NOONBOOK :: نشر نون
«خانهروان» یآ جسی مترجم: محمد حکمت نشرنون @noonbook
🌀 یآ جسی نویسنده «خانهروان» در گفت و گو با گاردین: من پژواک صداهای خاموشم
رمان (Homegoing) نوشته یا جسی نویسنده امریکایی است که تحت عنوان «خانهروان» به قلم محمد حکمت از سوی نشر نون منتشر شده است. یا جیسی، نویسنده این رمان روایتی جذاب و تأملبرانگیز از زندگی دو خواهر ناتنی بهدست میدهد که در روستاهای کشور غنا متولد شدهاند. دو خواهر بهنامهای افیا و اسی.
ایران آنلاین / افیا با یک مرد انگلیسی درجه دار متمول ازدواج میکند و زندگی باشکوه در قصری مجلل بهنام قلعه کیپکوست دارد. اما خواهر او، اسی، سالها در زیرزمینهای تاریک همین قلعه زندانی بوده و به همراه هزاران نفر در بازار برده فروشان فروخته و به امریکا برده میشود. بخشی از داستان این رمان به سرگذشت نوادگان افیا در طول سالها خشونت و جنگ در غنا اختصاص دارد، بخش دیگر اما به زندگی اسی و فرزندانش در امریکا میپردازد. نویسنده با پرداختی حساب شده و تأثیرگذار از زندگی یک خانواده در کشوری مستعمره و جنگ زده، با رویکردی به تاریخ را نشان میدهد، خشونت و بردگی و اسارت چگونه در ذهن و ضمیر چند نسل از یک ملت ثبت و ضبط میشود. رمان مذکور جایزه پن/ #همینگوی سال 2017 را نصیب نویسندهاش کرد و در فهرست رمانهای پرفروش نیویورک تایمز قرار گرفت. نشریه گاردین گفتوگویی با این نویسنده موفق انجام داده که ترجمه آن را میخوانید. 🌀چرا این شیوه را برای داستان خود انتخاب کردید؟
نوشتن خانه روان را در سال ۲۰۰۹ شروع کردم، بعد از دیدن قلعه کیپکوست در غنا. راهنمای تور به ما گفت که سربازان انگلیسی که توی قلعه زندگی و کار میکردند اغلب با زنان محلی ازدواج میکردند که البته من این را نمیدانستم. دلم میخواست دو زن را در کنار یکدیگر قرار بدهم، یک زن همسر درجهدار در کنار یک زن برده. فکر میکردم رمان من ساختاری سنتی خواهد داشت یعنی در زمان حال اتفاق خواهد افتاد ولی گریزهایی به قرن هجدهم خواهد داشت. هرچه بیشتر روی آن کار کردم بیشتر علاقهمند شدم که بتوانم گذر زمان را ببینم و همینطور بردهداری، استعمار و اثرات آن را – دلم میخواست چیزی را ببینم که اینها را به هم پیوند میدهد.
🌀خانهروان پرسشهای جالبی درباره هویت مطرح میکند، هویت خود شما چطور تحت تأثیر مکان، شرایط و ژنها قرار گرفته است؟
مکان واقعه خیلی روی من اثر گذاشته. من در غنا به دنیا آمدم، در امریکا بزرگ شدم، در اوهایو، ایلینوی، تنسی و آلاباما زندگی کردم و در دانشگاههای استنفورد و آیوا زبان انگلیسی و نویسندگی خلاقه خواندم. خیلی آدمها در امریکا یک جا به دنیا میآیند و جای دیگر ریشه میدوانند. در انتخابات اخیر جالب بود که آدم میبیند چقدر جاهای مختلف امریکا متفاوت هستند و چطور روی جهانبینی مردم اثر میگذارند. دیدن این قضیه و اینکه خودم خیلی از یک جا بهجای دیگر رفتهام، روی من تأثیر زیادی گذاشته است.
🌀شرایط چی و چطور؟
پدر من استاد تاریخ ادبیات آفریقایی به زبان فرانسوی است و مادرم پرستار است. اگر پدر و مادرم تصمیم نگرفته بودند به امریکا مهاجرت کنند، زندگی من کاملاً جور دیگری از آب درمیآمد. چیزی که خودم در کودکی زیاد با آن برخورد میکردم این بود که وقتی کسی خطاب به من میگفت، «سیاه» یا «آفریقایی-امریکایی» هستی، یک جور هویت فرهنگی خاص را القا میکرد که با هویت من بهعنوان یک مهاجر متفاوت بود. برای من مشکل بود که حس کنم سیاهپوست هستم، یعنی به صورت درست آن. بزرگتر که شدم بیشتر به این نتیجه رسیدم که اصولاً صورت درستی وجود ندارد و در واقع هر کاری میکنم و هرچه هستم میتواند سیاه باشد. خیلی طول کشید تا متوجه این موضوع شدم... به نظرم لغت «سیاه» به نوعی همه چیز را تعمیم میدهد.
🌀و ژنها چطور؟
تأثیر ژنها روی ما بیشتر از آن است که فکر میکنیم. آیا وحشت و هراس میتواند در دنیای درون ما ثبت شده باشد؟ به نظر من وحشت را میتوان به ارث برد.
🌀 آیا دچار «حس گناه بازمانده بودن» هستی؟
ایوا دیوورنی کارگردان سیاهپوست پیراهنی میپوشد که روی آن نوشته: «من بزرگترین و دستنیافتنیترین رؤیای اجدادم هستم.» برای همین آن احساس هم وجود دارد. چند صدهزار سیاهپوست باید در این مملکت جان خودشان را از دست میدادند تا ایوا دیوورنی بتواند در آن صندلی کارگردانی بنشیند؟
@noonbook
رمان (Homegoing) نوشته یا جسی نویسنده امریکایی است که تحت عنوان «خانهروان» به قلم محمد حکمت از سوی نشر نون منتشر شده است. یا جیسی، نویسنده این رمان روایتی جذاب و تأملبرانگیز از زندگی دو خواهر ناتنی بهدست میدهد که در روستاهای کشور غنا متولد شدهاند. دو خواهر بهنامهای افیا و اسی.
ایران آنلاین / افیا با یک مرد انگلیسی درجه دار متمول ازدواج میکند و زندگی باشکوه در قصری مجلل بهنام قلعه کیپکوست دارد. اما خواهر او، اسی، سالها در زیرزمینهای تاریک همین قلعه زندانی بوده و به همراه هزاران نفر در بازار برده فروشان فروخته و به امریکا برده میشود. بخشی از داستان این رمان به سرگذشت نوادگان افیا در طول سالها خشونت و جنگ در غنا اختصاص دارد، بخش دیگر اما به زندگی اسی و فرزندانش در امریکا میپردازد. نویسنده با پرداختی حساب شده و تأثیرگذار از زندگی یک خانواده در کشوری مستعمره و جنگ زده، با رویکردی به تاریخ را نشان میدهد، خشونت و بردگی و اسارت چگونه در ذهن و ضمیر چند نسل از یک ملت ثبت و ضبط میشود. رمان مذکور جایزه پن/ #همینگوی سال 2017 را نصیب نویسندهاش کرد و در فهرست رمانهای پرفروش نیویورک تایمز قرار گرفت. نشریه گاردین گفتوگویی با این نویسنده موفق انجام داده که ترجمه آن را میخوانید. 🌀چرا این شیوه را برای داستان خود انتخاب کردید؟
نوشتن خانه روان را در سال ۲۰۰۹ شروع کردم، بعد از دیدن قلعه کیپکوست در غنا. راهنمای تور به ما گفت که سربازان انگلیسی که توی قلعه زندگی و کار میکردند اغلب با زنان محلی ازدواج میکردند که البته من این را نمیدانستم. دلم میخواست دو زن را در کنار یکدیگر قرار بدهم، یک زن همسر درجهدار در کنار یک زن برده. فکر میکردم رمان من ساختاری سنتی خواهد داشت یعنی در زمان حال اتفاق خواهد افتاد ولی گریزهایی به قرن هجدهم خواهد داشت. هرچه بیشتر روی آن کار کردم بیشتر علاقهمند شدم که بتوانم گذر زمان را ببینم و همینطور بردهداری، استعمار و اثرات آن را – دلم میخواست چیزی را ببینم که اینها را به هم پیوند میدهد.
🌀خانهروان پرسشهای جالبی درباره هویت مطرح میکند، هویت خود شما چطور تحت تأثیر مکان، شرایط و ژنها قرار گرفته است؟
مکان واقعه خیلی روی من اثر گذاشته. من در غنا به دنیا آمدم، در امریکا بزرگ شدم، در اوهایو، ایلینوی، تنسی و آلاباما زندگی کردم و در دانشگاههای استنفورد و آیوا زبان انگلیسی و نویسندگی خلاقه خواندم. خیلی آدمها در امریکا یک جا به دنیا میآیند و جای دیگر ریشه میدوانند. در انتخابات اخیر جالب بود که آدم میبیند چقدر جاهای مختلف امریکا متفاوت هستند و چطور روی جهانبینی مردم اثر میگذارند. دیدن این قضیه و اینکه خودم خیلی از یک جا بهجای دیگر رفتهام، روی من تأثیر زیادی گذاشته است.
🌀شرایط چی و چطور؟
پدر من استاد تاریخ ادبیات آفریقایی به زبان فرانسوی است و مادرم پرستار است. اگر پدر و مادرم تصمیم نگرفته بودند به امریکا مهاجرت کنند، زندگی من کاملاً جور دیگری از آب درمیآمد. چیزی که خودم در کودکی زیاد با آن برخورد میکردم این بود که وقتی کسی خطاب به من میگفت، «سیاه» یا «آفریقایی-امریکایی» هستی، یک جور هویت فرهنگی خاص را القا میکرد که با هویت من بهعنوان یک مهاجر متفاوت بود. برای من مشکل بود که حس کنم سیاهپوست هستم، یعنی به صورت درست آن. بزرگتر که شدم بیشتر به این نتیجه رسیدم که اصولاً صورت درستی وجود ندارد و در واقع هر کاری میکنم و هرچه هستم میتواند سیاه باشد. خیلی طول کشید تا متوجه این موضوع شدم... به نظرم لغت «سیاه» به نوعی همه چیز را تعمیم میدهد.
🌀و ژنها چطور؟
تأثیر ژنها روی ما بیشتر از آن است که فکر میکنیم. آیا وحشت و هراس میتواند در دنیای درون ما ثبت شده باشد؟ به نظر من وحشت را میتوان به ارث برد.
🌀 آیا دچار «حس گناه بازمانده بودن» هستی؟
ایوا دیوورنی کارگردان سیاهپوست پیراهنی میپوشد که روی آن نوشته: «من بزرگترین و دستنیافتنیترین رؤیای اجدادم هستم.» برای همین آن احساس هم وجود دارد. چند صدهزار سیاهپوست باید در این مملکت جان خودشان را از دست میدادند تا ایوا دیوورنی بتواند در آن صندلی کارگردانی بنشیند؟
@noonbook
«فیستا» یکی از آثار مشهور ارنست همینگوی، نویسنده آمریکایی برنده جایزه نوبل است.
ارنست همینگوی بیشتر عمرش سرگرم ماجراجویی بود. از شرکت در جنگ گرفته تا سفر به حیات وحش #آفریقا و ماهی گیری و شکار #حیوانات در کوبا.
روزنامه نیویورک تایمز گزارش کرده است که این رمان از ۱۹۲۶ تاکنون همه ساله تجدید چاپ شده است.
فیستا تجربه خواندن رمانی پرماجرا و در عین حال لطیف و #عاشقانه را به شما می دهد.
فیستا مراسمی است که هر ساله در اسپانیا برگزار می شود و گاوبازی یکی از اجزای اصلی این جشن است.داستان این کتاب در مورد گروهی از جوانان آمریکایی و انگلیسی است که در فرانسه هستند و برای دیدن جشن فیستا به اسپانیا سفر می کنند.
شخصیت اصلی این کتاب جیک است که ماجراهای کتاب نیز از زبان او روایت می شود.
این کتاب زندگی جوانان نسل “از دست رفته” را روایت می کند. نسلی از دست رفته که دوران بلوغ و جوانی آن ها با جنگ جهانی اول همراه بوده است.
«فیستا»
#ارنست_همینگوی
مترجم: علیرضا دوراندیش
نشرنون
#فیستا #رمان_خارجی #رمان #همینگوی
@noonbook
ارنست همینگوی بیشتر عمرش سرگرم ماجراجویی بود. از شرکت در جنگ گرفته تا سفر به حیات وحش #آفریقا و ماهی گیری و شکار #حیوانات در کوبا.
روزنامه نیویورک تایمز گزارش کرده است که این رمان از ۱۹۲۶ تاکنون همه ساله تجدید چاپ شده است.
فیستا تجربه خواندن رمانی پرماجرا و در عین حال لطیف و #عاشقانه را به شما می دهد.
فیستا مراسمی است که هر ساله در اسپانیا برگزار می شود و گاوبازی یکی از اجزای اصلی این جشن است.داستان این کتاب در مورد گروهی از جوانان آمریکایی و انگلیسی است که در فرانسه هستند و برای دیدن جشن فیستا به اسپانیا سفر می کنند.
شخصیت اصلی این کتاب جیک است که ماجراهای کتاب نیز از زبان او روایت می شود.
این کتاب زندگی جوانان نسل “از دست رفته” را روایت می کند. نسلی از دست رفته که دوران بلوغ و جوانی آن ها با جنگ جهانی اول همراه بوده است.
«فیستا»
#ارنست_همینگوی
مترجم: علیرضا دوراندیش
نشرنون
#فیستا #رمان_خارجی #رمان #همینگوی
@noonbook
چاپ سوم منتشر شد
«لازم نیست بگویی دوستت دارم»
شرمن الکسی
شرمن الکسی، نویسندهٔ آمریکایی، از موفقترین نویسندگان نسل جدید است. داستانهای کوتاه و رمانهای درخشان او، مثل «خاطرات کاملاً واقعی یک سرخپوست پارهوقت»، با استقبال بسیار خوبی مواجه شده و شهرت و محبوبیت زیادی برایش به ارمغان آورده است. این نویسندهٔ سرخپوست جوایز و افتخارات متعددی نیز کسب کرده، ازجمله جایزهٔ کتاب ملی آمریکا، جایزهٔ پن #فاکنر و جایزهٔ پن #همینگوی. همچنین، مجلهٔ معروف #نیویورکر او را بهعنوان یکی از بیست نویسندهٔ مستعد قرن بیست و یکم معرفی کرده است.
شرمن الکسی حالا با کتابی خیرهکننده بازگشته است: «لازم نیست بگویی دوستت دارم»؛ کاری متفاوت و جذاب از نویسندهای که آثارش ریشه در تجربیاتش بهعنوان یک سرخپوست مدرن دارد. «لازم نیست بگویی دوستت دارم» کتابی است برانگیزاننده و تأثیرگذار دربارهٔ #خانواده، #عشق و از دست دادن، کتابی قدرتمند، صادقانه و فراموشناشدنی.
@noonbook
«لازم نیست بگویی دوستت دارم»
شرمن الکسی
شرمن الکسی، نویسندهٔ آمریکایی، از موفقترین نویسندگان نسل جدید است. داستانهای کوتاه و رمانهای درخشان او، مثل «خاطرات کاملاً واقعی یک سرخپوست پارهوقت»، با استقبال بسیار خوبی مواجه شده و شهرت و محبوبیت زیادی برایش به ارمغان آورده است. این نویسندهٔ سرخپوست جوایز و افتخارات متعددی نیز کسب کرده، ازجمله جایزهٔ کتاب ملی آمریکا، جایزهٔ پن #فاکنر و جایزهٔ پن #همینگوی. همچنین، مجلهٔ معروف #نیویورکر او را بهعنوان یکی از بیست نویسندهٔ مستعد قرن بیست و یکم معرفی کرده است.
شرمن الکسی حالا با کتابی خیرهکننده بازگشته است: «لازم نیست بگویی دوستت دارم»؛ کاری متفاوت و جذاب از نویسندهای که آثارش ریشه در تجربیاتش بهعنوان یک سرخپوست مدرن دارد. «لازم نیست بگویی دوستت دارم» کتابی است برانگیزاننده و تأثیرگذار دربارهٔ #خانواده، #عشق و از دست دادن، کتابی قدرتمند، صادقانه و فراموشناشدنی.
@noonbook