خانواده از چشم دوربین 🔻
🎥 دو مرد کتوشلواری (۲۰۱۸) ★★★★★
ایالت باواریا در آلمان، سال ۱۹۸۴. مراسم خاکسپاریِ مادر به پایان رسیده و همهی مهمانان محل را ترک کردهاند. پدر و پسر، که مدتها با یکدیگر قهر بودهاند، در تالار نشستهاند. پدر تصمیم میگیرد که سرگذشت خانوادگیاش را برای پسر تعریف کند و برای نخستین بار از خاطرات و تجربیاتش با او سخن بگوید. پسر جابهجا حرف پدر را قطع میکند و خاطرات و نظرات شخصیاش را با او در میان میگذارد. از خلال این گفتوگوها با هفتاد سال تاریخ این خانواده و سرگذشت سه نسل آشنا میشویم و، در واقع، تاریخ پر فراز و نشیب آلمان در قرن بیستم را مرور میکنیم...بیربیچلر میگوید: «میخواستم روایت فیلم حول محور مکالمهی میان پدر و پسر بچرخد و به این ترتیب از رابطهی میان نسلِ به اصطلاح "شصتوهشتیها" و پدرانشان حرف بزنم.» دههی شصت میلادی عبارت بود از «زمان مواجههی جوانان با والدین و آموزگاران...که ناگهان موجی از ابراز انزجار و طغیان به راه انداخت. جوانان از نسل قبلی میپرسیدند: شما چه کار کردهاید؟» گفتوگوی میان پدر و پسر حاکی از نبرد میان روایتهای متضاد از «گذشته» است.
🎥 لرزهها (۲۰۱۹) ★★★★★
پابلوی ۴۰ ساله پدر متأهل دو فرزند است. خانوادهی ثروتمند او از مسیحیان تبشیریِ گواتمالا هستند و ارزشهای سنتی را مقدس میشمارند. اما عشق او به مردی دیگر بنیان خانواده را متزلزل میکند و اعتقادات مذهبیاش را در تضاد با احساساتش قرار میدهد. کلیسا و خانوادهی ناروادار از هیچ تلاشی برای «درمان» همجنسگراییِ او دریغ نمیکنند و با توسل به تهدید و تطمیع میکوشند تا او را به «راه راست» بازگردانند.
خایرو بوستامانته، که در دو فیلم تحسینشدهی قبلیِ خود به دو گروه ستمدیده در گواتمالا یعنی بومیها و زنان پرداخته بود، این بار بر اقلیت مظلوم دیگری یعنی همجنسگرایان تمرکز میکند. لرزهها، که جایزهی بهترین فیلم آمریکای لاتینی را در جشنوارهی سن سباستین (۲۰۱۹) به دست آورد، به نقد «ارزشهای سنتیِ مردانه» میپردازد و در این میان بر نقش مخرب تعصبات مذهبی تأکید میکند. شاید بتوان سکانس آغازین دلهرهآورِ فیلم را درخشانترین بخش اثر دانست: پابلو در بحبوحهی زمینلرزهای مهیب به خانه میرسد و با همسر، پدر، مادر، برادر، خواهر و شوهر خواهری پریشانخاطر مواجه میشود. آنها بیش از آن که نگران زلزله باشند نسبت به اقدام نامعلوم پابلو ابراز نارضایتی میکنند، به گونهای که میپنداریم مرتکب قتلی شده و حال اعضای خانواده دارند از او میخواهند که دروغ بگوید و بر آن «جنایت» سرپوش نهد تا آبروی خانواده حفظ شود. سرانجام، خواهرش از او میپرسد که آیا در کودکی متحمل آزار جنسی شده که حالا دست به چنین عمل شنیعی زده است؟ تازه اینجاست که شک میکنیم که شاید پای «جرمی» به نام همجنسگرایی در میان است!
@NashrAasoo 💬
🎥 دو مرد کتوشلواری (۲۰۱۸) ★★★★★
ایالت باواریا در آلمان، سال ۱۹۸۴. مراسم خاکسپاریِ مادر به پایان رسیده و همهی مهمانان محل را ترک کردهاند. پدر و پسر، که مدتها با یکدیگر قهر بودهاند، در تالار نشستهاند. پدر تصمیم میگیرد که سرگذشت خانوادگیاش را برای پسر تعریف کند و برای نخستین بار از خاطرات و تجربیاتش با او سخن بگوید. پسر جابهجا حرف پدر را قطع میکند و خاطرات و نظرات شخصیاش را با او در میان میگذارد. از خلال این گفتوگوها با هفتاد سال تاریخ این خانواده و سرگذشت سه نسل آشنا میشویم و، در واقع، تاریخ پر فراز و نشیب آلمان در قرن بیستم را مرور میکنیم...بیربیچلر میگوید: «میخواستم روایت فیلم حول محور مکالمهی میان پدر و پسر بچرخد و به این ترتیب از رابطهی میان نسلِ به اصطلاح "شصتوهشتیها" و پدرانشان حرف بزنم.» دههی شصت میلادی عبارت بود از «زمان مواجههی جوانان با والدین و آموزگاران...که ناگهان موجی از ابراز انزجار و طغیان به راه انداخت. جوانان از نسل قبلی میپرسیدند: شما چه کار کردهاید؟» گفتوگوی میان پدر و پسر حاکی از نبرد میان روایتهای متضاد از «گذشته» است.
🎥 لرزهها (۲۰۱۹) ★★★★★
پابلوی ۴۰ ساله پدر متأهل دو فرزند است. خانوادهی ثروتمند او از مسیحیان تبشیریِ گواتمالا هستند و ارزشهای سنتی را مقدس میشمارند. اما عشق او به مردی دیگر بنیان خانواده را متزلزل میکند و اعتقادات مذهبیاش را در تضاد با احساساتش قرار میدهد. کلیسا و خانوادهی ناروادار از هیچ تلاشی برای «درمان» همجنسگراییِ او دریغ نمیکنند و با توسل به تهدید و تطمیع میکوشند تا او را به «راه راست» بازگردانند.
خایرو بوستامانته، که در دو فیلم تحسینشدهی قبلیِ خود به دو گروه ستمدیده در گواتمالا یعنی بومیها و زنان پرداخته بود، این بار بر اقلیت مظلوم دیگری یعنی همجنسگرایان تمرکز میکند. لرزهها، که جایزهی بهترین فیلم آمریکای لاتینی را در جشنوارهی سن سباستین (۲۰۱۹) به دست آورد، به نقد «ارزشهای سنتیِ مردانه» میپردازد و در این میان بر نقش مخرب تعصبات مذهبی تأکید میکند. شاید بتوان سکانس آغازین دلهرهآورِ فیلم را درخشانترین بخش اثر دانست: پابلو در بحبوحهی زمینلرزهای مهیب به خانه میرسد و با همسر، پدر، مادر، برادر، خواهر و شوهر خواهری پریشانخاطر مواجه میشود. آنها بیش از آن که نگران زلزله باشند نسبت به اقدام نامعلوم پابلو ابراز نارضایتی میکنند، به گونهای که میپنداریم مرتکب قتلی شده و حال اعضای خانواده دارند از او میخواهند که دروغ بگوید و بر آن «جنایت» سرپوش نهد تا آبروی خانواده حفظ شود. سرانجام، خواهرش از او میپرسد که آیا در کودکی متحمل آزار جنسی شده که حالا دست به چنین عمل شنیعی زده است؟ تازه اینجاست که شک میکنیم که شاید پای «جرمی» به نام همجنسگرایی در میان است!
@NashrAasoo 💬
Telegraph
خانواده از چشم دوربین
از جنایت و اختلالات روانی و فقر و آزار جنسی در آلمان و آلبانی و رومانی گرفته تا همجنسگراهراسی و خیانت و خشونت و سوءتفاهم میان نسلها در گواتمالا و تونس و فرانسه، خانوادهها در سراسر دنیا با مشکلات گوناگونی دست و پنجه نرم میکنند. عرفان ثابتی به مناسبت روز…
«وقتی در سال ۱۷۷۶ ایالات متحده استقلال خود را اعلام کرد، به روشنی یک کشور بود اما چه چیزی آن را به یک ملت تبدیل میکرد؟ این داستان که مردمِ آن از نیاکانی مشترک هستند به ظاهر بیمعنا میآمد؛ آنها از همه جا میآمدند و بعد از جنگیدن علیه انگلستان، آخرین چیزی که میخواستند جشن بگیرند انگلیسی بودنشان بود.»
aasoo.org/fa/articles/2820
@NashrAasoo 🔻
aasoo.org/fa/articles/2820
@NashrAasoo 🔻
آمریکا ملت مهاجران نیست و هرگز نیز چنین نبوده است 🔻
▪️به ما میگویند که ملت آمریکا بر اساس نیاکان مشترک یا حتی تاریخ ملی شکل نگرفته است بلکه آنچه بدان شکل داده آرمانهای «دموکراسی» و این واقعیت بوده که ما تنها ملت روی زمین هستیم که ملتبودنمان به طور خالص حاصل مهاجرت است. شعار «ملت مهاجران» جزئی از اسطورههای فرهنگی آمریکاست که هم چپ آکادمیک «بیدار» و هم ملیگرایان راستگرای سرزمینهای میانه جا تا جا از آن استفاده میکنند. یک نمایندهی خوب برای گروه اول جیل لپور، نویسندهی نیویورکر است که این اسطوره را در کتاب این واقعیتها ترویج داده است، کتابی که حدود ۹۰۰ صفحه دارد و به بازگویی تمام تاریخ آمریکا بر مبنای تعلیمات صحیحاندیشیِ اسطورهای معاصر اختصاص یافته است.
▪️ خوب، نخست اینکه، این داستانِ عامیانه این واقعیت را کنار میگذارد که برزیل، آرژانتین، اوروگوئه و بیشتر کشورهای دیگر آمریکای جنوبی و لاتین هم ملتهای مستعمراتی هستند که از مهاجرت شکل گرفتهاند، همانطور که استرالیا و کانادا و بسیاری کشورهای دیگر نیز چنیناند. اما یک واقعیت دیگر نیز هست که قبول آن از این هم سختتر است: آمریکا ملت مهاجران نیست. آمریکا یک مستعمرهی سابق بریتانیاست که آنگلو-پروتستانها آن را بنیان گذاشتهاند، یعنی تندروهای ضدکاتولیکی که ایدههای جان لاک را در اعلامیهی استقلال و قانون اساسی خود کپی کردند. به استثنای منتسکیو (که ف. الف. هایک او را یک انگلیسیتبار افتخاری میدانست) تقریباً تمام متفکران و اندیشههایی که به بنیان فرهنگ سیاسی کشور و ساختارهای حقوقی آمریکا شکل دادند به طور ویژه از بستر آنگلو-لیبرالیسم اولیه آمده بودند. به طور اخص، این کشور را آنگلو لیبرالهای پروتستانی شکل دادند که حامی آزادی مذهبی و استقلال در فکر و تعلق بودند، البته تا زمانی که این آزادیها در چارچوب پروتستانیسم و آنگلو-ساکسونیسم میگنجید.
▪️ کشورهای آلمانیزبان در تمام دوران قرن نوزدهم بزرگترین منشأ مهاجرت به آمریکا بودند. تا دههی ۱۹۱۰ آلمانیآمریکاییها در سراسر ایالتهای غربِ میانه، بیشتر غربِ کوهستانی، ساحل غربی و حتی بخش شمال شرقی منهتن کاملاً منتشر شده بودند. جمعیت بالا به آلمانیآمریکاییها اطمینان داده بود که در دههی ۱۹۱۰ از نظر سیاسی شروع به تأکید بر هویت خویش کنند. این واقعیت نیز به کمکشان آمده بود که سرزمین مادری آنها در آن زمان گوریل هشتصد پوندی جهان صنعتی قلمداد میشد، ملتی بسیار تحصیلکرده با بزرگترین اقتصاد جهان که رژیمی بسیار پیشرفته و بوروکراتیک بر آن حاکم بود، غولی که ارتش حافظ آن رقبا را چنان به وحشت میانداخت که همه بر علیه آن متحد میشدند.
@NashrAasoo 💬
▪️به ما میگویند که ملت آمریکا بر اساس نیاکان مشترک یا حتی تاریخ ملی شکل نگرفته است بلکه آنچه بدان شکل داده آرمانهای «دموکراسی» و این واقعیت بوده که ما تنها ملت روی زمین هستیم که ملتبودنمان به طور خالص حاصل مهاجرت است. شعار «ملت مهاجران» جزئی از اسطورههای فرهنگی آمریکاست که هم چپ آکادمیک «بیدار» و هم ملیگرایان راستگرای سرزمینهای میانه جا تا جا از آن استفاده میکنند. یک نمایندهی خوب برای گروه اول جیل لپور، نویسندهی نیویورکر است که این اسطوره را در کتاب این واقعیتها ترویج داده است، کتابی که حدود ۹۰۰ صفحه دارد و به بازگویی تمام تاریخ آمریکا بر مبنای تعلیمات صحیحاندیشیِ اسطورهای معاصر اختصاص یافته است.
▪️ خوب، نخست اینکه، این داستانِ عامیانه این واقعیت را کنار میگذارد که برزیل، آرژانتین، اوروگوئه و بیشتر کشورهای دیگر آمریکای جنوبی و لاتین هم ملتهای مستعمراتی هستند که از مهاجرت شکل گرفتهاند، همانطور که استرالیا و کانادا و بسیاری کشورهای دیگر نیز چنیناند. اما یک واقعیت دیگر نیز هست که قبول آن از این هم سختتر است: آمریکا ملت مهاجران نیست. آمریکا یک مستعمرهی سابق بریتانیاست که آنگلو-پروتستانها آن را بنیان گذاشتهاند، یعنی تندروهای ضدکاتولیکی که ایدههای جان لاک را در اعلامیهی استقلال و قانون اساسی خود کپی کردند. به استثنای منتسکیو (که ف. الف. هایک او را یک انگلیسیتبار افتخاری میدانست) تقریباً تمام متفکران و اندیشههایی که به بنیان فرهنگ سیاسی کشور و ساختارهای حقوقی آمریکا شکل دادند به طور ویژه از بستر آنگلو-لیبرالیسم اولیه آمده بودند. به طور اخص، این کشور را آنگلو لیبرالهای پروتستانی شکل دادند که حامی آزادی مذهبی و استقلال در فکر و تعلق بودند، البته تا زمانی که این آزادیها در چارچوب پروتستانیسم و آنگلو-ساکسونیسم میگنجید.
▪️ کشورهای آلمانیزبان در تمام دوران قرن نوزدهم بزرگترین منشأ مهاجرت به آمریکا بودند. تا دههی ۱۹۱۰ آلمانیآمریکاییها در سراسر ایالتهای غربِ میانه، بیشتر غربِ کوهستانی، ساحل غربی و حتی بخش شمال شرقی منهتن کاملاً منتشر شده بودند. جمعیت بالا به آلمانیآمریکاییها اطمینان داده بود که در دههی ۱۹۱۰ از نظر سیاسی شروع به تأکید بر هویت خویش کنند. این واقعیت نیز به کمکشان آمده بود که سرزمین مادری آنها در آن زمان گوریل هشتصد پوندی جهان صنعتی قلمداد میشد، ملتی بسیار تحصیلکرده با بزرگترین اقتصاد جهان که رژیمی بسیار پیشرفته و بوروکراتیک بر آن حاکم بود، غولی که ارتش حافظ آن رقبا را چنان به وحشت میانداخت که همه بر علیه آن متحد میشدند.
@NashrAasoo 💬
Telegraph
آمریکا ملت مهاجران نیست و هرگز نیز چنین نبوده است
دونالد ترامپ یک احمق پفکرنگ است. برخی از حامیانش کرایسلرسوارانی هستند که سعی دارند خودشان را نازی جا بزنند. بله، اینها درست. اما مشکلی که به قدرتگرفتن این مرد انجامید (محدودسازی مهاجرت) به این زودیها رفع نخواهد شد. همهگیری کووید-۱۹ هر تأثیری که داشته…
«من به مدت هشت سال از ١١ سالگى تا وقتى که وارد دانشگاه شدم در خانه تحصیل کردم، پیش از آنکه مدرسهى خانگى روش جدیدى براى نشان دادن تعهد والدینِ پرتلاش به آموزش فرزندانشان باشد. حالا که میلیونها والد و خانواده ناگهان مجبور شدهاند براى چند هفته (و احتمالاً بیش از آن) به فرزندانشان در خانه درس بدهند، خوب است بیندیشیم که چطور مىتوان این کار را تا حد ممکن بىدردسر و درست و حکیمانه انجام داد.»
aasoo.org/fa/articles/2824
@NashrAasoo 🔻
aasoo.org/fa/articles/2824
@NashrAasoo 🔻
تجربهى تحصیل در مدرسهى خانگى 🔻
✍️ یادگیرى در خانه کاملاً متفاوت از یادگیرى در مدرسه است. لازم است که ما در مورد یادگیرى به طور کلى و همچنین رویکردمان به فرایند یادگیرى بچهها ــ و شاید حتى خودمان ــ تجدیدنظر کنیم. از نظر تاریخى، آموزش در حوزهى قلمروى والدین بوده است. اما اینکه بچهها چطور اوقات خود را مىگذرانند، یاد مىگیرند و رشد مىکنند، مسئلهاى است که جامعه به عنوان یک کل باید بیشتر به آن توجه کند، نه اینکه آن را به دست فعالان حرفهاى این حوزه و بحثهاى خستهکنندهشان دربارهى مدارس خصوصى، اتحادیهها و لباس فرم بچهها بسپارد.
✍️ مدرسهی خانگى در آنِ واحد سنتى، افراطى، توانافزا، مأیوسکننده و آموزنده است اما مىتواند هیچ یک از اینها هم نباشد. به این دلیل که ماهیتاً بسیار وابسته به افراد است. سپرى کردن زمانى بسیار طولانى با والدینم (من تکفرزند هستم) در عین حال که بسیار خستهکننده بود، مثبتترین جنبه از دوران مدرسهی خانگى من بود. سختترین چیز، یافتن انگیزههایم براى غلبه بر مشکلات بود و رضایتبخشترین چیز برایم این بود که کشف کنم چه موضوعات و ایدههایى کنجکاوىام را بر مىانگیزد. به همین دلیل سعى نکنید با دوستانتان بر سرِ اینکه بچهتان چند کتاب معروف را خوانده است، رقابت کنید. این کار نه تنها از نظر اخلاقى و عقلانى مضر است ــ چون به بچهها دربارهی مسئلهی واقعاً مهم نشانیِ غلط مىدهد ــ بلکه مدرسهی خانگى یکى از بهترین فرصتها براى لذت بردن از مقایسههاى مهمتر و اساسىتر است. سعى کنید از این فرصت براى جایگزین مناسبتری استفاده کنید.
✍️ چه کتابها و مجلاتى در خانهى شما وجود دارد؟ وقتى با دوستانتان هستید دربارهی چه موضوعاتى صحبت مىکنید؟ رفتار شما در مواجهه با دیگران و ماهیت این تعاملات چگونه است؟ یادگیرى بچهها عمدتاً از طریق مشاهده و تقلید نمونههایى است که شما در موقعیتهاى عادى روزانه ارائه مىدهید؛ کتابهایى که روى میز گذاشتهاید، وبسایتهایى که میخوانید و کارى که با خود به خانه میبرید و دربارهاش حرف میزنید ــ خواه وکیل باشید یا دندانپزشک یا پرستار یا رانندهی اتوبوس ــ اینها بیش از کلاسهاى درسى به بچهها آموزش میدهند. اینکه سر میز شام دربارهى چه موضوعى صحبت مىکنید تأثیر بیشترى بر تربیت بچههاى شما دارد تا کتابهایى که برایشان انتخاب کردهاید.
@NashrAasoo 💬
✍️ یادگیرى در خانه کاملاً متفاوت از یادگیرى در مدرسه است. لازم است که ما در مورد یادگیرى به طور کلى و همچنین رویکردمان به فرایند یادگیرى بچهها ــ و شاید حتى خودمان ــ تجدیدنظر کنیم. از نظر تاریخى، آموزش در حوزهى قلمروى والدین بوده است. اما اینکه بچهها چطور اوقات خود را مىگذرانند، یاد مىگیرند و رشد مىکنند، مسئلهاى است که جامعه به عنوان یک کل باید بیشتر به آن توجه کند، نه اینکه آن را به دست فعالان حرفهاى این حوزه و بحثهاى خستهکنندهشان دربارهى مدارس خصوصى، اتحادیهها و لباس فرم بچهها بسپارد.
✍️ مدرسهی خانگى در آنِ واحد سنتى، افراطى، توانافزا، مأیوسکننده و آموزنده است اما مىتواند هیچ یک از اینها هم نباشد. به این دلیل که ماهیتاً بسیار وابسته به افراد است. سپرى کردن زمانى بسیار طولانى با والدینم (من تکفرزند هستم) در عین حال که بسیار خستهکننده بود، مثبتترین جنبه از دوران مدرسهی خانگى من بود. سختترین چیز، یافتن انگیزههایم براى غلبه بر مشکلات بود و رضایتبخشترین چیز برایم این بود که کشف کنم چه موضوعات و ایدههایى کنجکاوىام را بر مىانگیزد. به همین دلیل سعى نکنید با دوستانتان بر سرِ اینکه بچهتان چند کتاب معروف را خوانده است، رقابت کنید. این کار نه تنها از نظر اخلاقى و عقلانى مضر است ــ چون به بچهها دربارهی مسئلهی واقعاً مهم نشانیِ غلط مىدهد ــ بلکه مدرسهی خانگى یکى از بهترین فرصتها براى لذت بردن از مقایسههاى مهمتر و اساسىتر است. سعى کنید از این فرصت براى جایگزین مناسبتری استفاده کنید.
✍️ چه کتابها و مجلاتى در خانهى شما وجود دارد؟ وقتى با دوستانتان هستید دربارهی چه موضوعاتى صحبت مىکنید؟ رفتار شما در مواجهه با دیگران و ماهیت این تعاملات چگونه است؟ یادگیرى بچهها عمدتاً از طریق مشاهده و تقلید نمونههایى است که شما در موقعیتهاى عادى روزانه ارائه مىدهید؛ کتابهایى که روى میز گذاشتهاید، وبسایتهایى که میخوانید و کارى که با خود به خانه میبرید و دربارهاش حرف میزنید ــ خواه وکیل باشید یا دندانپزشک یا پرستار یا رانندهی اتوبوس ــ اینها بیش از کلاسهاى درسى به بچهها آموزش میدهند. اینکه سر میز شام دربارهى چه موضوعى صحبت مىکنید تأثیر بیشترى بر تربیت بچههاى شما دارد تا کتابهایى که برایشان انتخاب کردهاید.
@NashrAasoo 💬
Telegraph
تجربهى تحصیل در مدرسهى خانگى
من به مدت هشت سال از ١١ سالگى تا وقتى که وارد دانشگاه شدم در خانه تحصیل کردم، پیش از آنکه مدرسهى خانگى روش جدیدى براى نشان دادن تعهد والدینِ پرتلاش به آموزش فرزندانشان باشد. حالا که میلیونها والد و خانواده ناگهان مجبور شدهاند براى چند هفته (و احتمالاً…
«در این باره که چگونه بیماری عالمگیر کنونی نابرابریهای اجتماعی را تشدید کرده مطالب زیادی نوشته شده است. اما اگر وقوع این بیماریِ عالمگیر معلول نابرابریهای جوامع ما باشد چه؟»
aasoo.org/fa/articles/2818
@NashrAasoo 🔻
aasoo.org/fa/articles/2818
@NashrAasoo 🔻
نابرابری نه تنها بیماریهای عالمگیر را تشدید میکند بلکه ممکن است عامل آنها نیز باشد 🔻
🌎 بر اساس یکی از مکاتب فکری، از نظر تاریخی بیماریهای عالمگیر زمانی بیشتر احتمال وقوع دارند که نابرابریها و ناهماهنگیهای اجتماعی شدید باشند. بر اساس این تفکر وقتی فقرا فقیرتر میشوند حداقلهای بهداشتی زندگیشان آسیب میبیند و نسبت به ابتلا به عفونتها آسیبپذیرتر میشوند. در عین حال آنها در جستوجوی کار یا برای نقل مکان به شهرها مجبور به جابهجاییهای بیشتری میشوند. ثروتمندان نیز در همین زمان پول بیشتری برای خرید کالاهای تجملی دارند، از جمله آنهایی که از جاهای بسیار دور آورده میشوند. تجارت پیوندها را در جهان افزایش میدهد و میکروبها، انسانها و کالاهای تجملی در امتداد راههای تجاری که شهرها را به یکدیگر متصل میکند، به حرکت میافتند. به لحاظ نظری، اینها شرایط لازم برای به راه افتادن توفان است.
🌎 بیماریهای عالمگیر همیشه آغازگر ناآرامیهای اجتماعی نیستند اما گاهی نیز چنین است زیرا همان نابرابریهایی را که عامل آنها بوده، در مرکز توجه قرار میدهند. دلیل این موضوع آن است که این بیماریها به فقرا بیشتر آسیب میزنند، یعنی کسانی که مشاغل کمدرآمد یا بیثبات دارند و خدمات بهداشتی خارج از وسع یا دسترس آنهاست. این موضوع هم در گذشته و هم امروزه صحیح است. در طول عالمگیری آنفولانزا در سال ۲۰۰۹ نرخ مرگ و میر در یک پنجمِ فقیر جمعیت انگلستان سه برابر بیش از یک پنجمِ ثروتمند بود. نشانهای وجود ندارد که کووید-۱۹ از این نظر با الگوی قبل متفاوت باشد. این الگو به دلیل تأثیری که بر شانس زنده ماندن افراد دارد، ابعاد نژادی نیز پیدا میکند.
🌎 اما بیماری عالمگیرِ کنونی جنبههای بسیار جدیدی دارد که هرگز قبلاً در تاریخ نوع بشر مشاهده نشده است، و آن تجربهی بیسابقهی منع آمدوشد در سراسر جهان است. تمهیدات منع آمدوشد با هدف کاهش سرعت انتشار بیماری، کاهش فشار بر نظامهای درمانی و نهایتاً نجات جان افراد طراحی شدهاند، و به نظر میرسد که به این هدف میرسند اما امکان دارد که موجب تشدید نابرابریها نیز بشوند.
@NashrAasoo 💬
🌎 بر اساس یکی از مکاتب فکری، از نظر تاریخی بیماریهای عالمگیر زمانی بیشتر احتمال وقوع دارند که نابرابریها و ناهماهنگیهای اجتماعی شدید باشند. بر اساس این تفکر وقتی فقرا فقیرتر میشوند حداقلهای بهداشتی زندگیشان آسیب میبیند و نسبت به ابتلا به عفونتها آسیبپذیرتر میشوند. در عین حال آنها در جستوجوی کار یا برای نقل مکان به شهرها مجبور به جابهجاییهای بیشتری میشوند. ثروتمندان نیز در همین زمان پول بیشتری برای خرید کالاهای تجملی دارند، از جمله آنهایی که از جاهای بسیار دور آورده میشوند. تجارت پیوندها را در جهان افزایش میدهد و میکروبها، انسانها و کالاهای تجملی در امتداد راههای تجاری که شهرها را به یکدیگر متصل میکند، به حرکت میافتند. به لحاظ نظری، اینها شرایط لازم برای به راه افتادن توفان است.
🌎 بیماریهای عالمگیر همیشه آغازگر ناآرامیهای اجتماعی نیستند اما گاهی نیز چنین است زیرا همان نابرابریهایی را که عامل آنها بوده، در مرکز توجه قرار میدهند. دلیل این موضوع آن است که این بیماریها به فقرا بیشتر آسیب میزنند، یعنی کسانی که مشاغل کمدرآمد یا بیثبات دارند و خدمات بهداشتی خارج از وسع یا دسترس آنهاست. این موضوع هم در گذشته و هم امروزه صحیح است. در طول عالمگیری آنفولانزا در سال ۲۰۰۹ نرخ مرگ و میر در یک پنجمِ فقیر جمعیت انگلستان سه برابر بیش از یک پنجمِ ثروتمند بود. نشانهای وجود ندارد که کووید-۱۹ از این نظر با الگوی قبل متفاوت باشد. این الگو به دلیل تأثیری که بر شانس زنده ماندن افراد دارد، ابعاد نژادی نیز پیدا میکند.
🌎 اما بیماری عالمگیرِ کنونی جنبههای بسیار جدیدی دارد که هرگز قبلاً در تاریخ نوع بشر مشاهده نشده است، و آن تجربهی بیسابقهی منع آمدوشد در سراسر جهان است. تمهیدات منع آمدوشد با هدف کاهش سرعت انتشار بیماری، کاهش فشار بر نظامهای درمانی و نهایتاً نجات جان افراد طراحی شدهاند، و به نظر میرسد که به این هدف میرسند اما امکان دارد که موجب تشدید نابرابریها نیز بشوند.
@NashrAasoo 💬
Telegraph
نابرابری نه تنها بیماریهای عالمگیر را تشدید میکند بلکه ممکن است عامل آنها نیز باشد
در این باره که چگونه بیماری عالمگیر کنونی نابرابریهای اجتماعی را تشدید کرده مطالب زیادی نوشته شده است. اما اگر وقوع این بیماریِ عالمگیر معلول نابرابریهای جوامع ما باشد چه؟ بر اساس یکی از مکاتب فکری، از نظر تاریخی بیماریهای عالمگیر زمانی بیشتر احتمال…
«پاسخ به این پرسش که اروپا برای ترکیه چه جایگاهی دارد، به طور چشمگیری در طول ۱۰ سال اخیر تغییر کرده است. وقتی ترکیه از نزدیکی با اروپا پا پس کشید و به ملیگرایی، اسلامگرایی و اقتدارگرایی پوپولیستی، و حتی بدتر، به زنستیزی و تبعیض جنسیتی رو آورد، در مقابلْ نظر اروپاییها نیز نسبت به ترکیه به شکلی سیستماتیک منفی شد.»
aasoo.org/fa/articles/2826
@NashrAasoo 🔻
aasoo.org/fa/articles/2826
@NashrAasoo 🔻
بحران انسانی در ترکیه، ناکارآمدیهای اروپا را عیان میکند 🔻
🇪🇺 وقتی به گذشته نگاه میکنیم، به خاطر میآوریم که زمانی نه چندان دور همه چیز امیدوارکننده به نظر میرسید. در سال ۲۰۰۴ کمیسیون اروپا به این جمعبندی رسید که ترکیه «به اندازهی کافی» با معیارهای سیاسی برای آغاز گفتگوهای الحاق ترکیه به اتحادیهی اروپا همخوانی دارد. در عین حال تمام نظرسنجیهای معتبر در ترکیه نشان میداد که اکثر جمعیت ترکیه نظر مثبتی نسبت به اروپا دارند، و از چشمانداز پیوستن به اتحادیهی اروپا حمایت میکنند. از منظر تاریخی، اقتصادی و سیاسی، نسلهای مختلفی از شهروندان ترکیه خودشان را بیشتر بخشی از اروپا قلمداد کردهاند تا بخشی از خاورمیانه.
🇪🇺 به مرور زمان، حزب عدالت و توسعهی رجب طیب اردوغان به طور فزایندهای غربستیز، پوپولیست، اسلامگرا و اقتدارگرای مطلق شد. حزب عدالت و توسعه در اجرای ضوابط برای عضویت در اتحادیهی اروپا ناموفق بود، از اصلاحات دموکراتیک طفره رفت، تکثرگرایی را از میان برد و روز به روز به ملیگرایی افراطی متمایل شد. همچنین باید خاطر نشان کرد که تحت عنوان ائتلاف مردم، حزب عدالت و توسعه به حزب جنبش ملیگرایی، از احزاب ملیگرای راستگرای افراطی، نزدیک شد.ترکیه امروز تحت سلطهی بدترین ترکیب ایدئولوژیهای ممکن قرار دارد ــ ملیگرایی افراطی در ترکیب با اسلامگرایی در ترکیب با پوپولیسم در ترکیب با اقتدارگرایی. به اینها مردسالاری ریشهدار را نیز اضافه کنید.
🇪🇺 اروپاییبودن چه معنایی برای کشوری دارد که ۱۸۰ رسانهاش تعطیل شدهاند، بیش از ۱۵۰ روزنامهنگارش بازداشت شدهاند، بیش از ۱۱۰۰ استاد دانشگاهش برای امضای دادخواست صلح تحت تعقیب قرار گرفتهاند، از کار برکنار شدهاند و آنها را پای میز محاکمه کشاندهاند؟ اروپا چه معنایی برای کشوری دارد که قاتلان زنانش بین سالهای ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۹ در حدود ۱/۴ درصد افزایش داشتهاند، کشوری که قانونگذارانش تلاش میکنند تا مجازاتهای اعمالشده برای متجاوزان به قربانیان زیر سن قانونی را کاهش دهند و حتی اجازه دهند که متجاوزان با قربانیان خود ازدواج کنند؟ اروپا چه معنایی در کشوری دارد که عثمان کاوالا، انسانی نیکوکار و از فعالان برجستهی حقوق اجتماعی و یکی از شریفترین افرادی که در زندگیام دیدهام، برای مضحکترین جرم ممکن به زندان میافتد، پس از بیش از ۸۰۰ روز از زندان آزاد میشود و چند ساعت بعد، به وحشیانهترین حالت ممکن دوباره بازداشت میشود؟
@NashrAasoo 💬
🇪🇺 وقتی به گذشته نگاه میکنیم، به خاطر میآوریم که زمانی نه چندان دور همه چیز امیدوارکننده به نظر میرسید. در سال ۲۰۰۴ کمیسیون اروپا به این جمعبندی رسید که ترکیه «به اندازهی کافی» با معیارهای سیاسی برای آغاز گفتگوهای الحاق ترکیه به اتحادیهی اروپا همخوانی دارد. در عین حال تمام نظرسنجیهای معتبر در ترکیه نشان میداد که اکثر جمعیت ترکیه نظر مثبتی نسبت به اروپا دارند، و از چشمانداز پیوستن به اتحادیهی اروپا حمایت میکنند. از منظر تاریخی، اقتصادی و سیاسی، نسلهای مختلفی از شهروندان ترکیه خودشان را بیشتر بخشی از اروپا قلمداد کردهاند تا بخشی از خاورمیانه.
🇪🇺 به مرور زمان، حزب عدالت و توسعهی رجب طیب اردوغان به طور فزایندهای غربستیز، پوپولیست، اسلامگرا و اقتدارگرای مطلق شد. حزب عدالت و توسعه در اجرای ضوابط برای عضویت در اتحادیهی اروپا ناموفق بود، از اصلاحات دموکراتیک طفره رفت، تکثرگرایی را از میان برد و روز به روز به ملیگرایی افراطی متمایل شد. همچنین باید خاطر نشان کرد که تحت عنوان ائتلاف مردم، حزب عدالت و توسعه به حزب جنبش ملیگرایی، از احزاب ملیگرای راستگرای افراطی، نزدیک شد.ترکیه امروز تحت سلطهی بدترین ترکیب ایدئولوژیهای ممکن قرار دارد ــ ملیگرایی افراطی در ترکیب با اسلامگرایی در ترکیب با پوپولیسم در ترکیب با اقتدارگرایی. به اینها مردسالاری ریشهدار را نیز اضافه کنید.
🇪🇺 اروپاییبودن چه معنایی برای کشوری دارد که ۱۸۰ رسانهاش تعطیل شدهاند، بیش از ۱۵۰ روزنامهنگارش بازداشت شدهاند، بیش از ۱۱۰۰ استاد دانشگاهش برای امضای دادخواست صلح تحت تعقیب قرار گرفتهاند، از کار برکنار شدهاند و آنها را پای میز محاکمه کشاندهاند؟ اروپا چه معنایی برای کشوری دارد که قاتلان زنانش بین سالهای ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۹ در حدود ۱/۴ درصد افزایش داشتهاند، کشوری که قانونگذارانش تلاش میکنند تا مجازاتهای اعمالشده برای متجاوزان به قربانیان زیر سن قانونی را کاهش دهند و حتی اجازه دهند که متجاوزان با قربانیان خود ازدواج کنند؟ اروپا چه معنایی در کشوری دارد که عثمان کاوالا، انسانی نیکوکار و از فعالان برجستهی حقوق اجتماعی و یکی از شریفترین افرادی که در زندگیام دیدهام، برای مضحکترین جرم ممکن به زندان میافتد، پس از بیش از ۸۰۰ روز از زندان آزاد میشود و چند ساعت بعد، به وحشیانهترین حالت ممکن دوباره بازداشت میشود؟
@NashrAasoo 💬
Telegraph
بحران انسانی در ترکیه، ناکارآمدیهای اروپا را عیان میکند
برای درک وضعیت اروپا، باید با دقت بیشتری به مرزهای آن بنگریم. در اغلب مواقع، بحث دربارهی آیندهی اروپا بر مسائل چند کشور اصلی متمرکز میمانند و کشورهای در حاشیه زیر سایهی این مباحث قرار میگیرند. با این حال، سرنوشت این قاره عمیقاً و به شکلی اجتنابناپذیر…
«داستانهای عشقی الگوهایی درینباره ارائه میکنند که چطور ممکن است در زندگیتان به فرد دیگری متعهد شوید. داستانهای دوستی اما معمولاً به این میپردازند که چطور ممکن است به خودِ زندگی متعهد شوید.»
aasoo.org/fa/articles/2825
@NashrAasoo 🔻
aasoo.org/fa/articles/2825
@NashrAasoo 🔻
دوستی بدون احتمال آسیب وجود ندارد؛ فهم ژاک دریدا از دوستی 🔻
🤝 در اواخر دههی ١٩٨٠، ژاک دریدا، فیلسوف فرانسوی، سلسله سخنرانیهایی در باب دوستی ارائه کرد. آن زمان، او یکی از نامدارترین فیلسوفان جهان بود که کمابیش با نظریهی «ساختارشکنی» شناخته میشد. دریدا میخواست دیدگاههای رایج در تولید معنا از طریق دوگانگیها را مختل کند ــ گفتار در برابرِ نوشتار، عقل در برابرِ احساس، مردانگی در برابرِ زنانگی. او معتقد بود که این تضادهای ظاهری، به گونهای بههم پیوسته، ساختاریاند زیرا اگر مفهومی بر دیگری غلبه دارد، بدین معنی نیست که مفهومی ثابت یا تعریفشده باشد. عادی بودن تنها از دل به حاشیه راندنِ مستمر امر غیرعادی بیرون میآید. روشهای او نیاز به آزمایش دقیقتر چیزهایی داشت که در حال فراموش یا سرکوب شدن بودند ــ در عین حال، او و همراهانش میگفتند ما به شناخت مفاهیمی میرسیم که برای ما به نظر طبیعی میرسند اما سرشار از تناقض و تشویشاند. شاید پذیرش این آشفتگی ما را به زیستی هشیارانهتر و هوشمندتر هدایت کند.
🤝 او شیفتهی گزارهای از ارسطو بود که میگوید: «o philoi, oudeis philos» یعنی: «ای دوستانِ من، دوستی وجود ندارد.». گزارهای غریب، که در عین حال هم تأیید است و هم تکذیب. عدهای بر این باورند که منظور ارسطو چیزی مشابه و نزدیک است به این جمله: «او که دوستان بسیار دارد، دوستی ندارد.» اما دریدا بر نوعی تناقضگویی ظاهری در این عبارت ــ در تفسیر خود ــ تأکید میکند. او دریافت که فهم منظور حقیقی ارسطو، آیندهای از اتحادها و امکانات را به روی ما خواهد گشود.
🤝 زندگی مدرن، به عقیدهی نظریهپردازان، آکنده از افراد اتمیزه شده است. آنها به گرد مرکزی شکل میگیرند و دربارهی موتور محرکهی زندگیشان سؤال میپرسند. دوستی بهمثابهی موضوعی عملی، چیزی اختیاری و سیال است؛ رابطهای که به راحتی به بطن زندگی سُر میخورد. برای بعضی اما دوستی، پایدار و آهنگین است. برای برخی دیگر، صمیمیتی است ناپیوسته برآمده از گفتوگوهای سالهای پیشین. افرادی هستند که ما تنها دربارهی امور مهم با آنها سخن میگوییم، کسان دیگری هستند که حضورشان تنها در شبهای عیش و نوش و مستی برایمان معنادار است. بعضی از دوستان، ما را تکمیل میکنند و بعضی دیگر پیچیدهتر. به نظر دریدا، صمیمیت دوستی از طریق احساس شناخت خود در دیدگان دیگری پدید میآید. ما به شناخت دوستانمان ادامه میدهیم حتی وقتی آنها حضور ندارند که به ما باز بنگرند. به عقیدهی دریدا، از لحظهای که ما با کسی دوستی میورزیم، خود را برای این امکان آماده کردهایم که یا ما بیشتر از آنها زندگی کنیم یا آنها بیشتر از ما. از میان انبوهِ خواستههایی که از رابطهی دوستی داریم، «هیچ چیزی قابل مقایسه با این امید بیمانند نیست. این شورمندی به سوی آیندهای که بعد از مرگ هم ادامه دارد.»
@NashrAasoo 💬
🤝 در اواخر دههی ١٩٨٠، ژاک دریدا، فیلسوف فرانسوی، سلسله سخنرانیهایی در باب دوستی ارائه کرد. آن زمان، او یکی از نامدارترین فیلسوفان جهان بود که کمابیش با نظریهی «ساختارشکنی» شناخته میشد. دریدا میخواست دیدگاههای رایج در تولید معنا از طریق دوگانگیها را مختل کند ــ گفتار در برابرِ نوشتار، عقل در برابرِ احساس، مردانگی در برابرِ زنانگی. او معتقد بود که این تضادهای ظاهری، به گونهای بههم پیوسته، ساختاریاند زیرا اگر مفهومی بر دیگری غلبه دارد، بدین معنی نیست که مفهومی ثابت یا تعریفشده باشد. عادی بودن تنها از دل به حاشیه راندنِ مستمر امر غیرعادی بیرون میآید. روشهای او نیاز به آزمایش دقیقتر چیزهایی داشت که در حال فراموش یا سرکوب شدن بودند ــ در عین حال، او و همراهانش میگفتند ما به شناخت مفاهیمی میرسیم که برای ما به نظر طبیعی میرسند اما سرشار از تناقض و تشویشاند. شاید پذیرش این آشفتگی ما را به زیستی هشیارانهتر و هوشمندتر هدایت کند.
🤝 او شیفتهی گزارهای از ارسطو بود که میگوید: «o philoi, oudeis philos» یعنی: «ای دوستانِ من، دوستی وجود ندارد.». گزارهای غریب، که در عین حال هم تأیید است و هم تکذیب. عدهای بر این باورند که منظور ارسطو چیزی مشابه و نزدیک است به این جمله: «او که دوستان بسیار دارد، دوستی ندارد.» اما دریدا بر نوعی تناقضگویی ظاهری در این عبارت ــ در تفسیر خود ــ تأکید میکند. او دریافت که فهم منظور حقیقی ارسطو، آیندهای از اتحادها و امکانات را به روی ما خواهد گشود.
🤝 زندگی مدرن، به عقیدهی نظریهپردازان، آکنده از افراد اتمیزه شده است. آنها به گرد مرکزی شکل میگیرند و دربارهی موتور محرکهی زندگیشان سؤال میپرسند. دوستی بهمثابهی موضوعی عملی، چیزی اختیاری و سیال است؛ رابطهای که به راحتی به بطن زندگی سُر میخورد. برای بعضی اما دوستی، پایدار و آهنگین است. برای برخی دیگر، صمیمیتی است ناپیوسته برآمده از گفتوگوهای سالهای پیشین. افرادی هستند که ما تنها دربارهی امور مهم با آنها سخن میگوییم، کسان دیگری هستند که حضورشان تنها در شبهای عیش و نوش و مستی برایمان معنادار است. بعضی از دوستان، ما را تکمیل میکنند و بعضی دیگر پیچیدهتر. به نظر دریدا، صمیمیت دوستی از طریق احساس شناخت خود در دیدگان دیگری پدید میآید. ما به شناخت دوستانمان ادامه میدهیم حتی وقتی آنها حضور ندارند که به ما باز بنگرند. به عقیدهی دریدا، از لحظهای که ما با کسی دوستی میورزیم، خود را برای این امکان آماده کردهایم که یا ما بیشتر از آنها زندگی کنیم یا آنها بیشتر از ما. از میان انبوهِ خواستههایی که از رابطهی دوستی داریم، «هیچ چیزی قابل مقایسه با این امید بیمانند نیست. این شورمندی به سوی آیندهای که بعد از مرگ هم ادامه دارد.»
@NashrAasoo 💬
Telegraph
دوستی بدون احتمال آسیب وجود ندارد؛ فهم ژاک دریدا از دوستی
داستانهای عشقی الگوهایی درینباره ارائه میکنند که چطور ممکن است در زندگیتان به فرد دیگری متعهد شوید. داستانهای دوستی اما معمولاً به این میپردازند که چطور ممکن است به خودِ زندگی متعهد شوید. در بخشی از رمان ماکسین هونگ کینگستون به نام «Tripmaster monkey»،…
با فضای زندان رجاییشهر بیگانه بودم. ساختمان بزرگی را روبهروی خود میدیدم. فکر کردم که این ساختمان همان زندان است. هر چندی اجازه صحبت کردن با دیگر زندانیان درون صف را نداشتیم اما به محض این که سرباز با کارتکسها کمی دور شد از نفر کناریام که که به نظرم آرامتر از دیگر زندانیان بود، پرسیدم این ساختمان چیست؟ و او گفت: «قرنطینه».
aasoo.org/fa/notes/2829
@NashrAasoo 🔻
aasoo.org/fa/notes/2829
@NashrAasoo 🔻
از قرنطینهی زندان تا قرنطینهی خانگی 🔻
✍️ با دستبند و پابند بودم، در اتوموبیل انتقال زندانیان از زندان اوین به زندان رجائیشهر (گوهردشت). خودرویی که با آن به سمت رجائیشهر میرفتیم کامیونی سربسته بود که همگی ما در اتاق بزرگ بستهی انتهاییاش بودیم. نزدیک به بیست نفر بودیم، روبهروی هم نشانده بودنمان و میتوانستیم همدیگر را ببینیم و با هم صحبت کنیم. چند نفر هم در انتهای اتاق بستهی ماشین تکیه داده بودند. اولین بار نبود که دستبند را تجربه میکردم. در دوران بازداشت، از همان لحظات اولیهای که جلوی در خانه به زور داخل ماشینی برده شدم، برای اولین بار حس غریب داشتن دستبند را بر دستانم تجربه کردم. اما این بار نه تنها دستبند بر دست بودم بلکه سنگینیِ پابندِ متصل به پابند دیگر زندانیان را هم تجربه میکردم؛ زندانیانی که نمیتوانستم از چهرهی آنان به جرمشان پیبرم. اما چیزی که میتوانستم به راحتی بفهمم آن بود که من جوانترین آنها بودم.
✍️ گروه دیگری از زندانیان را میدیدم که تازه از راه رسیده بودند و از ماشین پیاده میشدند و دستبند و پابندهایشان را باز میکردند و همچون ما کارتکسهایشان کنترل میشد و در صف انتظار برای ورود به قرنطینه میایستادند. سرانجام بعد از انتظاری یکی دو ساعته وارد قرنطینه شدیم. من تنها زندانیای بودم که از اوین با «ساک دستی و وسایل» میآمدم. وقتی میخواستیم وارد قرنطینه شویم وسایلم را یکی از سربازها آورد و به سربازان قرنطینه داد. متوجه شدم که احتمالاً من تنها زندانیای هستم که آمادهام سالها اینجا بمانم. شاید هم موضوع آمادگی نبود و من تنها زندانیای بودم که میدانستم قرار نیست که با تودیع وثیقه آزاد شوم.
✍️ صبح زود از خواب بلند میشوم. چند سال گذشته است؛ در قرنطینهام اما این بار در قرنطینهی خانگی. هزاران کیلومتر دورتر از قرنطینهی زندان. این روزها اما، هر روز، لحظه به لحظه آن ساعات قرنطینه از ذهنم میگذرد و به آن وضعیت میاندیشم؛ به زندانیان بیگناهی که در جادههای مختلف ایران در کامیونها و ماشینهای امنیتی به سوی قرنطینههای زندان میروند تا تعیین تکلیف شوند و به بندی از بندهای زندان برده شوند؛ به جایی که نه میدانند درونش چه خبر است و نه میدانند که بعد از آن به کجا میروند. به روابط بین زندانیان تازه در آن اتاق کوچک میاندیشم؛ به تخت بدون تشک و تخته که روی میلههای فلزیاش خوابم برده بود؛ به زندانیانی که بیگناه یا مجرم در قرنطینههای زندانهای مختلف در شهرهای متفاوت هر شب را میخوابند تا فردا صبح به بندهای زندان برده شوند و حبسهای چند سالهی خود را بگذرانند...
@NashrAasoo 💬
✍️ با دستبند و پابند بودم، در اتوموبیل انتقال زندانیان از زندان اوین به زندان رجائیشهر (گوهردشت). خودرویی که با آن به سمت رجائیشهر میرفتیم کامیونی سربسته بود که همگی ما در اتاق بزرگ بستهی انتهاییاش بودیم. نزدیک به بیست نفر بودیم، روبهروی هم نشانده بودنمان و میتوانستیم همدیگر را ببینیم و با هم صحبت کنیم. چند نفر هم در انتهای اتاق بستهی ماشین تکیه داده بودند. اولین بار نبود که دستبند را تجربه میکردم. در دوران بازداشت، از همان لحظات اولیهای که جلوی در خانه به زور داخل ماشینی برده شدم، برای اولین بار حس غریب داشتن دستبند را بر دستانم تجربه کردم. اما این بار نه تنها دستبند بر دست بودم بلکه سنگینیِ پابندِ متصل به پابند دیگر زندانیان را هم تجربه میکردم؛ زندانیانی که نمیتوانستم از چهرهی آنان به جرمشان پیبرم. اما چیزی که میتوانستم به راحتی بفهمم آن بود که من جوانترین آنها بودم.
✍️ گروه دیگری از زندانیان را میدیدم که تازه از راه رسیده بودند و از ماشین پیاده میشدند و دستبند و پابندهایشان را باز میکردند و همچون ما کارتکسهایشان کنترل میشد و در صف انتظار برای ورود به قرنطینه میایستادند. سرانجام بعد از انتظاری یکی دو ساعته وارد قرنطینه شدیم. من تنها زندانیای بودم که از اوین با «ساک دستی و وسایل» میآمدم. وقتی میخواستیم وارد قرنطینه شویم وسایلم را یکی از سربازها آورد و به سربازان قرنطینه داد. متوجه شدم که احتمالاً من تنها زندانیای هستم که آمادهام سالها اینجا بمانم. شاید هم موضوع آمادگی نبود و من تنها زندانیای بودم که میدانستم قرار نیست که با تودیع وثیقه آزاد شوم.
✍️ صبح زود از خواب بلند میشوم. چند سال گذشته است؛ در قرنطینهام اما این بار در قرنطینهی خانگی. هزاران کیلومتر دورتر از قرنطینهی زندان. این روزها اما، هر روز، لحظه به لحظه آن ساعات قرنطینه از ذهنم میگذرد و به آن وضعیت میاندیشم؛ به زندانیان بیگناهی که در جادههای مختلف ایران در کامیونها و ماشینهای امنیتی به سوی قرنطینههای زندان میروند تا تعیین تکلیف شوند و به بندی از بندهای زندان برده شوند؛ به جایی که نه میدانند درونش چه خبر است و نه میدانند که بعد از آن به کجا میروند. به روابط بین زندانیان تازه در آن اتاق کوچک میاندیشم؛ به تخت بدون تشک و تخته که روی میلههای فلزیاش خوابم برده بود؛ به زندانیانی که بیگناه یا مجرم در قرنطینههای زندانهای مختلف در شهرهای متفاوت هر شب را میخوابند تا فردا صبح به بندهای زندان برده شوند و حبسهای چند سالهی خود را بگذرانند...
@NashrAasoo 💬
Telegraph
از قرنطینهی زندان تا قرنطینهی خانگی
با دستبند و پابند بودم، در اتوموبیل انتقال زندانیان از زندان اوین به زندان رجائیشهر (گوهردشت). خودرویی که با آن به سمت رجائیشهر میرفتیم کامیونی سربسته بود که همگی ما در اتاق بزرگ بستهی انتهاییاش بودیم. نزدیک به بیست نفر بودیم، روبهروی هم نشانده بودنمان…
«جودیت شکلر که بود و چه حرفی برای گفتن داشت که اینقدر مهم است؟ چه شد که بسیاری از نظریهپردازان سیاسی و حقوقی این دختر یهودی مهاجر اهل لتونی را یکی از مهمترین اندیشمندان سیاسی قرن بیستم به حساب آوردند؟»
aasoo.org/fa/articles/2828
@NashrAasoo 🔻
aasoo.org/fa/articles/2828
@NashrAasoo 🔻
جودیت شکلر، نظریهپرداز تعلق خاطر 🔻
📚 نقل قول از شکلر غالباً در انتقاد از جریان اصلی اندیشهی لیبرال است. لیبرالیسم، به طور خاص در دوران جنگ سرد، به مثابهی اسلحهای ایدئولوژیک علیه تهدید تمامیتخواهیِ اتحاد جماهیر شوروی سابق و دولتهای تابعهی آن به کار میرفت. اما شکلر نگران ابعاد خفقانآور این نوع از سازوکار دفاعی در اندیشهی غربی بود که صرفاً در خدمت محافظت از وضع موجود بود، و اغلب تنها برای لاپوشانی انباشت ثروت مادی و دیگر وجوه مسئلهبرانگیزتر فرهنگ غربی به کار میرفت. لیبرالیسم هیچگونه تأمل انتقادی را برنمیانگیخت و به خودآگاهی از اینکه چگونه آزادیهای دموکراسی غربی به چنین مقام رفیع مشهودی رسیدند کمک نمیکرد. همچنین در مورد این واقعیت نیز سکوت میکرد که فاشیسم در کشورهایی رشد کرده بود که ستونهای تمدن غربی به شمار میرفتند.
📚 از منظر شکلر، لیبرالیسم نه یک دولت است و نه دستاوردی غایی. او، بهتر از اکثر متفکران، از شکنندگی جوامع لیبرال آگاه است، و میخواهد آزادیهایی را که آنها امکانپذیر ساختهاند حفظ کند. شکلر دسترسی فزاینده به انتخاب شخصی مصرفکننده و فهرست همیشه در حال گسترشِ حقوق را که غالباً به نام لیبرالیسم مطرح میشود تهدیدی علیه بهترین دستاوردهای دموکراسیهای غربی تلقی میکند. شکلر، بر خلاف مباحثات لیبرالیسم راستکیش که معطوف به خیر عمومی اند، از لیبرالیسمِ ترس دفاع میکند، که شر عمومی ــ ظلم و ستم ــ را مد نظر دارد. اجتناب از ظلم و ستم، و رنجی که ایجاد میکند هدف اصلی است. شرهای دیگری مثل ریاکاری، تکبر، نخوت، بیوفایی و مردمستیزی را باید برحسب این نخستین شر درجهبندی کرد.
📚 بحث شکلر گزندگی خاصی در جهان سرخوردهی ستیزههای ارزشی لاینحل دارد. تأکید او بر شر عمومی و چگونگی اجتناب از آن به طور سلبی قوی است. یعنی میتواند یک کلیگرایی (اونیورسالیسم) از نوع بسیار خاصی را تضمین کند. به عبارت دیگر، شکلر نظریهای دربارهی «بدی» دارد. او شرط میبندد که ما ممکن است بتوانیم به طور جمعی بدانیم که از چه چیز میخواهیم اجتناب کنیم، بدون آنکه مجبور باشیم توافقی در مورد نقشهی زندگی یا توضیحی فراگیر دربارهی امر خیر داشته باشیم. این کلیگرایی سلبی برای خدمت به حفظ پلورالیسم سیاسی کار میکند.
@NashrAasoo 💬
📚 نقل قول از شکلر غالباً در انتقاد از جریان اصلی اندیشهی لیبرال است. لیبرالیسم، به طور خاص در دوران جنگ سرد، به مثابهی اسلحهای ایدئولوژیک علیه تهدید تمامیتخواهیِ اتحاد جماهیر شوروی سابق و دولتهای تابعهی آن به کار میرفت. اما شکلر نگران ابعاد خفقانآور این نوع از سازوکار دفاعی در اندیشهی غربی بود که صرفاً در خدمت محافظت از وضع موجود بود، و اغلب تنها برای لاپوشانی انباشت ثروت مادی و دیگر وجوه مسئلهبرانگیزتر فرهنگ غربی به کار میرفت. لیبرالیسم هیچگونه تأمل انتقادی را برنمیانگیخت و به خودآگاهی از اینکه چگونه آزادیهای دموکراسی غربی به چنین مقام رفیع مشهودی رسیدند کمک نمیکرد. همچنین در مورد این واقعیت نیز سکوت میکرد که فاشیسم در کشورهایی رشد کرده بود که ستونهای تمدن غربی به شمار میرفتند.
📚 از منظر شکلر، لیبرالیسم نه یک دولت است و نه دستاوردی غایی. او، بهتر از اکثر متفکران، از شکنندگی جوامع لیبرال آگاه است، و میخواهد آزادیهایی را که آنها امکانپذیر ساختهاند حفظ کند. شکلر دسترسی فزاینده به انتخاب شخصی مصرفکننده و فهرست همیشه در حال گسترشِ حقوق را که غالباً به نام لیبرالیسم مطرح میشود تهدیدی علیه بهترین دستاوردهای دموکراسیهای غربی تلقی میکند. شکلر، بر خلاف مباحثات لیبرالیسم راستکیش که معطوف به خیر عمومی اند، از لیبرالیسمِ ترس دفاع میکند، که شر عمومی ــ ظلم و ستم ــ را مد نظر دارد. اجتناب از ظلم و ستم، و رنجی که ایجاد میکند هدف اصلی است. شرهای دیگری مثل ریاکاری، تکبر، نخوت، بیوفایی و مردمستیزی را باید برحسب این نخستین شر درجهبندی کرد.
📚 بحث شکلر گزندگی خاصی در جهان سرخوردهی ستیزههای ارزشی لاینحل دارد. تأکید او بر شر عمومی و چگونگی اجتناب از آن به طور سلبی قوی است. یعنی میتواند یک کلیگرایی (اونیورسالیسم) از نوع بسیار خاصی را تضمین کند. به عبارت دیگر، شکلر نظریهای دربارهی «بدی» دارد. او شرط میبندد که ما ممکن است بتوانیم به طور جمعی بدانیم که از چه چیز میخواهیم اجتناب کنیم، بدون آنکه مجبور باشیم توافقی در مورد نقشهی زندگی یا توضیحی فراگیر دربارهی امر خیر داشته باشیم. این کلیگرایی سلبی برای خدمت به حفظ پلورالیسم سیاسی کار میکند.
@NashrAasoo 💬
Telegraph
جودیت شکلر، نظریهپرداز تعلق خاطر
اخیراً مفسر تیزفهمی اظهار داشت که آیزایا برلین بزرگترین اندیشمند سیاسی ریگا [پایتخت لتونی] میبود ــ البته اگر جودیت اِن شکلر (Judith N Shklar) وجود نداشت. به این ترتیب، شاهد آغاز کشف مجدد شکلر و سهم او در حیات فکری قرن بیستم هستیم، اما او مرجع اهل فن و…
«آماری از بناهای متروک تهران وجود ندارد؛ بناهای مصادرهای، بناهایی که نهادهای مختلف بر سر مالکیتشان اختلاف دارند، خانههایی که به انتظار گرانتر شدن متروک ماندهاند، بناهایی که سوختهاند و تخریب شدهاند و ساختمانهایی که در میانهی ساختوساز رها شدهاند.»
aasoo.org/fa/notes/2835
@NashrAasoo 🔻
aasoo.org/fa/notes/2835
@NashrAasoo 🔻
تهران؛ شهر بناهای متروک 🔻
🌆 تهران پر است از بناهای متروک و خانههای رها شده. دری که قفل بزرگی به آن زدهاند که سالهاست باز نشده، پنجرههایی با شیشههای شکسته و پردههای چرکمرده که اگر بهشان دست بزنی پودر میشوند و بر زمین میریزند، دیوارها و سقفهای فروریخته، ساختمانهایی که دهههاست نوری وارد آنها نشده. این در شهری پرجمعیت که بخش چشمگیری از آن را مستأجران تشکیل میدهند و هر روز خانههایی ویران میشوند تا جایشان را برجهایی بگیرند که آدمهای بیشتری را در خود جای دهند، پدیدهی غریبی است.
🌆 تهران شهر بناهای کمعمر است. ساختمان بالای بیست سال کلنگی محسوب میشود، تخریبش میکنند و جایش یکی دیگر میسازند که آن هم پانزده بیست سال دیگر تخریب خواهد شد. شهری که مدام چهره عوض میکند و به صورت آشوبگرانهای نو و کهنه میشود. با این حال همین شهر، شهری متروک را در دل خود جا داده که بعضی از ساختمانهایش بیش از بیست سال است که به حال خود رها شدهاند، از بیمارستان و سینما و فروشگاه گرفته تا خانهها و آپارتمانهای مسکونی. بناهایی فراموششده در دل شهری که هر متر مربعش با چنگ و دندان به دست میآید و خیلی از ساکنانش هر روز که میگذرد، زیر بار مخارج خمیدهتر میشوند و مجبورند زندگی اجارهای خود را جمع کنند و به حاشیهها بروند. شهرداری تقریباً تنها نهادی است که هر از چندی به فکر بناهای فرسوده میافتد و همّ و غم مسئولانش نه اشغال شدن فضای قابلتوجهی از پایتخت بلکه ضربهای است که این متروکهها به چهرهی شهر میزنند، چهرهای که با ساختوسازهای هرروزهاش بیشتر و بیشتر ناآشنا میشود و هویت خود را از دست میدهد.
🌆 لالهزار خیابان بناهای متروک است، سینماهای تعطیل و هتلها و کابارههای تبدیل شده به انبار. سینما متروپل، سینما شهرزاد، سینما ایران، مایاک، ونوس، رکس و کریستال. بیشتر از ۱۵ سینما در این خیابان به خواب ابدی فرو رفتهاند. این سینما لاله است. بختش بلند بود که بعد از انقلاب با تغییر نام از رکس به لاله به حیاتش ادامه داد. اول بنیاد مستضعفان مصادرهاش کرد و کمی بعد مالکیتش را به حوزهی هنری سپردند. سینما چندسالی کار کرد اما فعالیتش دوامی نداشت و در سال ۱۳۷۲ تعطیل شد و تا به امروز متروک و خاموش باقی مانده. بنایی که ۷۵ سال عمر دارد.
عکس و توضیحات بیشتر:
@NashrAasoo 💬
🌆 تهران پر است از بناهای متروک و خانههای رها شده. دری که قفل بزرگی به آن زدهاند که سالهاست باز نشده، پنجرههایی با شیشههای شکسته و پردههای چرکمرده که اگر بهشان دست بزنی پودر میشوند و بر زمین میریزند، دیوارها و سقفهای فروریخته، ساختمانهایی که دهههاست نوری وارد آنها نشده. این در شهری پرجمعیت که بخش چشمگیری از آن را مستأجران تشکیل میدهند و هر روز خانههایی ویران میشوند تا جایشان را برجهایی بگیرند که آدمهای بیشتری را در خود جای دهند، پدیدهی غریبی است.
🌆 تهران شهر بناهای کمعمر است. ساختمان بالای بیست سال کلنگی محسوب میشود، تخریبش میکنند و جایش یکی دیگر میسازند که آن هم پانزده بیست سال دیگر تخریب خواهد شد. شهری که مدام چهره عوض میکند و به صورت آشوبگرانهای نو و کهنه میشود. با این حال همین شهر، شهری متروک را در دل خود جا داده که بعضی از ساختمانهایش بیش از بیست سال است که به حال خود رها شدهاند، از بیمارستان و سینما و فروشگاه گرفته تا خانهها و آپارتمانهای مسکونی. بناهایی فراموششده در دل شهری که هر متر مربعش با چنگ و دندان به دست میآید و خیلی از ساکنانش هر روز که میگذرد، زیر بار مخارج خمیدهتر میشوند و مجبورند زندگی اجارهای خود را جمع کنند و به حاشیهها بروند. شهرداری تقریباً تنها نهادی است که هر از چندی به فکر بناهای فرسوده میافتد و همّ و غم مسئولانش نه اشغال شدن فضای قابلتوجهی از پایتخت بلکه ضربهای است که این متروکهها به چهرهی شهر میزنند، چهرهای که با ساختوسازهای هرروزهاش بیشتر و بیشتر ناآشنا میشود و هویت خود را از دست میدهد.
🌆 لالهزار خیابان بناهای متروک است، سینماهای تعطیل و هتلها و کابارههای تبدیل شده به انبار. سینما متروپل، سینما شهرزاد، سینما ایران، مایاک، ونوس، رکس و کریستال. بیشتر از ۱۵ سینما در این خیابان به خواب ابدی فرو رفتهاند. این سینما لاله است. بختش بلند بود که بعد از انقلاب با تغییر نام از رکس به لاله به حیاتش ادامه داد. اول بنیاد مستضعفان مصادرهاش کرد و کمی بعد مالکیتش را به حوزهی هنری سپردند. سینما چندسالی کار کرد اما فعالیتش دوامی نداشت و در سال ۱۳۷۲ تعطیل شد و تا به امروز متروک و خاموش باقی مانده. بنایی که ۷۵ سال عمر دارد.
عکس و توضیحات بیشتر:
@NashrAasoo 💬
Telegraph
تهران؛ شهر بناهای متروک
تهران پر است از بناهای متروک و خانههای رها شده. دری که قفل بزرگی به آن زدهاند که سالهاست باز نشده، پنجرههایی با شیشههای شکسته و پردههای چرکمرده که اگر بهشان دست بزنی پودر میشوند و بر زمین میریزند، دیوارها و سقفهای فروریخته، ساختمانهایی که دهههاست…
«رژیمهای ستمگر بدون همدستی از نفس میافتند...اگر نمیتوانیم به مخالفان بپیوندیم همچنان موظفایم که به تکلیف خود در عرصهی کاری نکردنِ هشیارانه عمل کنیم. تنها این مهم نیست که چه میکنیم بلکه کاری که نمیکنیم هم مهم است.»
aasoo.org/fa/articles/2830
@NashrAasoo 🔻
aasoo.org/fa/articles/2830
@NashrAasoo 🔻
گاهی کاری نکردن بهترین شکل مقاومت است 🔻
💭 یکی از حقوق بشر حق مقاومت است. به همین علت است که مقدمهی اعلامیهی جهانی حقوق بشر میگوید چنانچه حقوق بشر مراعات نشود مردم «به عنوان آخرین راهکار، ناگزیر از شوریدن» خواهند بود و روشن میکند چرا دفاع از حقوق بشر که چارچوبش در مصوبات سازمان ملل ترسیم شده از ایستادگی در برابر استعمار و آپارتاید استقبال میکند. جز این نمیتوانست باشد. اگر حقوق شما پایمال شده باید چارهای داشته باشید. در حالت طبیعی راه چاره قانون و دادگاهها هستند اما وقتی با نوعی بیعدالتیِ سخت و همهسویه روبهرو میشویم راه چاره مقاومت است. اما هنگامی که دیگران دارند مقاومت میکنند و ما با اهدافشان همدلایم چه باید کرد؟ پاسخ غافلگیرکننده است.
💭 در سال ۱۸۴۹ هنری «باکس» براون با جا دادن خود در داخل یک جعبهی پستی از ویرجینیا به فیلادلفیا رفت و توانست از بردگی رهایی یابد. این کار او در رسانهها خیلی سر و صدا کرد؛ واقعیتی که مایهی تأسف شدیدِ فردریک داگلاس، از طرفداران الغای بردهداری، شد زیرا جنجال سبب شد تا دیگر بردگان از این امکان محروم شوند: اگر روزنامهنگاران محتاطتر بودند و از انتشار این خبر خودداری میکردند آن وقت تعداد بیشتری میتوانستند از طریق پُست از بردگی خلاص شوند. در عصر توئیتر، اسنپچت، فیسبوک و تیکتاک خیلی آسان میشود سازمانهایی را که دارند با بیعدالتی مبارزه میکنند بدون هیچ تعمدی با مشکل مواجه کرد. با گذاشتن یک ویدئو یا عکس در شبکههای اجتماعی میتوان باعث شناسایی یکی از معترضان توسط پلیس یا بستن یکی از راههای فرار شد. باید بکوشیم که خودمان را از جلو دست و پای کسانی که دارند در برابر ظلم مقاومت میکنند بیرون بکشیم. برای این که وظیفهی عدم ممانعت را به بهترین شکل انجام دهیم باید نسبت به روشهای ارتباطیمان بسیار هشیار باشیم.
💭 آخرین وظیفهی سلبی عدم همکاری با نیروهایی است که به دنبال سرکوب مقاومت هستند. اگر قرار نیست که مقاومت را سهواً با مشکل مواجه کنیم، در این صورت نباید زمینهی سرکوبش را فراهم کنیم. نهادهایی که در سرکوب مخالفان دست دارند به شدت به کمک دیگران وابستهاند. خوان اسپیندولا، که یک شخصیت دانشگاهی است، در تحقیقش دربارهی جمهوری دموکراتیک آلمان یا همان آلمان شرقی که از ۱۹۴۹ تا ۱۹۹۰ قدرت را در اختیار داشت، به وجود شبکهی عظیمی از «همکاران غیر رسمی» پیبرد که هر زاد و ولدی را که اتفاق میافتاد مخابره میکرد و حکم تدارکاتچی و پشتیبان برای اشتازی داشت؛ همان نهادی که به آن لقب «اندام تنفسی» حکومت را داده بودند. رژیمهای ستمگر بدون همدستی از نفس میافتند.
@NashrAasoo 💬
💭 یکی از حقوق بشر حق مقاومت است. به همین علت است که مقدمهی اعلامیهی جهانی حقوق بشر میگوید چنانچه حقوق بشر مراعات نشود مردم «به عنوان آخرین راهکار، ناگزیر از شوریدن» خواهند بود و روشن میکند چرا دفاع از حقوق بشر که چارچوبش در مصوبات سازمان ملل ترسیم شده از ایستادگی در برابر استعمار و آپارتاید استقبال میکند. جز این نمیتوانست باشد. اگر حقوق شما پایمال شده باید چارهای داشته باشید. در حالت طبیعی راه چاره قانون و دادگاهها هستند اما وقتی با نوعی بیعدالتیِ سخت و همهسویه روبهرو میشویم راه چاره مقاومت است. اما هنگامی که دیگران دارند مقاومت میکنند و ما با اهدافشان همدلایم چه باید کرد؟ پاسخ غافلگیرکننده است.
💭 در سال ۱۸۴۹ هنری «باکس» براون با جا دادن خود در داخل یک جعبهی پستی از ویرجینیا به فیلادلفیا رفت و توانست از بردگی رهایی یابد. این کار او در رسانهها خیلی سر و صدا کرد؛ واقعیتی که مایهی تأسف شدیدِ فردریک داگلاس، از طرفداران الغای بردهداری، شد زیرا جنجال سبب شد تا دیگر بردگان از این امکان محروم شوند: اگر روزنامهنگاران محتاطتر بودند و از انتشار این خبر خودداری میکردند آن وقت تعداد بیشتری میتوانستند از طریق پُست از بردگی خلاص شوند. در عصر توئیتر، اسنپچت، فیسبوک و تیکتاک خیلی آسان میشود سازمانهایی را که دارند با بیعدالتی مبارزه میکنند بدون هیچ تعمدی با مشکل مواجه کرد. با گذاشتن یک ویدئو یا عکس در شبکههای اجتماعی میتوان باعث شناسایی یکی از معترضان توسط پلیس یا بستن یکی از راههای فرار شد. باید بکوشیم که خودمان را از جلو دست و پای کسانی که دارند در برابر ظلم مقاومت میکنند بیرون بکشیم. برای این که وظیفهی عدم ممانعت را به بهترین شکل انجام دهیم باید نسبت به روشهای ارتباطیمان بسیار هشیار باشیم.
💭 آخرین وظیفهی سلبی عدم همکاری با نیروهایی است که به دنبال سرکوب مقاومت هستند. اگر قرار نیست که مقاومت را سهواً با مشکل مواجه کنیم، در این صورت نباید زمینهی سرکوبش را فراهم کنیم. نهادهایی که در سرکوب مخالفان دست دارند به شدت به کمک دیگران وابستهاند. خوان اسپیندولا، که یک شخصیت دانشگاهی است، در تحقیقش دربارهی جمهوری دموکراتیک آلمان یا همان آلمان شرقی که از ۱۹۴۹ تا ۱۹۹۰ قدرت را در اختیار داشت، به وجود شبکهی عظیمی از «همکاران غیر رسمی» پیبرد که هر زاد و ولدی را که اتفاق میافتاد مخابره میکرد و حکم تدارکاتچی و پشتیبان برای اشتازی داشت؛ همان نهادی که به آن لقب «اندام تنفسی» حکومت را داده بودند. رژیمهای ستمگر بدون همدستی از نفس میافتند.
@NashrAasoo 💬
Telegraph
گاهی کاری نکردن بهترین شکل مقاومت است
یکی از حقوق بشر حق مقاومت است. به همین علت است که مقدمهی اعلامیهی جهانی حقوق بشر میگوید چنانچه حقوق بشر مراعات نشود مردم «به عنوان آخرین راهکار، ناگزیر از شوریدن» خواهند بود و روشن میکند چرا دفاع از حقوق بشر که چارچوبش در مصوبات سازمان ملل ترسیم شده از…