🔥ایران ققنوس🔥
332 subscribers
1.96K photos
568 videos
21 files
118 links
♦️هیچ چیز
شما را زندانی نمیکند،
مگر افکارتان

هیچ چیز
شما را محدود نمی کند،
مگر ترس تان

وهیچ چیز
شما را کنترل نمی کند،
مگر عقایدتان....

@iranghoghnoos
https://t.me/iranghoghnoos
Download Telegram
#صادق_هدایت
دروغ و توقیف و زندان به قوت خودش باقی‌ست . انگار که آدم هیچ جور تأمین ندارد ، نه تنها خواندن و نوشتن جرم است فکر کردن را هم ممنوع کرده‌اند !!

@iranghoghnoos
اون دنیا هم باز مال اون هاست. چون برای ثواب کردن هم پول لازمه،ما اگر یک روز کار نکنیم،باید سر بی شام زمین بگذاریم. اون ها اگر یک شب تفریح نکنند،دنیا را به هم می زنند.

👤 #صادق_هدایت

@iranghoghnoos
فواید گرسنه نگاه داشتن مردم !!!
از یک جامعه بیمار نبايد توقع داشت
که فرهیختگانی خردمند تحویل دهد،
شما میراث‌ دار نسلی نادان‌ تر از خودتان هستید !!

👤 #صادق_هدایت

@iranghoghnoos
#صادق_هدایت
برهنگی تنها به تکه‌ای پارچه
بستگی ندارد ، برهنگی یعنی
بی‌توجهی به انسانیت
بی‌توجهی به شرافت انسانی
بی‌توجهی به شخصیت انسان‌ها !!

@iranghoghnoos
#صادق_هدایت
زمامداران امروز ایران روی چنگیز مغول را سفید کردند ، ننگ این دوره را با آب زمزم هم نمی‌توان از دامان تاریخ پاک کرد اما مضحک آنجاست این مردم تصور می‌کنند بهترین زندگی را دارند !!

@iranghoghnoos
مرز و بوم آبادی ها و کشتزارها را ویران کردند،
آتشکده ها را با خاک یکسان کردند،
همه ی نامه های ما را سوزانیدند،
چون از خودشان هیچ نداشتند، دانش و هستی ما را نابود کردند تا بر آن ها برتری نداشته باشیم و بتوانند کیش خودشان را به آسانی در کله ی مردم فرو کنند.


#صادق_هدایت
@iranghoghnoos🔥
ترجمان: شما به کیش اسلام نمی گروید؟

پروین: نه، پدر و مادرم به کیش زرتشتی مُردند، آن کسی را که بیشتر از همه دوست داشتم برای آزادی آب و خاک و نگاهداری کیش مزدیسنی جانفشانی کرد. اگر همه آنها می روند به دوزخ، من هم می خواهم با آنها بوده باشم. شما که پیش از مرگ به بهشت آمدید و بهشت شما دوزخ ما شد.

#صادق_هدایت

@iranghoghnoos🔥
شهر سوت و کور بود و همه مردم به درد کری و لالی گرفتار بودند، زجر می ‌کشیدند و یکدسته کر و کور و احمقِ پولدار و ارباب دسترنج آنها را می خوردند. همه ‌جا کشتزار خشخاش بود و از تنوره کارخانه‌ های عرق ‌کِشی شب و روز دود در می ‌آمد. در آنجا نه کتاب بود نه روزنامه و نه ساز و نه آزادی. پرنده ها از این سرزمین گریخته بودند و یکمُشت مردم کر و لال در هم می‌ لولیدند و زیر شلاق و چکمه جلادانِ خودشان جان می ‌کندند. احمدک دلش گرفت، نی ‌لبکش را در آورد و یک آواز غم ‌انگیز زد. دید همه با تعجب به او نگاه می‌ کنند. فقط یک شتر لاغر و مُردنی آمد به سازش گوش داد.


#صادق_هدایت
@iranghoghnoos🔥
یا مسلمان بشوید و از روی کتاب (زبده النجاسات) عمل کنید، و یا می کُشیمتان، و یا خراج دهید. این تمام منطق اسلام است، یعنی شمشیر بُرَنده و کاسه گدایی.

"کاروان اسلام"
#صادق_هدایت


از کشتار بی رحمانه مردم ایران و آتش زدن کتاب ها و تخریب آثار باستانی ایرانیان توسط اعراب مسلمان تا نابودی آثار باستانی سرزمین های تسخیر شده توسط داعش


@iranghoghnoos🔥
#صادق_هدایت
جلوی گرسنه های بیچاره در طول سال هر چقدر غذا بخوریم مشکلی ندارد اما جلوی آن روزه دارانی که خودشان خواسته‌ اند غذا نخورند نباید چیزی بخوریم !!

@iranghoghnoos🔥
یک روز در ایران برایم پیشامد غریبی روی داد. تاکنون به هیچ کسی حتا به رفیقم هم که با من بود، نگفتم. ترسیدم به من بخندد.
می دانی که من به هیچ چیز اعتقاد ندارم ولی من در مدت زندگانی خودم تنها یک بار خدا را بدون ریا و در نهایت راستی و درستی پرستیدم آن هم در ایران نزدیک همان پرستشگاه آتش بود که عکسش را دیده‌ ای. وقتی که در جنوب ایران بودم و در پرسپولیس کاوش می‌کردم، یک شب رفیقم ناخوش بود و من تنها رفته بودم در نقش رستم.

آنجا قبر پادشاهان قدیم ایران را در کوه کنده اند. به نظرم عکسش را دیده باشی؟ یک چیزی است صلیب مانند در کوه کنده شده. بالای آن عکس شاه است که جلو آتشکده ایستاده، دست راست را به سوی آتش بلند کرده. بالای آتشکده اهورامزدا خدای آن ها می باشد. پایین آن به شکل ایوان در سنگ تراشیده شده و قبر پادشاه میان دخمه سنگی قرار گرفته. از این دخمه ها چند تا در آنجا دیده می ‌شود. رو به روی آن ها بنای بزرگی است که کعبه زرتشت می نامند. باری خوب یادم است، نزدیک غروب بود، من مشغول اندازه ‌گیری همین بنا بودم، از خستگی و گرمای آفتاب، جانم به لب رسیده بود ناگهان به نظرم آمد دو تن که لباس آنها ورای لباس معمولی ایرانیان بود به سوی من می آمدند. نزدیک که رسیدند دیدم دو تن پیرمرد سالخورده هستند، اما دو پیرمرد تنومند، سرزنده با چشم های درخشان و یک سیمای مخصوصی داشتند. از آنها پرسش‌ هایی کردم، معلوم شد تاجر یزدی هستند از شمال ایران می آیند. دین آن ها مانند دین بیشتر مردم یزد، زرتشتی بود یعنی مثل پادشاهان قدیم ایران، آتش پرست بودند و مخصوصا راه خودشان را کج کرده و به اینجا آمده بودند تا از آتشکده باستانی زیارت کرده باشند. هنوز حرف آنها تمام نشده بود که شروع کردند به گرد آوردن خرده چوب و چلیکه و برگ خشک، آن ها را روی هم کپه کردند و تشکیل کانون کوچکی دادند.

من همینطور مات آن ها را تماشا می ‌کردم. چوب های خشک را آتش زدند و شروع کردند به خواندن دعا ها و زمزمه کردن به یک زبان مخصوصی که من هنوز نشنیده بودم. گویا همان زبان زرتشت و اوستا بود، شاید همان زبانی بود که به خط میخی روی سنگ ها کنده بودند.
در این بین که دو نفر گبر جلوی آتش مشغول دعا بودند، من سرم را بلند کردم دیدم روی تخته سنگ بالای دخمه ی روبروییم، مجلسی که در سنگ کنده شده بود درست شبیه مجلس زنده ای بود که من جلو آن ایستاده بودم و با چشم خودم می دیدم. من به جای خودم خشک شدم، مانند این بود که این آدم ها از روی سنگ بالای قبر داریوش زنده شده بودند و پس از چندین هزار سال آمده بودند رو به روی من و مظهر خدای خودشان را می پرستیدند. من در شگفت بودم که چگونه پس از این طول زمان با وجود کوششی که مسلمانان در نابود کردن و برانداختن این کیش به خرج داده بودند باز هم پیروانی این کیش باستانی داشت که پنهانی ولی در هوای آزاد جلو آتش به خاک می افتند.

دو نفر گبر رفتند و ناپدید گشتند.
من تنها ماندم اما کانون کوچک آتش هنوز می ‌سوخت، نمیدانم چطور شد من خودم را در زیر فشار یک تکان و هیجان دینی حس کردم. خاموشی سنگینی در اینجا فرمانروایی داشت، ماه به شکل گوی گوگرد آتش گرفته از کنار کوه درآمده بود و با روشنایی رنگ پریده ای، بدنه ی آتشکده ی بزرگ را روشن کرده بود. حس کردم که دو سه هزار سال به قهقرا رفته. ملیت، شخصیت و محیط خودم را فراموش کرده بودم، خاکستر پهلوی خودم را نگاه کردم که آن دو پیرمرد مرموز جلو آن به خاک افتاده و آن را پرستش و ستایش کرده بودند، از روی آن به آهستگی دود آبی رنگی به شکل ستون بلند می شد و در هوا موج می زد، سایه ی سنگ های شکسته، کرانه محو آسمان، ستاره هایی که بالای سرم می درخشیدند و به هم چشمک می زدند جلو خاموشی باشکوه جلگه، میان این ویرانه های اسرارآمیز و آتشکده های دیرینه مثل این بود که محیط، روان همه گذشتگان و نیروی فکر آن ها که بالای این دخمه ها و سنگ های شکسته پرواز می کرد، مرا وادار کرد یا به من الهام شد، چون به دست خودم نبود، من که به هیچ چیز اعتقاد نداشتم بی اختیار جلو این خاکستری که دود آبی فام از روی آن بلند می شد زانو به زمین زدم و آن را پرستیدم. نمی ‌دانستم چه بگویم اما احتیاج به زمزمه کردن هم نداشتم، شاید یک دقیقه نگذشت که دوباره به خودم آمدم اما مظهر اهورامزدا را پرستیدم، همانطوری که شاید پادشاهان قدیم ایران آتش را می پرستیدند، در همان دقیقه من آتش پرست بودم. حالا تو هر چه می خواهی درباره من فکر کن.....

📕 #آتش_پرست

#صادق_هدایت

🔥 "آتش پرست" به معنی پرستار آتش است نه اینکه آتش، پروردگار دانسته شود.
"آتش، مظهری از اهورامزدا و پرستش سوی (قبله) زرتشتیان است"

@iranghoghnoos🔥
مازیار: ببینید، شش سال است که شب و روز در تلاشم، جلو دشمن را دیوار کشیدم، لشگر آراستم و چشم به راه چنین روزی بودم تا بتوانم قوای عرب را در هم بشکنم و حالا کسی که بیشتر از همه به او پشت گرمی داشتم، کسی که نزدیکتر از همه به من بود لشگر دشمن را به خیانت وارد کرد. اصلا نژاد این مردم از اختلاط و آمیزش با عرب ها فاسد شده، فکر، روح، ذوق و جنبش در اثر کثافت فکر عرب از آنها رفته....مثل زالو خون آنها را مکیده اند...حالا دیگر به کدام امید در برابر این عرب های پست مقاومت بکنم؟ برای کی؟ برای چه مردمی؟

از نسک #مازیار
به قلم #صادق_هدایت


@iranghoghnoos🔥