#سوبژکتیویته
#فلسفه_حقوق
#سیدسعید_موسوی_اصل
🔷تحول مفهومی قانون طبیعی ذیل سوبژکتیویته دکارتی
سیر تحول مفهومی قانون طبیعی از دوران ماقبل مدرن به دوران مدرن از مسائل مورد نظر فلاسفه حقوق است که ذیل تحولات فلسفی آغاز دوران مدرن بررسی میشود.
قانون طبیعی در دوران مدرن، بر خلاف تصور بسیاری از نویسندگان، ادامه تلقی دوران باستان یا قرون وسطی نیست، بلکه در آغاز دوران جدید در عالم تفکر چنان چرخشی رخ داد که مفاهیم گوناگون انسانی و اجتماعی، از جمله قانون طبیعی تحت تأثیر فلسفه جدید غرب و اندیشه مؤسس آن یعنی رنه دکارت، معنای تازهای پیدا کرد. این چرخش فکری ابعادی متفاوت دارد که با رویکرد سوبژکتیویستی و نیز تلقی ریاضیاتی دکارتی ظاهر میشود، و فیلسوفان قانون طبیعی مانند توماس هابز همین رویکرد را پذیرفتهاند. در این مقاله تأثیر این تحولات فلسفی بر معنای طبیعت و قانون طبیعی ارزیابی شده است. از آثار این بررسی آن است که مشخص می کند قانون طبیعی مدرن ادامۀ جریان فکری قانون طبیعی باستان، یا قانون طبیعی قرون وسطی نیست و از طرف دیگر، توسل به قانون طبیعی مدرن برای اثبات حقانیت حقوق اسلامی در برابر حقوق پوزیتیویستی با توجه به بستر معرفتی فلسفه جدید غرب چندان موجه به نظر نمیرسد.
@gnoe_ir
📎متن کامل مقاله را مطالعه کنید:
#فلسفه_حقوق
#سیدسعید_موسوی_اصل
🔷تحول مفهومی قانون طبیعی ذیل سوبژکتیویته دکارتی
سیر تحول مفهومی قانون طبیعی از دوران ماقبل مدرن به دوران مدرن از مسائل مورد نظر فلاسفه حقوق است که ذیل تحولات فلسفی آغاز دوران مدرن بررسی میشود.
قانون طبیعی در دوران مدرن، بر خلاف تصور بسیاری از نویسندگان، ادامه تلقی دوران باستان یا قرون وسطی نیست، بلکه در آغاز دوران جدید در عالم تفکر چنان چرخشی رخ داد که مفاهیم گوناگون انسانی و اجتماعی، از جمله قانون طبیعی تحت تأثیر فلسفه جدید غرب و اندیشه مؤسس آن یعنی رنه دکارت، معنای تازهای پیدا کرد. این چرخش فکری ابعادی متفاوت دارد که با رویکرد سوبژکتیویستی و نیز تلقی ریاضیاتی دکارتی ظاهر میشود، و فیلسوفان قانون طبیعی مانند توماس هابز همین رویکرد را پذیرفتهاند. در این مقاله تأثیر این تحولات فلسفی بر معنای طبیعت و قانون طبیعی ارزیابی شده است. از آثار این بررسی آن است که مشخص می کند قانون طبیعی مدرن ادامۀ جریان فکری قانون طبیعی باستان، یا قانون طبیعی قرون وسطی نیست و از طرف دیگر، توسل به قانون طبیعی مدرن برای اثبات حقانیت حقوق اسلامی در برابر حقوق پوزیتیویستی با توجه به بستر معرفتی فلسفه جدید غرب چندان موجه به نظر نمیرسد.
@gnoe_ir
📎متن کامل مقاله را مطالعه کنید:
🔘هنر مدرن، نیست انگاری و تقدیر هنر
🔻#محمود_خاتمی
🔹هنر دوران مدرن انتزاعی است؛ به این معنی که در این دوران هنر مدرن از بستر کارکردهای اجتماعی جدا افتاده است. این جدایی، این انتزاعی بودن، بی گمان اصلی ترین ویژگی #هنر_مدرن بوده است. این جدایی که در طلیعه دوران مدرن رخ داد و به خودآگاهی در نظريه زیبایی شناسی آلمانی در نیمه دوم قرن هجدهم منجر شد، غالبا به عنوان ویژگی بنیادین هنر مدرن تلقی شده است. در واقع، از موسیقی که به گمان هگل این ویژگی نخست در آن ظهور کرد تا نقاشی و ادبیات و حتی معماری در این فرایند انتزاعی شدند، این هنر انتزاعی،به معنی هگلی ، صورت #مدرنیته است و انتزاعی بودن سیرت هنر مدرن را برملا میکند؛ هنری که در آن تمایز میان اثر و عالم هنری از میان می رود و مقصود هنرمند و همت او در ساختن ابژه های واقعی خلاصه میشود.
🔹هگل ریشه این دگرگونی را در خود - فهمی (self-understanding) ما مییابد. ما خود را «سوژه هایی آزاد می دانیم. یعنی موجوداتی که حیاتشان به این شرط معنی دارد که با انتخابهای آزاد شکل گرفته باشد.» «حق خاص سوژه ... با به تعبیر دیگر، حق آزادی سوبژکتیو، نقطه کانونی تفاوت میان دوران قدیم و مدرن است. این حق، به نحو نامتناهی، در مسیحیت بیان شده است، و این (حق) اصل کلی و بالفعل صورت مدرن عالم گردیده است» در دوران قدیم، چنان که در #جمهوری_افلاطون ملاحظه میکنیم، «آزادی سوبژکتیو هنوز شناخته نشده و تحقق نیافته است، زیرا افراد هنوز وظایف خود را از طريق تکالیفی که مراجع و قدرتهای اجتماعی به آنها محول می کنند، می شناسند. اما آزادی سوبژکتیو که باید مورد احترام باشد، مستلزم آزادی انتخاب از سوی افراد است» از این رو «یک من میخواهم، باید توسط خود انسان در مورد آنچه می خواهد، انجام دهد و تصمیم گیرد، اظهار شود. این من می خواهم تفاوت بزرگ میان عالم قدیم و عالم مدرن را می سازد». و بدین ترتیب «أصل عالم مدرن به نحو گسترده عبارت است از: آزادی #سوبژکتیویته».
🔹خلاصه سخن #هگل، آن است که در عالم قديم قدما و اسلاف ما امور را با فرهنگ و اسطورههایی که به میراث برده بودند، تفسیر و توجیه میکردند. در حالی که در دوران #مدرن انسانها حیاتِ فردیِ خود را آن طور که می خواهند، میسازند؛ حتی وقتی در دوران مدرن میراث و سنتهای اجتماعی و فرهنگی مورد توجه قرار می گیرند، باز هم انتخاب افراد در آنها نقش اصلی را ایفا می کند. به نظر هگل برای دوران مدرن «این پرسش که امر فردی به کدام دولت خاص تعلق دارد. متاثر است از تمایل طبیعی، تولد و شرایط فرد، ولی آنچه در نهایت و به نحو ذاتی تعین می یابد، همان حالت باور سوبژکتیو اراده آزاد و تمایل به حق خاص خویش است که فرد (براساس آن) شایستگی و شرف خود را در مطابقت با این حیطه مي يابد»
🔗 متن کامل را اینجا بخوانید:
@gnoe_ir
🔻#محمود_خاتمی
🔹هنر دوران مدرن انتزاعی است؛ به این معنی که در این دوران هنر مدرن از بستر کارکردهای اجتماعی جدا افتاده است. این جدایی، این انتزاعی بودن، بی گمان اصلی ترین ویژگی #هنر_مدرن بوده است. این جدایی که در طلیعه دوران مدرن رخ داد و به خودآگاهی در نظريه زیبایی شناسی آلمانی در نیمه دوم قرن هجدهم منجر شد، غالبا به عنوان ویژگی بنیادین هنر مدرن تلقی شده است. در واقع، از موسیقی که به گمان هگل این ویژگی نخست در آن ظهور کرد تا نقاشی و ادبیات و حتی معماری در این فرایند انتزاعی شدند، این هنر انتزاعی،به معنی هگلی ، صورت #مدرنیته است و انتزاعی بودن سیرت هنر مدرن را برملا میکند؛ هنری که در آن تمایز میان اثر و عالم هنری از میان می رود و مقصود هنرمند و همت او در ساختن ابژه های واقعی خلاصه میشود.
🔹هگل ریشه این دگرگونی را در خود - فهمی (self-understanding) ما مییابد. ما خود را «سوژه هایی آزاد می دانیم. یعنی موجوداتی که حیاتشان به این شرط معنی دارد که با انتخابهای آزاد شکل گرفته باشد.» «حق خاص سوژه ... با به تعبیر دیگر، حق آزادی سوبژکتیو، نقطه کانونی تفاوت میان دوران قدیم و مدرن است. این حق، به نحو نامتناهی، در مسیحیت بیان شده است، و این (حق) اصل کلی و بالفعل صورت مدرن عالم گردیده است» در دوران قدیم، چنان که در #جمهوری_افلاطون ملاحظه میکنیم، «آزادی سوبژکتیو هنوز شناخته نشده و تحقق نیافته است، زیرا افراد هنوز وظایف خود را از طريق تکالیفی که مراجع و قدرتهای اجتماعی به آنها محول می کنند، می شناسند. اما آزادی سوبژکتیو که باید مورد احترام باشد، مستلزم آزادی انتخاب از سوی افراد است» از این رو «یک من میخواهم، باید توسط خود انسان در مورد آنچه می خواهد، انجام دهد و تصمیم گیرد، اظهار شود. این من می خواهم تفاوت بزرگ میان عالم قدیم و عالم مدرن را می سازد». و بدین ترتیب «أصل عالم مدرن به نحو گسترده عبارت است از: آزادی #سوبژکتیویته».
🔹خلاصه سخن #هگل، آن است که در عالم قديم قدما و اسلاف ما امور را با فرهنگ و اسطورههایی که به میراث برده بودند، تفسیر و توجیه میکردند. در حالی که در دوران #مدرن انسانها حیاتِ فردیِ خود را آن طور که می خواهند، میسازند؛ حتی وقتی در دوران مدرن میراث و سنتهای اجتماعی و فرهنگی مورد توجه قرار می گیرند، باز هم انتخاب افراد در آنها نقش اصلی را ایفا می کند. به نظر هگل برای دوران مدرن «این پرسش که امر فردی به کدام دولت خاص تعلق دارد. متاثر است از تمایل طبیعی، تولد و شرایط فرد، ولی آنچه در نهایت و به نحو ذاتی تعین می یابد، همان حالت باور سوبژکتیو اراده آزاد و تمایل به حق خاص خویش است که فرد (براساس آن) شایستگی و شرف خود را در مطابقت با این حیطه مي يابد»
🔗 متن کامل را اینجا بخوانید:
@gnoe_ir
Telegram
attach📎
#سید_محمدتقی_چاوشی
🔹«طبیعت و قوانین آن در تاریکی شب فرو رفته بود. خداوند فرمود: نیوتن باش! پس همه جا روشن شد.»
این بیت السكاندر پوپ، بیت الغزل روشننگری است. يقينا وی نخستین کسی نبود که از «روشنی» سخن می گفت؛ اما به جهت شعور شاعرانه اش، روح روشن نگری در کلامش به خوبی تجلی یافته است. «روشنی» با نیوتن آغاز شد. این سخن، درست همان پیامی بود که #هایدگر در عصر تصویر جهان و شیء چیست؟ به آن توجه داد و تحت عنوان «دانش نیوتنی» به تفسیر و تبیین آن پرداخت. هایدگر ویژگی و بارزه اصلی علوم مدرن را- و از جمله دانش نیوتنی که در رأس دانش مدرن قرار گرفته - «متهمتیکال» (Mathematical) می داند. «مته متیکال » از واژه یونانی «تا متهمتا» (Ta mathemata) یعنی «آگاهی انسان از پیش فرض ها و کلاٌ تمام اموری که فهم یک چیز متوقف بر آنهاست و از قبل نزد او حاضر است»
🔸نوری که نیوتن بر عالم تابانید، در واقع بر آمده از «ذات آدمی» بود و ریشه در #سوبژکتیویته سوژه داشت. تعین بخشیدن به شیء، امری نبود که به طور تجربی از خود شیء استنتاج شده باشد. این، نوری بود که از سوی انسان بر عالم میتابید؛ عالمی که در ظلمت فرو رفته بود. مراد از ظلمت، هر نوع امری ورای انسان و هرگونه توجهی به آن است که به اشکال مختلف استبداد و خرافات ظهور مییابد. از این رو، دین هم ذیل خرافات قرار میگرفت: روشننگری، در مقام پیشاهنگ تفکر در عام ترین مفهوم آن، همواره کوشیده است تا آدمیان را از قید و بند ترس رها و حاکمیت و سروری آنان را بر قرار سازد ... برنامه روشننگری افسونزدایی از جهان، انحلال اسطوره ها و استقرار معرفت به جای خیالبافی بود .
@gnoe_ir
🔹«طبیعت و قوانین آن در تاریکی شب فرو رفته بود. خداوند فرمود: نیوتن باش! پس همه جا روشن شد.»
این بیت السكاندر پوپ، بیت الغزل روشننگری است. يقينا وی نخستین کسی نبود که از «روشنی» سخن می گفت؛ اما به جهت شعور شاعرانه اش، روح روشن نگری در کلامش به خوبی تجلی یافته است. «روشنی» با نیوتن آغاز شد. این سخن، درست همان پیامی بود که #هایدگر در عصر تصویر جهان و شیء چیست؟ به آن توجه داد و تحت عنوان «دانش نیوتنی» به تفسیر و تبیین آن پرداخت. هایدگر ویژگی و بارزه اصلی علوم مدرن را- و از جمله دانش نیوتنی که در رأس دانش مدرن قرار گرفته - «متهمتیکال» (Mathematical) می داند. «مته متیکال » از واژه یونانی «تا متهمتا» (Ta mathemata) یعنی «آگاهی انسان از پیش فرض ها و کلاٌ تمام اموری که فهم یک چیز متوقف بر آنهاست و از قبل نزد او حاضر است»
🔸نوری که نیوتن بر عالم تابانید، در واقع بر آمده از «ذات آدمی» بود و ریشه در #سوبژکتیویته سوژه داشت. تعین بخشیدن به شیء، امری نبود که به طور تجربی از خود شیء استنتاج شده باشد. این، نوری بود که از سوی انسان بر عالم میتابید؛ عالمی که در ظلمت فرو رفته بود. مراد از ظلمت، هر نوع امری ورای انسان و هرگونه توجهی به آن است که به اشکال مختلف استبداد و خرافات ظهور مییابد. از این رو، دین هم ذیل خرافات قرار میگرفت: روشننگری، در مقام پیشاهنگ تفکر در عام ترین مفهوم آن، همواره کوشیده است تا آدمیان را از قید و بند ترس رها و حاکمیت و سروری آنان را بر قرار سازد ... برنامه روشننگری افسونزدایی از جهان، انحلال اسطوره ها و استقرار معرفت به جای خیالبافی بود .
@gnoe_ir
🔻#محمد_علی_مرادی
🔹با شروع دوران جدید #دکارت در این سه گانهی خدا-جهان-من برروی «من» تأکید کرد و جهان را رها کرد. برای دکارت ارتباط با جهان اهمیت نداشت؛ بلکه خود شناسایی مسئلهی مرکزی شد. او تأکید میکرد نه امور، بلکه شناسایی امور است که واجد اهمیت جدی است. در متافیزیک #ارسطو محرک نامتحرک پایهی ایقان بود و در تئولوژی اساسا امر الهی تجسم ایقان بود؛ اکنون دکارت میخواهد شناسایی امور را محور قرار دهد و بگوید چگونه امر یقینی ممکن میشود؟ بدین سان دکارت آن را بر روی #سوبژکتیویته قرار داد، او در جست وجوی یک امر يقينی بود، اما نه در بیرون که در درون ذهن آن را میجست. دکارت از اصطلاح نقطهی ارشمیدسی بهره میگیرد، اما میخواهد برخلاف ارشمیدس این نقطه را به مثابه يقين در ذهن انسان پیدا کند. این در مرکز قرار گرفتن ذهن آغاز راهی است که به چرخش کپرنیکی کانت منجر می شود، تا نقد یا سنجش را تعين دهد.
🔸دکارت اندیشیدن را با شککردن و نفیکردن گره زده و بدین شکل متافیزیکی نو نوشت؛ یعنی فلسفهی اولی را با مبانی دیگر که همان سوبژکتیویته است، دوباره بازسازی کرد. اگر چه مسیر علم و فلسفه به سوی علوم تجربی رفت و #نیوتن و گالیله با روش تجربه و آزمایش دستاوردهای خاصی در علوم طبیعی به دست آوردند، اما این دکارت بود که سرنوشت علم و فلسفه و تفکر را رقم زد؛ چراکه ذهن را در مرکز شناسایی قرار داد؛ بدون این کار، یعنی ذهن را در مرکز توجه قرار دادن ، امکان نقد و سنجش ممكن نبود؛ چراکه با اهمیت یافتن ذهن است که نقادی ممکن می شود. ذهن است که خصلت انتقادی دارد و این رویکرد، یعنی نقد، یک سازوکار انسانی و از آن رو پایه ای است که به همه چیز می توان شک کرد و همه چیز را می توان نفی کرد.
#گفتمان_نخبگان_علوم_انسانی
@goftman_ir
🔹با شروع دوران جدید #دکارت در این سه گانهی خدا-جهان-من برروی «من» تأکید کرد و جهان را رها کرد. برای دکارت ارتباط با جهان اهمیت نداشت؛ بلکه خود شناسایی مسئلهی مرکزی شد. او تأکید میکرد نه امور، بلکه شناسایی امور است که واجد اهمیت جدی است. در متافیزیک #ارسطو محرک نامتحرک پایهی ایقان بود و در تئولوژی اساسا امر الهی تجسم ایقان بود؛ اکنون دکارت میخواهد شناسایی امور را محور قرار دهد و بگوید چگونه امر یقینی ممکن میشود؟ بدین سان دکارت آن را بر روی #سوبژکتیویته قرار داد، او در جست وجوی یک امر يقينی بود، اما نه در بیرون که در درون ذهن آن را میجست. دکارت از اصطلاح نقطهی ارشمیدسی بهره میگیرد، اما میخواهد برخلاف ارشمیدس این نقطه را به مثابه يقين در ذهن انسان پیدا کند. این در مرکز قرار گرفتن ذهن آغاز راهی است که به چرخش کپرنیکی کانت منجر می شود، تا نقد یا سنجش را تعين دهد.
🔸دکارت اندیشیدن را با شککردن و نفیکردن گره زده و بدین شکل متافیزیکی نو نوشت؛ یعنی فلسفهی اولی را با مبانی دیگر که همان سوبژکتیویته است، دوباره بازسازی کرد. اگر چه مسیر علم و فلسفه به سوی علوم تجربی رفت و #نیوتن و گالیله با روش تجربه و آزمایش دستاوردهای خاصی در علوم طبیعی به دست آوردند، اما این دکارت بود که سرنوشت علم و فلسفه و تفکر را رقم زد؛ چراکه ذهن را در مرکز شناسایی قرار داد؛ بدون این کار، یعنی ذهن را در مرکز توجه قرار دادن ، امکان نقد و سنجش ممكن نبود؛ چراکه با اهمیت یافتن ذهن است که نقادی ممکن می شود. ذهن است که خصلت انتقادی دارد و این رویکرد، یعنی نقد، یک سازوکار انسانی و از آن رو پایه ای است که به همه چیز می توان شک کرد و همه چیز را می توان نفی کرد.
#گفتمان_نخبگان_علوم_انسانی
@goftman_ir