از فرنگ
672 subscribers
1.36K photos
776 videos
1 file
1.64K links
از فراسوی مرزها روایت میکنیم...


وب سایت :
http://www.azfarang.ir

صفحه اینستاگرام :
https://www.instagram.com/az_farang

ارتباط با ما:
@CallToronto

نظرات مخاطبین در
@ca_time2
Download Telegram
از #استرالیا 🇦🇺

✍️نویسنده: #مریم_آزموده
کانال نویسنده: @ghalamadar

🔹رفتیم عید دیدنی سادات. کار ساده‌ای به نظر می‌آید. حتی در این منطقهء دور افتاده از سرزمین حجاز، یافتن نهری از چشمهء جوشان کوثری کار سختی نیست.
اما این عید دیدنی ساده در دید من از محالات بود.

🕌نزدیک به پانزده سال پیش، #عید_غدیر مشهد بودم. از قضا سیده آوا و خانواده‌اش هم برای زیارت آمده بودند. حدود سه چهار سالی بود که با آوا رفیق شده بودم و به خاطرات اشتراکاتی که داشتیم خیلی سریع دوستی ما عمیق شد. رابطه عاطفی بین من و پسرهمسایه آوا باعث شده بود نقش آوا در زندگی‌ام پررنگتر شود و از صندوقچهء اسرار دلم با خبر.

آن سال صبح عید وسط صحن رضوی، از بابای آوا هزار تومان عیدی‌ را گرفتم. بعد هم من و آوا دوتایی از حرم بیرون زدیم و مشغول حرف‌های درگوشی دخترانه‌مان شدیم. آن روز تنها عیدی بود که من و سیده آوا با هم بودیم.

علیرغم دوری مسافت و مشغله‌های زیاد، رابطه من و آوا هیچ‌وقت با هم قطع نشد و تا جاییکه ممکن بود با هم رفت و آمد می کردیم.

✈️وقتی قرار شد ما از #ایران برویم، وداع غم‌انگیزی با هم داشتیم هرچند که من امیدوارم بودم هر بار که ایران بیایم می‌توانم آوا را ببینم. تا اینکه در یکی از سفرهایم به ایران طی دیداری که با هم داشتیم، گفت که برنامهء سفرش به کانبرا قطعی شده و به زودی راهی استرالیا می‌شود.
خوب به خاطر دارم لحظه‌ای که خداحافظی کردیم و از هم دور شدیم، نگاهی به آوا انداختم و در دلم گفتم:"ما #مالزی، آوا استرالیا! خداحافظ برای همیشه این آخرین دیدار حضوری ما بود."
پنج سال از آن روز گذشت. ما بعد از کلی بالا و پایین شدن آمدیم استرالیا. خانه‌ و زندگی‌مان جور شد، محله‌ها و خیابان‌ها و مغازه‌ها برایمان آشنا شد، کار و بارمان ردیف شد، اما کو رفیق.... (طول می‌کشد تا باب رفاقت باز شود و پایه‌های دوستی مستحکم. )

💫ولی خوب است که حال دوران دائما یکسان نیست و همیشه بازی‌های پنهانی در پرده دارد.
قلب آوا و پسری در چند کیلومتری ما به هم گره خورد. این بار رابطهء عاطفی بین پسر همسایهء ما و آوا ایجاد شد و دوباره مثل سابق گفتگوهای درگوشی و محرمانه ما شروع شد.

💚امسال بعد از پانزده سال عید غدیر من و سیده آوا با هم بودیم ولی این‌بار به همراه همسرهایمان یعنی پسر همسایهء آوا و پسر همسایهء ما.
من و آوا در ساحل کوچکی در شرق استرالیا، همسایهء هم شدیم.

🔅 ازفراسوی مرزها ...
🆔 @az_farang
💻 www.azfarang.ir

https://t.me/Marco_Media/639
از #مالزی 🇲🇾

📌کپک زدن کالا و لوازم چرمی پس از دوماه قرنطینه کرونایی در مالزی

🔹بازاری‌های مالزی بعد از دوماه تعطیلات سراسری به علت اعمال مقررات قرنطینه ناشی از بحران کرونا در بدو ورود به مغازه با صحنه کپک زدن همه اجناس و کالاهای چرم روبرو شدند.

🔹حتی صندلی‌های سینماها که از جنس چرم هستند با گذشت دوماه از اعمال مقررات قرنطینه در مالزی کپک زده‌اند.

✳️ تلگرام | اینستاگرام | توییتر | تماس با ادمین

🔅 از فرنگ، از فراسوی مرزها
🆔 @az_farang
🌐 azfarang.ir
از #استرالیا 🇦🇺

بازنشر از فرنگ

✍️#مریم_آزموده
کانال نویسنده: قلمَّدار

🔹رفتیم عید دیدنی سادات. کار ساده‌ای به نظر می‌آید. حتی در این منطقهء دور افتاده از سرزمین حجاز، یافتن نهری از چشمهء جوشان کوثری کار سختی نیست.
اما این عید دیدنی ساده در دید من از محالات بود.

🕌نزدیک به پانزده سال پیش، #عید_غدیر مشهد بودم. از قضا سیده آوا و خانواده‌اش هم برای زیارت آمده بودند. حدود سه چهار سالی بود که با آوا رفیق شده بودم و به خاطرات اشتراکاتی که داشتیم خیلی سریع دوستی ما عمیق شد. رابطه عاطفی بین من و پسرهمسایه آوا باعث شده بود نقش آوا در زندگی‌ام پررنگتر شود و از صندوقچهء اسرار دلم با خبر.

آن سال صبح عید وسط صحن رضوی، از بابای آوا هزار تومان عیدی‌ را گرفتم. بعد هم من و آوا دوتایی از حرم بیرون زدیم و مشغول حرف‌های درگوشی دخترانه‌مان شدیم. آن روز تنها عیدی بود که من و سیده آوا با هم بودیم.

علیرغم دوری مسافت و مشغله‌های زیاد، رابطه من و آوا هیچ‌وقت با هم قطع نشد و تا جاییکه ممکن بود با هم رفت و آمد می کردیم.

✈️وقتی قرار شد ما از #ایران برویم، وداع غم‌انگیزی با هم داشتیم هرچند که من امیدوارم بودم هر بار که ایران بیایم می‌توانم آوا را ببینم. تا اینکه در یکی از سفرهایم به ایران طی دیداری که با هم داشتیم، گفت که برنامهء سفرش به کانبرا قطعی شده و به زودی راهی استرالیا می‌شود.
خوب به خاطر دارم لحظه‌ای که خداحافظی کردیم و از هم دور شدیم، نگاهی به آوا انداختم و در دلم گفتم:"ما #مالزی، آوا استرالیا! خداحافظ برای همیشه این آخرین دیدار حضوری ما بود."
پنج سال از آن روز گذشت. ما بعد از کلی بالا و پایین شدن آمدیم استرالیا. خانه‌ و زندگی‌مان جور شد، محله‌ها و خیابان‌ها و مغازه‌ها برایمان آشنا شد، کار و بارمان ردیف شد، اما کو رفیق.... (طول می‌کشد تا باب رفاقت باز شود و پایه‌های دوستی مستحکم. )

💫ولی خوب است که حال دوران دائما یکسان نیست و همیشه بازی‌های پنهانی در پرده دارد.
قلب آوا و پسری در چند کیلومتری ما به هم گره خورد. این بار رابطهء عاطفی بین پسر همسایهء ما و آوا ایجاد شد و دوباره مثل سابق گفتگوهای درگوشی و محرمانه ما شروع شد.

💚امسال بعد از پانزده سال عید غدیر من و سیده آوا با هم بودیم ولی این‌بار به همراه همسرهایمان یعنی پسر همسایهء آوا و پسر همسایهء ما.
من و آوا در ساحل کوچکی در شرق استرالیا، همسایهء هم شدیم.

✳️ تلگرام | اینستاگرام | توییتر | تماس با ادمین

🔅 از فرنگ، از فراسوی مرزها
🆔 @az_farang
💻 www.azfarang.ir