🏴شهادت حضرت #فاطمه_زهرا علیهاالسلام بردوستداران ایشان تسلیت باد💔
جابر بن عبداللّه انصاری حکایت کند :
روزی پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله بر فاطمه مرضیّه علیها السلام وارد شد و دید آن مخدّره خود را به وسیله جُل پلاس شتر پوشانده است و مشغول دستاس کردن می باشد . و شیر خواره اش نیز در دامانش شیر می نوشد .
حضرت رسول گریان شد و فرمود : ای دخترم ! تلخی های #دنیا زودگذر می باشد ولیکن لذّتهای آخرت جاوید است .
فاطمه زهراء اظهار داشت : من خداوند را بر نعمت هایش شکر می گویم و در تمام حالات حقّ او را پاس می دارم .
در همین لحظه بود که خداوند متعال این آیه شریفه قرآن را بر حضرت رسول فرستاد : (وَ لَسَوْفَ یُعْطیکَ رَبُّکَ فَتَرْضی )
«و #پروردگارت آنقدر به تو عطا خواهد کرد که راضی شوی»
بحار الا نوار : ج 43 ، ص 86 بنقل از تفسیر ثعلبی
#پشتیبان :
@ebrahimnezhad_ir
@yasaman133
جابر بن عبداللّه انصاری حکایت کند :
روزی پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله بر فاطمه مرضیّه علیها السلام وارد شد و دید آن مخدّره خود را به وسیله جُل پلاس شتر پوشانده است و مشغول دستاس کردن می باشد . و شیر خواره اش نیز در دامانش شیر می نوشد .
حضرت رسول گریان شد و فرمود : ای دخترم ! تلخی های #دنیا زودگذر می باشد ولیکن لذّتهای آخرت جاوید است .
فاطمه زهراء اظهار داشت : من خداوند را بر نعمت هایش شکر می گویم و در تمام حالات حقّ او را پاس می دارم .
در همین لحظه بود که خداوند متعال این آیه شریفه قرآن را بر حضرت رسول فرستاد : (وَ لَسَوْفَ یُعْطیکَ رَبُّکَ فَتَرْضی )
«و #پروردگارت آنقدر به تو عطا خواهد کرد که راضی شوی»
بحار الا نوار : ج 43 ، ص 86 بنقل از تفسیر ثعلبی
#پشتیبان :
@ebrahimnezhad_ir
@yasaman133
#مجازات_گناه_در_این_دنیا
✍🏻پیرمردی بود زاهد که در دل #کوه، توی دخمهای عبادت میکرد و از علفها و میوههای جنگلی کوه هم میخورد. روزی از کوه به زیر آمد و به طرف ده راه افتاد رفت و رفت تا به نزدیک ده رسید، مزرعه گندمی دید.
خیلی خوشش آمد، پیش رفت و دو تا سنبله از گندمها چید و کف دستش خرد کرد و آن چند دانه #گندم تازه را خورد، بعد از آنکه چند قدمی به طرف ده پیش رفت، به خودش گفت: «ای مرد! این گندم از مال که بود خوردی؟… حرام بود؟… حلال بود؟…» زاهد سرگردان و پریشان شد و گفت: «خدایا! من طاقت و توش عذاب آن دنیا را ندارم ـ هرچه میخواهی بکنی و به هر شکلی که جایز میدانی مجازاتم کن و تقاص این چند دانه گندم را در همین #دنیا از من بگیر!» خدا دعا و درخواست او را قبول کرد و او را به شکل گاوی درآورد و به چرا مشغول شد.
صاحب #مزرعه که آمد و یک گاوی در گندمزارش دید هرچه در حول و حوش نگاه کرد کسی را ندید ـ ناچار طرف غروب، گاو را به خانه آورد و مدت هشت سال از او بهره گرفت، آخر که از گوشت و پوست او هم استفاده کرد، کله خشک او را برای مزرعهاش «داهول» کرد یعنی مترسک کرد و توی زمین سر چوب کرد ـ روزی که صاحب زمین مزرعهاش را چید و کوبید و گندم را خرمن کرد، شب دزدها آمدند و جوالهاشان را از گندم پر کردند ناگهان صدای غشغش خنده از کله خشک #گاو بلند شد، دزدها مات و حیران شدند و خشکشان زد، هرچه به این طرف و آن طرف نگاه کردند دیدند هیچکس نیست اول خیلی ترسیدند و گندم جوال کردن را ول کردند.
💥بعد آمدند پیش کله و ایستادند و گفتند: «ای کله! ترا خدا بگو ببینم چرا میخندی؟ تو که هستی؟ چرا اینطور میخندی و ما را مسخره میکنی؟» کله به زبان آمد و شرح احوالش را گفت و آخر هم گفت: «من به تقاص دو تا سنبله گندم دارم چنین مکافاتی میبینم ـ وای به حال شما که جوال جوال می برید
@ajileebrahimnezhad
✍🏻پیرمردی بود زاهد که در دل #کوه، توی دخمهای عبادت میکرد و از علفها و میوههای جنگلی کوه هم میخورد. روزی از کوه به زیر آمد و به طرف ده راه افتاد رفت و رفت تا به نزدیک ده رسید، مزرعه گندمی دید.
خیلی خوشش آمد، پیش رفت و دو تا سنبله از گندمها چید و کف دستش خرد کرد و آن چند دانه #گندم تازه را خورد، بعد از آنکه چند قدمی به طرف ده پیش رفت، به خودش گفت: «ای مرد! این گندم از مال که بود خوردی؟… حرام بود؟… حلال بود؟…» زاهد سرگردان و پریشان شد و گفت: «خدایا! من طاقت و توش عذاب آن دنیا را ندارم ـ هرچه میخواهی بکنی و به هر شکلی که جایز میدانی مجازاتم کن و تقاص این چند دانه گندم را در همین #دنیا از من بگیر!» خدا دعا و درخواست او را قبول کرد و او را به شکل گاوی درآورد و به چرا مشغول شد.
صاحب #مزرعه که آمد و یک گاوی در گندمزارش دید هرچه در حول و حوش نگاه کرد کسی را ندید ـ ناچار طرف غروب، گاو را به خانه آورد و مدت هشت سال از او بهره گرفت، آخر که از گوشت و پوست او هم استفاده کرد، کله خشک او را برای مزرعهاش «داهول» کرد یعنی مترسک کرد و توی زمین سر چوب کرد ـ روزی که صاحب زمین مزرعهاش را چید و کوبید و گندم را خرمن کرد، شب دزدها آمدند و جوالهاشان را از گندم پر کردند ناگهان صدای غشغش خنده از کله خشک #گاو بلند شد، دزدها مات و حیران شدند و خشکشان زد، هرچه به این طرف و آن طرف نگاه کردند دیدند هیچکس نیست اول خیلی ترسیدند و گندم جوال کردن را ول کردند.
💥بعد آمدند پیش کله و ایستادند و گفتند: «ای کله! ترا خدا بگو ببینم چرا میخندی؟ تو که هستی؟ چرا اینطور میخندی و ما را مسخره میکنی؟» کله به زبان آمد و شرح احوالش را گفت و آخر هم گفت: «من به تقاص دو تا سنبله گندم دارم چنین مکافاتی میبینم ـ وای به حال شما که جوال جوال می برید
@ajileebrahimnezhad
🍂🌼🍂🌼
جابر بن عبداللّه انصاری حکایت کند :
روزی پیامبر خدا صلّلی اللّه علیه و آله بر فاطمه مرضیّه علیها السلام وارد شد و دید آن مخدّره . خود را به وسیله جُل پلاس شتر پوشانده است و مشغول دستاس کردن می باشد . و شیر خواره اش نیز در دامانش #شیر می نوشد .
حضرت رسول گریان شد و فرمود : ای دخترم ! تلخی های #دنیا زودگذر می باشد ولیکن لذّتهای آخرت جاوید است .
فاطمه زهراء اظهار داشت : من خداوند را بر نعمت هایش #شکر می گویم و در تمام حالات حقّ او را پاس می دارم .
در همین لحظه بود که خداوند متعال این آیه شریفه قرآن را بر حضرت رسول فرستاد :
«و پروردگارت آنقدر به تو عطا خواهد کرد که راضی شوی»
بحار الا نوار : ج 43 ، ص 86 بنقل از تفسیر ثعلبی 🍂🌼🍂🌼🍂
@ajileebrahimnezhad
جابر بن عبداللّه انصاری حکایت کند :
روزی پیامبر خدا صلّلی اللّه علیه و آله بر فاطمه مرضیّه علیها السلام وارد شد و دید آن مخدّره . خود را به وسیله جُل پلاس شتر پوشانده است و مشغول دستاس کردن می باشد . و شیر خواره اش نیز در دامانش #شیر می نوشد .
حضرت رسول گریان شد و فرمود : ای دخترم ! تلخی های #دنیا زودگذر می باشد ولیکن لذّتهای آخرت جاوید است .
فاطمه زهراء اظهار داشت : من خداوند را بر نعمت هایش #شکر می گویم و در تمام حالات حقّ او را پاس می دارم .
در همین لحظه بود که خداوند متعال این آیه شریفه قرآن را بر حضرت رسول فرستاد :
«و پروردگارت آنقدر به تو عطا خواهد کرد که راضی شوی»
بحار الا نوار : ج 43 ، ص 86 بنقل از تفسیر ثعلبی 🍂🌼🍂🌼🍂
@ajileebrahimnezhad