دفتر آیت‌الله العظمی دستغیب
503 subscribers
893 photos
18 videos
21 files
665 links
پایگاه اطلاع‌رسانی الهادی dastgheib.org
Download Telegram
دفتر آیت‌الله العظمی دستغیب:
مرثیه شهید حبیب روزیطلب در أربعین شهادت آیت الله سیدعبدالحسین دستغیب (قسمت اوّل)

چهل روز پیش، یک هفته مانده بود به اربعین ابا عبد الله الحسین(ع)، قرار بود خدمت آقا برسیم تا از اربعین جدّشان بگویند. وقتی که می‌خواستیم از آقا وقت بگیریم یک هفته قبل از اربعین وقت دادند. اصرارشان کردیم که آقا اگر ممکن است زودتر وقت دهید. فرمودند: رضا به رضای خدا؛ بروید و همان شنبه بیایید، یک هفته به اربعین مانده. و ما صبح شنبه وقتی که آسمان خون می گرید، قبل از طلوع آفتاب خدمت آقا رسیدیم، محل قرار نه خانه کوچک و گِلین پشت مدرسه خان، که قتلگاه دارالرّحمه بود. در که زدیم، جبّاری پاسدار آقا دم در نیامد، از درون تابوتی مهربانانه صدایمان زد، بفرمایید تو. قتلگاه با یک فضای معطّر نُه تن شهید: جباری ، منشی، جعفری ، رفیعی، حبیب زاده، حاج عبداللهی، سادات، جوانمردی و سید محمد تقی دستغیب گرداگرد سیّد بزرگوارشان ،در خون خویش، به پاسداری ایستاده بودند.

#اربعین
#شهید

@dastgheyb
مرثیه شهید حبیب روزیطلب در أربعین شهادت آیت الله سیدعبدالحسین دستغیب(قسمت دوم)

به طرف صدای جبّاری رفتیم: یک بسته پیچیده سفید. پارچه را کنار زدیم: یک سرِ بریده، سر بی پیکر. دستمان را بطرفش دراز کردیم، دستی نبود که دستمان را بفشارد و نه پایی که تا درِ اتاق بدرقه مان کند. فقط گفت: آقا اذن داده اند، می گویند بفرمایید. دو زانو کنار آقا نشستیم، دست چپ آقا را بوسیدیم که آقا دست راستشان نبود، صورتمان را به صورتشان گذاشتیم، آقا را بوسیدیم، اول پیشانی به خون نشسته و جای مهر آقا را بوسیدیم، پیشانی ای که یک عمر بر خاک عبودیت خدای متعال گذاشته بود. چشمان آقا را هم بوسیدیم، چشمانی که یک عمر بر مصیبت حسین (ع) گریسته بود، لبان آقا را هم بوسیدیم، لبانی که یک عمر ذاکر، ذِکر حسین (ع) بود. چهره آقا را با تربت حسین معطّر کرده بودند. آقا خوش آمدمان گفت. ابتدا برایشان قرآن خواندیم، سوره حدید را، واقعه را که دوست می داشتند و بعد آقا شروع کردند برایمان از بعد از عاشورا درباره اربعین سخن گفتن.

#اربعین
#شهید

@dastgheyb
مرثیه شهید حبیب روزیطلب در أربعین شهادت آیت الله سیدعبدالحسین دستغیب(قسمت سوم)

سرمان را نزدیک سر آقا کردیم و قلبمان آماده ضبط سخنان ، آقا مثل همیشه با گریه نالید:« عمربن سعد، چون از کار سیّد الشهداء تمام شد، عازم سفر کوفه شد و فرمان داد تا سرها را از خاک و خون تنظیف کنند. ابتدا، سر مبارک حسین(ع) را به خولی بن یزید و حمید بن مسلم سپرد تا به نزد عبید الله بن زیاد حمل دهند. چون نیمه شب رسید و باب العماره را بسته یافت، سر را در طشت گلینی نهاد و بعضی نوشته اند در تنور گذاشت و بجای مشک و عنبر بر خاکستر جای داد.» و آقا بعد روضه اش را خواند. به چشمان آقا نگاه کردیم که اینبار نه اشک که خون می بارید، نه! چشمان آقا خونی بود. دوباره چشمان آقا را بوسیدیم و هم لبانشان را، آقا ادامه دادند: «روز یازدهم چون روز از نیمه گدشت، عمربن سعد آهنگ کوفه نمود، پس سوار شد، و با جماعتی از لشکر به کنار خیام اهل بیت حسین (ع) آمد و فرمان داد خیمه ها را آتش بزنند و از خیمه ها فریاد برخاست، وا محمّدا، وا علیّا، وا حسنا،وا حسینا.» به پاهای سوخته آیت اللّه شهید می نگریستم که آقا فرمود: «چون شعله آتش بالا گرفت، فرزندان پیغمبر بهت زده و سراسیمه از خیمه ها بیرون دویدند و رو به قتلگاه گذاشتند و زینب (س) با صوتی حزین و قلبی اندوهناک ندا برداشت که:
«وا محمّدا، علیک منّی السلام، هذا حسین مُرمّل بالدِّماء مُقطَّعُ الاعضاء». یا محمّد! رحمت خدا بر تو، این حسین تواست با اعضای پاره پاره در خون خویش آغشته. «و بناتک سبایا الی الله المشتکات و الی محمّد المصطفی و الی علیّ مرتضی و الی حضرت حمزه سیّد الشهداء». واینک دختران تواند که مانند اسیران شکایت به خدا و محمّد مصطفی و علیّ مرتضی و حمزه سیّد الشهداء می‌برند. اینها ذریّه رسول خدایند که چون اسیران می رانندشان». یا محمّداه! بناتک سبایا و ذریّتک مقتول.»
آقا بلند بلند خون می گریست، پیکر لاغر و پوست به استخوان چسبیده آقا می لرزید.
حبی علیهم امری سوایا لا تسفی علیهم ریح الصبا. یا محمد بیا ببین این حسین توست که عریان محلّ وزش باد صبا گشته «و هذا حُسین مَجزوز الراس من القَفا مَسلوبُ العِمامه و الرّدا». ما هرگز آقا را سر برهنه و بی عمامه ندیده بودیم. یا محمّد بیا ببین این حسین توست که سرش را از قفا بریده اند و عبا و عمامه را سلب کرده اند از او. آقا بلند بلند می‌گریستند، آقا ردائی و قبائی نداشتند تا از جیب آن دستمال بیرون آورند و چون همیشه چشمانشان را پاک کنند. آقا خون چشمانشان را با کفنشان پاک می کردند، کفن آقا گلگون شده بود، وقتی که می‌خواستیم به آقا کفن دیگری بپوشانیم، آقا برایمان روضه سوار کردن اهل بیت به جانب کوفه را، خواند و از کلمات علیّ بن الحسین نالید که:
«کیف لا اضرع و اهله؟» چگونه جزع و زاری نکنم و بر این مصائب شکیبا باشم که اینها را می بینم در خون آغشته و بی کفن.»

#اربعین
#شهید

@dastgheyb
گزیده‌ای از بیانات مرجع عالیقدر حضرت آیت‌الله العظمی سیدعلی محمد دستغیب در شب #عاشورا


#حسین بن علی علیه‌السلام با یاران عزیزش آمدند و این‌همه مصیبت کشیدند تا دینِ من و شما حفظ شود؛ یعنی اسلام بماند و ما دچار کفر نشویم. این همه جوان‌های برومند و بچه‌های خوب ما #شهید شدند برای اینکه جوان‌ها و نوجوان‌های ما دچار کفر نشوند؛ بی‌نماز نشوند. خون حسین بن علی علیه‌السلام و خون هزاران هزار جوان بر زمین ریخت برای اسلام و قرآن و برپایی سنّت پیامبر و احکامِ دین.

ای هم‌لباسی‌ها؛ ای نظامی‌ها؛ ای سران در هر جا و هرقوه‌ای هستید به دادِ خون‌های ریخته شده برسید. اعمالِ ما این خون‌ها را پایمال می‌کند. کاری بر سر مردم نیاوریم که پا بر خون حسین علیه‌السلام و شهدا بگذارند! چرا جوانان اسلام را رها می‌کنند؟ چرا امام حسین علیه‌السلام را رها می‌کنند و به‌سوی چیزهایی می‌روند که جز اباطیل نیست؟ عملِ ما این‌طور سرِ این‌ها آورده؟ حیف است ‌این خون‌های ریخته شده و زحماتی که در #جهاد کشیدند پایمال شود.

این حرف حرفِ غلطی است که باید #ظلم و #فساد را در جامعه ترویج کنیم تا امام زمان عج ظهور کند. این حرف غلط چیست که بعضی می‌گویند؛ چه کسی یادشان داده؟ ما باید سعی کنیم راه امام حسین و راه امام زمان عجّل‌اللّه‌تعالی‌فرجه را در پیش بگیریم. راه امام زمان، توحید و نبوت و ائمۀ اطهار علیهم‌السلام و احکامِ دین و قرآن و سنّت است. جوان‌ها برای همین شهید شدند. انقلاب برای این جهت بود. انقلاب ما برای اسلام بود نه برای اینکه رئیس بشویم و به پست و #مقام برسیم.

برادران و خواهران عزیز! #نماز را رها نکنید. گولِ حرف‌های دیگران را نخورید؛ گول شبهاتی که در موبایل‌ها ترویج می‌کنند، نخورید؛ فضای مجازی آفت‌هایی دارد، همۀ وقتتان را صرف این‌ها نکنید، فایده‌ای برایتان ندارد. بنای شیاطین بر این است که دینِ شما را بگیرند. اگر در دینتان سست شدید، همه‌چیزتان را می‌گیرند.

خدا نکند وضعی پیش بیاید که مردم بگویند «ما #انقلاب نمی‌خواهیم. پدران ما انقلاب کردند و ما آن را نمی‌خواهیم». انقلاب چیست؛ ما اسلام را می‌خواهیم. از اول هم حرکت مؤمنان و مسلمانان برای اسلام بود. حالا اسمش انقلاب باشد یا هرچیز دیگر، اگر به معنای عمل به قرآن و سنّت باشد، درست است، اگر غیراز این باشد، انقلاب یعنی چه؟ انقلابِ درست یعنی اسلام حقیقی و قرآن و سنّت.


🚩شب عاشورا #محرم_۱۳۹۷


@dastgheyb
🌿🌿 #نصایح


🔷 آثار اعمال در دنیای دیگر



حضرت آیت الله العظمی سیّدعلی محمّد دستغیب:


🔸 #شهید آیت‌اللّه دستغیب در داستان‌های شگفت می‌نویسند:
«روضه‌خوانى بود به نام شيخ حسن که چند سال آخر عمرش به شغل حرامى سرگرم بود.
پس از مردنش، يكى از خوبان او را در خواب مى‌بيند كه برهنه است و چهره‌اش سياه و شعله‌هاى آتش از دهان و زبان آويزانش بالا مى‌رود، به طورى وحشتناک بود كه آن شخص فرار مى‌كند.
پس‌از گذشتن ساعاتى و طىّ عوالمى، باز او را مى‌بيند، لكن در فضایى فرح‌بخش، درحالى كه آن شيخ، چهرۀ سفيد و با لباس و روى منبر و خوشحال است.
نزديكش مى‌رود و مى‌پرسد شما شيخ حسن هستيد؟ گويد بلى. مى‌پرسد: شما همان هستيد كه در آن حالت عذاب و شكنجه بوديد؟ گويد بلى. آن گاه سبب دگرگون شدن حالش را مى پرسد، مى‌گويد آن حالت اوّلى در برابر ساعاتى است كه در دنيا به كار حرام سرگرم بودم و اين حالت خوب در برابر ساعاتى است كه از روى اخلاص، ياد حضرت سيّد الشهداء(ع) مى‌نمودم و مردم را مى‌گرياندم و تا اين جا هستم در كمال خوشى و راحتى هستم و چون آن جا مى‌روم، همان است كه ديدى. گفت: حال كه چنين است از منبر پايين نيا و آن جا نرو. گفت: نمى‌توانم؛ مرا مى‌برند».


📚 گزیده ای از تفسیر سوره یونس


@dastgheyb
🌿🌿 #نصایح


🔷 آثار اعمال در دنیای دیگر



حضرت آیت الله العظمی سیّدعلی محمّد دستغیب:


🔸 #شهید آیت‌اللّه دستغیب در داستان‌های شگفت می‌نویسند:
«روضه‌خوانى بود به نام شيخ حسن که چند سال آخر عمرش به شغل حرامى سرگرم بود.
پس از مردنش، يكى از خوبان او را در خواب مى‌بيند كه برهنه است و چهره‌اش سياه و شعله‌هاى آتش از دهان و زبان آويزانش بالا مى‌رود، به طورى وحشتناک بود كه آن شخص فرار مى‌كند.
پس‌از گذشتن ساعاتى و طىّ عوالمى، باز او را مى‌بيند، لكن در فضایى فرح‌بخش، درحالى كه آن شيخ، چهرۀ سفيد و با لباس و روى منبر و خوشحال است.
نزديكش مى‌رود و مى‌پرسد شما شيخ حسن هستيد؟ گويد بلى. مى‌پرسد: شما همان هستيد كه در آن حالت عذاب و شكنجه بوديد؟ گويد بلى. آن گاه سبب دگرگون شدن حالش را مى پرسد، مى‌گويد آن حالت اوّلى در برابر ساعاتى است كه در دنيا به كار حرام سرگرم بودم و اين حالت خوب در برابر ساعاتى است كه از روى اخلاص، ياد حضرت سيّد الشهداء(ع) مى‌نمودم و مردم را مى‌گرياندم و تا اين جا هستم در كمال خوشى و راحتى هستم و چون آن جا مى‌روم، همان است كه ديدى. گفت: حال كه چنين است از منبر پايين نيا و آن جا نرو. گفت: نمى‌توانم؛ مرا مى‌برند».


📚 گزیده ای از تفسیر سوره یونس


@dastgheyb