ديدبان آزار
Photo
#فرزانه_برزهکار مادر #عرفان_رضایی از کشتهشدگان خیزش ژینا، در مراسم خاکسپاری #جواد_روحی با ضربوشتم و خشونت شدید توسط ماموران امنیتی بازداشت شده است. مادری دادخواه برای همدردی با مادر داغداری دیگر به سراغ او میرود و بازداشت میشود تا در آستانه سالگرد #ژینا_امینی پیوندهای میان خانوادههای داغدار پرهزینه و گسسته شود، تا بزرگداشت و یادآوری عزیزان کشتهشده غیرممکن شود.
در هفتههای اخیر، فشار و هجوم بر این خانوادهها شدیدتر از همیشه ادامه پیدا کرده است. #مهسا_بصیر_توانا خواهر مهران بصیر توانا، #ماشالله_کرمی پدر #محمدمهدی_کرمی، وحید کیا، پدر، معصومه آذری، مادر، هلیا کیا، خواهر و امیرکیا، همسر #حنانه_کیا، #احمد_حسنزاده و #سولماز_حسنزاده، پدر و خواهر #محمد_حسنزاده از جانباختگان خیزش ژینا در بوکان و صفا عائلی دایی #ژینا_امینی از جمله دادخواهان بازداشتشده هستند. عدهای دیگر نیز مانند #لیلی_مهدوی مادر #سیاوش_محمودی به نهادهای امنیتی احضار شدهاند.
از بیانیه جمعی از فرزندان اعدامشدگان دهه ۶۰ به تاریخ ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۲: «بهیادآوردن مبارزه است و از یادنبردن، مقامت. ما در کنار هم ایستادهایم. با سرنوشتی بههمرشتهشده، تا روز دادخواهی، تا بهار.»
#مادران_دادخواه
#مادران_داغدار
#زن_زندگی_آزادی
#ژن_ژیان_ئازادی
در هفتههای اخیر، فشار و هجوم بر این خانوادهها شدیدتر از همیشه ادامه پیدا کرده است. #مهسا_بصیر_توانا خواهر مهران بصیر توانا، #ماشالله_کرمی پدر #محمدمهدی_کرمی، وحید کیا، پدر، معصومه آذری، مادر، هلیا کیا، خواهر و امیرکیا، همسر #حنانه_کیا، #احمد_حسنزاده و #سولماز_حسنزاده، پدر و خواهر #محمد_حسنزاده از جانباختگان خیزش ژینا در بوکان و صفا عائلی دایی #ژینا_امینی از جمله دادخواهان بازداشتشده هستند. عدهای دیگر نیز مانند #لیلی_مهدوی مادر #سیاوش_محمودی به نهادهای امنیتی احضار شدهاند.
از بیانیه جمعی از فرزندان اعدامشدگان دهه ۶۰ به تاریخ ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۲: «بهیادآوردن مبارزه است و از یادنبردن، مقامت. ما در کنار هم ایستادهایم. با سرنوشتی بههمرشتهشده، تا روز دادخواهی، تا بهار.»
#مادران_دادخواه
#مادران_داغدار
#زن_زندگی_آزادی
#ژن_ژیان_ئازادی
ديدبان آزار
Photo
🔹روایتی از آزارهای خیابانی
این متن را بنا بر تجربه شخصی مینویسم و هدفم به اشتراکگذاشتن این تجربه با زنان دیگر و نظرسنجی است. مدتی است که در فضای عمومی بهطرز شدیدی با افزایش آزارواذیتهای خیابانی مواجه میشوم: متلکهای جنسی، توقف با ماشین، و ... . چند روز پیش مردی جوان به ما نزدیک شد و تقریبا توی صورتمان عربده کشید. آنقدر این مزاحمتها برایم زیاد شده که با خودم فکر کردم نکند سازماندهیشده باشد چون بعید است کار مردم باشد. به همین دلیل گفتم تجربهام را برای دیدبان آزار بنویسم تا اگر بقیه هم چنین مواجههای داشتهاند بهطور جمعی دراینباره هماندیشی کنیم. در طی قیام ژینا و روزهای پس از آن، زنان بیحجاب در خیابانها همدلی عمومی بیسابقهای را از سوی مردم شاهد بودند و دستکم برای من مزاحمتهای خیابانی خیلی کم شده بود. اما تجربه روزهای اخیر نگرانم کرده که این آزارهای پیاپی پروژهای باشد برای ایجاد دلسردی و ترس و از جنس آنچه که در اصفهان رخ داده بود.
بهخوبی میدانم که ظاهر نباید ملاک باشد و نیست و اشاره به آن بار آزار را بر فرد آزاردیده میگذارد، اما حرفم این است که حتی به این موضوع هم فکر کردم و دیدم پوشش و ظاهر من هم هیچگونه تغییری نکرده است. حتی دختری نوجوان کنار من راه میرود که دیگران فکر میکنند فرزند من است و باز هم تاثیری ندارد. چند روز قبل نزدیک بود جفتمان را دستمالی کنند. برای من این میزان از آزار و مزاحمت بیسابقه است. همیشه وقتی روسری نداشتم، از مردم لبخند و تشویق و تمجید و علامت پیروزی میدیدم و باریکلا، ایوالله، شیرزن و دمت گرم میشنیدم اما این روزها بوضوح توهین و مزاحمت بیشتر شده و با ایجاد ترس و دلهره مدام همراه است. تقریبا هرروز در خیابان یک مشاجره دارم. فکر کردم جا دارد این نگرانی را با شما در میان بگذارم و از تجربه زنان دیگری که بدون روسری در شهر تردد میکنند باخبر شویم. شاید هم کاملا اتفاقی است. اما نه فقط نسبت به آزارواذیتها و سرکوب گشت ارشاد، بلکه باید نسبت به این آزارها هم باید حساستر باشیم و بیشتر از گذشته هوای همدیگر را در خیابان داشته باشیم. همینطور که از تلاش دارند ما را از خدمات عمومی محروم کنند بهشیوههای مختلفی میخواهند فضای عمومی را هم از ما بگیرند.
میخواهم از خواهران عزیزم بپرسم که آیا شما هم تجربه مشابه داشتهاید در این روزها؟ آیا احساس ناامنی باعث شده که بیشتر از تاکسیهای اینترنتی یا ماشین شخصی استفاده کنید؟ امیدوارم این پیام موجب گسترش ترس نشود. به امید آزادی.
#ژینا_امینی
#ژن_ژیان_ئازادی
#زن_زندگی_آزادی
@harasswatch
این متن را بنا بر تجربه شخصی مینویسم و هدفم به اشتراکگذاشتن این تجربه با زنان دیگر و نظرسنجی است. مدتی است که در فضای عمومی بهطرز شدیدی با افزایش آزارواذیتهای خیابانی مواجه میشوم: متلکهای جنسی، توقف با ماشین، و ... . چند روز پیش مردی جوان به ما نزدیک شد و تقریبا توی صورتمان عربده کشید. آنقدر این مزاحمتها برایم زیاد شده که با خودم فکر کردم نکند سازماندهیشده باشد چون بعید است کار مردم باشد. به همین دلیل گفتم تجربهام را برای دیدبان آزار بنویسم تا اگر بقیه هم چنین مواجههای داشتهاند بهطور جمعی دراینباره هماندیشی کنیم. در طی قیام ژینا و روزهای پس از آن، زنان بیحجاب در خیابانها همدلی عمومی بیسابقهای را از سوی مردم شاهد بودند و دستکم برای من مزاحمتهای خیابانی خیلی کم شده بود. اما تجربه روزهای اخیر نگرانم کرده که این آزارهای پیاپی پروژهای باشد برای ایجاد دلسردی و ترس و از جنس آنچه که در اصفهان رخ داده بود.
بهخوبی میدانم که ظاهر نباید ملاک باشد و نیست و اشاره به آن بار آزار را بر فرد آزاردیده میگذارد، اما حرفم این است که حتی به این موضوع هم فکر کردم و دیدم پوشش و ظاهر من هم هیچگونه تغییری نکرده است. حتی دختری نوجوان کنار من راه میرود که دیگران فکر میکنند فرزند من است و باز هم تاثیری ندارد. چند روز قبل نزدیک بود جفتمان را دستمالی کنند. برای من این میزان از آزار و مزاحمت بیسابقه است. همیشه وقتی روسری نداشتم، از مردم لبخند و تشویق و تمجید و علامت پیروزی میدیدم و باریکلا، ایوالله، شیرزن و دمت گرم میشنیدم اما این روزها بوضوح توهین و مزاحمت بیشتر شده و با ایجاد ترس و دلهره مدام همراه است. تقریبا هرروز در خیابان یک مشاجره دارم. فکر کردم جا دارد این نگرانی را با شما در میان بگذارم و از تجربه زنان دیگری که بدون روسری در شهر تردد میکنند باخبر شویم. شاید هم کاملا اتفاقی است. اما نه فقط نسبت به آزارواذیتها و سرکوب گشت ارشاد، بلکه باید نسبت به این آزارها هم باید حساستر باشیم و بیشتر از گذشته هوای همدیگر را در خیابان داشته باشیم. همینطور که از تلاش دارند ما را از خدمات عمومی محروم کنند بهشیوههای مختلفی میخواهند فضای عمومی را هم از ما بگیرند.
میخواهم از خواهران عزیزم بپرسم که آیا شما هم تجربه مشابه داشتهاید در این روزها؟ آیا احساس ناامنی باعث شده که بیشتر از تاکسیهای اینترنتی یا ماشین شخصی استفاده کنید؟ امیدوارم این پیام موجب گسترش ترس نشود. به امید آزادی.
#ژینا_امینی
#ژن_ژیان_ئازادی
#زن_زندگی_آزادی
@harasswatch
ديدبان آزار
Video
🔹متن ارسالی به دیدبان از سوی جمعی از فعالان دانشجویی
🔹بدن، ساحتی برای مقاومت
ما درختان حیاطِ باغ سبزی بودیم؛ میوههایمان را نرسیده چیدند. بالای سرمان سقفی از سیمان کشیدند، چاهمان را خشکاندند، ماهیها را از حوضمان تاراندند و تنمان را به اسارت آلودند. تقویم ورق خورد و جهان چرخید تا یک صبح که شکوفه سپیدی زیر ضربات باتون سیاهِ سپاه جان داد. تیر انداختند، سپر انداختند، آتش افروختند اما فریادهای بلندِ «نه» در باغمان طنینانداز شد.
پاییز، زمستان، بهار و تابستان سپری شد و حالا به روزِ جاودانی نزدیک و نزدیکتر میشویم؛ سالروزِ خیزش زن، زندگی، آزادی. امروز از آینده خیزش نخواهیم پرسید؛ بلکه به امری نو فکر خواهیم کرد؛ خلق یک پرواز یا گریز. به قولِ اسپینوزا: «اگر ما سرِ ستمگر بدن جامعه را ببریم، به کالبدی بیشکل سپرده خواهیم شد. باید بدن اجتماعی جدید بسازیم.» اما چگونه؟ برای ساختن امری نو به چه چیزی نیاز داریم؟ مقاومت؟ شورش؟
شاید قابلاتکاترین ابزار برای رسیدن به هدفمان، یعنی ساختن امرِ نو مقاومت باشد. مقاومت در قلمرو زیستی سیاسی، تخیل آفرینشگر را در گستره جدید امکانها شالودهبندی میکند. چالش پیش روی ما در این نقطه این خواهد بود که دریابیم چگونه مقاومت و شورش میتواند در این قلمرو پیچیده سربرآورد. مقاومت دیگر یک امر حاشیهای نیست، بلکه امری مشترک است. این امر مشترک به ما تعلق ندارد؛ ما آن را تولید نکردهایم. امر مشترک شالوده ما است. درحالی که پروژه ایدئولوژیک بهبندکشیدن بدنها خواستار تداوم نظم پیشین است، بدنهای ما با قدرت فکری و مشارکتی، توانمند و فربه شدهاند. بدنهای مقاوم ما از نو متولد شدهاند، از چشمانداز جسمانیت آنها ترسی نداشته باشیم.
به یاد داشته باشیم یکی از وظایف هر جنبش اجتماعی و سیاسی این است که به تکنیکهای نوین جان دهد تا لب به سخن بگشایند یا به عبارت دیگر سخن را به دست بگیرند. این بهدستگرفتن سخن چیزی است فراتر از آزادی بیان. بگذاریم بدنها، کلمات، حرکات و منطقهای اجتماعی جدید از انزوا بگریزند، با هم مواجه شوند و اجتماعی جدید را برسازند. اجازه دهیم رشته سخن در بستری جدید قدرت خود را نمایان کند. اجازه دهیم تقاوتهای تأسیسکننده از تکرار خط همسان جلوگیری کنند. جستن از زمانها و مکانها فرصتی خواهد بود برای انقلابیشدن.
فراموش نکنیم «اگر بدنها آماج قدرت هستند، پس این بدن ساحت مقاومت است.»
#زن_زندگی_آزادی
#ژینا_امینی
#مهسا_امینی
#ژن_ژیان_ئازادی
@harasswatch
🔹بدن، ساحتی برای مقاومت
ما درختان حیاطِ باغ سبزی بودیم؛ میوههایمان را نرسیده چیدند. بالای سرمان سقفی از سیمان کشیدند، چاهمان را خشکاندند، ماهیها را از حوضمان تاراندند و تنمان را به اسارت آلودند. تقویم ورق خورد و جهان چرخید تا یک صبح که شکوفه سپیدی زیر ضربات باتون سیاهِ سپاه جان داد. تیر انداختند، سپر انداختند، آتش افروختند اما فریادهای بلندِ «نه» در باغمان طنینانداز شد.
پاییز، زمستان، بهار و تابستان سپری شد و حالا به روزِ جاودانی نزدیک و نزدیکتر میشویم؛ سالروزِ خیزش زن، زندگی، آزادی. امروز از آینده خیزش نخواهیم پرسید؛ بلکه به امری نو فکر خواهیم کرد؛ خلق یک پرواز یا گریز. به قولِ اسپینوزا: «اگر ما سرِ ستمگر بدن جامعه را ببریم، به کالبدی بیشکل سپرده خواهیم شد. باید بدن اجتماعی جدید بسازیم.» اما چگونه؟ برای ساختن امری نو به چه چیزی نیاز داریم؟ مقاومت؟ شورش؟
شاید قابلاتکاترین ابزار برای رسیدن به هدفمان، یعنی ساختن امرِ نو مقاومت باشد. مقاومت در قلمرو زیستی سیاسی، تخیل آفرینشگر را در گستره جدید امکانها شالودهبندی میکند. چالش پیش روی ما در این نقطه این خواهد بود که دریابیم چگونه مقاومت و شورش میتواند در این قلمرو پیچیده سربرآورد. مقاومت دیگر یک امر حاشیهای نیست، بلکه امری مشترک است. این امر مشترک به ما تعلق ندارد؛ ما آن را تولید نکردهایم. امر مشترک شالوده ما است. درحالی که پروژه ایدئولوژیک بهبندکشیدن بدنها خواستار تداوم نظم پیشین است، بدنهای ما با قدرت فکری و مشارکتی، توانمند و فربه شدهاند. بدنهای مقاوم ما از نو متولد شدهاند، از چشمانداز جسمانیت آنها ترسی نداشته باشیم.
به یاد داشته باشیم یکی از وظایف هر جنبش اجتماعی و سیاسی این است که به تکنیکهای نوین جان دهد تا لب به سخن بگشایند یا به عبارت دیگر سخن را به دست بگیرند. این بهدستگرفتن سخن چیزی است فراتر از آزادی بیان. بگذاریم بدنها، کلمات، حرکات و منطقهای اجتماعی جدید از انزوا بگریزند، با هم مواجه شوند و اجتماعی جدید را برسازند. اجازه دهیم رشته سخن در بستری جدید قدرت خود را نمایان کند. اجازه دهیم تقاوتهای تأسیسکننده از تکرار خط همسان جلوگیری کنند. جستن از زمانها و مکانها فرصتی خواهد بود برای انقلابیشدن.
فراموش نکنیم «اگر بدنها آماج قدرت هستند، پس این بدن ساحت مقاومت است.»
#زن_زندگی_آزادی
#ژینا_امینی
#مهسا_امینی
#ژن_ژیان_ئازادی
@harasswatch
ديدبان آزار
Video
۲۵ شهریور در مقابل بیمارستان کسری
زنان عصبانی با مشت گرهکرده سربالایی میدان آرژانتین را نفسنفس بالا میآمدند. بدون روسری و بدون ترس. توی صورت نیروهای ضدشورش، بریدهبریده و با صدای دورگه فریاد میزدند: «شما یکی از ما را کشتید.» خشم آن روز زنان خیابان الوند را چگونه و با کدام کلمات میشود توصیف کرد و کم نیاورد؟ قدوقامت زبان برای مرور آن لحظات چقدر ناچیز است. یک سال قبل در بر آن زنان خشمگینی که بدون برنامهریزی و فراخوان دور میدان آرژانتین جمع شده بودند چه گذشت؟
این چند پاراگراف تلاشی است برای توصیف چیزی که به وصف در نمیآید. آن روز جمعه شهریورماه مقابل بیمارستان کسری چه گذشت؟
درست در روزی که خبرنگار آمریکایی برای مصاحبه مقابل ابراهیم رییسی روسری سر کرده، تهران به خاطر همین روسری، شده انبار باروت. بعد از چندین دهه، حجاب اجباری مثل زخمی کهنه دوباره تن خیابان را ملتهب کرده است.
نیم ساعت از خبر مرگ ژینا گذشته. دو-سه نفری مقابل بیمارستان نشستهاند و به هم نگاه میکنند. با هم اسم رمز ژینا را میآورند و زیاد و زیادتر میشوند. چقدر مادران میانسال و سالمند بینشان است. آنها صاحبعزای مراسم خیابانی مهسا شدهاند و دائم یک جمله از زبان همهشان تکرار میشود که «این (مهسا) میتوانست دختر من باشد.» چه شجاعتی دارند. انگشت اشاره را میگیرند توی صورت گارد و میگویند: «شما دختر من را کشتید.» طوری شعار میدهند که رگ گردنشان باد میکند و صورتشان برافروخته میشود.
تعداد زنان بهوضوح بیشتر است. خودشان خلاقیت را دست گرفتهاند و برای فرار از پلیس مسیریابی و هدایت میکنند. امروز، روز سوگواری مهسا است. زنان درحالی مانند صاحبعزا اشک میریختند که از سوی دیگر نیروهای زن مامور حجاب از همان خیابان بغل با یک ون از راه میرسند. همگی مرتب و گاه با کمی آرایش. لباس پلیس ندارند و مانتو و شلوار معمولی پوشیدهاند. چند نفر پرسروصدا ما را کشانکشان داخل ون میکنند. آنقدر گفتن «خانمم حجابت» لقلقه زبانشان شده که حتی موقع هل دادن و پس زدن ما به سمت پایین، روسریهایمان را هم میکشند سرمان. خیلی روز عجیبی نیست؟ ماموران حجاب ما را میزنند تا باور کنیم مهسا را نزدهاند. لباس شخصیها زیادتر از پلیس به نظر میآیند. از کجا میشود آنها را شناخت؟ اربعین است و همهشان مشکی پوشیدهاند و اغلب مشغول فیلمبرداری؛ یا از ما یا از پلاک ماشینها. فرقشان با آدمهای معمولی این است که وقتی میگوییم فیلم نگیر، هیچ اعتنایی به اعتراض و گاه حتی حمله ما ندارند.
روز یکشنبه خیابانها ملتهب است. تعداد زنان بدون روسری چه زیاد شده. حتی بعضیها دور گردنشان هم حجاب ندارند. اینهمانسازی بین خود و مهسا، رایجترین جملات این روزهاست. همانطور که زمان بازداشت رشنو همه تکرار میکردند، حالا با مرگ مهسا هم مدام میگویند: «این دختر میتوانست خود من باشد.»
#زن_زندگی_آزادی
#ژینا_امینی
#مهسا_امینی
#ژن_ژیان_ئازادی
@harasswatch
زنان عصبانی با مشت گرهکرده سربالایی میدان آرژانتین را نفسنفس بالا میآمدند. بدون روسری و بدون ترس. توی صورت نیروهای ضدشورش، بریدهبریده و با صدای دورگه فریاد میزدند: «شما یکی از ما را کشتید.» خشم آن روز زنان خیابان الوند را چگونه و با کدام کلمات میشود توصیف کرد و کم نیاورد؟ قدوقامت زبان برای مرور آن لحظات چقدر ناچیز است. یک سال قبل در بر آن زنان خشمگینی که بدون برنامهریزی و فراخوان دور میدان آرژانتین جمع شده بودند چه گذشت؟
این چند پاراگراف تلاشی است برای توصیف چیزی که به وصف در نمیآید. آن روز جمعه شهریورماه مقابل بیمارستان کسری چه گذشت؟
درست در روزی که خبرنگار آمریکایی برای مصاحبه مقابل ابراهیم رییسی روسری سر کرده، تهران به خاطر همین روسری، شده انبار باروت. بعد از چندین دهه، حجاب اجباری مثل زخمی کهنه دوباره تن خیابان را ملتهب کرده است.
نیم ساعت از خبر مرگ ژینا گذشته. دو-سه نفری مقابل بیمارستان نشستهاند و به هم نگاه میکنند. با هم اسم رمز ژینا را میآورند و زیاد و زیادتر میشوند. چقدر مادران میانسال و سالمند بینشان است. آنها صاحبعزای مراسم خیابانی مهسا شدهاند و دائم یک جمله از زبان همهشان تکرار میشود که «این (مهسا) میتوانست دختر من باشد.» چه شجاعتی دارند. انگشت اشاره را میگیرند توی صورت گارد و میگویند: «شما دختر من را کشتید.» طوری شعار میدهند که رگ گردنشان باد میکند و صورتشان برافروخته میشود.
تعداد زنان بهوضوح بیشتر است. خودشان خلاقیت را دست گرفتهاند و برای فرار از پلیس مسیریابی و هدایت میکنند. امروز، روز سوگواری مهسا است. زنان درحالی مانند صاحبعزا اشک میریختند که از سوی دیگر نیروهای زن مامور حجاب از همان خیابان بغل با یک ون از راه میرسند. همگی مرتب و گاه با کمی آرایش. لباس پلیس ندارند و مانتو و شلوار معمولی پوشیدهاند. چند نفر پرسروصدا ما را کشانکشان داخل ون میکنند. آنقدر گفتن «خانمم حجابت» لقلقه زبانشان شده که حتی موقع هل دادن و پس زدن ما به سمت پایین، روسریهایمان را هم میکشند سرمان. خیلی روز عجیبی نیست؟ ماموران حجاب ما را میزنند تا باور کنیم مهسا را نزدهاند. لباس شخصیها زیادتر از پلیس به نظر میآیند. از کجا میشود آنها را شناخت؟ اربعین است و همهشان مشکی پوشیدهاند و اغلب مشغول فیلمبرداری؛ یا از ما یا از پلاک ماشینها. فرقشان با آدمهای معمولی این است که وقتی میگوییم فیلم نگیر، هیچ اعتنایی به اعتراض و گاه حتی حمله ما ندارند.
روز یکشنبه خیابانها ملتهب است. تعداد زنان بدون روسری چه زیاد شده. حتی بعضیها دور گردنشان هم حجاب ندارند. اینهمانسازی بین خود و مهسا، رایجترین جملات این روزهاست. همانطور که زمان بازداشت رشنو همه تکرار میکردند، حالا با مرگ مهسا هم مدام میگویند: «این دختر میتوانست خود من باشد.»
#زن_زندگی_آزادی
#ژینا_امینی
#مهسا_امینی
#ژن_ژیان_ئازادی
@harasswatch
ديدبان آزار
Video
ویدئوی ارسالی به دیدبان آزار
حمایت سیلویا فدریچی از سروناز احمدی
سیلویا فدریچی، پژوهشگر و فعال فمینیست ایتالیایی در ویدئویی حمایت خود را از سروناز احمدی، فعال مدنی و مترجم کتاب «انقلاب در نقطه صفر» اعلام کرده است. او در این ویدئو خواستار آزادی سروناز و دیگر زندانیان سیاسی شده است و فعالان فمینیست را در دیگر نقاط دنیا به حمایت از زندانیان سیاسی در ایران فرا میخواند.
روز اول مهر، سروناز احمدی در زندان اوین دچار حمله عصبی پانیک شد و علیرغم درخپاست مکرر همبندیانش تا دو ساعت از رسیدگی پزشکی محروم ماند و سپس به بهداری منتقل شد. او هفته گذشته در اعتراض به تبعید همسرش به زندان قزلحصار چند روز در اعتصاب غذا بود.
متن پیام:
بسیار دردناک است که باخبر شدم سروناز احمدی بازداشت شده و در زندان حکم سه سال و نیم حبس را میگذراند. او در اعتصاب غذاست چون همسرش را به همراه ۱۲ زندانی دیگر به زندانی دیگر انتقال دادهاند. سروناز احمدی یک فمینیست پرتلاش است که با شجاعت و تعهد بسیار برای حقوق کارگران و کودکان فعالیت کرده است. و من پیوندی خاص با او دارم چون تعدادی از مقالات و کتابهایی را که در این سالها منتشر کردهام، به زبان فارسی ترجمه کرده است. از مقامات ایرانی میخواهم که تمام افرادی را که برای اعتراض به کشتهشدن مهسا (ژینا) امینی به خیابان آمدند و بازداشت شدند آزاد کنند. و همچنین درخواست ویژه برای آزادی سروناز احمدی دارم، بهخاطر زحماتش، برای ترجمههایش و مهمتر از آن دسترسپذیر کردن تجربه و دانش زنان دیگر نقاط دنیا برای زنان ایرانی. چنین روح بخشندهای نباید مجازات شود، بلکه باید ستایش و قدردانی شود. از طریق این ویدئو از زنان سراسر دنیا میخواهم که متحد شوند و آزادی سروناز احمدی و تمامی زنانی را که با شجاعت فراوان، زندگی خود را به خطر انداختند، به خیابان آمدند و برای عدالت اجتماعی مبارزه و ایستادگی کردند، مطالبه کنند. تعهد و عدالتخواهی این زنان باید به رسمیت شناخته شود و آنها باید فورا آزاد شوند.
#سروناز_احمدی
#سیلویا_فدریچی
#زن_زندگی_آزادی
#ژن_ژیان_ئازادی
@harasswatch
حمایت سیلویا فدریچی از سروناز احمدی
سیلویا فدریچی، پژوهشگر و فعال فمینیست ایتالیایی در ویدئویی حمایت خود را از سروناز احمدی، فعال مدنی و مترجم کتاب «انقلاب در نقطه صفر» اعلام کرده است. او در این ویدئو خواستار آزادی سروناز و دیگر زندانیان سیاسی شده است و فعالان فمینیست را در دیگر نقاط دنیا به حمایت از زندانیان سیاسی در ایران فرا میخواند.
روز اول مهر، سروناز احمدی در زندان اوین دچار حمله عصبی پانیک شد و علیرغم درخپاست مکرر همبندیانش تا دو ساعت از رسیدگی پزشکی محروم ماند و سپس به بهداری منتقل شد. او هفته گذشته در اعتراض به تبعید همسرش به زندان قزلحصار چند روز در اعتصاب غذا بود.
متن پیام:
بسیار دردناک است که باخبر شدم سروناز احمدی بازداشت شده و در زندان حکم سه سال و نیم حبس را میگذراند. او در اعتصاب غذاست چون همسرش را به همراه ۱۲ زندانی دیگر به زندانی دیگر انتقال دادهاند. سروناز احمدی یک فمینیست پرتلاش است که با شجاعت و تعهد بسیار برای حقوق کارگران و کودکان فعالیت کرده است. و من پیوندی خاص با او دارم چون تعدادی از مقالات و کتابهایی را که در این سالها منتشر کردهام، به زبان فارسی ترجمه کرده است. از مقامات ایرانی میخواهم که تمام افرادی را که برای اعتراض به کشتهشدن مهسا (ژینا) امینی به خیابان آمدند و بازداشت شدند آزاد کنند. و همچنین درخواست ویژه برای آزادی سروناز احمدی دارم، بهخاطر زحماتش، برای ترجمههایش و مهمتر از آن دسترسپذیر کردن تجربه و دانش زنان دیگر نقاط دنیا برای زنان ایرانی. چنین روح بخشندهای نباید مجازات شود، بلکه باید ستایش و قدردانی شود. از طریق این ویدئو از زنان سراسر دنیا میخواهم که متحد شوند و آزادی سروناز احمدی و تمامی زنانی را که با شجاعت فراوان، زندگی خود را به خطر انداختند، به خیابان آمدند و برای عدالت اجتماعی مبارزه و ایستادگی کردند، مطالبه کنند. تعهد و عدالتخواهی این زنان باید به رسمیت شناخته شود و آنها باید فورا آزاد شوند.
#سروناز_احمدی
#سیلویا_فدریچی
#زن_زندگی_آزادی
#ژن_ژیان_ئازادی
@harasswatch
#هستی_نارویی بنا بود به کلاس اول دبستان برود.
#جمعه_خونین_زاهدان
#جنین_زند_آجوئی
#ژن_ژیان_ئازادی
#زن_زندگی_آزادی
#جمعه_خونین_زاهدان
#جنین_زند_آجوئی
#ژن_ژیان_ئازادی
#زن_زندگی_آزادی
ديدبان آزار
Photo
نزدیک شو اگر چه نگاهت ممنوع است
زنجیره اشاره چنان از هم پاشیده است
که حلقههای نگاه
در هم قرار نمیگیرد.
دنیا نشانههای ما را
در حولوحوش غفلت خود دیده است و چشم پوشیده است.
نزدیک شو اگر چه حضورت ممنوع است.
وقت صدای ترس
خاموش شد گلوی هوا
و ارتعاشی دوید در زبان
که حنجره به صفتهایش بدگمان شد.
تا اینکه یک شب از خم طاقی یکصدایت
لرزید و ریخت در ته ظلمت
و گنبد سکوت در معرق درد برآمد.
یکیک درآمدیم در هندسه انتظار
و هر کدام روی نیمکتی یا زیر طاقی
و گوشه میدانی خلوت کردیم:
سیمای تابخورده که خاک را چون شیارهایش
آراسته است.
و خیره مانده است در نفرتی قدیمی
که عشق را همواره آواره خواسته است
تنها تو بودی انگار که حتی روی نیمکتی نمیبایست بنشینی
و درطراوت خاموشی و فراموشی بنگری.
نزدیک شو اگر چه قرارت ممنوع است
هیچ انتظاری نیست که رنگ دگر بپاشد
بر صفحه صبور
وقتی که ماهوارههای طاق و نیمکت در خلٲ بگردد
و چهرهها تنها سیاه و سفید منعکس شود
و نیمی از تصویرها نیز هنوز
در نسخههای منفی باقی مانده باشد.
نوری معلق است در اشارههای ظلمانی
ورنه چگونه امشب نیز در این ساعت بلند
باید به روی این نیمکت بنشینم همچنان کنار این میدان
چشم انتظار شکی فسفرین
و برگ ترسخورده شمشاد تنها در چشمم برق زند؟
نزدیک شو اگر چه تصویرت ممنوع است.
ساعت دوباره گردش بیتابش را آغاز کرده است
و نیمی از رخسار زمان
از لای چادر سیاهش پیداست.
از ضربهای که هر ساعت نواخته میشود ترک برمیدارد خواب آب
و چهرهای پریشان موج در موج
میگردد و هوای خود را میجوید
در بازتاب گنگ سکهای در آب انداخته است.
پا میکشند سایههای مضطرب
در هیبت مدور نارونها
و باد لحظه به لحظه نشانهها را میگرداند دور تا دور میدان
اینجا خزه به حلقه شفافی چسبیده است
که روزی از انگشتی افتاده است
آنجا هنوز نوری قرمز ثابت مانده است
و روی صورت شب لک انداخته است
نزدیک شو اگرچه رویایت ممنوع است.
میبینی! این حقیقت ماست
نزدبک و دور واهمه در واهمه
و مثل این ماه ناگزیر که گردیده است
گرد جهان و باز همچنان درست همانجا که بوده مانده است
و هر شب انگار در غیابت باید خیره ماند همچون ماه
در حلقهی عزایی که کمکم عادی شده است.
شعر از محمد مختاری
#آرمیتا_گراوند
#زن_زندگی_آزادی
#ژن_ژیان_ئازادی
#ژینا_امینی
زنجیره اشاره چنان از هم پاشیده است
که حلقههای نگاه
در هم قرار نمیگیرد.
دنیا نشانههای ما را
در حولوحوش غفلت خود دیده است و چشم پوشیده است.
نزدیک شو اگر چه حضورت ممنوع است.
وقت صدای ترس
خاموش شد گلوی هوا
و ارتعاشی دوید در زبان
که حنجره به صفتهایش بدگمان شد.
تا اینکه یک شب از خم طاقی یکصدایت
لرزید و ریخت در ته ظلمت
و گنبد سکوت در معرق درد برآمد.
یکیک درآمدیم در هندسه انتظار
و هر کدام روی نیمکتی یا زیر طاقی
و گوشه میدانی خلوت کردیم:
سیمای تابخورده که خاک را چون شیارهایش
آراسته است.
و خیره مانده است در نفرتی قدیمی
که عشق را همواره آواره خواسته است
تنها تو بودی انگار که حتی روی نیمکتی نمیبایست بنشینی
و درطراوت خاموشی و فراموشی بنگری.
نزدیک شو اگر چه قرارت ممنوع است
هیچ انتظاری نیست که رنگ دگر بپاشد
بر صفحه صبور
وقتی که ماهوارههای طاق و نیمکت در خلٲ بگردد
و چهرهها تنها سیاه و سفید منعکس شود
و نیمی از تصویرها نیز هنوز
در نسخههای منفی باقی مانده باشد.
نوری معلق است در اشارههای ظلمانی
ورنه چگونه امشب نیز در این ساعت بلند
باید به روی این نیمکت بنشینم همچنان کنار این میدان
چشم انتظار شکی فسفرین
و برگ ترسخورده شمشاد تنها در چشمم برق زند؟
نزدیک شو اگر چه تصویرت ممنوع است.
ساعت دوباره گردش بیتابش را آغاز کرده است
و نیمی از رخسار زمان
از لای چادر سیاهش پیداست.
از ضربهای که هر ساعت نواخته میشود ترک برمیدارد خواب آب
و چهرهای پریشان موج در موج
میگردد و هوای خود را میجوید
در بازتاب گنگ سکهای در آب انداخته است.
پا میکشند سایههای مضطرب
در هیبت مدور نارونها
و باد لحظه به لحظه نشانهها را میگرداند دور تا دور میدان
اینجا خزه به حلقه شفافی چسبیده است
که روزی از انگشتی افتاده است
آنجا هنوز نوری قرمز ثابت مانده است
و روی صورت شب لک انداخته است
نزدیک شو اگرچه رویایت ممنوع است.
میبینی! این حقیقت ماست
نزدبک و دور واهمه در واهمه
و مثل این ماه ناگزیر که گردیده است
گرد جهان و باز همچنان درست همانجا که بوده مانده است
و هر شب انگار در غیابت باید خیره ماند همچون ماه
در حلقهی عزایی که کمکم عادی شده است.
شعر از محمد مختاری
#آرمیتا_گراوند
#زن_زندگی_آزادی
#ژن_ژیان_ئازادی
#ژینا_امینی
ديدبان آزار
Photo
برای مقاومت، برای رهایی، برای آرمیتا
نویسنده: ناشناس
آرمیتا گراوند در کماست. این جمله را یک بار سریع و یک بار با آهستگی تایپ میکنم. سعی میکنم از ریتم سریع اخبار فاصله بگیرم. اوضاع به سرعت برق و باد تغییر میکند و در تمام این لحظات زن جوان مقاومی روی تخت بیمارستان است و هر لحظه ممکن است که از دست برود.
تن آرمیتا و نشانههای آسیب آن خود پاسخی است به تمام آنها که مقاومت را تمام شده خواندند. بگذار هر چه میخواهند برای اثبات حقیقت داشتن یا نداشتن مقاومت آرمیتا دست به دامان ابزارهای نظارتی شوند. ما «برای نابودسازی خانه ارباب» نیازی به «ابزارهای ارباب» نداریم. بیاعتباری روایت جعلی و تقطیعشده رسانههای جمهوری اسلامی و اثبات مقاومت آرمیتا برای ما که در آن واگنها نشستهایم، ایستادهایم و له شدهایم از راه رجوع به تجربیاتمان ممکن میشود.
برای لمس آنچه در آن واگن گذشته است کافی است روزهایی از زندگیمان را به یادآوریم که در فضایی عمومی، در خیابان، مترو یا هر جای دیگر، کسی ظاهر شده و برشانهمان کوفته که «حجابت افتاده» یا «حجابت شل است» و بعد، خشمگین از به رسمیت شناخته نشدن، خشمگین از مقاومت ما و بیقدرتیاش، دست به تهدید به «مامورها را صدا میکنم» و «فیلمت را میگیرم» زده و بعد خشمگینتر از تداوم مقاومتمان به تنمان حمله برده است.
ما به خوبی میدانیم که انکار تذکرهای آتش به اختیاران، حجاببانان و پلیسهای «اخلاق» چه کار پرخطری است و از این روست که ژینا و آرمیتا را مقاوم و مبارز میدانیم. ما به خوبی میدانیم که «نه» گفتن به پلیسها و ایستادگی دربرابر آنها که مرگ ژینا را «حق» و «ناگزیر» میخوانند ایستادگی دربرابر چه خشونت پیشبینیناپذیری است و چه عواقب مرگباری به دنبال دارد.
تن ژینا حالا در خاک است و تن آرمیتا روی تخت بیمارستان و در وضعیتی بحرانی. در این میان، مقاومت زنده و جاری است، روزمره و نامیراست و پرخطر و انکارنشدنی. ما در زمانه آشوب اطلاعات، در گرداب سرمایهداری ذهنی و پراکندگی توجهها، دست از یادکردن و زندهنگهداشتن مقاومت سرزنده زنان نمیکشیم. دستهای ما به دستهای دوستان و خانواده آرمیتا گره میخورد و آنچه آنها را به سکوت مجبور میکند ما را به فریاد وامیدارد.
طرح: روشنک روزبهانی
#آرمیتا_گراوند
#ژینا_امینی
#زن_زندگی_آزادی
#ژن_ژیان_ئازادی
#مهسا_امینی
نویسنده: ناشناس
آرمیتا گراوند در کماست. این جمله را یک بار سریع و یک بار با آهستگی تایپ میکنم. سعی میکنم از ریتم سریع اخبار فاصله بگیرم. اوضاع به سرعت برق و باد تغییر میکند و در تمام این لحظات زن جوان مقاومی روی تخت بیمارستان است و هر لحظه ممکن است که از دست برود.
تن آرمیتا و نشانههای آسیب آن خود پاسخی است به تمام آنها که مقاومت را تمام شده خواندند. بگذار هر چه میخواهند برای اثبات حقیقت داشتن یا نداشتن مقاومت آرمیتا دست به دامان ابزارهای نظارتی شوند. ما «برای نابودسازی خانه ارباب» نیازی به «ابزارهای ارباب» نداریم. بیاعتباری روایت جعلی و تقطیعشده رسانههای جمهوری اسلامی و اثبات مقاومت آرمیتا برای ما که در آن واگنها نشستهایم، ایستادهایم و له شدهایم از راه رجوع به تجربیاتمان ممکن میشود.
برای لمس آنچه در آن واگن گذشته است کافی است روزهایی از زندگیمان را به یادآوریم که در فضایی عمومی، در خیابان، مترو یا هر جای دیگر، کسی ظاهر شده و برشانهمان کوفته که «حجابت افتاده» یا «حجابت شل است» و بعد، خشمگین از به رسمیت شناخته نشدن، خشمگین از مقاومت ما و بیقدرتیاش، دست به تهدید به «مامورها را صدا میکنم» و «فیلمت را میگیرم» زده و بعد خشمگینتر از تداوم مقاومتمان به تنمان حمله برده است.
ما به خوبی میدانیم که انکار تذکرهای آتش به اختیاران، حجاببانان و پلیسهای «اخلاق» چه کار پرخطری است و از این روست که ژینا و آرمیتا را مقاوم و مبارز میدانیم. ما به خوبی میدانیم که «نه» گفتن به پلیسها و ایستادگی دربرابر آنها که مرگ ژینا را «حق» و «ناگزیر» میخوانند ایستادگی دربرابر چه خشونت پیشبینیناپذیری است و چه عواقب مرگباری به دنبال دارد.
تن ژینا حالا در خاک است و تن آرمیتا روی تخت بیمارستان و در وضعیتی بحرانی. در این میان، مقاومت زنده و جاری است، روزمره و نامیراست و پرخطر و انکارنشدنی. ما در زمانه آشوب اطلاعات، در گرداب سرمایهداری ذهنی و پراکندگی توجهها، دست از یادکردن و زندهنگهداشتن مقاومت سرزنده زنان نمیکشیم. دستهای ما به دستهای دوستان و خانواده آرمیتا گره میخورد و آنچه آنها را به سکوت مجبور میکند ما را به فریاد وامیدارد.
طرح: روشنک روزبهانی
#آرمیتا_گراوند
#ژینا_امینی
#زن_زندگی_آزادی
#ژن_ژیان_ئازادی
#مهسا_امینی
ديدبان آزار
Photo
🔹عاطفه رنگریز اعتصاب غذا کرد
#عاطفه_رنگریز در اعتراض به بلاتکلیفی و صدور و فسخ چندباره قرار وثیقه در پرونده خود، از امروز صبح اعتصاب غذا کرده است.
عاطفه رنگریز، پژوهشگر و فعال حقوق زنان از روز ۱۹ شهریورماه ۱۴۰۱ در بازداشت موقت به سر میبرد. تاکنون سه بار به خانواده او وعده داده شده که با تامین وثیقه فرزندشان آزاد خواهد شد، اما او همچنان در زندان شاهرود محبوس است.
عاطفه مهرماه سال ۹۸ نیز در اعتراض به روند غیرقانونی پرونده خود دست به اعتصاب غذا زده بود. او از جمله ۳۵ نفری بود که در تجمع روز جهانی کارگر سال ۹۸ در برابر مجلس شورای اسلامی دستگیر شدند. عاطفه در نامه اعلام اعتصاب غذای خود نوشته بود:
«بدن خود را سلاحی میکنم در برابر این همه بیعدالتی که بر ما گذشت و میگذرد و اعتصاب غذای خود را در اعتراض به عدم پذیرش غیرقانونی وثیقهای که تاکنون پنج بار با در بسته و دیوارها روبرو شد و همچنین صدور احکام ناعادلانه و نگهداری غیرقانونی در زندان قرچک اعلام میکنم. نیک آگاهم که جان من برای آنانکه به بازیاش گرفتهاند ارزش محافظت ندارد، و این رنج را برای شکستن این دیوار سکوت که قتل خاموش جامعه مدنی و صدای حقطلبی ما است، تحمل میکنم. از این رو، نوشتهام را با دو کلمه تمام میکنم که پژواک آن در سرتاسر تاریخ ما فرودستان پیچیده است: "یا مرگ یا آزادی".»
#عاطفه_رنگریز
#ژن_ژیان_ئازادی
#زن_زندگی_آزادی
#اعتصاب_غذا
#عاطفه_رنگریز در اعتراض به بلاتکلیفی و صدور و فسخ چندباره قرار وثیقه در پرونده خود، از امروز صبح اعتصاب غذا کرده است.
عاطفه رنگریز، پژوهشگر و فعال حقوق زنان از روز ۱۹ شهریورماه ۱۴۰۱ در بازداشت موقت به سر میبرد. تاکنون سه بار به خانواده او وعده داده شده که با تامین وثیقه فرزندشان آزاد خواهد شد، اما او همچنان در زندان شاهرود محبوس است.
عاطفه مهرماه سال ۹۸ نیز در اعتراض به روند غیرقانونی پرونده خود دست به اعتصاب غذا زده بود. او از جمله ۳۵ نفری بود که در تجمع روز جهانی کارگر سال ۹۸ در برابر مجلس شورای اسلامی دستگیر شدند. عاطفه در نامه اعلام اعتصاب غذای خود نوشته بود:
«بدن خود را سلاحی میکنم در برابر این همه بیعدالتی که بر ما گذشت و میگذرد و اعتصاب غذای خود را در اعتراض به عدم پذیرش غیرقانونی وثیقهای که تاکنون پنج بار با در بسته و دیوارها روبرو شد و همچنین صدور احکام ناعادلانه و نگهداری غیرقانونی در زندان قرچک اعلام میکنم. نیک آگاهم که جان من برای آنانکه به بازیاش گرفتهاند ارزش محافظت ندارد، و این رنج را برای شکستن این دیوار سکوت که قتل خاموش جامعه مدنی و صدای حقطلبی ما است، تحمل میکنم. از این رو، نوشتهام را با دو کلمه تمام میکنم که پژواک آن در سرتاسر تاریخ ما فرودستان پیچیده است: "یا مرگ یا آزادی".»
#عاطفه_رنگریز
#ژن_ژیان_ئازادی
#زن_زندگی_آزادی
#اعتصاب_غذا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔹تولد نیلوفر حامدی است
وقتی دنیا باز روی وحشیاش را عیان کرده، وقتی پایههای هرآنچه روشن و نیک است زیر پایمان میلرزند، وقتی بیم آن داریم که سقف رویاها و فرداها بر سرمان آوار شود، نوشتن از شما چه دشوار است. با هر رخداد، حادثه، فاجعه، جای خالی شما باز و باز همچون حفرهای پرنشدنی در نظر رژه میرود.
از سالگرد قتل ژینا گذشتهایم و حالا آرمیتا را روی تخت بیمارستان داریم؛ #آرمیتا_گراوند جوان، آرمیتا گراوند نوجوان، که تمام زندگیاش پیش رویش بود و حالا نمیدانیم دیگر زندگیای در انتظارش هست یا نیست. مگر خیال میکردیم تاریخ اینقدر زود تکرار شود و شما هنوز نباشید؟
اینجا هر آن جای سرِ پرشور شما خالیست، جای خشمِ بهوقت و صدای بلندتان. هرقدر هم که واقعهها و مرگها از چپ و راست بر صورتمان سیلی بزنند مگر میتوان از یاد شما کاست؟
تولدت مبارک #نیلوفر_حامدی
#ژینا_امینی
#الهه_نیلوفر
#الهه_محمدی
#زن_زندگی_آزادی
#ژن_ژیان_ئازادی
وقتی دنیا باز روی وحشیاش را عیان کرده، وقتی پایههای هرآنچه روشن و نیک است زیر پایمان میلرزند، وقتی بیم آن داریم که سقف رویاها و فرداها بر سرمان آوار شود، نوشتن از شما چه دشوار است. با هر رخداد، حادثه، فاجعه، جای خالی شما باز و باز همچون حفرهای پرنشدنی در نظر رژه میرود.
از سالگرد قتل ژینا گذشتهایم و حالا آرمیتا را روی تخت بیمارستان داریم؛ #آرمیتا_گراوند جوان، آرمیتا گراوند نوجوان، که تمام زندگیاش پیش رویش بود و حالا نمیدانیم دیگر زندگیای در انتظارش هست یا نیست. مگر خیال میکردیم تاریخ اینقدر زود تکرار شود و شما هنوز نباشید؟
اینجا هر آن جای سرِ پرشور شما خالیست، جای خشمِ بهوقت و صدای بلندتان. هرقدر هم که واقعهها و مرگها از چپ و راست بر صورتمان سیلی بزنند مگر میتوان از یاد شما کاست؟
تولدت مبارک #نیلوفر_حامدی
#ژینا_امینی
#الهه_نیلوفر
#الهه_محمدی
#زن_زندگی_آزادی
#ژن_ژیان_ئازادی
ديدبان آزار
Photo
🔹رای پرونده #الهه_محمدی و #نیلوفر_حامدی توسط شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران صادر شد:
براساس رای صادره، الهه محمدی به اتهام همکاری با دولت متخاصم آمریکا، به تحمل ۶ سال حبس، اجتماع و تبانی برای ارتکاب جرم بر ضد امنیت کشور ۵ سال حبس و به اتهام فعالیت تبلیغی علیه نظام به تحمل یک سال حبس محکوم شد. (در مجموع ۱۲ سال)
نیلوفر حامدی نیز به اتهام همکاری با دولت متخاصم آمریکا به تحمل ۷ سال حبس، اجتماع و تبانی برای ارتکاب جرم بر ضد امنیت کشور ۵ سال حبس و به اتهام فعالیت تبلیغی علیه نظام به تحمل یک سال حبس محکوم گردید. (در مجموع ۱۳ سال)
هر دو روزنامهنگار به استناد بندهای پ، ح و ذ ماده ۲۳ قانون مجازات اسلامی مصوب سال ۱۳۹۲، به عنوان مجازات تکمیلی به مدت ۲ سال از عضویت در احزاب، گروهها، دستهجات سیاسی و فعالیت در فضای مجازی، رسانهها و مطبوعات محروم شدند.
درصورت تایید حکم از سوی دادگاه تجدید نظر، الهه و نیلوفر مجازات اشد (۶ سال حبس برای الهه محمدی و ۷ سال حبس برای نیلوفر حامدی) را تحمل خواهند کرد.
سعید پارسایی همسر الهه محمدی در صفحه توییتر خود در واکنش به این حکم نوشته: «شرم بر شما ظالمان، برای آنچه بر شرافت و انسانیت روا میدارید»
#الهه_محمدی
#نیلوفر_حامدی
#زن_زندگی_آزادی
#الهه_محمدی
#ژینا_امینی
#ژن_ژیان_ئازادی
براساس رای صادره، الهه محمدی به اتهام همکاری با دولت متخاصم آمریکا، به تحمل ۶ سال حبس، اجتماع و تبانی برای ارتکاب جرم بر ضد امنیت کشور ۵ سال حبس و به اتهام فعالیت تبلیغی علیه نظام به تحمل یک سال حبس محکوم شد. (در مجموع ۱۲ سال)
نیلوفر حامدی نیز به اتهام همکاری با دولت متخاصم آمریکا به تحمل ۷ سال حبس، اجتماع و تبانی برای ارتکاب جرم بر ضد امنیت کشور ۵ سال حبس و به اتهام فعالیت تبلیغی علیه نظام به تحمل یک سال حبس محکوم گردید. (در مجموع ۱۳ سال)
هر دو روزنامهنگار به استناد بندهای پ، ح و ذ ماده ۲۳ قانون مجازات اسلامی مصوب سال ۱۳۹۲، به عنوان مجازات تکمیلی به مدت ۲ سال از عضویت در احزاب، گروهها، دستهجات سیاسی و فعالیت در فضای مجازی، رسانهها و مطبوعات محروم شدند.
درصورت تایید حکم از سوی دادگاه تجدید نظر، الهه و نیلوفر مجازات اشد (۶ سال حبس برای الهه محمدی و ۷ سال حبس برای نیلوفر حامدی) را تحمل خواهند کرد.
سعید پارسایی همسر الهه محمدی در صفحه توییتر خود در واکنش به این حکم نوشته: «شرم بر شما ظالمان، برای آنچه بر شرافت و انسانیت روا میدارید»
#الهه_محمدی
#نیلوفر_حامدی
#زن_زندگی_آزادی
#الهه_محمدی
#ژینا_امینی
#ژن_ژیان_ئازادی
Forwarded from دانشجویان متحد
🔰صعود نمادین جمعی از دانشجویان دانشگاه تربیتمدرس به یاد آرمیتا گراوند
دانشجویان دانشگاه تربیتمدرس با انتشار این عکس و بنری از استوری #آرمیتا_گراوند نوشتند:
"ما به کوهستان آمدهایم تا درخشیدن خورشید را پس از تاریکی شب به نظاره بنشینیم و با تو، آرمیتا، پیمان ببندیم که برای ایرانی مبارزه کنیم که وقتی در خیابانهایش قدم میزنیم احساس کنیم به آن تعلق داریم و پذیرای حضور آزادمان است و مأوای امنمان.
قابهایی که در نهایت شب و در نهایت تاریکی دریچهای بودند برای نگریستنت به کوچۀ خوشبختی اکنون خالی ماندهاند، زیرا دیوان شب شور زندگی را یکباره از دستهایت ربودند. ما آمدهایم تا دستهایمان را به هم دهیم و بر صفحۀ تاریخ نقشی از زندگی و آزادی بزنیم و یاد تو را جاودانه نگاه داریم.
زنده باد #زن_زندگی_آزادی"
🆔 @anjmotahed | دانشجویان متحد
دانشجویان دانشگاه تربیتمدرس با انتشار این عکس و بنری از استوری #آرمیتا_گراوند نوشتند:
"ما به کوهستان آمدهایم تا درخشیدن خورشید را پس از تاریکی شب به نظاره بنشینیم و با تو، آرمیتا، پیمان ببندیم که برای ایرانی مبارزه کنیم که وقتی در خیابانهایش قدم میزنیم احساس کنیم به آن تعلق داریم و پذیرای حضور آزادمان است و مأوای امنمان.
قابهایی که در نهایت شب و در نهایت تاریکی دریچهای بودند برای نگریستنت به کوچۀ خوشبختی اکنون خالی ماندهاند، زیرا دیوان شب شور زندگی را یکباره از دستهایت ربودند. ما آمدهایم تا دستهایمان را به هم دهیم و بر صفحۀ تاریخ نقشی از زندگی و آزادی بزنیم و یاد تو را جاودانه نگاه داریم.
زنده باد #زن_زندگی_آزادی"
🆔 @anjmotahed | دانشجویان متحد
ديدبان آزار
Photo
🔹برای #زهرا_توحیدی
نویسنده: زهره رجبی
آغار آشنایی ما برمیگردد به ده سال پیش که دختری با شور و هیجان و انرژی بیحد و حصر را در کوچهپسکوچههای منطقه ۱۶ تهران دیدم که با وجود اینکه «محروم از تحصیل بود» خللی در دغدغهها و انگیزههای مدنی و سیاسیاش دیده نمیشد.
تو برام قبل از اینکه فعال سیاسی یا اجتماعی باشی یک تسهیلگر واقعی هستی که بهطور فعالانه زنان را میشنیدی و به شرکتکنندگان در کارگاهها احساس امنیت همهجانبه میدادی.
صدای گرمت رو در تسهیلگری کتابخانه انسانی میشنوم: دخترانی که در کتابخانه انسانی نشستند در ابتدا همدیگر را قضاوت میکردند اما در انتها یکدیگر را درک میکردند و از راویان روایتکننده آزار و اذیتهای خیابانی به افرادی تبدیل شدند که با یکدیگر همدلانه برخورد میکردند. حضور در کتابخانه انسانی عمیقا در این تغییر نقش داشته است.»
با خودم فکر میکنم با هدی و بقیه بچهها در زندان مشغول چه کارهایی هستید؟ دورههای کتابخوانی و مطالعه؟ ورزش و ... .حتما کارگاه هم برگزار میکنی و دانش و تجربهات را در آن بند هم با هم دیگران به اشتراک میگذاری و دیگران را به مشارکت میخوانی. حتما با همان شور و شوق همیشگی فعالانه مشغول فعالیتی چراکه باور دارم که زندان هرگز شما را متوقف نخواهد کرد.
اولین مطلبت بعد از اینکه از بازداشت موقت آزاد شدی را مرور میکنم:
عشق دردانهست و من غواص و دریا میکده
سرفروبردم در آنجا تا کجا سر بر کنم
جنبش #زن_زندگی_آزادی گسستی بود که نسبت اکثریت جامعه با جمهوری اسلامی را نه فقط به لحاظ ذهنی که به صورت عینی تغییر داد. چنانچه دستکم باید آن را انعقاد نطفه یک انقلاب دانست و تولد نسل جوان معترض و شکلگیری ادعای سیاسی جدید که به لحاظ چشمانداز و روش عبور از سیاست ِ پیش از این، در جمهوری اسلامی بوده است. حالا در میدانی از امید و کنش وقت آن است که یکدیگر را به شجاعت، همبستگی و خردمندی بخوانیم.
به امید آزادی تو زهرا، هدی، الهه، بهاره، نیلوفر، سروناز، نرگس و همه آنان که گرفتار این ظلم عریان هستند.
@harasswatch
نویسنده: زهره رجبی
آغار آشنایی ما برمیگردد به ده سال پیش که دختری با شور و هیجان و انرژی بیحد و حصر را در کوچهپسکوچههای منطقه ۱۶ تهران دیدم که با وجود اینکه «محروم از تحصیل بود» خللی در دغدغهها و انگیزههای مدنی و سیاسیاش دیده نمیشد.
تو برام قبل از اینکه فعال سیاسی یا اجتماعی باشی یک تسهیلگر واقعی هستی که بهطور فعالانه زنان را میشنیدی و به شرکتکنندگان در کارگاهها احساس امنیت همهجانبه میدادی.
صدای گرمت رو در تسهیلگری کتابخانه انسانی میشنوم: دخترانی که در کتابخانه انسانی نشستند در ابتدا همدیگر را قضاوت میکردند اما در انتها یکدیگر را درک میکردند و از راویان روایتکننده آزار و اذیتهای خیابانی به افرادی تبدیل شدند که با یکدیگر همدلانه برخورد میکردند. حضور در کتابخانه انسانی عمیقا در این تغییر نقش داشته است.»
با خودم فکر میکنم با هدی و بقیه بچهها در زندان مشغول چه کارهایی هستید؟ دورههای کتابخوانی و مطالعه؟ ورزش و ... .حتما کارگاه هم برگزار میکنی و دانش و تجربهات را در آن بند هم با هم دیگران به اشتراک میگذاری و دیگران را به مشارکت میخوانی. حتما با همان شور و شوق همیشگی فعالانه مشغول فعالیتی چراکه باور دارم که زندان هرگز شما را متوقف نخواهد کرد.
اولین مطلبت بعد از اینکه از بازداشت موقت آزاد شدی را مرور میکنم:
عشق دردانهست و من غواص و دریا میکده
سرفروبردم در آنجا تا کجا سر بر کنم
جنبش #زن_زندگی_آزادی گسستی بود که نسبت اکثریت جامعه با جمهوری اسلامی را نه فقط به لحاظ ذهنی که به صورت عینی تغییر داد. چنانچه دستکم باید آن را انعقاد نطفه یک انقلاب دانست و تولد نسل جوان معترض و شکلگیری ادعای سیاسی جدید که به لحاظ چشمانداز و روش عبور از سیاست ِ پیش از این، در جمهوری اسلامی بوده است. حالا در میدانی از امید و کنش وقت آن است که یکدیگر را به شجاعت، همبستگی و خردمندی بخوانیم.
به امید آزادی تو زهرا، هدی، الهه، بهاره، نیلوفر، سروناز، نرگس و همه آنان که گرفتار این ظلم عریان هستند.
@harasswatch
ديدبان آزار
Photo
#شریفه_محمدی، فعال کارگری از تاریخ ۱۴ آذرماه در رشت بازداشت شده است. علیرغم تعیین وثیقه و تامین آن توسط خانواده، بازپرس شعبه چهار دادسرای عمومی رشت از پذیرش وثیقه و آزادی او خودداری کرده است. همسر شریفه محمدی برایش نوشته است:
«در جایی خوانده بودم که از یک زندانی پرسیدند چیزی لازم داری برایت بیاوریم، در جواب گفته بود برایم نامه بنویسید. عزیز دلم، شریفه جان، میدانم که ممنوع الملاقات هستی و حتی اجازه تلفن هم نداری، با این وصف من برایت مینویسم و امیدوارم به دستت برسد و خوشحالت کند. امروز ۱۵ روز از بازداشت تو میگذرد، آیدین و من هرلحظه چشمانتظار دیدن روی ماهت و شنیدن صدایت هستیم. شب اول دستگیریات از بازداشتگاه تماس گرفتند و گفتند که حالت خوب نیست. اورژانس برایت دارو نوشت تا من بروم و تهیه کنم.
تا امروز که برایت مینویسم به همه مراجع سر زدهام و کسی پاسخ درستی از علت بازداشتت به من نداده است. هرروز که مراجعه میکنم جوابهای سربالا میدهند و میگویند ده روز دیگر بیا. حتی بازپرس از روبروشدن با من خودداری میکند. از چند روز پیش دیگر مرا به دادسرا هم راه نمیدهند. نمیدانم چرا به تو اجازه تلفن نمیدهند. یقین دارم که هیچ کار خلافی انجام ندادهای، تو انسان مهربان، پرتلاش و زحمتکشی هستی، تا زندگی خوبی برای خودت و خانوادهات بسازی. تو هیچ جرمی مرتکب نشدهای، جز تلاش برای زندگی بهتر و انسانی.
یادم میآید سالها پیش چقدر برای جمعآوری سابقه پدرت تلاش کردی. پیرمرد ۴۰ سال، در شهرهای مختلف تحت شرایط سخت کارگری کرده بود و بیمهاش را کامل رد نکرده بودند. میدانم از آن روز با خودت عهد بستهای که هرکجا حقی از دوستان و آشنایانت ضایع شد، پیگیری کنی. عزیز دلم، این را خوب میدانم که زمستان تمام میشود و روسیاهی برای زغال خواهد ماند. من و آیدین بیصبرانه منتظر دیدارت هستیم تا تو را در آغوش بگیریم.»
#زن_زندگی_آزادی
#ژن_ژیان_ئازادی
«در جایی خوانده بودم که از یک زندانی پرسیدند چیزی لازم داری برایت بیاوریم، در جواب گفته بود برایم نامه بنویسید. عزیز دلم، شریفه جان، میدانم که ممنوع الملاقات هستی و حتی اجازه تلفن هم نداری، با این وصف من برایت مینویسم و امیدوارم به دستت برسد و خوشحالت کند. امروز ۱۵ روز از بازداشت تو میگذرد، آیدین و من هرلحظه چشمانتظار دیدن روی ماهت و شنیدن صدایت هستیم. شب اول دستگیریات از بازداشتگاه تماس گرفتند و گفتند که حالت خوب نیست. اورژانس برایت دارو نوشت تا من بروم و تهیه کنم.
تا امروز که برایت مینویسم به همه مراجع سر زدهام و کسی پاسخ درستی از علت بازداشتت به من نداده است. هرروز که مراجعه میکنم جوابهای سربالا میدهند و میگویند ده روز دیگر بیا. حتی بازپرس از روبروشدن با من خودداری میکند. از چند روز پیش دیگر مرا به دادسرا هم راه نمیدهند. نمیدانم چرا به تو اجازه تلفن نمیدهند. یقین دارم که هیچ کار خلافی انجام ندادهای، تو انسان مهربان، پرتلاش و زحمتکشی هستی، تا زندگی خوبی برای خودت و خانوادهات بسازی. تو هیچ جرمی مرتکب نشدهای، جز تلاش برای زندگی بهتر و انسانی.
یادم میآید سالها پیش چقدر برای جمعآوری سابقه پدرت تلاش کردی. پیرمرد ۴۰ سال، در شهرهای مختلف تحت شرایط سخت کارگری کرده بود و بیمهاش را کامل رد نکرده بودند. میدانم از آن روز با خودت عهد بستهای که هرکجا حقی از دوستان و آشنایانت ضایع شد، پیگیری کنی. عزیز دلم، این را خوب میدانم که زمستان تمام میشود و روسیاهی برای زغال خواهد ماند. من و آیدین بیصبرانه منتظر دیدارت هستیم تا تو را در آغوش بگیریم.»
#زن_زندگی_آزادی
#ژن_ژیان_ئازادی
از متن «واگویه؛ فراموش نمیکنم» درباره تجربه انفرادی که در سایت دیدبان آزار منتشر شده است:
یکی از شبهای آخر که در سلول دلتنگی خفهام کرده بود و بیقرار و بیتاب بودم، ذهنم را زیرورو کردم کسی، چیزی، جملهای، خاطرهای پیدا کنم تا سرپا نگهم دارد، نتوانستم، نمیشد. دراز کشیدم و روبهپهلو به دیوار زل زدم و دستم را روی دیوار کشیدم. اسم چندنفر از زندانیهای پیشین سلول را دیدم که با خودکار آبی کمرنگی که احتمالا با زرنگی و استرس و پنهانی از جلسهی بازجویی آورده بودند، نوشته شده بودند. آخرین اسم، آخ آخرین اسم. دستم را روی اسمت کشیدم زن زیبا، زن باشکوه و انگار تو از آن بلندی روبهروی شیرینی فرانسه دست من را گرفتی و بلند کردی. زیر لب تکرار میکردم «استوار باشی زن.» سرپا شدم، قلبم سرریز شد و کاش کسی بود تا ببیند من دیگر در آن سلول جا نمیشدم، در تنم جا نمیشدم. به یادت سرود خواندم که آن شب اسم رمز من نام تو بود زن: «ویدا موحد».
#ویدا_موحد
#دختر_خیابان_انقلاب
#زن_زندگی_آزادی
#ژن_ژیان_ئازادی
یکی از شبهای آخر که در سلول دلتنگی خفهام کرده بود و بیقرار و بیتاب بودم، ذهنم را زیرورو کردم کسی، چیزی، جملهای، خاطرهای پیدا کنم تا سرپا نگهم دارد، نتوانستم، نمیشد. دراز کشیدم و روبهپهلو به دیوار زل زدم و دستم را روی دیوار کشیدم. اسم چندنفر از زندانیهای پیشین سلول را دیدم که با خودکار آبی کمرنگی که احتمالا با زرنگی و استرس و پنهانی از جلسهی بازجویی آورده بودند، نوشته شده بودند. آخرین اسم، آخ آخرین اسم. دستم را روی اسمت کشیدم زن زیبا، زن باشکوه و انگار تو از آن بلندی روبهروی شیرینی فرانسه دست من را گرفتی و بلند کردی. زیر لب تکرار میکردم «استوار باشی زن.» سرپا شدم، قلبم سرریز شد و کاش کسی بود تا ببیند من دیگر در آن سلول جا نمیشدم، در تنم جا نمیشدم. به یادت سرود خواندم که آن شب اسم رمز من نام تو بود زن: «ویدا موحد».
#ویدا_موحد
#دختر_خیابان_انقلاب
#زن_زندگی_آزادی
#ژن_ژیان_ئازادی
ديدبان آزار
Photo
🔹برافشان تا فرو ریزد هزاران جان ز هر مویت
نویسنده: کاف
پس از دیدن ویدا بر سکوی آزادی، چیزی در دلم جوشید. با خبر دستگیریاش بیتاب شدم. مثل خیلیهای دیگر میخواستم کاری کنم. با خودم گفتم، هنرم به چه دردی میخورد اگر نتواند مرا کمی خالی کند. شب را با این فکر گذراندم.
صبح به خیابان انقلاب رفتم و از جلوی شیرینی فرانسه رد شدم. به یاد ویدا و رویایش بودم و خون در رگهایم با شدت بیشتری پمپاژ میشد. نگاهی به سکوی فلزی انداختم. سطوحی به سکو جوش داده بودند تا سطح مسطح آن را شیبدار کنند که کسی نتواند دوباره روی آن بایستد. چراکه بعد از ویدا موحد، نرگس حسینی روی آن ایستاده بود. و این موجی بود که تازه به راه افتاده بود. آن لحظه ایمان داشتم که این مبارزه قدیمی خاموش نمیشود و به شکلهای دیگری جریان پیدا میکند.
از مغازههای لوازمالتحریری آن دوروبر وسایلی خریدم تا چیزی بسازم. برگشتم و ایده سادهای را که داشتم، ساختم. ساده به شکلی که همه آن را بفهمند، حتی در حین یک گذر سریع.
سعی کردم جعبهای بسازم تا دوباره آن سطح را مسطح کنم. روی جعبه پرندهای گذاشتم که نماد ستم را به نماد آزادی تبدیل کرده بود: مانند ویدا، نرگس و تمامی دختران خیابان انقلاب. زبان بدن ویدا را به خاطر آوردم که در حین جسارت و عظمت، نشانی از صلح داشت. پیام صلحی که در واقع آغاز یک جنگ بود: جنگ نور بر تاریکی.
در سیاهی شب دوباره به آن مکان رفتم. با دوستانی که میخواستند این لحظه را شریک شوند. در پسکوچههای انقلاب منتظرم ماندند. چیدمانم را با دستانی لرزان روی سکو گذاشتم و دویدم. از ترس ماموران امنیتی و دستگیری بر خود میلرزیدم و در عین حال لبخند رضایتی بر لب داشتم. لبخندی مختص ما؛ دختران خیابان انقلاب.
این حس ترس توام با لذت و رهایی را بارها در در ماههای ابتدایی این جنبش تجربه کردیم: مانند شبهای گرافیتی و خیابانهای تهران، فرار از پلیس و پنهان شدنها. وقتی «برافشان تا فروریزد هزاران جان ز هر مویت» را بر دیوارها و سکوهای شهر طرح میزدیم.
پس از هر شبی از آن شبها که به خانه برمیگشتم تا صبح به این فکر میکردم که «ما بیشماریم.» «زن، زندگی، آزادی» سالهاست که در روزمره ما جریان دارد.
#زن_زندگی_آزادی
#ویدا_موحد
#ژینا_امینی
#ژن_ژیان_ئازادی
#علیه_حجاب_اجباری
#دختران_خیابان_انقلاب
@harasswatch
نویسنده: کاف
پس از دیدن ویدا بر سکوی آزادی، چیزی در دلم جوشید. با خبر دستگیریاش بیتاب شدم. مثل خیلیهای دیگر میخواستم کاری کنم. با خودم گفتم، هنرم به چه دردی میخورد اگر نتواند مرا کمی خالی کند. شب را با این فکر گذراندم.
صبح به خیابان انقلاب رفتم و از جلوی شیرینی فرانسه رد شدم. به یاد ویدا و رویایش بودم و خون در رگهایم با شدت بیشتری پمپاژ میشد. نگاهی به سکوی فلزی انداختم. سطوحی به سکو جوش داده بودند تا سطح مسطح آن را شیبدار کنند که کسی نتواند دوباره روی آن بایستد. چراکه بعد از ویدا موحد، نرگس حسینی روی آن ایستاده بود. و این موجی بود که تازه به راه افتاده بود. آن لحظه ایمان داشتم که این مبارزه قدیمی خاموش نمیشود و به شکلهای دیگری جریان پیدا میکند.
از مغازههای لوازمالتحریری آن دوروبر وسایلی خریدم تا چیزی بسازم. برگشتم و ایده سادهای را که داشتم، ساختم. ساده به شکلی که همه آن را بفهمند، حتی در حین یک گذر سریع.
سعی کردم جعبهای بسازم تا دوباره آن سطح را مسطح کنم. روی جعبه پرندهای گذاشتم که نماد ستم را به نماد آزادی تبدیل کرده بود: مانند ویدا، نرگس و تمامی دختران خیابان انقلاب. زبان بدن ویدا را به خاطر آوردم که در حین جسارت و عظمت، نشانی از صلح داشت. پیام صلحی که در واقع آغاز یک جنگ بود: جنگ نور بر تاریکی.
در سیاهی شب دوباره به آن مکان رفتم. با دوستانی که میخواستند این لحظه را شریک شوند. در پسکوچههای انقلاب منتظرم ماندند. چیدمانم را با دستانی لرزان روی سکو گذاشتم و دویدم. از ترس ماموران امنیتی و دستگیری بر خود میلرزیدم و در عین حال لبخند رضایتی بر لب داشتم. لبخندی مختص ما؛ دختران خیابان انقلاب.
این حس ترس توام با لذت و رهایی را بارها در در ماههای ابتدایی این جنبش تجربه کردیم: مانند شبهای گرافیتی و خیابانهای تهران، فرار از پلیس و پنهان شدنها. وقتی «برافشان تا فروریزد هزاران جان ز هر مویت» را بر دیوارها و سکوهای شهر طرح میزدیم.
پس از هر شبی از آن شبها که به خانه برمیگشتم تا صبح به این فکر میکردم که «ما بیشماریم.» «زن، زندگی، آزادی» سالهاست که در روزمره ما جریان دارد.
#زن_زندگی_آزادی
#ویدا_موحد
#ژینا_امینی
#ژن_ژیان_ئازادی
#علیه_حجاب_اجباری
#دختران_خیابان_انقلاب
@harasswatch
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
وکیل محمد قبادلو، رئیسیان در صفحه توییتر خود از صدور ابلاغیه اجرای حکم اعدام محمد قبادلو در تاریخ سهشنبه ۳ بهمنماه (فردا) خبر داده است. او با ارائه توضیحاتی درباره روند رسیدگی به پرونده قبادلو اعلام کرده: «اجرای حکم #محمد_قبادلو هیچ مجوز قانونی ندارد و بی تردید #قتل محسوب میگردد.»
ویدئو مربوط به ۱۹ دیماه سال گذشته است و فریاد دادخواهانه مادر #محمد_قبادلو را مقابل زندان رجایی شهر ، علیه حکم ناعادلانه اعدام پسرش در میان جمعیتی که در اعتراض به اجرای حکم در مقابل زندان حضور یافته میشنوید.
#محمد_قبادلو
#نه_به_اعدام
#زن_زندگی_آزادی
ویدئو مربوط به ۱۹ دیماه سال گذشته است و فریاد دادخواهانه مادر #محمد_قبادلو را مقابل زندان رجایی شهر ، علیه حکم ناعادلانه اعدام پسرش در میان جمعیتی که در اعتراض به اجرای حکم در مقابل زندان حضور یافته میشنوید.
#محمد_قبادلو
#نه_به_اعدام
#زن_زندگی_آزادی
ديدبان آزار
Video
🔹برای نسیم سیمیاری
🔹تو مثل ستارهها شب را از شبزدهها دور میکنی
نویسنده: ناشناس
من برای مدت کوتاهی در زندان اوین زندانی بودم. از وقتی آزاد شدم هیچ روزی نبوده که به بچهها فکر نکنم. امروز که گشتهای ارشاد و حجاببانها را دیدم بیشتر از همیشه به بچهها و بیشتر از همه به #نسیم_سیمیاری فکر کردم. من برای مدت کوتاهی فرصت داشتم با نسیم همبند باشم. نسیم رو پارسال اردیبهشت سپاه بازداشت کرده بود. چهار ماه در سلول انفرادی نگهش داشته بودند، فقط برای ۱۰ روز با دو نفر دیگر همسلولی شده بود و باز نسیم را به انفرادی برده بودند. چهار ماه خیلی کم غذا خورده و مدام اعتصاب غذا کرده بود. وقتی هم که در زندان اوین بود هشت روز بهخاطر بلاتکلیفیاش اعتصاب غذا کرد. به قول بازداشتیهای #زن_زندگی_آزادی، نسیم «مبارز خیابونی» بود، یعنی نسیم هم یکی از آنهایی بود که آن ماهها خیابانها را برای «آزادی، آزادی، آزادی» پر کرده بودند.
من بهخاطر وجود آدمهایی مثل نسیم جرئت پیدا کردم که بدون روسری در خیابانها راه بروم و حس کنم که پشتم گرم است و کسی حق ندارد چپ نگاهم کند. از روزی که آزاد شدهام هرروز نگران نسیم هستم. نسیم را درگیر پرونده سنگینی کردهاند. هرروز هم یک چیز جدید به او میگفتند، اول پروندهاش از یکی شد دو تا، بعد هم آدمهای دیگری به پروندهاش اضافه شدند و بعد هم اتهاماتش زیادتر شد. به نسیم در کنار اتهامهای دیگر، اتهام محاربه زدهاند که مجازاتش میتواند اعدام باشد. از دوستانم در زندان در مورد نسیم که خبر گرفتم گفتند که هر مقام قضایی را که دیده به اعدام تهدیدش کردهاند. نسیم هنوز بلاتکلیف است و حکمی ندارد، باوجود اینکه دارد میشود یک سال که بازداشت شده است.
من نسیم را با محکم راهرفتنش و صورت قوی و آرامَش به یاد میآورم. ما برای اینکه باز هم در مقابل این گشتهای ارشاد و حجابحجاببانها بتوانیم برای داشتن آزادی، احساس امنیت کنیم به نسیمها نیاز داریم. نسیم خیلی از ما را نمیشناخت اما بهخاطر ما تمام آزارهایی را که دید به جان خرید. نسیم را اگر الان ببینید موهایی با اندازه متوسط دارد. نسیم یکی از آنهایی بود که در «زن، زندگی، آزادی» موهایش را بریده بود. میگفت که قبلا موهایش خیلی بلند بوده. میگفت که اگر آزاد شدم میتوانم عکسش را پیدا کنم که به موهایش پرچم ایران بسته. میگفت این عکس هم در پروندهاش هست. من هم یکی از اولین کارهایی که بعد از آزادی کردم همین بود و وقتی پیدایش کردم دلم از شجاعتش دوباره لرزید.
https://harasswatch.com/news/2310/
@harasswatch
🔹تو مثل ستارهها شب را از شبزدهها دور میکنی
نویسنده: ناشناس
من برای مدت کوتاهی در زندان اوین زندانی بودم. از وقتی آزاد شدم هیچ روزی نبوده که به بچهها فکر نکنم. امروز که گشتهای ارشاد و حجاببانها را دیدم بیشتر از همیشه به بچهها و بیشتر از همه به #نسیم_سیمیاری فکر کردم. من برای مدت کوتاهی فرصت داشتم با نسیم همبند باشم. نسیم رو پارسال اردیبهشت سپاه بازداشت کرده بود. چهار ماه در سلول انفرادی نگهش داشته بودند، فقط برای ۱۰ روز با دو نفر دیگر همسلولی شده بود و باز نسیم را به انفرادی برده بودند. چهار ماه خیلی کم غذا خورده و مدام اعتصاب غذا کرده بود. وقتی هم که در زندان اوین بود هشت روز بهخاطر بلاتکلیفیاش اعتصاب غذا کرد. به قول بازداشتیهای #زن_زندگی_آزادی، نسیم «مبارز خیابونی» بود، یعنی نسیم هم یکی از آنهایی بود که آن ماهها خیابانها را برای «آزادی، آزادی، آزادی» پر کرده بودند.
من بهخاطر وجود آدمهایی مثل نسیم جرئت پیدا کردم که بدون روسری در خیابانها راه بروم و حس کنم که پشتم گرم است و کسی حق ندارد چپ نگاهم کند. از روزی که آزاد شدهام هرروز نگران نسیم هستم. نسیم را درگیر پرونده سنگینی کردهاند. هرروز هم یک چیز جدید به او میگفتند، اول پروندهاش از یکی شد دو تا، بعد هم آدمهای دیگری به پروندهاش اضافه شدند و بعد هم اتهاماتش زیادتر شد. به نسیم در کنار اتهامهای دیگر، اتهام محاربه زدهاند که مجازاتش میتواند اعدام باشد. از دوستانم در زندان در مورد نسیم که خبر گرفتم گفتند که هر مقام قضایی را که دیده به اعدام تهدیدش کردهاند. نسیم هنوز بلاتکلیف است و حکمی ندارد، باوجود اینکه دارد میشود یک سال که بازداشت شده است.
من نسیم را با محکم راهرفتنش و صورت قوی و آرامَش به یاد میآورم. ما برای اینکه باز هم در مقابل این گشتهای ارشاد و حجابحجاببانها بتوانیم برای داشتن آزادی، احساس امنیت کنیم به نسیمها نیاز داریم. نسیم خیلی از ما را نمیشناخت اما بهخاطر ما تمام آزارهایی را که دید به جان خرید. نسیم را اگر الان ببینید موهایی با اندازه متوسط دارد. نسیم یکی از آنهایی بود که در «زن، زندگی، آزادی» موهایش را بریده بود. میگفت که قبلا موهایش خیلی بلند بوده. میگفت که اگر آزاد شدم میتوانم عکسش را پیدا کنم که به موهایش پرچم ایران بسته. میگفت این عکس هم در پروندهاش هست. من هم یکی از اولین کارهایی که بعد از آزادی کردم همین بود و وقتی پیدایش کردم دلم از شجاعتش دوباره لرزید.
https://harasswatch.com/news/2310/
@harasswatch
دیدبان آزار
تو مثل ستارهها شب را از شبزدهها دور میکنی | یادداشت
من برای مدت کوتاهی در زندان اوین زندانی بودم. از وقتی آزاد شدم هیچ روزی نبوده که به بچهها فکر نکنم. امروز که گشتهای ارشاد و حجاببانها را دیدم بیشتر از همیشه به بچهها و بیشتر از همه به #نسیم_سیمیاری فکر کردم.