#نقد_ترانه
⚫نقد ترانه تیتراژ سریال نفس/ ۲
🔸چند کلمهای با شاعر، نویسنده، منتقد ادبی و زبانشناس غیر حکومتی رسانۀ ملی، جناب استاد عبدالجبار کاکایی!
#محمدرضا_وحیدزاده
🔹چند روزی است که با پخش سریال «نفس» از شبکۀ یک سیما و تیتراژ این سریال، و با انتشار نقد آقای حسن صنوبری بر ترانۀ تیتراژ، حرف و حدیثهای بسیاری پیرامون این اثر درگرفته است که مهمترین آنها پاسخ عجیب و دور از ادب و اخلاق جناب آقای کاکایی به نقد آقای صنوبری بوده است. جناب آقای کاکایی که خود بارها به عنوان منتقد در جلسات متعددی حضور داشتهاند و در صفحۀ ویکیپدیا نیز به عنوان «منتقد ادبی» معرفی شدهاند و پیش از این هم در نقد آثار شاعران متعهد و جوانی از جمله امید مهدینژاد از عباراتی بسان «میراث موج مردۀ بخش محدودی از ادب انقلاب»، «در حال نفس کشیدن به احتضار»، «نشخوار پسماندههای ادب سوسیالیستی» و... بهره بردهاند، این بار نیز در متنی آشفته و عصبی به جای پاسخگویی به اشکلات بر حق و فنی منتقد، صرفاً به هتاکی و فحاشی پرداخته و آقای صنوبری را، ضمن تأکید چندباره بر نشناختن ایشان، «جلبك» و «منتقدِ درگلمانده» معرفی میکند و با بیتقوایی گمانهزنی میکند که «لابد با استفاده از سهميه، ليسانس فلسفه گرفته...»
🔹این در حالی است که کمترین انتظار مخاطبِ ناگزیر ترانههای همیشگی سریالهای تلویزیون غیر مردمی و غیر ملیِ حکومت جبار جمهوری اسلامی! این است که ترانهسرای آزاداندیش! و غیر حکومتی! تلویزیون ایران اشکالات وارده به شعر خود را توضیح دهد؛ و حالا که در صفحۀ ویکیپدیا به عنوان زبانشناس نیز معرفی شده است، شرح دهد که دلیل این همه پریشانی زبانی در ترانههایش چیست؟ حالا که جناب آقای کاکایی حاضر به پاسخگویی نیستند اجازه دهید با چند نمونۀ دیگر از ترانههای ایشان سؤالات منتقد سهمیهای را بار دیگر با هم مرور کنیم. به عنوان مثال از ایشان بپرسیم در ترانۀ «روزهای بهتر» با صدای علیرضا افتخاری چگونه عباراتی چون «دل دل دیوونه هر بار به تو نگفتم» و «چون نپذیری تو حرف مرا»، از ساختارهای زبانی متفاوت در کنار یکدیگر مینشینند و دلیل این اضطراب سبکی چیست؟
🔴 نگاهی به ترانۀ «آمد اذان» از عبدالجبار کاکایی به بهانۀ انتشار ترانۀ جدید ایشان 🔴
🔹 در ترانۀ شگفتانگیز دیگری از ایشان تحت عنوان «آمد اذان» که دست بر قضا برای مخاطبان کودک نیز سروده شده، تصاویر سورئال و عجیبی چون «مستی جانم در سبو» و «خلوت بسیار من» چه کارکردی دارد؟ اساساً عباراتی چون «مستی» و «سبو» چه نسبتی میتواند با مخاطب کودک برقرار سازد؟ اصلاً بیاید یک بار متن این ترانه را با هم مرور کنیم؛ ترانهای که متأسفانه به همت رسانۀ ملی همۀ ما بارها آن را شنیدهایم، از جمله کودک بیگناه من که به راستی نمیدانم چگونه باید سؤالاتش را دربارۀ این شعر پاسخ دهم:
آمد اذان، آمد اذان
از روزن دیوار من
از گنبد نیلوفری
تا خلوت بسیار من
در هر نسیم بیطرف
روحم رها جانم وزان
مستی رسید از هرکجا
آمد اذان، آمد اذان
مست از تو شد جانم مگر
روی گل آواز تو بود
بیتابی پنهان من
از نغمۀ ساز تو بود
شور اذانم در گلو
مستی جانم در سبو
روحم پُر از آواز او
جسمم رها از های و هو
بین من و تو پرده نیست
اینجا منم آنجا تویی
دنیا پُر از آواز تو
امشب منم فردا تویی
🔹واقعاً آمدن اذان از روزن دیوار و از گنبد نیلوفری تا خلوت بسیار چه معنایی میتواند داشته باشد؟! یا آنکه نسیم بیطرف چطور نسیمی است؟! یعنی یک نسیم غیر حکومتی و روشنفکر است؟ یا وجود یک آواز را چگونه میتوان روی گل تصور کرد؟! جسم چگونه میتواند در بند های و هو باشد که حالا بخواهد از آن رها شود؟! دست کم کاش گفته میشد جان. حقیقتاً بیان خام و مغلوط و آشفتهای چون «بین من و تو پرده نیست، اینجا منم آنجا تویی» از آموزههای ابن عربی چه دستآوردی برای مخاطبان کودک خواهد داشت؟! آیا در غیاب ترانهسرایان بزرگ و موفقی چون مرحوم افشین یداللهی، به صرف نشستن هر واژهای بر روی ملودی و بارِش کلمات و تنها با اطمینان از حمایتهای بیدریغ مدیران رسانۀ ملی میتوان هر چیزی را به خورد مخاطب داد؟
🔹بنده از هماکنون آمادگی خود را برای گمانهزنیهای جناب کاکایی در نحوۀ ورودم به دانشگاه یا میزان هوش و سوادم اعلام میکنم. اما پیش از آن به جنابشان پیشنهاد میکنم برای مخاطبانی که ناگزیر از شنیدن پی در پی ترانههای سریالی ایشان در تلویزیون هستند، پاسخهای مناسبتری بیابند. آقای کاکایی! آیینه شکستن خطاست، به جای فحاشی جواب اشکالات وارده بر شعرتان را بدهید.
@Rahnava_ir
t.me/RahnavaMedia/13
⚫نقد ترانه تیتراژ سریال نفس/ ۲
🔸چند کلمهای با شاعر، نویسنده، منتقد ادبی و زبانشناس غیر حکومتی رسانۀ ملی، جناب استاد عبدالجبار کاکایی!
#محمدرضا_وحیدزاده
🔹چند روزی است که با پخش سریال «نفس» از شبکۀ یک سیما و تیتراژ این سریال، و با انتشار نقد آقای حسن صنوبری بر ترانۀ تیتراژ، حرف و حدیثهای بسیاری پیرامون این اثر درگرفته است که مهمترین آنها پاسخ عجیب و دور از ادب و اخلاق جناب آقای کاکایی به نقد آقای صنوبری بوده است. جناب آقای کاکایی که خود بارها به عنوان منتقد در جلسات متعددی حضور داشتهاند و در صفحۀ ویکیپدیا نیز به عنوان «منتقد ادبی» معرفی شدهاند و پیش از این هم در نقد آثار شاعران متعهد و جوانی از جمله امید مهدینژاد از عباراتی بسان «میراث موج مردۀ بخش محدودی از ادب انقلاب»، «در حال نفس کشیدن به احتضار»، «نشخوار پسماندههای ادب سوسیالیستی» و... بهره بردهاند، این بار نیز در متنی آشفته و عصبی به جای پاسخگویی به اشکلات بر حق و فنی منتقد، صرفاً به هتاکی و فحاشی پرداخته و آقای صنوبری را، ضمن تأکید چندباره بر نشناختن ایشان، «جلبك» و «منتقدِ درگلمانده» معرفی میکند و با بیتقوایی گمانهزنی میکند که «لابد با استفاده از سهميه، ليسانس فلسفه گرفته...»
🔹این در حالی است که کمترین انتظار مخاطبِ ناگزیر ترانههای همیشگی سریالهای تلویزیون غیر مردمی و غیر ملیِ حکومت جبار جمهوری اسلامی! این است که ترانهسرای آزاداندیش! و غیر حکومتی! تلویزیون ایران اشکالات وارده به شعر خود را توضیح دهد؛ و حالا که در صفحۀ ویکیپدیا به عنوان زبانشناس نیز معرفی شده است، شرح دهد که دلیل این همه پریشانی زبانی در ترانههایش چیست؟ حالا که جناب آقای کاکایی حاضر به پاسخگویی نیستند اجازه دهید با چند نمونۀ دیگر از ترانههای ایشان سؤالات منتقد سهمیهای را بار دیگر با هم مرور کنیم. به عنوان مثال از ایشان بپرسیم در ترانۀ «روزهای بهتر» با صدای علیرضا افتخاری چگونه عباراتی چون «دل دل دیوونه هر بار به تو نگفتم» و «چون نپذیری تو حرف مرا»، از ساختارهای زبانی متفاوت در کنار یکدیگر مینشینند و دلیل این اضطراب سبکی چیست؟
🔴 نگاهی به ترانۀ «آمد اذان» از عبدالجبار کاکایی به بهانۀ انتشار ترانۀ جدید ایشان 🔴
🔹 در ترانۀ شگفتانگیز دیگری از ایشان تحت عنوان «آمد اذان» که دست بر قضا برای مخاطبان کودک نیز سروده شده، تصاویر سورئال و عجیبی چون «مستی جانم در سبو» و «خلوت بسیار من» چه کارکردی دارد؟ اساساً عباراتی چون «مستی» و «سبو» چه نسبتی میتواند با مخاطب کودک برقرار سازد؟ اصلاً بیاید یک بار متن این ترانه را با هم مرور کنیم؛ ترانهای که متأسفانه به همت رسانۀ ملی همۀ ما بارها آن را شنیدهایم، از جمله کودک بیگناه من که به راستی نمیدانم چگونه باید سؤالاتش را دربارۀ این شعر پاسخ دهم:
آمد اذان، آمد اذان
از روزن دیوار من
از گنبد نیلوفری
تا خلوت بسیار من
در هر نسیم بیطرف
روحم رها جانم وزان
مستی رسید از هرکجا
آمد اذان، آمد اذان
مست از تو شد جانم مگر
روی گل آواز تو بود
بیتابی پنهان من
از نغمۀ ساز تو بود
شور اذانم در گلو
مستی جانم در سبو
روحم پُر از آواز او
جسمم رها از های و هو
بین من و تو پرده نیست
اینجا منم آنجا تویی
دنیا پُر از آواز تو
امشب منم فردا تویی
🔹واقعاً آمدن اذان از روزن دیوار و از گنبد نیلوفری تا خلوت بسیار چه معنایی میتواند داشته باشد؟! یا آنکه نسیم بیطرف چطور نسیمی است؟! یعنی یک نسیم غیر حکومتی و روشنفکر است؟ یا وجود یک آواز را چگونه میتوان روی گل تصور کرد؟! جسم چگونه میتواند در بند های و هو باشد که حالا بخواهد از آن رها شود؟! دست کم کاش گفته میشد جان. حقیقتاً بیان خام و مغلوط و آشفتهای چون «بین من و تو پرده نیست، اینجا منم آنجا تویی» از آموزههای ابن عربی چه دستآوردی برای مخاطبان کودک خواهد داشت؟! آیا در غیاب ترانهسرایان بزرگ و موفقی چون مرحوم افشین یداللهی، به صرف نشستن هر واژهای بر روی ملودی و بارِش کلمات و تنها با اطمینان از حمایتهای بیدریغ مدیران رسانۀ ملی میتوان هر چیزی را به خورد مخاطب داد؟
🔹بنده از هماکنون آمادگی خود را برای گمانهزنیهای جناب کاکایی در نحوۀ ورودم به دانشگاه یا میزان هوش و سوادم اعلام میکنم. اما پیش از آن به جنابشان پیشنهاد میکنم برای مخاطبانی که ناگزیر از شنیدن پی در پی ترانههای سریالی ایشان در تلویزیون هستند، پاسخهای مناسبتری بیابند. آقای کاکایی! آیینه شکستن خطاست، به جای فحاشی جواب اشکالات وارده بر شعرتان را بدهید.
@Rahnava_ir
t.me/RahnavaMedia/13
Telegram
مدیا راهنوا
آمد اذان با ترانه از عبدالجبار کاکایی
🔶 سروده محمدرضا وحیدزاده به یاد شهید #محسن_حججی
آسمان سرخ است، بیتاب است، دل بیتابتر
تشنه است این خاک، تشنه، آسمان بیآبتر
کودکی خوابش نبرده اسم بابا بر لبش
مادری دلشوره دارد، مادری بیخوابتر
آسمان سرخ است، ابری تیره میپیچد به خود
نیست در این صحنه مهتاب از رخت مهتابتر
دست شستی از سرت، جاری شدی در سرنوشت
زندگی بیدرد مرداب است، نه مردابتر
با سر از کف دادنت لرزیده دست و پای عشق
سر به سر چشمان مشتاقان شد از این باب، تر
سر نداری، پهلویت زخمی است، بیپیراهنی
میهمانی کس نرفته از تو با آدابتر
سر نداری تا به دامانش نهی اما چه غم
بیسر است آنکس که از او کس ندید اربابتر
#محمدرضا_وحیدزاده
t.me/RahnavaMedia/176
—------
🎼به باشگاه ترانه و موسیقی راه بپیوندید👇👇
✅ t.me/joinchat/AAAAADuyEbYvS4n_usdRXQ
آسمان سرخ است، بیتاب است، دل بیتابتر
تشنه است این خاک، تشنه، آسمان بیآبتر
کودکی خوابش نبرده اسم بابا بر لبش
مادری دلشوره دارد، مادری بیخوابتر
آسمان سرخ است، ابری تیره میپیچد به خود
نیست در این صحنه مهتاب از رخت مهتابتر
دست شستی از سرت، جاری شدی در سرنوشت
زندگی بیدرد مرداب است، نه مردابتر
با سر از کف دادنت لرزیده دست و پای عشق
سر به سر چشمان مشتاقان شد از این باب، تر
سر نداری، پهلویت زخمی است، بیپیراهنی
میهمانی کس نرفته از تو با آدابتر
سر نداری تا به دامانش نهی اما چه غم
بیسر است آنکس که از او کس ندید اربابتر
#محمدرضا_وحیدزاده
t.me/RahnavaMedia/176
—------
🎼به باشگاه ترانه و موسیقی راه بپیوندید👇👇
✅ t.me/joinchat/AAAAADuyEbYvS4n_usdRXQ
Telegram
مدیا راهنوا
باشگاه ترانه و موسیقی راه
🔹چشم بستی، گِله از گَلّه گرگان نتوان... 📹نماهنگ گله از گرگ با صدای #حامد_زمانی و شعری از #وحید_جلیلی 💢به بهانه خروج آمریکا از #برجام ✴️ Eitaa.com/Rahnava_ir ✅ @Rahnava_ir
🔹قصههایی برای نخوابیدن...
🔸یادداشتی بر قطعه «گله از گرگ» به قلم #محمدرضا_وحیدزاده
💢«گله از گرگ» ترانهای است که با اجرای خوب حامد زمانی و در ابتدای سال 93، درست زمانی که وزارت خارجۀ ایران سخت درگیر مذاکرات بیستماهۀ نفسگیرش با طرفهای غیر قابل اعتماد و عهدشکن خود بود، در شرایطی ملتهب و نگرانکننده منتشر شد؛ با زبانی گزنده و کنایاتی برآمده از فرهنگی فربه و غنی که ماترک همۀ مردم ایران است؛ در هر گوشه از جغرافیا و هر نقطه از تاریخ این سرزمین.
💢حالا از این ترانه و آن روزهای داغ و نفسگیر سه سال میگذرد؛ سالهایی پر فراز و نشیب و عبرتآموز که هر روز آن میتواند تصویری مناسب و درخور برای سطری از این ترانۀ داغ و پرتپش باشد.
✳️یادداشت رضا وحیدزاده در instant view بخوانید:goo.gl/vc2h2u
—------
🎼به باشگاه ترانه و موسیقی راه بپیوندید👇👇
✅ t.me/joinchat/AAAAADuyEbYvS4n_usdRXQ
🔸یادداشتی بر قطعه «گله از گرگ» به قلم #محمدرضا_وحیدزاده
💢«گله از گرگ» ترانهای است که با اجرای خوب حامد زمانی و در ابتدای سال 93، درست زمانی که وزارت خارجۀ ایران سخت درگیر مذاکرات بیستماهۀ نفسگیرش با طرفهای غیر قابل اعتماد و عهدشکن خود بود، در شرایطی ملتهب و نگرانکننده منتشر شد؛ با زبانی گزنده و کنایاتی برآمده از فرهنگی فربه و غنی که ماترک همۀ مردم ایران است؛ در هر گوشه از جغرافیا و هر نقطه از تاریخ این سرزمین.
💢حالا از این ترانه و آن روزهای داغ و نفسگیر سه سال میگذرد؛ سالهایی پر فراز و نشیب و عبرتآموز که هر روز آن میتواند تصویری مناسب و درخور برای سطری از این ترانۀ داغ و پرتپش باشد.
✳️یادداشت رضا وحیدزاده در instant view بخوانید:goo.gl/vc2h2u
—------
🎼به باشگاه ترانه و موسیقی راه بپیوندید👇👇
✅ t.me/joinchat/AAAAADuyEbYvS4n_usdRXQ
Telegraph
قصههایی برای نخوابیدن...
فرهنگ عامه همیشه آبشخوری غنی برای بهرهمندی شاعران، نویسندگان و اهالی قلم بوده است. چنانکه گاه در شعر سنایی و مولوی جلوه یافته و گاه در مقالههای آتشین و پرحرارت روزنامهنگارانِ مشروطهخواه عهد قاجار؛ گاه چونان قصۀ گرگها و شبانان بر منابر وعظ و حکمت رخ نموده…