سه‌نقطه
1.33K subscribers
328 photos
112 videos
6 files
236 links
مکتوب طنز سه‌نقطه
[مجله‌ای برای خندندگان و خندانندگان]

آخرین ماهنامه طنز فارسی

ادمین محترم:
@Senoghteadmin

روابط عمومی:
@Senoghte_pr
Download Telegram
🔸🔸🔸
«یا منو ببر به خونه‌تون یا بیا به خونه ما»
همان‌طور که گفتم، از یک جایی به بعد دیگر کافه صرف نمی‌کند و از آن گذشته، گزینه‌های بهتری آنلاک می‌شود. از پارک‌های توی شهر بگیر تا کوه و دریاچه‌های اطراف شهر... مثل کافه هم نیست که نفس به نفس میز کناری بخواهی حرف دلت را بزنی. اگر کمی محدودیت‌های خانواده هم زیاد باشد، سر سینما سلامت. هم ارزان‌تر است هم امکانات و گزینه‌های بیشتری از کافه در اختیار علاقه‌مندان قرار می‌دهد. به سایر راه‌های معاشرت که در تیتر اشاره شد هم کاری نداریم. غرض این است که بگوییم به نظر ما، اواسط رابطه، کافه کنسل است.

- «کافشق یا عشقهوه»، نوشتهٔ سید مصطفی موسوی
🔹🔹🔹
#سه_نقطه_۲۸
#کاف_کافه

لینک خرید اینترنتی شماره ۲۸:
https://shop.3noghtemag.ir/product-category/single-issues/

👁‍🗨
@SeNoghteMag
شماره ۴۲ ماهنامه #سه_نقطه
با مدیریت هنری و صفحه‌آرایی #حمیدرضا_قدسی

برگزیده رشته «صفحه‌آرایی»
در جشنواره ملی رسانه‌های ایران
فاطمه فهیمی.pdf
671.8 KB
«این چرک لامصب خدانشناس»
نوشته #فاطمه_فهیمی
منتشرشده در شماره ۳۵ ماهنامه #سه_نقطه

نامزد در رشته «نقد مصلحانه» (جایزه دکتر عماد افروغ)
در جشنواره ملی رسانه‌های ایران

@SeNoghteMag
ابراهیم افشار.pdf
1.1 MB
«آمیگو آمیگو، مگر یتیم گیر آوردی؟»
نوشته #ابراهیم_افشار
منتشرشده در شماره ۳۶ ماهنامه #سه_نقطه

برگزیده رشته «طنز»
در جشنواره ملی رسانه‌های ایران

@SeNoghteMag
هادی مقدم‌دوست.pdf
1.3 MB
«نوآفرینان نان‌آفرین»
نوشته #هادی_مقدم_دوست
منتشرشده در شماره ۳۶ ماهنامه #سه_نقطه

نامزد در رشته «طنز»
در جشنواره ملی رسانه‌های ایران

@SeNoghteMag
مریم حسن‌نژاد.pdf
1 MB
«از نسل وای به نسل زد»
نوشته #مریم_حسن_نژاد
منتشرشده در شماره ۳۸ ماهنامه #سه_نقطه

نامزد در رشته «طنز»
در جشنواره ملی رسانه‌های ایران

@SeNoghteMag
مریم نظام‌دوست.pdf
1.2 MB
«پیاده شدن اجباری در ایستگاه امام خمینی»
نوشته #مریم_نظام_دوست
منتشرشده در شماره ۳۷ ماهنامه #سه_نقطه

برگزیده رشته «نقد مصلحانه» (جایزه دکتر عماد افروغ)
در جشنواره ملی رسانه‌های ایران

@SeNoghteMag
یاسین کیانی.pdf
931.6 KB
«رذیلت‌های ناچیز»
نوشته #یاسین_کیانی
منتشرشده در شماره ۳۲ ماهنامه #سه_نقطه

نامزد در رشته «سرمقاله، مقاله و یادداشت»
در جشنواره ملی رسانه‌های ایران

@SeNoghteMag
از «ارتش سری زنان ایران» چه می‌دانید؟
دانسته‌های خود را برای خودتان نگه دارید.
برای مطالعه داستان صددرصد واقعی و حیرت‌انگیز این ارتش خیلی سرّّی و خیلی‌خیلی مخوف با ما همراه باشید:
https://t.me/SeNoghteMag/925

[بر تپه‌های تاریخ]
ماهنامه #سه‌_نقطه
👁‍🗨
@SeNoghteMag
📣

«ارتش سری زنان ایران»

[چگونه انجمن مخفی زنان ایران در صفوف روس و انگلیس رخنه کرد؛ اما متأسفانه قدر ندیدند و فرزند کوچک آنها همسر پادشاه فرانسه شد.]


📌 انجمن‌های سرّی و نیمه‌سری تاریخ #ایران خصوصاً در مقاطع زمانی استیلای بیگانگان بر کشور، قابل‌شمارش نیستند. یکی از پیشروترین و درعین‌حال مهجورترینِ این انجمن‌ها «نهضت مقاومت سری #زنان ایران» معروف به «انجمن مخفی گردآفرید» است. مؤسسان انجمن گردآفرید قصد داشتند دوشادوش #مردان از تمامیت ارضی ایران در مقابل روسیه از شمال و انگلستان از جنوب، دفاع کنند. اما شیوه کاری آنها فرق می‌کرد. در حقیقت انجمن مخفی گردآفرید با راه‌اندازی چندین اقامتگاه بوم‌گردی و رستوران، علاوه‌بر #توریست‌ها از سربازان روسی و انگلیسی پذیرایی می‌کردند و تحت همین پوشش به‌راحتی به نهضت مقاومت ایران کمک می‌کردند. از جاسوسی و زیرزبان‌کشیِ روس‌ها و انگلیسی‌ها، تا نگهداری و فراری‌دادن خلبان‌های ایرانی که در منطقه تحت سیطره بیگانگان مجبور به فرود می‌شدند.

📌 مع‌الاسف با وجود خدمات فراوان زنان قهرمان عضو انجمن گردآفرید، به‌دلیل مخفی‌کاریِ زیادِ آنها، کسی از انگیزه‌ها و دلایل خدمات‌رسانیِ ظاهری آنها به بیگانگان خبر نداشت و با خروج #روس‌ها و #انگلیسی‌ها از ایران، زنان عضو این انجمن بعنوان خائنین به ایران فوراً اعدام شدند. چندی بعد که مردان میهن‌پرست، شرح دلاوری‌های آنان برای آزادی و سربلندیِ ایران را بیان کردند، مردم تازه فهمیدند که چه اشتباهی کرده‌اند و به‌دلیل عذاب‌وجدانی که گرفته بودند، بر این سرنوشت در #تاریخ سرپوش نهادند و همه اسناد و تصاویر این اعدام را نابود کردند.

📌 آنچه در تصویر می‌بینید تنها عکسِ باقیمانده از لحظات قبل از #تیرباران این زنان آزاده است. با این توضیح که پروین (دختر کوچکِ داخل عکس) تیرباران نشد؛ بلکه با خرج مردم نادم از آن واقعه، برای تحصیل به #خارج از کشور رفت و توسط لئوپارت دوم، پادشاه #فرانسه، به همسری برگزیده شد. او داستان خانواده خود را در رمانی به نام «گردآفرید، نام تمام زنان سرزمین من» به زبان #فرانسوی منتشر کرد که یک نسخه از آن در موزه لوور نگهداری می‌شود.


🔸

[تاریخ به روایت استاد]
ماهنامه #سه_نقطه

👁️‍🗨️

@SeNoghteMag
📣📣📣
«انيشتين در پارک ملت»

📌 ماجرا برمي‌گردد به زماني كه #پروفسور #حسابي، هنگام تدریس در دانشگاه #پرینستون سفره هفت‌سینی برای انیشتین و جمعی از بزرگ‌ترین دانشمندان دنیا از جمله كارل پوپر، مارتين #هايدگر، برت لنکستر و ايزاك #نيوتن چيد و با سؤالي از سمت انيشتين مواجه شد كه «اين کاسه آب و نارنج شناور در آن كه كنار سماق و سمنو و سيب و سبزي گذاشته‌ايد، نشانه چيست؟». پرفسور حسابي در پاسخ مي‌گويد: «اين همنشيني قدمت ده‌هزارساله دارد. آب نشانه فضاست و نارنج نشانه کره زمین است و این بیانگر تعلیق کره زمین در فضاست.» انیشتین رنگش می‌پرد و عقب‌عقب می‌رود و روی صندلی می‌افتد و می‌گوید: «ما در مملکت خودمان دویست سال پیش دانشمندی داشتیم که وقتی این حرف را زد، #کلیسا او را به مرگ محکوم کرد؛ اما شما از ده‌هزار سال پیش این مطلب را به‌زیبایی به فرزندانتان آموزش می‌دهید. فرهنگ #ايران #باستان كجا و علم ما کجا؟».

📌بعد آنجا پيشنهاد مي‌دهد كه اگر ممكن است كاري ماندگار براي ايراني‌ها انجام دهد. پروفسور حسابي هم بعد از هماهنگي با ايران، پيشنهاد مي‌دهد كه انیشتین طراحي و ساخت #پارك ملت تهران را انجام دهد. اينگونه بود كه آلبرت انیشتین با تلفيق فرهنگ ايراني و نظريه نسبيت (E=mc2) درياچه پارك ملت را طراحي و خود بر اجراي آن نظارت كرد.

📌 در اين درياچه، يك كره زمين شناور بود كه بدون اتصال به هيچ منبع انرژي، تا همين چند سال پيش، شب‌ها تمام پارك ملت و خيابان وليعصر و سازمان #صداوسيما را تا چهارراه پارك‌وي روشن مي‌كرد. راز روشنايي اين كره شناور را تنها انيشتين مي‌دانست و ظاهراً در حالتي رمزگونه به پرفسور حسابي چنين گفته بود: «براساس فاز سوم نظريه نسبيت كه من به‌دليل علاقه‌ام به فرهنگ ايراني نام آن را «ايرانيوم» گذاشته‌ام،‌ جرم و انرژی با هم هم‌ارز هستند و به هم تبدیل می‌شوند.» متأسفانه چند سال پیش، هنگام عبور تونل صدر ـ نيايش از زير درياچه، بخشي از اين كره آسيب ديد و نور آن کم شد. مهندسان کنجکاو براي تعمير، آن را سوراخ كردند و به داخل کره رفتند؛ اما نه‌تنها هيچ نيافتند، بلکه در اثر این اقدام آنها، كره نوراني برای همیشه خاموش شد و به زير آب رفت.

📌 پرفسور حسابي بعدها چنين گفت: «من كه خودم اين‌همه چيز به انيشتين ياد دادم و او را با فرهنگ #غني ايراني آشنا كردم، نفهميدم راز «ايرانيوم» چيست، آن‌وقت چهارتا بچه‌مهندس [...]»


[بر تپه‌های تاریخ]
ماهنامه #سه_نقطه

👁‍🗨
@SeNoghteMag
📣📣📣
«دیزی‌خوری کلارک گیبل در پیاده‌رو آبادان»


📌سلطان #هالیوود و یکی از پولسازترین بازیگران تاریخ #سینما، قبل از آنکه در فیلم «بربادرفته» شوهر «اسکارلت اوهارا» شود و به شهرت جهانی برسد، یک #کارگر ساده حفاری نفت در آبادان بود. «کلارک گیبل» همزمان با ملی‌شدن صنعت نفت و خلع‌ید انگلیسی‌ها، به‌همراه صدها جوان #آمریکایی جویای کار وارد ایران شد و خیلی خوش‌شانس بود که از میان همه آن صدها نفر، تنها او برای بازی در سریال «دلیران تنگستان» انتخاب شد. «کیانوش عیاری» برای این #سریال دنبال یک خارجی چشم‌آبی می‌گشت تا در صحنه آخر سریال، قهرمان داستان، #رئیسعلی دلواری را بکشد.

📌بازی او در سریال و نامردی‌ای که هنگام کشتن رئیسعلی دلواری به خرج داد، باعث شد که از او برای بازی در سریال «آینه عبرت» دعوت به کار شود. قرار بود کلارک گیبل، نقش رئیس خارجی باند #قاچاق را که مواد مخدر به ایران می‌آورد و امثال آتقی را معتاد می‌کرد، بازی کند. حتی «حمیده خیرآبادی» نیز بعنوان #هنرپیشه روبرویی انتخاب شده بود؛ اما کلارک گیبل چون هنرمند گزیده‌کاری بود، این نقش را رد کرد و ترجیح داد در «بربادرفته» روبروی «ویویَن لی» بازی کند.

📌چند سال بعد او #سلطان بلامنازع هالیوود شد، اما هیچگاه دیپلم #افتخاری را که بابت دلیران تنگستان از جشنواره رشد #ایران گرفته بود فراموش نکرد و حتی می‌گفت «این جایزه از اسکاری که برای بربادرفته گرفتم مهم‌تر است». او در نامه‌ای به «محسن #مخملباف» درباره این اظهارنظر #جنجالی‌اش گفت: «محسن عزیز، من و تو شبیه هم هستیم. هردو کار را از ایران شروع کردیم و به خارج پرتاب شدیم. اما فرق ما این است که تو می‌خواهی گذشته‌ات را فراموش کنی؛ ولی من دوست دارم یادم نرود همان جوانی هستم که روزی در پیاده‌رو شهر #آبادان در کاسه آبگوشت می‌خوردم. این جایزه هر صبح به من یادآوری می‌کند که: تو هنوز همان کارگر حفاری نفت در آبادان هستی.»

📌تنها عکسی که از سال‌های حضور او در ایران موجود است، همین تصویر است که او را در حال #آبگوشت‌خوردن کنار پیاده‌رو نشان می‌دهد.


[بر تپه‌های تاریخ]
ماهنامه #سه‌_نقطه

👁‍🗨
@SeNoghteMag
🔔🔔🔔
«تصادف دو ستاره، یکی از دنیای موسیقی و یکی از دنیای شعر»


📌 اکثر مردم #درویش‌خان (موسیقی‌دان قدیمی و نوازنده معروف تار) را نخستین قربانی #سوانح رانندگی در ایران می‌دانند. اما او در حقیقت نخستین قربانی مرد سوانح رانندگی است. متأسفانه تاریخ #مردانه ما به قربانی زن آن سانحه اشاره نکرده است. زنی که درویش‌خان با او تصادف کرد، #فروغ_فرخزاد، شاعر معروف بود که برای تصادف‌نکردن با اتومبیل #مهدکودک، از جاده منحرف شد و به اتومبیل درویش‌خان کوبید. تنها عکسی که از این تصادف باقی است، تصویری است که در روزنامه «سان» #انگلستان که به حواشی زندگی هنرمندان معروف می‌پردازد، با تیتر «تصادف دو ستاره ایرانی»، چاپ شد. در سمت راست عکس، کلنل #علینقی_وزیری، از شاگردان مرحوم درویش‌خان، که در آن‌زمان استوار بوده، مبهوت ایستاده و به دوربین می‌نگرد. او چندی بعد که از بُهت خارج شد، مجلس یادبودی برای او در مدرسه #موسیقی خود بر پا کرد و در آن بجای دعا و مناجات، با موسیقی یاد درویش را گرامی داشت. خود وزیری با تار، چند قطعه از آفریده‌های درویش‌خان را در مقامات مختلف موسیقی #سنتی نواخت و سپس ابراهیم گلستان برخی از شعرهای نوی فروغ را روی آن موسیقی‌ها خواند. این مراسم در کتاب «گینس» بعنوان «اولین مراسم کوکتل سنتی ـ مدرن» ثبت شده است. درویش‌خان و فروغ هردو در گورستان #ظهیرالدوله ـ البته با فاصله ـ به خاک سپرده شدند. ابوالحسن صبا، احمد شاملو، عیسی‌خان وزیر، هوشنگ ابتهاج، موسی معروفی، نورعلی برومند، مهدی اخوان‌ثالث، سیاوش کسرایی و بهرام بیضایی در مراسم به‌خاک‌سپاری آنها شرکت داشتند و #مسعود_کیمیایی هردو را غسل داد.


[بر تپه‌های تاریخ]
ماهنامه #سه‌_نقطه

👁️‍🗨️
@SeNoghteMag
🔸سهنقطه به آخر خط رسید. به عبارت دیگر، آخرین شماره ماهنامه سهنقطه منتشر شد. پنجاه‌ویکمین شماره ماهنامه سهنقطه، با موضوع «پایان» و با تأکید بر اینکه «این شماره آخر ماهنامه سهنقطه است» راهی مراکز فروش مجله، روزنامه و سیگار شد.

🔸سهنقطه در آخرین شماره خود به موضوع خطیر «پایان» پرداخته و از این گفته که اساساً پایان چیست، کجاست و کِی است. سپس این مسئله را بررسی کرده که سهنقطه چه بود و چه کرد و در آخر، از پایانِ سهنقطه به‌اضافه مقادیری اشک و آه سخن رانده است.

🔸نویسندگان سرشناس شماره آخر سهنقطه، طی یادداشت‌هایی سرشار از داغ و دریغ و فلان، به این پرسش‌ها پاسخ داده‌اند که: پایان، چگونه مکانی و چه موقعیت زمانی‌ای است؟ آیا پایان اساساً وجود خارجی دارد؟ فلسفه ته و ته فلسفه چیست؟ چطور مرگ، پایان مجله نیست؟ آیا اجساد از قانون پایستگی تبعیت می‌کنند؟ آیا خداحافظی جسارت می‌خواهد؟ سهنقطه چطور ردیف شد و چگونه دنیا را تکان داد؟ تحریریه‌هایی که تعطیل می‌شوند به کجا می‌روند؟ و رابطه پایانِ سهنقطه با شکست عشقی چیست؟

🔸همراهان شماره آخر سهنقطه ـ که برعکس همیشه که به ترتیب الفبا ردیف می‌شدند، این‌بار به ترتیب سن و سال ردیف شده‌اند ـ عبارتند از:
علی‌اکبر قاضی‌زاده، محمد صالح‌علا، امرالله احمدجو، عبدالله شهبازی، ابراهیم افشار، یوسفعلی میرشکاک، اسماعیل امینی، محمدکاظم کاظمی، سیداکبر میرجعفری، کورش علیانی، هادی مقدم‌دوست، رضا امیرخانی، محمود فرجامی، محمد صمدی، سیدمحسن امامیان، سیداکبر موسوی، جلال سمیعی، رضا سعیدی ورنوسفادرانی، مریم حسن‌نژاد، مرتضی درخشان، سیدمحمد صاحبی، مریم نظام‌دوست، زهرا ابراهیم‌پور، رضا نساجی، احسان حسینی‌نسب، فاطمه فهیمی، مهدی شریفی، نفیسه رحمانی، سیدامیر سادات‌موسوی، محسن فراهانی، یاسین کیانی، علی علیزاده، فاطمه خسروانی، محمدرضا زروندی و علی آینه‌ور.

🔸حتی اگر از آن دسته اشخاصی هستید که شماره‌های قبلی (از منفی یک تا پنجاه‌ویک) سهنقطه را از دست داده‌اید، از آن دسته اشخاصی نباشید که شماره آخر سهنقطه را هم از دست می‌دهند.

#سه‌نقطه_۵۱
#ماهنامه #سه_نقطه
#پایان

@SeNoghteMag
🔸🔸🔸

«گاهی ماجرا کوتاه است. واضح است. صریح است. کش‌دادن ندارد. گاهی چرخ از حرکت باز می‌ایستد، و هزار زور می‌زنی که دوباره بچرخد و نمی‌چرخد. گاهی نه؛ قبل از اینکه بایستد، خودت چرخ را می‌ایستانی. گاهی سری را که درد نمی‌کند با دقت باید دستمال بست تا بعدها درد نگیرد، تا سر دیگران درد نگیرد، تا علاج کرده باشی پیش از آنکه وقوع یافته باشد. این «ایستادن علیرغم حرکت»، این «دستمال‌بستن سر بی‌درد»، گاه حماقت است، گاه شجاعت. این‌بار به چشم من شجاعت است. اینکه کار را متوقف کنی؛ چون هرچند می‌گردد، اما دیگر اطمینان به لزوم و فایده گشتنش کم شده است.

و گاه باید دکمه‌ای را فشار داد، خاموش کرد، تعطیل کرد، و بعد زندگی کرد.

«سهنقطه» لابد یعنی «ادامه دارد» و شاید هم یعنی «گفتنی نیست» و شاید هم یعنی «کسی چیزی را درز گرفته». زندگی ادامه دارد و گاه ادامه زنده و بانشاطش هست، اما گفتنی نیست و البته که هرکس هرچیز را درز بگیرد، تا تلاش هست زندگی هم هست و اصلاً: چون تلاش پس زندگی، و چون زندگی پس تلاش؛ و همین و تمام و تمام و تمام.»


🔻🔻🔻

از نوشته #کورش_علیانی در آخرین شماره ماهنامه #سه_نقطه

#سه_نقطه_۵۱
#آخرین_سه_نقطه
#شماره_آخر
#پایان

👁‍🗨

@SeNoghteMag
🔸🔸🔸

«سهنقطه طنز زنانه را رونق بخشيد. منظورم از طنز زنانه طنزی است كه نويسندگان آن زن هستند. برای اثبات مدعايم كافی است مجلات موفق يا ناموفق طنز در گذشته را ورق بزنيد. چند طنزپرداز زن در جمع نويسندگان آن‌ها می‌بينيد؟ البته در همين مجلات تا بخواهيد فكاهه‌هايی می‌بينيد كه درباره زنان نوشته شده‌اند كه اتفاقاً غالباً جز به تمسخر و تحقير زن نمی‌پردازند. سهنقطه چند نويسنده زن را كه اتفاقاً طنزنويس‌های خوبی هستند، به جامعه ادبی معرفی كرده است. شک ندارم اگر روزگاری قرار باشد «طنز زنانه» در كشور ما بررسی شود، حتماً سه‌‌نقطه منبع بسيار خوبی در اين زمينه خواهد بود. اغراق نيست اگر بگويم پيش از اين چنين نويسندگانی و به ‌تبع آن چنين متن‌های نداشته‌ایم.
ديگر اين‌كه سهنقطه نويسندگان نامداری را به طنز نزديک كرد و از آن‌ها خواست طنز بنويسند كه شايد در عمرشان هيچ التفاتی به اين مقوله نداشتند. ترديد ندارم اين نويسندگان ـ با هر تخصصی ـ بعد از آشنايی با طنز جور ديگری به موضوعات تخصصی خودشان هم نگاه می‌كنند.»


🔻🔻🔻

از نوشته #سید_اکبر_میرجعفری در آخرین شماره ماهنامه #سه_نقطه


#سه_نقطه_۵۱
#آخرین_سه_نقطه
#شماره_آخر
#پایان

👁‍🗨

@SeNoghteMag
🔸🔸🔸

«مکتوب طنز (+ جد) فارسی بودن چیزی است که سه‌‌نقطه را در تاریخ مطبوعات ایران ماندگار خواهد کرد. ادعا و سوادی در تاریخ ادبیات ندارم، اما حدس مبتنی ‌بر شواهدی دارم در این ‌باره که مرز بین فکاهه و مقاله، هزلیات و غزلیات، کاریکاتور و نقاشی، کمدی و درام در تاریخ هنر و ادبیات فارسی (مخصوصاً در تاریخ نثر و مطبوعات) معمولاً مرز روشن و واضحی بوده؛ مگر در آثار نوابغی مثل حافظ و مولانا.
حرف‌های جدی، درس‌های زندگی، حکمت‌های پربار، ماجراهای پر سوز و گداز عشقی، و مکاشفات عارفانه غالباً به شوخی و طنازی و دست‌ انداختن و جدی‌ نگرفتن دنیا راه نمی‌داده. و از آن‌طرف فکاهه و طنزنویسی امروزی که در مطبوعات مدرن متولد شد، به خودش جرأت نمی‌داد از سطح گوشه‌ و کنایه‌های روزآمد سیاسی و اجتماعی به عمق حرف‌های جدی‌تر فرهنگی برود.
سهنقطه شاید اولین مطبوع طنزی بود که به‌ قول مدیرش، طنز را جدی گرفت و از زیر وام خنده درش آورد. خواننده‌‌های سه‌‌نقطه برای قهقهه ‌زدن یا عقده‌گشایی با دولتمردان نمی‌‌خریدندش. سه‌‌نقطه یک محصول فرهنگی تمام‌عیار بود. یک کتاب‌ـمجله جدیِ شوخ که هنوز می‌شود شماره چهار سال پیشش را خواند و بوی کهنگی نشنید.»

🔻🔻🔻

از نوشته #یاسین_کیانی در آخرین شماره ماهنامه #سه_نقطه

#سه_نقطه_۵۱
#آخرین_سه_نقطه
#شماره_آخر
#پایان

👁‍🗨

@SeNoghteMag
🔸🔸🔸

«برعکس تمام نشریات و صاحبان آنها، سه‌‌نقطه اصلاً آدم متکبر و ادایی و عنتر نداشت. از اینها که فکر می‌کنند قطب فرهنگ و اندیشه هستند و جوراب رنگی می‌پوشند و چوب سیگارشان از این بلنداست. از اینها که در توئیتر یک ‌جورند و در روبیکا و بله جور دیگر. از اینها که جمعه‌‌ها می‌روند گالری‌‌گردی و شنبه‌ ها آن کار دیگر می‌کنند. از این معتقدان به روابط باز و منتقدان آزادی زنان. از این سهمیه‌بگیران و علاقه‌مندان به عرفان خلاق. همین‌ها که در برنامه‌های شبکه چهار از عشق می‌گویند و در پیج‌های پرمخاطب از تشابه فوتبال و فلسفه. خدا را شکر سهنقطه از این آدم‌ها نداشت. دفتر بدسلیقه با رنگ دیوارهای چرک‌مرده‌اش و اندک‌ خلاقیتش در چیدمان شبیه خودش بود. هر وقت می‌رفتی ناهار فراهم و نوشابه سیاهش حاضر و چایش همیشه تازه بود. هیچ‌وقت کسی با ژست نیچه یا هایدگر به تو نمی‌گفت که در حال انجام کار بزرگی است. خلاصه اینکه شبیه این مجلات که چندتا سلبریتی بی‌نمک همیشه آنجا هستند نبود. از این نشریات گران‌قیمت و بی‌ارزش با کاغذ مرغوب نبود که وسط هر صفحه‌اش یک هایکو چپانده باشند. متن هرچند بد، هرچند بی‌مزه، ولی زیاد داشت. وقتی وانتی مجلات را دم در خالی می‌کرد، از نویسنده تا سردبیر و مدیرمسئول، دم در حاضر بودند و هیچ‌کس مثل این حمال‌های پر ادای طماع و عاشقِ عنتربازی پشت پنجره با قهوه منتظر رسیدن مجله تا اتاقش نمی‌ماند. اگر قهوه‌ ای بود برای بالا رفتن کافئین و کار بیشتر بود و اگر عکسی بود صرفاً جهت اطلاع‌رسانی و خنده. هیچ‎چیز در سهنقطه جدی نبود مخصوصاً مدیرمسئول. شیرینی‌پز پایین دفتر خودش را بیشتر جدی می‌گرفت تا نخبگان سهنقطه. نیم‌ کیلو رولت را این مرد چنان با ادا می‌گذاشت داخل جعبه که انگار دارد جنگ و صلح می‌نویسد. خدا را شکر با تعطیلی سهنقطه از کنارش هم رد نخواهم شد.»


🔻🔻🔻

از نوشته #رضا_سعیدی_ورنوسفادرانی در آخرین شماره ماهنامه #سه_نقطه

#سه_نقطه_۵۱
#آخرین_سه_نقطه
#شماره_آخر
#پایان

👁‍🗨

@SeNoghteMag
سهنقطه ردیف شد
رضا امیرخانی

🔸🔸🔸

کشور سهنقطه بود، جهان هم سهنقطه بود
تاریخ نقطه بود، زمان هم سهنقطه بود

ثابت شده‌ست اصل مکان هم سهنقطه است
تحقیق کرده‌اند زمان هم سهنقطه بود

آرش برای مرزگشایی به کوه شد
تیرش سهنقطه بود و کمان هم سهنقطه بود

سینوسِ سختِ زاویه حاده را گرفت
غافل از این‌که جِیبِ کمان هم سهنقطه بود

(این دو کمان صد البته در شعر جایزند
در نشریات بعدِ «کمان» هم «سهنقطه» بود

«برخی جراید از چه جوان‌مرگ می‌شوند؟»
مرگ‌ش همین شماره، جوان هم «سهنقطه» بود

در آن مثالِ کهنه که خانی نیامده است
باید نوشت که خود خان هم سهنقطه بود)

از داستان آرش‌مان دور گشته‌ایم
رگبارِ بی‌امانِ کمان هم سهنقطه بود

القصه او به فتحِ دماوند رفته بود
در کوله حجمِ بارِ گران هم سهنقطه بود

تیرش سهنقطه بود و کمان هم سهنقطه بود
کنسروِ ماهیِ بریان هم سهنقطه بود
در کوله وزنِ کیسه نان هم سهنقطه بود

گوگردِ نوکِ قله ورا بی‌حواس کرد
البته بوی گازِ متان هم سهنقطه بود

وضعِ وجوهِ معدوی و معنوی خراب
خلط دماغ و آب دهان هم سهنقطه بود

در ارتفاع مشکل دیگر اضافه شد
آریتمیِ بدِ ضربان هم سهنقطه بود...

این‌گونه آرشی ز مسیرش عدول کرد
افسانه کران به کران هم سهنقطه بود

بسیار مَرد کاو ز مسیرش عدول کرد
تنها یکی نکرد که آن ‌هم «سهنقطه» بود

در آن مسیرِ سخت دهان صاف می‌شود
آسفالتِ ساوه تا همدان هم سهنقطه بود

صحرای بین راه خودش دادگاه شد
قاضی خراب، دادستان هم سهنقطه بود

در طنز روز سید خندان سهنقطه شد
آن خنده‌های بی‌هیجان هم سهنقطه بود

برخی مورخان پی اغلاط می‌دوند
دستورِ کارِ ویژه‌‌شان هم سهنقطه بود

نام‌ش امید، فاصله، مهدی‌نژاد بود
مثبت‌زنیِ نام و نشان هم سهنقطه بود

آخر به دست بنده «سهنقطه» ردیف شد
در قافیه مپیچ، که آن‌ هم سهنقطه بود!


🔻🔻🔻

طنزسروده #رضا_امیرخانی
منتشرشده در آخرین شماره ماهنامه #سه_نقطه

#سه_نقطه_۵۱
#آخرین_سه_نقطه
#شماره_آخر
#پایان

👁‍🗨

@SeNoghteMag
🔸🔸🔸

«حیف است این آش آخری بی‌متلک سیاسی بماند. فلذا:
اولاً شما سعی کن غرب آسیا زاده نشوی؛
و اگر شدی، سعی کن سیاسی نشوی؛
و اگر شدی، سعی کن لامذهب نشوی؛
که اگر شدی، دنیا و آخرت و لیلی و حوری را یک‌جا سگ‌خور کردی رفت؛ که خلق اینجا اگر مغز و امکان ندارند، شرف و دین و ایمان دارند؛
و همان را هم اگر دادی رفت، دیگر هیچ‌ کجا گردنت نمی‌گیرند و تهش می‌شوی از این افاجر حقیر و مفلوک که از حمله تروریستی کرمان جشن می‌گیرند و به قیمه‌قیمه‌شدن نوزاد زبان‌بازنکرده‌ی فلسطینی می‌خندند و برای یک پاسپورت کانادایی، مادرشان را هم زیر قیمت می‌فروشند و خیال می‌کنند «کتلت» لفظ جالبی است برای توصیف پیکر شهید پاره‌تن که نفیس‌ترین تجسمِ ازخود‌گذشتگی و شرف و پاک‌ترین و کبریایی‌ترین تکه‌ی این زمین چرک و سراسر خودپرستی است.
ایشان که نه در وطن که در تنِ خویش هم غریب‌اند و در انسان نمی‌گنجند که از شدت عقده‌های پساحیوانی (که حیوان به سیری کفایت می‌کند و ایشان نه) در پستی از هر جانداری گذشته‌اند و سیاه‌چاله‌ای محض شدند عاری از شهد شعور و شرف بشر.

و هرگز و هرگز باور نکن اگر مرگِ شرافت‌شان را یک‌باره به جور حاکم بستند؛
که حاکم ضمیر هر کس یگانه خودش است نه خلیفه‌ی شهر. گرچه خرفت و زبون و زورگو و کودن و «همه را ردصلاحیت کنیم فقط خودمان سر سفره‌ی انقلاب بمانیم» و «حجاب را به سبک عصر حجر تحمیل کنیم» و «اینترنت را صیانت کنیم فیش حقوقمان لو نرود» و «فرماندار قزوین را ساکت کنیم» و «فساد اوقاف را لاپوشانی کنیم» باشد.»

🔻🔻🔻

از نوشته #علی_آینه_ور در آخرین شماره ماهنامه #سه_نقطه

#سه_نقطه_۵۱
#آخرین_سه_نقطه
#شماره_آخر
#پایان

👁‍🗨

@SeNoghteMag