ديد‌بان آزار
1.76K subscribers
1.45K photos
290 videos
37 files
1.33K links
آزار جنسی تجربه‌ای است که ما را به یکدیگر پیوند می‌دهد. در دیده‌بان آزار برای ایجاد حساسیت در جامعه نسبت به آن قدم برمی‌داریم.

ادمین: @ContactHarasswatch

سایت: www.harasswatch.com

اینستاگرام: Instagram.com/harasswatch

ایمیل: info@harasswatch.com
Download Telegram
مسئولیت دوست داشتن.pdf
409.6 KB
متن کامل مقاله مسئولیت دوست داشتن
🔹بیانیه بیش از ۳۵۰ کنشگر مدنی و فعال حقوق زنان در حمایت از فعالان گیلان:

 ما، جمعی از فعالان حقوق زنان و کنش‌گران مدنی و سیاسی، خواستار لغو همه‌ این احکام، توقف فشار بر این کنش‌گران و تداوم آزادی آن‌ها به‌صورت بی‌قید‌و‌شرط هستیم.

طرح: روشنک روزبهانی

متن کامل و اسامی امضاکنندگان:
https://docs.google.com/forms/d/1z-XlWH9gQkshykEH1WdnCLmOfzwIRmwVc1ZVPMamtBE/edit

@harasswatch
Forwarded from بيدارزنى
🟣 لایو اینستاگرام شبکه‌ی فمینیست‌ها برای ژینا در اعتراض به سرکوب گسترده‌ی معترضان در ایران

قدرت ما، جمع ما
همبسته علیه سرکوب

با حضور پروین اردلان، مهتاب محبوب و گردانندگی ندا ناجی

جمعه ۱۷ فروردین ساعت ۲۰:۰۰ به‌وقت ایران
ساعت ۱۸:۳۰ به وقت اروپای مرکزی


@bidarzani
ديد‌بان آزار
Photo
🔹حکم یک سال حبس هستی امیری و ضیا نبوی که بابت اعتراض به مسمومیت سریالی دانش‌آموزان دریافت کرده بودند امروز، ۱۸ فروردین اجرا شد.

هستی در گذشته نیز بابت اعتراض به احکام اعدام و شرکت در تحصن ۸ مارس نیز زندانی شده بود و پس از آزادی همواره از هم‌بندیانش با عقاید و گرایش‌های سیاسی متفاوت نوشت و از حقوق آنها دفاع کرد. در ادامه اخرین متن هستی امیری در صفحه اینستاگرامش را می‌خوانید:

یکبار یکی از دوستان جانم گفت چرا در روایت زندانیان مواضع و گرایش سیاسی آنان را پنهان می‌کنم مخصوصا آنانی که مومنانه و بر سر موضع حبس می‌کشند. از نظر او کارم چیزی شبیه گول زدن مخاطب بود. راستش در خصوص مواضع سیاسی زندانیان اکثرا با جستجویی کوتاه بیانیه‌ها، نوشته‌ها و گرایش سیاسی و این مسائل یافت می‌شود. برای من اما مهم‌تر از آن جنبه سیاسی هر فرد، چگونگی زیست در زندان و زندگی روزمره اوست. فکر می‌کنم در این روزگار که هویت‌طلبی آفت فعالیت و سیاست‌ورزی ماست، نگاه کردن به جنبه‌های دیگر زندگی افراد شاید به ما یادآوری کند که ما راهی جز پذیرش "دیگری" نداریم که دیگری کسی است شبیه به ما. سیاست نیز همین‌جا آغاز می‌شود. آنجا که مخالف سیاسی‌ام تنها و تنها، رقیب و مخالف سیاسی من است و دیگر کافر، دشمن، تروریست، باطل، ناحق و هزاران ناسزای دیگر نیست. آنجا که ما رقیب می‌شویم دیگر به اعدام و حذف فیزیکی یک‌دیگر نمی‌توانیم بلند شویم چرا که با حذف کامل دیگری صحنه را در واقع از سیاست خالی کرده‌ایم. یک روز او می‌برد و روز دیگر ما. یک روز او شکست میخورد و روز دیگر ما. او همان حقوقی را دارد که من و من دقیقا همان حقوقی را دارم که او. من خیلی از آن حرف‌های قلمبه و سلمبه سیاسی بلد نیستم. اندکی فعالیت دانشجویی کرده‌ام اما حالا همانی هستم که به‌درستی در کیفرخواستم گفته شده بود «مخالفت با مجازات اراذل اوباش قاتل» و «در اقدامی دیگر از حبیب اسیود سرکرده گروهک تروریستی الاهوازیه و جمشید شارمهد سرکرده گروهک جنایتکار تندر حمایت نموده و با اعدام این قاتلان مخالفت نموده.»
راستش دقیقا همان بود، اعدام برای هیچ کس و هرگز که البته آن واژگان و ناسزاها ادبیاتم نیست. حالا اما مطمئنم صبح فردا همه ایستاده‌ایم به رقص و زندگی که حقی است برای همه.

@harasswatch
ديد‌بان آزار
Photo
🔹برای سمانه که همواره نزدیک است

نویسنده: گیلا

مگر می‌شود با کسی دوست باشی بی‌آنکه یکدیگر را از نزدیک دیده باشید و تماس دست‌ها و نگاه‌ها و تنگی در آغوش کشیدن را تجربه کرده باشی؟ «دوست باشی»، نه این که  فقط اسمش را بدانی، یا عکس‌ها را که در صفحه‌ خبرگزاری‌ها می‌چرخد دیده باشی و استوری کرده باشی. این که بدانی می‌توانید ساعت‌ها با هم در کافه‌ای گوشه‌ای از تهران بنشینید و حرف‌ها بزنید. اینکه بدانی با این رفیقِ نزدیکِ ندیده می‌توانی از هر گوشه‌ای بگویی چون او با هم گفتن را می‌شناسد، به رنج‌ها و شادی‌های تو نزدیک می‌شود، با تو به آن‌ها فکر می‌کند و تو هم به رنج‌ها و شادی‌های او. 

سمانه، برای همین دوستیِ نادیده است که دارم این‌ها را که برایت می‌نویسم. دارم می‌نویسم تا واژه‌ها از این راه‌های پرپیچ‌وخم بگذرند و به دستت پشت دیوارهای زندان برسند. اما فقط من نیستم که می‌نویسم. من فقط کلمات را از هزار گوشه جمع کرده‌ام تا توی این نامه کنار هم بگذارم. از گفتگوهایم با دوست‌های دور و نزدیکت، با زنان بی‌قراری که با شناختنت کمی آرام گرفته‌اند، از خواندنِ کسانی که درباره‌ رفیقانه و صمیمانه بودنت نوشته‌اند و روایت کرده‌اند. از همه‌ این‌ها کلمات این نامه را جمع کرده‌ام تا برایت بگویم که می‌دانی تو رفیق نزدیک آدم‌های بسیاری شده‌ای، زن؟ آدم‌های بسیاری که هنوز فرصت نشده توی کافه‌ای کنار هم بنشینید و بگویید و بشنوید. من خیالش کرده‌‌ام، بسیاری دیگر هم. مگر می‌شود با کسی دوست باشی بی‌آن‌که یکدیگر را از نزدیک دیده باشید؟ این از آن «می‌شود»هایی است که بعد از قیام ژینا خیلی بیشتر از قبل تمرینش کرده‌ایم و یادش گرفته‌ایم. انگار برای‌مان ممکن‌تر شده است که از «خود»مان جدا شویم و رفاقت بسازیم. دور یا نزدیک، دیده یا نادیده، با خیال در کنار هم بودن، دور هم جمع شدن، خواندن، نوشتن، در شهر ول گشتن. 


متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2306/
ديد‌بان آزار
Photo
🔹روایتگری جمعی فعالان گیلان، فانوسی علیه فراموشی

نویسنده: الصا

برای بوی خاک و ذرات آن که می‌نشیند به تن عابر خسته، برای شبنم سرد روی ماتم درخت، وقتی که شب، مثله‌های درخت را در میان مویه روز رها کرده است. برای تالاب‌ در حال احتضار که می‌دود تا بتپد زیر ریشه‌ای، تا بلکه زباله‌ها ته‌مانده‌اش را نبلعند، تا بلکه آینده چشمانش، نقش «زن، زندگی، آزادی» را به خود ببیند. آن ریشه سر دوانیده، به هر سمت که بنگری در میان حصار آهن و آجر، سر برمی‌آورد. آیا حافظه‌ای که با ریشه و آب پیوند بسته را می‌توانند به حکم سنگ و آهن بست؟ هرگز.

چند روز پیش اخباری مبنی بر احکام سنگین زندان برای فعالان زنان در گیلان صادر شد که مجموع آن ۶۱ سال است. عددی که برای نسل امروز ما، یادآور بسیاری سرکوب‌ها و کشتارهاست. خدای دهه ۶۰ به انتقام  حیثیت برباد رفته ام‌القرای اسلامی، در میان رقص و آتش لچک، دست‌و‌پا می‌زند. در تمام معبرها و خیابان‌ها هرچه رنگ پاشیده‌اند اسم رمز مبارزه، «زن، زندگی، آزادی» همچنان تکثیر می‌شود. به ناچار، دست به سرکوب مبارزان می‌زنند و در زندان‌ها‌ی نمور و بی‌هوای گیلان شکنجه می‌دهند، تا روح عصیانشان را بخشکاند. اما شور زندگی آنجا که از زندان تا دادگستری، ناامیدی میان چاکران در دربار ولایت را برای ما به تصویر می‌کشد، موج می‌زند: همدلی فعالان زن گیلان در زندان و پس از زندان در مقابل بازجو، قاضی و ...گویی رسوایی نعره‌های احسان‌الله خان در روزهای پس از جنبش مشروطه در سبزه میدان رشت اینبار در غضب قاضی جمهوری اسلامی  نمایان می‌شود: زنان اطاعت نمی‌کنند، از حد گذرانده‌اند.

این دستورها نتوانست زنان عصبانی گیلان را از مبارزه منصرف کند‌. سیطره‌ سایه مردانه مبارزه در جنبش مشروطه، باعث شد که صدای مبارزه زنان با زور چکمه و فتوا سانسور شود، با این وجود زنان گیلان مثل تبریز، کردستان و بسیاری از مناطق دیگر با تاسیس مدارس بنا به ضرورت روز، آموزش زنان را به‌صورت جدی در پیش گرفتند. مرتجعان، مدرسه آتش می‌زدند، خانه به مدرسه تبدیل می‌شد. انجمن‌های زنان، جمعیت نسوان و نشر مجلات زنان نشان از ترقی زنان گیلان در تحولات ایران است.

اینک پس از ۱۰۰ سال آزمون سخت مبارزه، زنان در گذر تحولات تاریخی از مشروطه تاکنون دریافته‌اند که روایتگری به‌عنوان میراث زنان چگونه می‌تواند تبدیل به خلق میدان مبارزه در مکان و زمان مختلف بشود. حاکمیت، جمع زنان را از خانه تا خیابان با برچسب خاله‌زنک از هم جدا کرد تا هیچ زنی از ترس آبرو جرات نکند پیش کسی دردش را بیان کند.

متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2304/

@harasswatch
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
هشدار: ویدئو حاوی تصاویر آزاردهنده است

🔹ارائه مینا جعفری ثابت در سومین همایش هشت مارس دیدبان آزار: «در جمهوری برادران»

متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2307

@harasswatch
ديد‌بان آزار
Video
🔹برای نسیم سیمیاری

🔹تو مثل ستاره‌ها شب‌ را از شب‌زده‌ها دور می‌کنی

نویسنده: ناشناس

من برای مدت کوتاهی در زندان اوین زندانی بودم. از وقتی آزاد شدم هیچ روزی نبوده که به بچه‌ها فکر نکنم. امروز که گشت‌های ارشاد و حجاب‌بان‌ها را دیدم بیشتر از همیشه به بچه‌ها و بیشتر از همه به #نسیم_سیمیاری فکر کردم. من برای مدت کوتاهی فرصت داشتم با نسیم همبند باشم. نسیم رو پارسال اردیبهشت سپاه بازداشت کرده بود. چهار ماه در سلول انفرادی نگهش داشته بودند، فقط برای ۱۰ روز با دو نفر دیگر هم‌سلولی شده بود و باز نسیم را به انفرادی برده بودند. چهار ماه خیلی کم غذا خورده و مدام اعتصاب غذا کرده بود. وقتی هم که در زندان اوین بود هشت روز به‌خاطر بلاتکلیفی‌اش اعتصاب غذا کرد. به قول بازداشتی‌های #زن_زندگی_آزادی، نسیم «مبارز خیابونی» بود، یعنی نسیم هم یکی از آن‌هایی بود که آن ماه‌ها خیابان‌ها را برای «آزادی، آزادی، آزادی» پر کرده بودند.

من به‌خاطر وجود آدم‌هایی مثل نسیم جرئت پیدا کردم که بدون روسری در خیابان‌ها راه بروم و حس کنم که پشتم گرم است و کسی حق ندارد چپ نگاهم کند. از روزی که آزاد شده‌ام هرروز نگران نسیم هستم. نسیم را درگیر پرونده سنگینی کرده‌اند. هرروز هم یک چیز جدید به او می‌گفتند، اول پرونده‌اش از یکی شد دو تا، بعد هم آدم‌های دیگری به پرونده‌اش اضافه شدند و بعد هم اتهاماتش زیادتر شد. به نسیم در کنار اتهام‌های دیگر، اتهام محاربه زده‌اند که مجازاتش می‌تواند اعدام باشد. از دوستانم در زندان در مورد نسیم که خبر گرفتم گفتند که هر مقام قضایی را که دیده به اعدام تهدیدش کرده‌اند. نسیم هنوز بلاتکلیف است و حکمی ندارد، باوجود اینکه دارد می‌شود یک سال که بازداشت شده است.

من نسیم را با محکم راه‌رفتنش و صورت قوی و آرامَش به یاد می‌آورم. ما برای اینکه باز هم در مقابل این گشت‌های ارشاد و حجاب‌حجاب‌بان‌ها بتوانیم برای داشتن آزادی، احساس امنیت کنیم به نسیم‌ها نیاز داریم. نسیم خیلی از ما را نمی‌شناخت اما به‌خاطر ما تمام آزارهایی را که دید به جان خرید. نسیم را اگر الان ببینید موهایی با اندازه متوسط دارد. نسیم یکی از آن‌هایی بود که در «زن، زندگی، آزادی» موهایش را بریده بود. می‌گفت که قبلا موهایش خیلی بلند بوده. می‌‌گفت که اگر آزاد شدم می‌توانم عکسش را پیدا کنم که به موهایش پرچم ایران بسته. می‌گفت این عکس هم در پرونده‌اش هست. من هم یکی از اولین کارهایی که بعد از آزادی کردم همین بود و وقتی پیدایش کردم دلم از شجاعتش دوباره لرزید.

https://harasswatch.com/news/2310/

@harasswatch
طوفان توییتری #جنگ_علیه_زنان


از روز شنبه ۲۵ فروردین‌ماه، مقابله با زنان دارای پوشش اختیاری به نام «طرح نور» با خشونت و‌ سرکوبی چندجانبه و حداکثری به‌پیش رفته است. در این طرح، نیروهای ناجا، لباس شخصی و بی‌شمار ماموران لباس خاکستری به فحاشی، رعب و وحشت، ضرب‌وشتم و بازداشت زنان در میادین و معابر شهری پرداخته‌اند.

زنان که در تمامی دهه‌های گذشته، علیه اشد سرکوب‌ها، ستم‌ها و تبعیض‌های جنسیتی، اقتصادی، سیاسی، اتنیکی و اجتماعی ایستاده‌ و‌ مبارزه کرده‌اند، این‌بار نیز متحمل خشونت و بازداشت‌های گسترده در قبال حق پوشش آزاد خود هستند.

روز سه‌شنبه، ۲۸ فروردین‌ماه، ساعت ۲۱ به‌وقت ایران، از #جنگ_علیه_زنان می‌گوییم. جنگی تمام‌قد از سوی حاکمیت که جان و تمامی حقوق اساسی زنان را نشانه گرفته است.


@harasswatch
ديد‌بان آزار
Photo
🔹«ما در میان گلوله و خون روسری برداشتیم و هرگز عقب نمی‌کشیم!»

امروز ساعت ۱۰ و نیم صبح سر خیابان ۱۲ فروردین ایستاده بودم و با دوستانم قرار داشتم. ون‌ گشت ارشاد با چهار موتورسوار حجاب‌بان پیچیدند توی خیابان و یک مامور آقا و یک خانم به سمت من آمدند. گفتند که باید همراهمان بیایی. اینجا اشتباهم این بود که به جای اینکه در خیابان اصلی بمانم، وارد ۱۲ فروردین شدم که خلوت‌تر است و راحت‌تر می‌توانند خشونت و زور اعمال کنند.

خواستم معطل کنم و مقاومت کردم تا مردم یا دوستانم سر برسند. در این شرایط دیدم که احتمال دارد بی‌خیالم شوند. اما متاسفانه نشدند. به ماموران گفتم الان روسری‌ام را می‌پوشم و باوجود اینکه سرم کردم، گفتند با ما بیا. گفتم من که سر کردم، گفتند حجابت برایمان مهم نیست، بیا بالا! به زور و با وجود مقاومت من، چهارنفره من را سوار ون کردند و دسته عینکم را شکستند. داخل ون هم همچنان با آنها درگیر بودم. روی صندلی که نشستم گوشی‌ام را درآوردم که به دوستانم خبر بدهم بازداشت شده‌ام. با وجود اینکه مامور زن مدام دستش را می‌آورد که گوشی را بگیرد، به دوستم پیام دادم. بعدش به زور گوشی‌ام را از دستم کشیدند و تهدید کردند که تا شب در بازداشتگاه نگهم خواهند داشت.

متن کامل:
https://www.instagram.com/p/C51WD4arMIK/?igsh=MWNzYm5iMDdmem92ZA==

@harasswatch
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ارائه ارنواز با عنوان «جایی میان بیرون و درون؛ چالش‌های جنبش زنان در مواجهه با مثلث ائتلاف، اتحاد و مرزبندی» در سومین همایش هشت مارس دیدبان آزار

@harasswatch
ديد‌بان آزار
Video
🔹«آنها ناچارند رها کنند»

نویسنده: ترانه

باید به آن خیره شویم. ساعت‌ها و باز و بسیار. برای آن‌که نفس بگیریم، از این همه وزنی که روی سینه‌هایمان نشسته است؛ با دیدن همه‌ی این فیلم‌ها، خواندن واژه‌‌به‌واژه‌ روایت‌ها، دستگیری‌ها، کبودی‌ها و صداهایی که از فرط فریاد زدن و روایت کردن گرفته است. باید به این تصویر خیره شویم و تپش قلب‌مان را حس کنیم که این‌بار از شور است، نه از خشم. مردم جمع شده‌اند، اعتراض کرده‌اند و زنی را از بازداشت نجات داده‌اند.

نه این‌که این لحظه و این تصویر، اتفاقی خاص و عجیب باشد. اتفاقا آن‌چه آن را تا این حد به ما نزدیک کرده است، روزمره بودن آن است. این که جایی آشنا، پشت ورودی مترو که بارها در آن خودمان آزار دیده‌ایم، «خانم روسری‌ات» را شنیده‌ایم، و بارها فیلم آزار دیدن زنان دیگر را تماشا کرده‌ایم، حالا فریادی جمعی بلند شده است. فریادی که از آنِ همه‌ ماست. صدایی که هم فرمان می‌دهد که «رها کن» و هم با قاطعیت سرکوب‌گران را می‌نامد که «بی‌شرفی». و باز به خاطر همین روزمره بودن است که خیره شدن به این تصویر می‌تواند سنگینی روی سینه‌های‌مان را کم کند. چرا که این‌بار، این‌جا اتفاق افتاده است. و چه بسا جاهای دیگر هم بوده است که دوربینی برای ضبط بالا نرفته است.

اما نگاه می‌کنیم و می‌دانیم که این صدا باز هم می‌تواند بلند شود. زیرا صدایی ست که در سینه‌ همه‌ ما مخفی مانده است. از سوی دیگر در این فیلم چهره های متفاوتی حضور دارند. آن‌ها که فریاد می‌زنند. آن‌ها که دودل مانده‌اند چه کنند و آن‌ها که می‌خواهند سریع‌تر رد شوند و از این «قائله» بگذرند. ترکیبی از شهری که روایت زن‌ستیزی هرروزه در آن را می‌خوانیم. اما همان‌طور که زنی که نامش را نمی‌دانم در راویتش همین‌جا گفته بود: «ولی دیگر تنها نیستیم. دیگر تنها نیستیم.»

باید به آن خیره شویم. به همین روزمره‌ سیال که برای همه‌ی ما آشناست. نگاه کنیم و با آن زمزمه کنیم تا نفس‌مان سبک شود. تا خاطرات در کنار هم فریاد زدن بار دیگر برای‌مان زنده شود و در تکثیر این تصویر در ذهن‌مان و در خیابان، یادمان بماند که در نهایت آن‌ها ناچارند «رها کنند».

@harasswatch