باشگاه ترانه و موسیقی راه
1.17K subscribers
1.51K photos
1.03K videos
19 files
644 links
Download Telegram
#نقد_ترانه

نقد ترانه تیتراژ سریال نفس/ ۱

🔸حیفِ نُت، حیف حنجره و حیف تصویری که خرج این واژگان پرت و پلا شد!

🔸نقدی بر موسیقی تیتراژ سریال نفس به قلم #حسن_صنوبری

🔹سریال نفس به نویسندگی و کارگردانی جناب آقای جلیل سامان را صداوسیما همزمان با ماه رمضان دارد پخش می‌کند، فعلا فقط یک قسمت را دیده‌ایم و نمی‌شود درباره کلیت این سریال قضاوت کرد ولی درباره موسیقی، به ویژه آهنگ و ترانه تیتراژ پایانی سریال می‌توانیم سخن بگوییم.

🔹موسیقی این کار هم مثل دیگر کارهای آقای سامان بر عهده جناب آقای #فرید_سعادتمند موسیقی‌دان و آهنگساز تحسین‌برانگیز کشورمان است. بسیاری از کارهایی که تاکنون از ایشان (با صدای خوانندگانی چون علیرضا قربانی، سالار عقیلی، محمد اصفهانی، مانی رهنما و رضا صادقی) شنیده‌ایم واقعا شگفتی‌برانگیز بودند. و البته شاید ماندگارترینشان آهنگ تیتراژ سریال ارمغان تاریکی باشد.

🔹موسیقی سریال نفس هم واقعا فوق‌العاده و تحسین‌برانگیز است و آواز آقای اصفهانی هم مثل همیشه خوب است. در همان وسط‌های تماشای سریال که ملودی اصلی کار پخش شد واقعا به وجد آمدم. پس کارگردان خوب، آهنگساز خوب، آهنگ و خواننده هم خوب...فقط یک جای کار می‌لنگد.

🔹به نظرم ترانه سروده‌شده برای سریال نفس یکی از افتضاحات ترانه‌سرایی در سال‌های اخیر است. ترانه‌ای که اگر از سوی یک ترانه‌سرای مبتدی 16ساله هم سروده می‌شد خیلی اشکالات فنی آشکار جناب #عبدالجبار_کاکایی در سرایش این آهنگ را _ با آنهمه سابقه و ادعا در ترانه‌سرایی_ نداشت.

🔹مثلا اینکه سالم بودن زبان شعر، از بدیهیات هر شعر و ترانه‌ایست. اگر زبان شعر شما «معیار» است شما نمی‌توانید واژه یا واژگانی را با زبان «محاوره» بیاورید و اگر زبان شعر شما محاوره است به همین نحو نمی‌توانید سراغ زبان معیار بروید. اینکه عرض کردم برای کلاس اول دبستان ترانه‌سرایی است. متاسفانه در متن این ترانه می‌بینیم دوست عزیزمان جناب کاکایی نوشته‌اند: «یه رویای تاریک با من نماند» یعنی چی؟! یا «یه رویای تاریک با من نموند» یا «یک رویای تاریک با من نماند» آدم خنده‌اش می‌گیرد واقعا. وقتی آهنگ را دفعه اول شنیدم فکر کردم اشتباه شنیده‌ام. همچنین است آوردن تعبیرات امروزی و محاوره و ساده‌ای مثل «یه حس لطیف» در کنار تعبیرات ادبی و کهن و معیاری چون «آتش در جان گرفتن»!! همچنین است ترکیب‌هایی که هیچ‌جوره معنا و ارزش زیبایی‌شناختی ندارند: «رویای نزدیک»!!! :)

🔹حالا از این امور بگذریم. می‌خواهم بدانم واقعا جناب استاد اصفهانی وقتی داشتند این ترانه را با صدای ملکوتی خود می‌خواندند می‌فهمیدند چی دارند می‌خواندند؟! همچنین، اساتید گرانقدر سامان و سعادتمند واقعا معنی این شعر را می‌فهمیدند؟! چون ما که با اینهمه سال تحصیلات دانشگاهی و غیردانشگاهی ادبیات و فلسفه واقعا نمی‌فهمیم ایشان چی نوشته روی کاغذ.

«نشد شبی که سحر نکردم
مگر که آتش، در جان گیرد»
شما را به خدا این‌ها یعنی چی؟!

این سطرها چه ربطی دارند با هم؟

«نفس کشیدم که تیر آهم
تو را به حسرت نشانه سازد
خوشا سری که با تو سامان گیرد»

برفرض بتوانیم معنایی برای دو سطر نخست پیدا کنیم، چگونه این سطرها با سطر سوم مربوط می‌شوند؟!

از «رد تو» یعنی چی؟ مگر طرف خون است که رد داشته باشد؟! بعد مگر قرار است از هیچ ردی یک «رویا» هم بماند بر جا؟ آن‌هم «رویای نزدیک»؟! :))

🔹متاسفانه حال ترانه خوب نیست. ترانه‌سرایی دارد در بدترین روزگار خود به‌سر می‌برد. من یقین دارم خود آقای کاکایی هم معنای خیلی از تعبیرات و ترانه‌های خودا متوجه نمی‌شوند. آقای کاکایی اگر در امر ترانه‌سرایی با نمره صفر هم آغاز کرده باشد، الآن بعد از اینهمه‌سال با اینهمه تمرین و اینهمه پروژه صداوسیما و دیگر نهادهای حکومتی باید بیست که هیچ، صد باشد. ایشان لابد بیشتر از دویست تا ترانه برای نهادهای مختلف گفته‌اند، آدم اگر بی‌سواد هم باشد در دویست ترانه خودش را به یک جایی می‌رساند. مگر اینکه خیالش خیلی خیلی از خودش و مخاطبانش راحت باشد. که در چنین شرایطی ما مجبوریم خیال ایشان و امثال ایشان را ناراحت کنیم. نه آقاجان اینطوری هم نیست که هرچیزی با یک صدا و موسیقی خوب کادوپیچ شود را شعور مردم باور کند.

🔹بالاخره کسی که بی‌حساب حرف بزند، بی‌حساب هم می‌سراید. حیفِ نت، حیف حنجره، حیف تصویری که خرج این واژگان پرت و پلا شد. و حیف گوش من و شما!

yon.ir/unrEl

@FihMaFih
—------------—
@Rahnava_ir
#نقد_ترانه

نقد ترانه تیتراژ سریال نفس/ ۲

🔸چند کلمه‌ای با شاعر، نویسنده، منتقد ادبی و زبان‌شناس غیر حکومتی رسانۀ ملی، جناب استاد عبدالجبار کاکایی!

#محمدرضا_وحیدزاده


🔹چند روزی است که با پخش سریال «نفس» از شبکۀ یک سیما و تیتراژ این سریال، و با انتشار نقد آقای حسن صنوبری بر ترانۀ تیتراژ، حرف و حدیث‌های بسیاری پیرامون این اثر درگرفته است که مهم‌ترین آن‌ها پاسخ عجیب و دور از ادب و اخلاق جناب آقای کاکایی به نقد آقای صنوبری بوده است. جناب آقای کاکایی که خود بارها به عنوان منتقد در جلسات متعددی حضور داشته‌اند و در صفحۀ ویکی‌پدیا نیز به عنوان «منتقد ادبی» معرفی شده‌اند و پیش از این هم در نقد آثار شاعران متعهد و جوانی از جمله امید مهدی‌نژاد از عباراتی بسان «میراث موج مردۀ بخش محدودی از ادب انقلاب»، «در حال نفس کشیدن به احتضار»، «نشخوار پسمانده‌های ادب سوسیالیستی» و... بهره برده‌اند، این بار نیز در متنی آشفته و عصبی به جای پاسخگویی به اشکلات بر حق و فنی منتقد، صرفاً به هتاکی و فحاشی پرداخته و آقای صنوبری را، ضمن تأکید چندباره بر نشناختن ایشان، «جلبك» و «منتقدِ درگل‌مانده» معرفی می‌‌کند و با بی‌تقوایی گمانه‌زنی می‌کند که «لابد با استفاده از سهميه، ليسانس فلسفه گرفته...»

🔹این در حالی است که کمترین انتظار مخاطبِ ناگزیر ترانه‌‌های همیشگی سریال‌های تلویزیون غیر مردمی و غیر ملیِ حکومت جبار جمهوری اسلامی! این است که ترانه‌سرای آزاداندیش! و غیر حکومتی! تلویزیون ایران اشکالات وارده به شعر خود را توضیح دهد؛ و حالا که در صفحۀ ویکی‌پدیا به عنوان زبان‌شناس نیز معرفی شده است، شرح دهد که دلیل این همه پریشانی زبانی در ترانه‌هایش چیست؟ حالا که جناب آقای کاکایی حاضر به پاسخگویی نیستند اجازه دهید با چند نمونۀ دیگر از ترانه‌های ایشان سؤالات منتقد سهمیه‌ای را بار دیگر با هم مرور کنیم. به عنوان مثال از ایشان بپرسیم در ترانۀ «روزهای بهتر» با صدای علیرضا افتخاری چگونه عباراتی چون «دل دل دیوونه هر بار به تو نگفتم» و «چون نپذیری تو حرف مرا»، از ساختارهای زبانی متفاوت در کنار یکدیگر می‌نشینند و دلیل این اضطراب سبکی چیست؟

🔴 نگاهی به ترانۀ «آمد اذان» از عبدالجبار کاکایی به بهانۀ انتشار ترانۀ جدید ایشان 🔴

🔹 در ترانۀ شگفت‌انگیز دیگری از ایشان تحت عنوان «آمد اذان» که دست بر قضا برای مخاطبان کودک نیز سروده شده، تصاویر سورئال و عجیبی چون «مستی جانم در سبو» و «خلوت بسیار من» چه کارکردی دارد؟ اساساً عباراتی چون «مستی» و «سبو» چه نسبتی می‌تواند با مخاطب کودک برقرار سازد؟ اصلاً بیاید یک بار متن این ترانه را با هم مرور کنیم؛ ترانه‌ای که متأسفانه به همت رسانۀ ملی همۀ ما بارها آن را شنیده‌ایم، از جمله کودک بی‌گناه من که به راستی نمی‌دانم چگونه باید سؤالاتش را دربارۀ این شعر پاسخ دهم:

آمد اذان، آمد اذان
از روزن دیوار من
از گنبد نیلوفری
تا خلوت بسیار من
در هر نسیم بی‌طرف
روحم رها جانم وزان
مستی رسید از هرکجا
آمد اذان، آمد اذان
مست از تو شد جانم مگر
روی گل آواز تو بود
بی‌تابی پنهان من
از نغمۀ ساز تو بود
شور اذانم در گلو
مستی جانم در سبو
روحم پُر از آواز او
جسمم رها از های ‌و‌ هو
بین من و تو پرده نیست
اینجا منم آنجا تویی
دنیا پُر از آواز تو
امشب منم فردا تویی

🔹واقعاً آمدن اذان از روزن دیوار و از گنبد نیلوفری تا خلوت بسیار چه معنایی می‌تواند داشته باشد؟! یا آنکه نسیم بی‌طرف چطور نسیمی است؟! یعنی یک نسیم غیر حکومتی و روشنفکر است؟ یا وجود یک آواز را چگونه می‌توان روی گل تصور کرد؟! جسم چگونه می‌تواند در بند های و هو باشد که حالا بخواهد از آن رها شود؟! دست کم کاش گفته می‌شد جان. حقیقتاً بیان خام و مغلوط و آشفته‌ای چون «بین من و تو پرده نیست، اینجا منم آنجا تویی» از آموزه‌های ابن عربی چه دستآوردی برای مخاطبان کودک خواهد داشت؟! آیا در غیاب ترانه‌سرایان بزرگ و موفقی چون مرحوم افشین یداللهی، به صرف نشستن هر واژه‌ای بر روی ملودی و بارِش کلمات و تنها با اطمینان از حمایت‌های بی‌دریغ مدیران رسانۀ ملی می‌توان هر چیزی را به خورد مخاطب داد؟

🔹بنده از هم‌اکنون آمادگی خود را برای گمانه‌زنی‌های جناب کاکایی در نحوۀ ورودم به دانشگاه یا میزان هوش و سوادم اعلام می‌کنم. اما پیش از آن به جنابشان پیشنهاد می‌کنم برای مخاطبانی که ناگزیر از شنیدن پی در پی ترانه‌های سریالی ایشان در تلویزیون هستند، پاسخ‌های مناسب‌تری بیابند. آقای کاکایی! آیینه شکستن خطاست، به جای فحاشی جواب اشکالات وارده بر شعرتان را بدهید.

@Rahnava_ir

t.me/RahnavaMedia/13