده: خورخه لوئیس بورخس
مترجم: مریم پوراسماعیل


من نخستین ماجراجو از جهانِ اسپانیایی‌زبانم که بر کرانه‌های کتاب جویس گام می‌نهد: بر کشوری تودرتو و سرسبز که پیشتر والری لاربو آن را درنوردیده و با دقت بی‌نقصِ یک نقشه‌بردار از تاروپودش طرح زده است (ان.ار.اف، جلد هیجدهم) اما من که اقامتم در سرحداتش سرسری و گذری بوده است باز به خطای ترسیمش دچار می‌شوم. با جوازی که تحسین و ستایشم به من اعطا می‌کند از آن خواهم گفت، با شعف گنگ سیّاحان کهن ـــ هنگام وصف سرزمینی تازه‌به‌چشم‌دیده با حال حیرت سرگردانی‌شان ـــ خواهم گفت که قصه‌هایشان از تداوم دوران آمازون‌ها و شهر سزارها واقعیت و خیال را به هم می‌آمیخت. اعتراف می‌کنم راهی به میان همهٔ هفتصد صفحه‌اش نگشوده‌ام، اعتراف می‌کنم تنها تکه‌هایی و پاره‌هایی خوانده‌ام، با این حال می‌دانم چیست، با همان یقینِ جسورانه و موجهی که اصرار می‌کنیم شهری را می‌شناسیم بی‌اینکه هرگز به پاداشش با همهٔ بسیار خیابان‌های آن آشنایی به هم رسانده باشیم.

[متن کامل را اینجا بخوانید: کلیک کنید.]


Babel Review
کارگاه کتابخوانی کتابخانهٔ بابل برگزار می‌کند: جمع‌خوانی رمان صد سال تنهایی اثر گابریل گارسیا مارکز. نسخهٔ جمع‌خوانی این کارگاه ترجمهٔ بهمن فرزانه است که در مؤسسهٔ انتشارات امیرکبیرِ سابق [نسخهٔ معتبرِ پیش از مصادرهٔ آن انتشارات] منتشر شده بود. نسخهٔ کنونی را به دلایل متعدد توصیه و استفاده نمی‌کنیم.

در کارگاه کتابخوانی کتابخانهٔ بابل:

■ جمع‌خوانی آنلاین است و همه در داخل و بیرون ایران می‌توانند ثبت‌نام کنند.
■ کتاب از آغاز تا پایان هرروزه به‌تدریج تحلیل و بررسی می‌شود.
■ هر هفته پادکست‌های تحلیلی از کتاب ارائه می‌شود.
■ نکات ویرایشی و ترجمه‌ای مهم کتاب بررسی و ارائه می‌شود.
■ همهٔ حاضران می‌توانند در گفتگو مشارکت کنند.
■ مقالات و کتاب‌های مرتبط با کتابِ کارگاه معرفی و ارائه می‌شود.
■ ویدئوهای اختصاصی زیرنویس‌شده دربارهٔ کتاب ارائه می‌شود.
■ در جلساتِ جمع‌بندی متخصصان کتابِ دوره حضور خواهند داشت.
■ حتی‌الامکان با مترجم یا نویسندهٔ کتاب جلسهٔ مشترک خواهیم داشت.
■ جلسات صوتی، تصویری و حضوری نیز برگزار خواهد شد.
■ تعداد اعضا محدود است. اولویت با کسانی‌ست که پیش از دیگران ثبت‌نام کرده‌اند.
■ برای دسترس به محتوای صوتی و متنی دوره‌های پیش می‌توانید اقدام کنید.
■ ثبت‌نام رایگان نیست. شهریه‌ای برای هر کارگاه تعیین می‌شود. ضمناً هر کس که مایل باشد می‌تواند شهریهٔ بیشتری پرداخت کند. این پرداخت‌های داوطلبانه برای تداوم این کارگاه‌ها و کمک به اجرای باکیفیت‌تر هزینه خواهد شد. استثنائاً خوانندگانی که امکان پرداخت شهریه ندارند می‌توانند خصوصی با ما در میان بگذارند تا در کارگاه شرکت داده شوند.

برای ثبت‌نام در کارگاه کتابخوانی، به صفحهٔ اینستاگرام «کتابخانه بابل» یا تلگرام ما [@Beditor] مستقیماً پیغام دهید.

TelegraminstagramWebsite
به درخواست مخاطبان، مهلت ثبت‌نام کارگاه تحلیل و جمع‌خوانی آنلاین صد سال تنهایی اثر گابریل گارسیا مارکز تمدید شد. در این کارگاه متخصصان و کارشناسان نقد ادبی و ترجمه و ویرایش حضور دارند و در تحلیل ساختاری و زبانی و ویرایشی اثر دیگر شرکت‌کنندگان را همراهی می‌کنند.

برای دریافت اطلاعات دوره و ثبت‌نام روی این لینک کلیک کنید.

Babel Review
تاریخِ اوهام
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نویسنده: علی شاهی


جادوگری ناشناس وارد شهری می‌شود، با سروصدای زیاد توجه مردم را برمی‌انگیزد و همه را در میدان اصلی شهر جمع می‌کند. به مردم می‌گوید جادوی من می‌تواند مرز بین واقعیت و خیال را بر هم بزند. همهمه‌ای بلند می‌شود. بعضی‌ها اعتراض می‌کنند که بس که این جمله را شنیده‌اند حالشان به هم می‌خورد و بعضی با بی‌حوصلگی می‌خواهند به راه خود ادامه دهند. جادوگر می‌گوید اما جادوی من واقعاً می‌تواند این کار را انجام دهد و نان تمام آن رمان‌نویسان و منتقدان متقلبی را که مدام از این جمله استفاده می‌کنند آجر کند. فقط پنج دقیقه به من وقت بدهید. مردم موافقت می‌کنند. جادوگر به گوشه‌ای خلوت از میدان اشاره می‌کند و مردم صحنه‌ای را می‌بینند که نمی‌دانند روی چه پرده‌ای به نمایش درآمده: در یک اتاق تاریک که تنها نور چراغ مطالعه آن را روشن کرده، رمان‌نویسی در حال نوشتن یک رمان درخشان است. تعداد زیادی نان، کنار میزش قرار دارد. با هر خطی که رمان‌نویس می‌نویسد، یکی از آن نان‌ها به آجر تبدیل می‌شود و وقتی یک بسته پر شد، خدمتکاری می‌آید تا آن آجرها را ببرد و میان رمان‌نویس‌ها و منتقدان شهر پخش کند. او دارد «واقعاً» نان آنها را آجر می‌کند.

این تکنیک اصلی مارکز در صد سال تنهایی است: یافتن و نمایش استعاره‌ها و مثل‌های تاریخی یک ملت که از فرط تکرار، به اوهامی اساسی در زندگی آنها تبدیل شده است. اگر کار حماسه‌سرایان بزرگ جهان، سرودن تاریخ رشادت‌های یک قوم، از پیدایش جهان تا روزگار معاصرشان باشد، کار مارکز سرودن تاریخ اوهام، استعاره‌ها و خیالات یک قوم از روزگار پیدایش آنها تا امروز است و چه کسی گفته که چنین تاریخی نمی‌تواند به اندازه‌ی تاریخ‌های حماسی، هویت‌بخش و بنیادین باشد؟

مارکز ناکجایی به نام ماکوندو می‌سازد (پرده‌ی نمایش)، با جستجو در مثل‌ها و استعاره‌ها، اوهام تاریخی قومش را می‌یابد (خیال) و آنها را از طریق زندگی شش نسل یک خاندان خیالی در متن تاریخ کلمبیا و امریکای جنوبی قرار می‌دهد (واقعیت). نتیجه حماسه‌ای است قرن بیستمی هم‌ردیف ایلیاد و انه‌اید با این تفاوت که در این حماسه‌ی اوهام، نه فضا و زمان در امانند، نه رویدادها و نه قوانین مألوف واقعیت. در خانه‌ی بوئندیاها، همه‌چیز از جادو، استعاره و اوهام یک ملت ساخته شده اما هر که این رمان را بخواند تقدیر خود و تاریخ جهان را در آن بازمی‌یابد. تقدیر و تاریخی که در نگاه این حماسه‌سرای مدرن چیزی نیست جز صد سال تنهایی.

صد سال تنهایی | گابریل گارسیا مارکز | ترجمهٔ بهمن فرزانه | مؤسسهٔ انتشارات امیرکبیر [سابق]

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[برای ثبت‌نام در کارگاه آنلاین تحلیل و جمع‌خوانی صد سال تنهایی، به صفحهٔ اینستاگرام «کتابخانه بابل» یا تلگرام ما [@Beditor] مستقیماً پیغام دهید.]


TelegraminstagramWebsite
احساسِ گناه در برابرِ واقعیت
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نوشتهٔ ناتالیا گینزبورگ
ترجمهٔ آزاد عندلیبی


صد سال تنهایی را اتفاقی خوانده‌ام، مشکوک و از سرِ بی‌میلی شروعش کردم. چه شکّاک شده‌ایم! رمان‌خوان‌های بدی شده‌ایم. وانگهی، رمان‌هایی که سعی می‌کنیم باهاشان دمخور شویم اغلب یا از همان اولین سطرها پس‌مان می‌زنند یا احساس می‌کنیم داریم سنگ به‌دندان می‌جویم، خاک‌ارّه و گرد و خاک، یا اینکه جوری مغموم و مشوش ورقشان می‌زنیم انگار که در سالنِ انتظارِ ایستگاهی سرد و ملال‌انگیز چمدان‌بسته سرِ پا مانده باشیم. نمی‌دانم رمان دارد می‌میرد چون دیگر دوستش نداریم یا دوستش نداریم چون فکر می‌کنیم دارد می‌میرد.

این تصور در پیرامونِ ما پخش شده که رمان در شرفِ نابودی‌ست؛ این تصور مثلِ یک‌جور خستگیِ نامحسوس آغشته به زهرِ رمان‌های بد و هله‌هوله در ما رسوخ هم کرده است. این تصور شایع شده که این گناه است که آدم خودش را به دستِ رمان‌ بسپرد، که رمان یک‌جور کناره‌جویی و تسلیِ خاطر است، که کارِ درست نه پناهِ امن جستن و تسلی‌یافتن، که محکم و استوار با چنگ و دندان در میانهٔ میدانِ واقعیت ماندن است. ما با احساسِ گناه در برابرِ واقعیت سرکوبی شده‌ایم.

این احساسِ گناه وادارمان می‌کند که از رمان‌ها بترسیم، پنداری رمان‌ها قادرند ما را از واقعیت دور نگه دارند. و حتی کسانی از ما که چنین باوری ندارند حرف‌های مشابهی به زبان می‌آورند، رنج و عذابش را هم متحمل می‌شوند، این‌چنین است که تصوری بسیار نامحسوس سرایت می‌کند، جامعهٔ بشریِ کنونی نیز که به‌طرزِ حیرت‌آوری مستعدِ سرایت است. تصوراتِ درست و تصوراتِ نادرست شایع می‌شوند و بالای سرِ ما همچون ابرها درهم‌ می‌پیچند و با کابوس‌ها و اشباحِ جمعی درهم می‌آمیزند و این‌گونه دیگر از پسِ تشخیصِ غلط از درست برنمی‌آییم.

امروزه رمان که می‌نویسیم حس می‌کنیم داریم کاری می‌کنیم که احدی خواهانش نیست و دلخواستهٔ کسی نیست و همین دستِ ما را می‌بندد و تخیلِ ما را می‌خشکاند و تحلیل می‌برد، و رمان که می‌خوانیم حس می‌کنیم امروز همین ممنوع و محروممان می‌کند که خودمان را به دستِ جهانی خیالی بسپریم که دیگران برایمان ساخته‌اند، و از همین روست که کرورکرور بهانه می‌جوییم تا آن رمان را نخوانیم و مسکوتش بگذاریم، زندگیِ زیاده شلوغ و مشوشمان، و دلشوره‌ها و کابوس‌ها و اشباحِ شخصی و جمعی‌ای را که از همه‌سو احاطه‌مان کرده و دنبالمان می‌کنند.

بنابراین، گهگاه به رمان‌های گذشته بازمی‌گردیم، به این معدنِ داشته‌های فراوان و گرانبها که دورانِ ما از کف داده است. اما دور از دست نگه‌داشتنِ اینها در گذشته‌ها مثلِ این است که پشتِ ویترین نگهشان داریم یا مثلِ این که در موزه‌های حافظه محبوسشان کنیم. اشتیاقی خارق‌العاده‌ به رمان‌هایی که زادهٔ اکنون‌اند داریم ــــ‌که رد و نشانِ اکنون بر خود دارند‌ــــ تا بتوانیم با گذشته ترکیبشان کنیم و توأمان از هردو حظ کنیم. نمی‌دانیم که در چنین اشتیاقی با دیگران شریکیم یا آخرین کسانی هستیم که چنین احساسی داریم، نمی‌دانیم که این محصولِ حماقتی فردی‌ست یا به‌لطفِ یک‌جور مطالبهٔ ذاتی و جهانی به دست آمده است.

آوریل ۱۹۶۹

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[برای ثبت‌نام در کارگاه آنلاین تحلیل و جمع‌خوانی صد سال تنهایی، به صفحهٔ اینستاگرام «کتابخانه بابل» یا تلگرام ما [@Beditor] مستقیماً پیغام دهید.]

TelegraminstagramWebsite
بارو با همکاری کتابخانهٔ بابل منتشر کرد:
تراشه‌های کوبا؛ هشت داستان کوتاه از نویسندگان معاصر کوبا | مترجم: سودابه اشرفی

کوبا را بیش از آنکه شناخته باشیم، شنیده‌ایم. شاید کمتر کشوری در سدهٔ بیستم بتوان یافت که یک‌دو دهه به‌اندازهٔ کوبا در روزنامه‌ها و شبنامه‌های ایران مطرح شده باشد. کوبا را بیش از آنکه از دریچهٔ ادبیات و هنر مستقلش نگریسته باشیم از دریچهٔ انقلاب کمونیستی‌اش در میانهٔ سدهٔ بیستم به یاد می‌آوریم. از ادبیات کوبا اندک و از ادبیات معاصر کوبا بسیار اندک به فارسی نوشته یا ترجمه شده است. این کتاب را شاید بتوان دریچه‌ای نو گشوده به جهان داستانی طیفی از نویسندگان حال حاضر کوبا تلقی کرد. بیشترِ نویسندگانی که داستانی در این کتاب دارند زنده‌اند و همین اکنون در کسوت سردبیر یا ویراستار در مجله‌های ادبی کوبایی می‌نویسند. از مجرای این داستان‌ها ـــ‌ ورای التذاذ ادبی‌ ـــ‌ می‌توان به‌نحوی به وضعیت ادبیات داستانی معاصر کوبا و نیز فضای فکری طیفی از نویسندگان کوبایی در دوران هردو «کاسترو» نگریست ــــ فضایی توأمان غریب و قریب.

[کتاب را از اینجا دانلود کنید.]

📃 [ثبت سفارش نسخهٔ کاغذی]

Baru | Babel Review
تراشه‌های_کوبا،_ترجمهٔ_سودابه_اشرفی،_بارو.pdf
4.1 MB
تراشه‌های کوبا؛ هشت داستان کوتاه از نویسندگان معاصر کوبا | مترجم: سودابه اشرفی | بارو با همکاری کتابخانهٔ بابل

📃 [ثبت سفارش نسخهٔ کاغذی]

Baru | Babel Review | Website
دیار اوهام بی‌پایان
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نوشتهٔ مژده الفت


«سال‌هاست فیلم‌ها و ترانه‌ها و سریال‌ها یک مشت حکیم خیابانگرد ریش‌دراز را در باور ما فرو کرده‌اند که دستکش‌های پشمی سوراخی دارند و در حلبی خالی روغن آتش روشن می‌کنند. ما هم این‌همه را دیدیم و دم نزدیم، فیلسوف‌های میخانه‌نشین و دایی‌های دنیادیده را که حرف‌های توخالی‌شان با «ببین، پسرم» و «ببین، فرزندم» شروع می‌شود. شوخی‌شوخی گول خوردیم، آن‌هم چه‌جور.» عمو راسمِ داستان «دیار عمو راسم‌های بی‌پایان» هم یک خیابانگرد است. اما اهل سخنرانی‌های طولانی و فلسفه‌بافی با «ببین، پسرم» نیست. او فقط یک جمله برای مخاطبش دارد: «فکرش رو نکن پسر، یه روزی اومدیم و یه روزی هم می‌ریم. باقیش دروغه.» برایش فرقی ندارد چه بلایی سرت آمده، یعنی «چه زنت به تو خیانت کرده باشد، چه ماشینت را خط انداخته باشند، چه خانه‌ات آتش گرفته باشد، چه پدرت مرده باشد، چه آدم‌فضایی‌ها تو را دزدیده باشند، چه پاهایت را اره کرده باشند...» پندش همان است: فکرش را نکن..!

ده‌ها شخصیت مجموعه‌داستان «کتاب اوهام گوناگون» هر یک ماجرا و فضایی خاص خود دارند. یکی عمو راسم پیر است در کنج خیابان و دیگری جَرَن جوان و خودآراست در آپارتمانش.

مِلدا در داستان «برخورد درون‌ها و برون‌ها» با خواندن فال خود در روزنامه فکر می‌کند این هم اشاره و نشانه‌ای که بپذیری مُردن با مُرده اشتباه است و باید زندگی کرد. فالی که می‌گوید: «متولد عزیز برج حوت، امروز می‌توانید گذشته‌ها را دور بریزید و دریچه‌های تازه‌ای را به زندگی بگشایید. امروز می‌تواند روز فوق‌العاده‌ای برای شروعی تازه باشد-یک مدل موی جدید و شاید هم یک عشق جدید. تصمیم با شماست...» پس باید پشت «میز پر از روزنامه‌های تاشده، نمکدان‌های نم‌کشیده و شیشه‌های خاک‌گرفته‌ی مربا» نشست و نامه‌ای نوشت و فرستاد برای صفحه همدم‌یابی روزنامه بلکه همدمی پیدا شود و جای خالی همسر درگذشته را پر کند. نامه نوشته می‌شود و جواب‌ها یکی‌یکی و دسته‌دسته از راه می‌رسند. درست است که دنیای نویسنده‌ی بیش‌تر نامه‌ها فرسنگ‌ها با دنیای مِلدا فاصله دارد و جمله کلیشه‌ای «نور زندگی‌ام باشید» توی ذوق او می‌زند و نامه‌ها روانه سطل زباله می‌شوند، اما بالاخره روزی نامه‌ای متفاوت به دست مِلدا می‌رسد: «مدتی قبل در روزنامه آگهی کرده بودم که دنبال کسی نمی‌گردم. می‌خواستم کسی پیدایم کند...» و مِلدا جواب می‌دهد. بعد از ردوبدل شدن نامه‌ها قرار دیدار گذاشته می‌شود. دیداری در کافه‌ای گرم با سلام و علیکی گرم‌تر. اما هنوز چند دقیقه نگذشته که اتفاقی ناگهانی هم مِلدا را شوکه می‌کند و هم خواننده را و فقط بعد از خواندن داستان‌های «متوسط، ۴۰ سال» و «نمک» است که معلوم می‌شود چه پیش آمده بود و چرا!

سارایلی، بیمار شماره دوازده، مردی که «هر کاری می‌کرد شبیه آن کار بود و نه خود آن-چیزی شبیه غذاخوردن، چیزی شبیه خوابیدن، چیزی شبیه راه‌رفتن، چیزی شبیه زندگی‌کردن.» شخصیت عجیبی است در داستان «سه بار مردن سارایلی» که هویتش برای دکترها و پرستارها اهمیتی ندارد. فقط یکی از آن‌هاست که آسان از کنار او نمی‌گذرد و برای کشف هویت او به هر دری می‌زند و به رازش پی می‌برد.

داستان «نمکدانی که سکوت را می‌شکست» روایت زندگی سلیم و مادرش است که «در خانه‌ای معلق‌مانده در زمان مشغول مردن بودند، در میان دانتل‌هایی چرک‌مرده، مبل‌هایی به‌جیرجیرافتاده، مجسمه‌هایی با رنگ پوست‌شده، کتاب‌هایی با صفحات زردشده، درهایی قژقژگوی، قالی‌هایی آمیخته به بوی نفتالین، چرخ‌های خریدی منتظر پشت در و خاطراتی که میان قل‌قل‌ حباب‌های سبز رفته‌رفته می‌پوسیدند» زندگی مادر و پسرش زیر سایه سنگین گذشته می‌گذرد. گذشته‌ای پر از نزاع پدر و مادر. «نزاع‌هایی که در سکوت محض رخ می‌داد. به همین خاطر، کودکی سلیم عبارت بود از شام‌هایی همراه با صدای کارد و چنگال، صبحانه‌هایی پر از خش‌خش روزنامه و چینی‌های سکوتی که سخت از آن‌ها مواظبت می‌شد مبادا بشکنند.» سلیم با سردی و سنگینی فضا و با خاطرات گذشته کنار آمده است، اما افول ادامه‌دار است و مادر دیگر آن مادر سابق نیست و سلیم ناچار است تکرارِ زندگی تکراری را بارها و بارها تکرار کند! او باید به دیدن بشقاب اضافی سر میز و حوله اضافی در دستشویی عادت کند. باید کابوس ببیند. باید عذاب وجدان را تاب بیاورد. باید با خودش بجنگد تا در نهایت بتواند تصمیمی بگیرد برای رهایی.

عومور ایکلیم دمیر مخاطبش را با مِلدا و احسان و اِمِل، عمو راسم و جَرَن و مریم و... آشنا می‌کند، اما لحظه آشنایی خواننده با «ژولیده» در داستان «رنگانه» لحظه‌ای خاص و به‌یادماندنی است!


مجموعه‌ داستان کتاب اوهام گوناگون | عومور ایکلیم دمیر | ترجمهٔ رضا اهرابیان | نشر مد

TelegraminstagramWebsite
کارگاه تحلیل و جمع‌خوانی صد سال تنهایی اثر گابریل گارسیا مارکز شروع شد. لطفاً دوستانی که ثبت‌نام کرده‌اند و هنوز به کارگاه افزوده نشده‌اند پیام دهند. دوستانی هم که ثبت‌نام نکرده‌اند تا آخر هفتهٔ پیشِ رو می‌توانند ثبت‌نام با تأخیر کنند و به کارگاه بپیوندند.

[شرایط کارگاه و اطلاعات ثبت‌نام]

Telegraminstagram
Forwarded from بارو
دفتر دوازدهم بارو منتشر شد.

در اقتراحیه چند نویسندهٔ مهمان از کتاب‌هایی نوشته‌اند که در تابستان خوانده و پسندیده‌اند. در این مدت نویسندگانی درگذشتند و نویسندگانی نامشان در جهان پیچید. از این نویسندگان دو تن برجسته‌ترند: میلان کوندرا و یون فوسه. مرگ یکی و نوبل‌بردن دیگری نویسندگان را لحظاتی در معرض توجه میلیون‌ها نفر قرار داد. دفتر دوازدهم را اینجا بخوانید.

نویسندگان دفتر دوازدهم بارو:
م. ف. فرزانه، داریوش آشوری، سرور کسمائی، عباس مخبر، علی شاهی، ناصر زراعتی، فرشته مولوی، علیرضا سیف‌الدینی، محمدرضا پورجعفری، محسن یلفانی، نسیم خاکسار، فریدون مجلسی، صالح نجفی، مژده الفت، احمد خلفانی، حسن هاشمی میناباد، ارسلان فصیحی، یارعلی پورمقدم، حسین مرتضائیان آبکنار، بهزاد ملک‌پور، علی صدر، سروش سیدی، ناصر نبوی، نگین کیانفر، فریدون مجلسی، عباس سلیمی‌آنگیل، مریم پوراسماعیل، مازیار اخوت، میلاد دارایی، ملیحه بهارلو، محمدرضا معمارصادقی، آرش فرزاد، وازریک درساهاکیان، احسام سلطانی، فاطمه ترابی، پژمان واسعی، امیرحسین نیک‌زاد، عبدالمجید احمدی، سپیده فرخنده، آزاد عندلیبی

► Website | Telegram | Instagram
متال‌باز
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نوشتهٔ حسین مرتضائیان آبکنار


یه پسرِ چهل ساله، عشق موسیقی، که بابا مامانش یه روزی خیلی قشنگ و بی‌رحم از خونه میندازنش بیرون چون کار نداره عار نداره اجق وجق لباس می‌پوشه و معتقده بشر مزخرف‌ترین اختراع دنیاست.

یه پسرِ چهل ساله که خواهرش مُرده و دلش برای سگش تنگ شده و یه دوستش که دختره و رفتارش مثل پسرهاست مدام بهش می‌گه: بچه!

یه راوی بی‌نظیر، با طنز سیاهِ زهرماری و نگاهِ خیلی خیلی داغونِ امروزی و کف خیابونی که خیابوناش تهرانه و همیشه‌ٔ خدا ترافیکه و هواش هم آلوده‌ست.

یه قصهٔ پُر و پیمون با دو تا لایهٔ ذهنی و بیرونی که مدام تو تضاد و کشاکش با همن و قصه رو هل می‌دن و می‌برن جلو.

یه زبانِ متلاشی و پست‌مدرن که نظیرشو نخونده بودیم و می‌تونه از اینجا به بعد بشه معیار یه نوع زبان داستانی معاصر، نه از اون شاعرانگی‌های الکی استعاری که طرف چارصدپونصد صفحه همین‌طور سانتیمانتال نوشته و آخرش یه کنش و یه صحنهٔ داستانی توش نیست و برای خر رنگ‌کنی یه خرده چاشنی سیاست و جنگ و کُوید و هشتادوهشت و اینا هم قاطی‌شه و دل نویسنده‌ش خوشه که یه مشت کهنه‌پسند عین خودش کف می‌زنن براش و تیراژش شده فلان تا.

یه رمانی که خیلی منو یاد براتیگان میندازه، گاهی هم یاد بوکوفسکیِ مست و سالینجرِ عصبانی. اما مثلا فرق این راوی با راوی سالینجر اینه که چهل سال‌شه و خرس‌گنده شده دیگه ولی همون هولدن کالفیده که توی جهان سوم بزرگ شده با همون جنس مشکلات و همون ذهن عصیانی و یه فرق دیگه‌ش اینه که این یکی موبایل داره و وصله به اینترنت، هر چند که فیلتره و مدام باتری گوشیش خالی کرده.

«متال‌باز»

اسمش هم قشنگه. یعنی درسته. یعنی کار نویسنده‌ش که «علی مسعودی‌نیا» باشه درسته.

یه بخشی رو که دوست نداشتم، یعنی با اینکه خوب نوشته بودش اما در حدِ این کتاب نبود، کویین الیزابت بود که گربه داره و اینم می‌ره یه مدتی خونه‌ش تا اینکه بچه‌هاش از خارج میان و مادره رو میندازن بیرون… ولی امان از اون تیغ سوسمارنشان که معرکه دراومده. مخصوصا آخرش توی حموم.

بخونید این رمان رو. حتما بخونیدش. توش دنبال کلمات قصار هم نگردین که زیرش خط بکشید و بعد استوریش کنید. از این چیزها توش پیدا نمی‌کنید. مثل بقیه گول‌تون نمی‌زنه. کارش درست‌تر از این حرف‌هاست.


دربارهٔ متال‌باز | علی مسعودی | نشر مرکز

TelegraminstagramWebsite