انتشارات ققنوس
4.39K subscribers
1.53K photos
540 videos
108 files
1.12K links
کانال رسمی گروه انتشاراتی ققنوس
آدرس اینستاگرام:
http://instagram.com/qoqnoospub
آدرس فروشگاه:
انقلاب-خیابان اردیبهشت-بازارچه کتاب
آدرس سایت:
www.qoqnoos.ir
ارتباط با ما:
@qoqnoospublication
Download Telegram
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#وحشی
تقدیم به تمام کسانی که وحشی درون خود را کشف کر‌ده‌اند
برگزیده جایزه #لاکپشت_پرنده و #شورای_کتاب_کودک
نویسنده#دیوید_آلموند
ترجمه #نسرین_وکیلی

#آفرینگان #گروه_انتشاراتی_ققنوس
@qoqnoospub
همه قصه‌ها می‌توانند قصه غم‌انگیز غم‌انگیزی باشند. اما آن‌ها قصه‌های غم‌انگیزی نیستند. ما همدیگر را داریم و قصه‌هایمان مانند آب‌های جاری و در حال چرخش رودخانه در هم رفته و با هم یکی شده‌اند. هر وقت دست و پایمان را گم می‌کنیم و دور خودمان می‌چرخیم محکم همدیگر را نگه می‌داریم. لحظه‌های شادیبخش و شگفت‌انگیزی داریم. با سپیده زدن هر صبح، با ورق خوردن هر برگ از دفتر زندگی، حیرت‌انگیزترین چیزها می‌توانند در انتظار ما باشند.
از متن کتاب
#چشم‌بهشتی
#دیوید_آلموند
#نسرین_وکیلی
#آفرینگان

@qoqnoospub
وحشی‌؛کتابی برای شناخت خشم و غم نوجوانان

@qoqnoospub

وقتی دیروز خانمی در مترو با من گلاویز شد دوباره وحشی درون خودم را دیدم که دست زن را پس زد و فریاد کشید «به من دست نزن».

کسی در اعماق وجودم خسته و خشمگین نشسته بود. از رفتار عجیب آدم‌ها... که برای یک کار ساده‌ی روزمره در این شهر مثل پیاده شدن در ایستگاه میدان ولی‌عصر بهش پوزخند می‌زدند. در نهایت هم یکی از این جمعیت قد راست کرد که نگذارد به خاطر آن همه ازدحام پیاده شوم و دست به یقه شد با من. وحشیِ درونم داشت آتش می‌گرفت.

این‌ها را رها کنید. آن زن و شلوغی مترو و آن همه بی‌انصافی را رها کنید. وحشی درون من را دریابید که از آن پایین مایین‌ها آمده بود بالا و در مثلا بهترین حالت فریاد زد و سعی کرد خودش را از آن وسط بیرون بکشد و آسیبی نزند.

آن وحشی من بودم. آنی که بعدش روی پله برقی‌ها از ترس می‌لرزید هم من بودم. اگر زن رهایم نمی‌کرد شاید به همین جا ختم نمی‌شد و کاری دست هم می‌دادیم. بالاخره رها شدیم و اتفاقی نیافتاد اما هم من و هم آن زن خیلی واقعی بودیم. وحشی ِدرون هر دوی ما ظاهر شده بود و داشتیم تماشایش می‌کردیم که چگونه می‌درد و ویران می‌کند.

این کتاب هم ماجرایش همین است. پسربچه‌ای که پدرش مرده و نوجوان عاصی دیگری هم آزارش می‌دهد شروع می‌کند به نوشتن یک داستان. اسم شخصیت اصلی قصه‌اش «وحشی» است. وحشی مردم‌گریز و خشن است. آدم می‌کشد و آدم می‌خورد. تنهاست و حتی بلد نیست حرف بزند. اصلا زبانی بلد نیست که بخواهد چیزی بگوید. مثل آدم‌های اولیه روزگار می‌گذراند.

در این کتاب قصه‌ای در قصه‌ای در می‌گیرد و باز هم به ما نشان می‌دهد که چگونه داستان می‌تواند شفابخش باشد. شفا جایی اتفاق می‌افتد که شخصیت خیالی وحشی، واقعی می‌شود و می‌رود انتقام پسرک را از هر کسی که آزارش داده می‌گیرد. شفا جایی اتفاق می‌افتد که پسر و وحشی با هم رو به رو می‌شود. تازه می‌بیند که وحشی چقدر شبیه خودش است. زمانی که با چشم به چشم هم می‌دوزند لحظه‌ی عجیبی است.

باید این کتاب را هم بخوانید تا با خودتان رو به رو شوید. باید با وحشی درون‌تان ملاقات کنید تا ببنید چقدر واقعی است. بخوانید برای نوجوانان عاصی که مثل همه‌ی ما نمی‌دانند با خشم و غمشان چه کنند.



#وحشی

نویسنده: #دیوید_آلموند

تصویرگر: #دیو_مک‌کین

مترجم: #نسرین_وکیلی

ناشر: #آفرینگان(#ققنوس)

قیمت: ٩٠٠٠تومان

گروه سنی: ١٠ سال به بالا
https://cutt.ly/arAsK8a