راشد انصاری
853 subscribers
213 photos
20 videos
62 files
221 links
خالو راشد
Download Telegram
Forwarded from خالوراشد
سالاد لبخند

بنام او که یکی از آفریده‌های بیشمارش زبان و نخستین فرمانش *بخوان* است.
با دانش بی‌مرز خود سخن را آفرید و خامه را با سوگند خود ارج نهاد تا چامه ! زیبا ترین و ماندگارترین رهاوردش باشد.

چند سالی‌ست که به آشنایی با بزرگانی از استان هرمزگان سربلند و بالنده‌ام
یکی از این بزرگان *"خالو راشد"* شیواسخنِ شیرین‌زبان و نام‌آور است که لبخند، گوشه‌نشین همیشگیِ لب‌های اوست.
برجسته‌یی برخاسته از "دیده‌بان" صحراباغ که سال‌های درازِ بندر نشینی نتوانسته‌است پیوند استوارش را با زادگاهش بگسلد و پیمانش را با خاستگاهش بشکند و او به شیوه‌ی دیده‌بانیِ خود همیشه دیده‌ور است و کژی‌ها و کاستی‌ها را بازدارنده و یادآور .

در واپسین دیدارم تا اکنون (که خدا کند تا همیشه نباشد) با تنی چند از این بزرگان که مانند همیشه "خالوراشد" بزرگ یکی از از آن بزرگان بود که باز هم مانند همیشه بادست پُر به دیدارم آمد و پذیراییِ دست‌ودلبازانه‌ی میزبانمان "مهندس جابر سالاری" را با *"سالاد لبخند"* ش دلچسب‌تر و گوارا تر کرد.
"سالاد لبخند" را انتشارات "شانی" در دویست و هشتاد و شش صفحه باشمارگان یکهزار نسخه در زمستان ۹۹ چاپ کرده است.
کاری‌ست دیگرگونه با کارهای پیشین این طنزسرای بزرگ که
از کتاب‌های بنامیزد پرشمار پیشین (شانزده کتاب) پنج‌شش تایی را نشان کرده و از میان آن‌ها سروده‌هایی را برگزیده و آراسته و پیراسته یک‌جا گرد آورده است با پیشگفتاری سودمند و رسا از استاد فرهیخته جناب دکتر *"امینی"* و پس از آن زندگینامه‌ی خودرا شیرین و دلنشین این‌چنین آغازیده است.
(راشد انصاری مشهور به 《خالوراشد》 هستم . شاعر، نویسنده، روزنامه‌نگار و طنزپرداز )
و کارنامه‌ی پربار خودرا با یادآوری تلخی‌ها و شیرینی‌های کار فرهنگی بویژه طنز در این سرزمین با برشمردن جایگاه‌های برجسته‌ی کشوری و استانی و بومی که تا کنون بدان‌ها رسیده و از آن خود کرده؛ به پایان رسانیده است.
نخستین سروده به‌نام *"حمله رستم"* از کتاب "پشت پرده" گزینش شده‌است. در بحر تقارب و دنباله‌دار .
دومین گزینه از کتاب *"پُزناله"* است؛ آواز گردانی (ترجیع‌بند) به شیوه و روش خالوراشد.
این روند تا صفحه‌ی دویست‌و بیست‌وسه دنباله یافته و آن‌گاه جای خودرا به رباعیات طنز و سپس "ننه‌جات" و چندتایی سروده‌ی پیش ازاین چاپ نشده؛ سپرده‌است.
درمیان انبوه دیده‌ها و شنیده‌ها و خوانده‌های اندو‌هباری که از هر سو مارا در بر گرفته؛ *"سالاد لبخند"* پدیده‌ی دلپسندی‌ست که خنده (این گمشده‌ی دیرین) را به لب خواننده و شنونده‌‌ی خود باز می‌گرداند.
به باغ پرگلی می ماند که گل‌های خوش‌رنگ و بویش را از باغ‌های دیگر یکی‌یکی برگزیده و یک‌جا گردآورده اند تا سرآمد باشد
در سروده‌ی "پایتخت اقتصاد" که از کتاب *"لبخند موزون"* گزینش‌ شده است چنین فرماید.
*با وجود این‌همه پول و درآمد ای‌عجب*
*فقر و بیکاری نصیب ساکنان بندر است*

*در میان خشکسالی‌های پی‌درپی هنوز*
*بوستان طنز خالو میوه‌هایش نوبر است*
و جز این نیست.

بیا در گلشن آبادِ لبخند
هماوا باش با استادِ لبخند

به ارشادات شاد *"خالوراشد"*
دمی خوش‌باش با *"سالاد لبخند"*

رفیع طاهری ۱۴۰۰/۰۳/۱۶ دشت لاله
Forwarded from خالوراشد
Audio
مصاحبه رادیو صبا با راشدانصاری
Audio
مصاحبه رادیو صبا با راشدانصاری
Forwarded from خالوراشد
VID-20210611-WA0031.mp4
14.9 MB
‏فیلم از طرف انصاری
اعتراف یک کاندیدا!
سروده ی: راشدانصاری(خالوراشد)

در محضر ملتی خرابم نکنید
لب تشنه روانه ی سرابم نکنید

باور بکنید ذره ای بارم نیست
پس لطف کنید انتخابم نکنید!
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
ایران باسوادترین کشور جهان!
نوشته ی: راشدانصاری

خدا را شکر که کشور عزیز ما یک شبه تبدیل شده است به یکی از باسوادترین کشورهای جهان. می گویید چطور؟ خب، خودتان یک تُک پا تشریف ببرید سطح شهر و ببینید که چگونه گروه گروه مهندس و دکتر و متخصص و ...همچون مور و ملخ مشغول بالا رفتن از در و دیوار منازل مردم هستند. ۹۹ درصد پوسترها و بنرها متعلق به دکترها و مهندس ها و متخصص هاست. خوشبختانه این روزها که تنور انتخابات گرم است، همه ی کاندیداهای عزیز برای خودشان یک پا متخصص و صاحب مدرک شده اند. چه خوب، ما که حسود نیستیم.
حالا ما مثل آن کاندیدای محترم ریاست جمهوری که در تلویزیون به کاندیدای محترم دیگری می گفت شما شش کلاس بیشتر سواد ندارید،به مدرک دوستان کاری نداریم، و نمی گوییم فلان کاندیدای فلان شهر یا روستا نیز که ما از نزدیک طرف را می شناسیم، مثلا مدرک واقعی شان به زور سیکل و دیپلم ردی است.‌ به این آقایان هم کاری نداریم...به آن عزیزانی هم که در مناظره ها با دلیل و مدرکی که در تلویزیون نشان دادند و ثابت کردند که هیچ کدام شان نباید تایید می شدند، نیز کاری نداریم؛ ولی باور بفرمایید نمی توانیم از کنار تصاویر بعضاً زیبای برخی کاندیداها به این راحتی ها بگذریم.
روز گذشته که از میدان مرکزی شهر به سمت کمربندی می رفتم ، بنرها و پوسترهایی را مشاهده کردم که بین خودمان باشد از خنده روده بر شدم. آن وقت خوانندگان عزیز روزنامه از بنده انتظار دارند مطالب خنده دار بنویسم. یکی نیست بگوید عزیزان من، خنده و شادی و انبساط خاطر می خواهید تشریف ببرید و تبلیغات کاندیداها را ببینید.
من امروز در خیابان پوستر کاندیدایی را دیدم که پیشانی اش با فتوشاپ، صاف صاف بود در حالی‌که او یک کَبره بزرگ میان پیشانی خود دارد. چون طرف را از نزدیک می شناسم. خب، بزرگوار اگر آن کبره بد است چرا در پیشانی انداخته ای،اگر خوب است چرا در پوستر محوش می کنی. ضمن آن که الان خیلی ها دوست دارند پیشانی شان پینه داشته باشد و کلی هم در این زمینه تلاش می کنند اما شما.....
پوستر این دوست را اگر به همسر گرامی شان نشان بدهند، باور بفرمایید نمی شناسدش!
نامزد دیگری را دیدم که ایستاده است و چه زیبا هر دو دست مبارک خود را بالا برده است و مشخص نیست دارد از خداوند تشکر می کند که به آرزویش(یعنی خدمت به مردم) رسیده است یا با آن لبخند معنادارش دارد چیز دیگری از خداوند متعال طلب می کند. به عنوان مثال شاید برای هر چه زودتر رسیدن به میز و صندلی و پول و ثروت و....دارد دعا می کند! خدا می داند.
کاندیدای محترم دیگری دیدم که در جای جای سطح شهر تصویر بسیار بسیار بزرگی را از ایشان زده اند و در آن تصویر، سردار حاج قاسم سلیمانی عزیز دارد پیشانی طرف را می بوسد. خب، حیف نیست ما از نام و مقام والای شهدای گرانقدری همچون قاسم سلیمانی ها برای پست و مقام و....خودمان سواستفاده کنیم؟!
کاندیدای دیگری می بینیم که در تصویر چنان لبخند موذیانه ای بر لب دارد که مشخص است دارد فریاد می زند ای مردم من اگر به جایی رسیدم چنان پدری از شماها در بیاورم که آن سرش ناپیدا باشد!
کاندیدای محترم دیگری را می شناسیم که هم محله ای ماست و بیشتر اهالی با کارنامه و سابقه ی بسیار بد نامبرده سال هاست آشنا هستند، ولی در عکس چنان قیافه ی مظلومانه ای به خود گرفته است که نگو و نپرس. با این قیافه ی مظلوم و محاسن بلند و پیراهن یقه آخوندی(دیپلمات) ، کسی که نمی شناسدش فکر می کند آخر ِ خوبی ها و ....است.
خدایا خودت به ما رحم کن.

#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
شماره ی سوم فصل نامه ی طنز ادبی « طنزآور» منتشر شد👆
1624260321793_7.pdf
854.8 KB
نقد و معرفی کتاب «طنز روستا» اثر: راشدانصاری در روزنامه عصر مردم به قلم استاد امین فقیری.
بداهه ای قدیمی که برای هفته ی مبارزه با مواد مخدر به روز رسانی شد!

مثنوی دودیه!
سروده ی: راشدانصاری

با تو دارم شیره کش چندی سخن
چند لحظه گوش خود را ده به من

شخص عاقل کی کند خود را هلاک
با دو دستش کی سپارد تن به خاک

ای که مالت می رود در راه دود
جز ضرر از کار خود بردی چه سود؟

جنس قلابی فراوان است و بعد
شیره نرخش قیمت جان است و بعد

دایماً در حال چُرتی بی هدف
می دهی مال و منالت را ز کف

زندگی را با فلاکت طی نکن
هیکل ِ خود را شبیه نی نکن!

دوستان ِ دودی و بد را وِلش
شیره و تریاک ناخالص نکِش

جنس بد هر کس دراین دنیا کشید
خیری ازعمر گهربارش ندید!

جنس بد اخلاق را بد می کند
آدمی را زشت و مرتد می کند!

جنس بد، سمی تر است از مار بد
پس حذر کن از زغال و یار بد

در جهان معتاد بودن ابلهی ست
هیچ سودی هم در این بازار نیست

احتیاجی هم اگر داری به دود
پس تنفس کن هوا را هر چه بود

عده ای درمملکت همچون ککند
شیره های جان ما را می مکند

خوش به حالت نیستی همیارشان
کار ِ تو دارد شرف برکارشان

پند "خالوراشد" ت را گوش کن
پیک نیکت را بیا خاموش کن

جای شیره جور یاران را بکش
جور رنج میگساران را بکش!
***

شیره ای کارش جز استیصال نیست
او اساساً آدمی نرمال نیست

شیره کش را گر هوایی در سر است
شیره ی انگور قدری بهتر است!!
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
شهر ما خانه ی ما نیست!
نوشته ی: راشدانصاری(خالوراشد)

نمایش نامه در یک پرده.
شخصیت ها:
لنگه جوراب زنانه.
لنگه جوراب مردانه.
لنگه کفش کهنه.
بطری خالی آب معدنی.
پوستر پاره پوره ی کاندیدا.
پوست پسته ی کله قوچی.
پوشک بچه.
خرده شیشه های شکسته ی پنجره.
کله ی ماهی.
شیشه ی خالی عطر زنانه.
سی دی.
جلد کتاب تعلیمات دینی.
قوطی ِ خالی دلستر.
دبه ی خالی ماست.
پاکت خالی پفک.
[همه ی شخصیت های این نمایش، در یک کیسه ی زباله واقع در محله ای، درست سرِ نبش کوچه ی نویسنده مدت هاست که زندگی می کنند.]

[لنگه جوراب زنانه خطاب به لنگه جوراب مردانه]:
« واه! یه کم فاصله بگیر آقا، چه خبره از دیشب تا حالا بهم چسبیدی؟!»
لنگه جوراب مردانه:
« چی کار کنم آبجی! تقصیر من نیست، جا تنگه!»
لنگه جوراب زنانه:
« آخه پس کی مارو تفکیک می کنن؟!»
لنگه جوراب مردانه با ناراحتی:
« مگه این جا هم ما رو از هم جدا می کنن؟!»
[بطری خالی آب معدنی از گوشه ی کیسه زباله سرش را بلند می کند و می گوید]:
«با شماها کاری ندارن! فقط فکر کنم مارو از شما جدا کنن»
لنگه جوراب مردانه [ با پوزخندی شیطنت آمیز]: « خدارو شکر!»
لنگه کفش کهنه:
«می ذارید کپه‌ی مرگمو بذارم. یه عمره پای یه آدم خسیس بودم که هرجا می خواست بره، پیاده می رفت. تازه امروز دست از سرم برداشت. از دست اون راحت شدم حالا افتادم گیر شما.»
پوستر پاره پوره ی کاندیدا[بدون توجه به حرف های دیگران]:
«بی چاره من که سر و کارم به کجاها کشید!»
پوشک: ( با فریاد) «ای بابا! چه خبرتونه.سرم رفت. تا پای بچه بودم، یه جور گرفتاری داشتم .حالام با شما...!»
پوست پسته کله قوچی [در حالی که نیشش باز بود خطاب به ساکنان مجتمع]:
« نمی دونم چرا منو قاطی شما ولگردها کردن؟! تا دیروز واسه خودم کسی بودم، هیش کی جرأت نداشت چپ نیگام کنه… امّا حالا می بینی یه پوشک بچّه هم واسه ما شاخ وشونه می کشه!»
پوشک بچّه [در حالی که به سختی دهنش باز می شود]:
« مواظب حرف زدنت باش غریبه! این جا بقالی حاج اسمال نیس که قیافه بگیری…»
خرده شیشه های شکسته ی پنجره:
« ساکت می شین یا همه تونو خط خطی کنم؟!»
کلّه ی ماهی:
«آخ که چقدر هوا گرمه! خفه شدم»
شیشه ی خالی عطر زنانه:
« واه … واه … چقد هم بوی بد می آد…»
[در حالی که همه ساکت بودند، سی دی با عشوه ای] گفت:
« می خواین یه دهن واسه تون بخونم برقصین؟» [و شروع کرد به خواندن…]
جلد کتاب تعلیمات دینی:
«استغفرالله! برادران و خواهران قباحت دارد…»
قوطی خالی دلستر:
« یعنی با من چی کار می کنن؟!»
دبه ی خالیِ ماست [در جواب دلستر]:
« تو که خیلی وضع ات خیطه! باید از اول می انداختنت دور»
پاکت خالی پفک:
« بی خیال شین، همه مون مثل همیم!»
دبه ی خالی ماست:
«چی همه مون مثل همیم! ما میریم توی چرخه ی بازیافت اما تو می‌مونی رو دست محیط زیست تا کی تجزیه بشی.»
پاکت خالی پفک:‌
«مرده شو ترکیبت را ببره توخالی ِ جا پُر کن »

[در این لحظه گربه ای چاقالو برای یافتن غذا با چنگال های تیز خود کیسه ی زباله را پاره می کند و ضمن آزاد کردن ساکنان مجتمع! به این داستان خاتمه می دهد!]
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
VID-20210501-WA0020.mp4
13.9 MB
خوانش رباعیات خیام از حفظ. یسنا انصاری شش ساله فرزند راشدانصاری 👆

برای کلیپ خوانش رباعیات خیام توسط یسنا خانم انصاری.

هزاران درود بر خالو و گرامی‌دختر هنرمندشان


شگفتا که دهگان بسیار دان
ستوده چرا مرد شهنامه‌خوان؟

چرا گفته در آسمان هنر
*(پسر کو ندارد نشان از پدر)؟*

نبرده چرا نامی از دختران
که نام‌آورانند، شیرین زبان

در این پرده بینی ازآنان یکی
که چارانه (رباعی) خوانی کند اندکی

گرانمایه "یسنای انصاری‌" است
‌که گلبوته‌یی "بندری‌لاری" است

سروده: محمدرفیع طاهری رییس انجمن ادبی بهار گله دار
برای یسنا کوچولو:

یسنا خانم رباعی می خواند
آقای طاهری شاهنامه
راشد برای یسنا و طاهری کف می زند
خیام و فردوسی برای راشد!

استاد اکبر اکسیر - آستار
Forwarded from خالوراشد
آفرین بر طبع خالو راشد و فرزند او

مرحبا بر خوانش زیبای آن دلبند او

بارالها هر دو را محفوظ فرما از گزند

تا بماند در جهان این شعر ِ همچون قند او

محمود مهرانی
ارزش قلم
سروده ی: راشدانصاری

چون گوهر ناب، در صدف می مانم
بر ساحل خشک، جان به کف می مانم

هرگز نفروشم قلمم را هرگز
زیر ِ خط ِ فقر، با شرف می مانم!
در فواید بی برقی
نوشته ی: راشدانصاری (خالوراشد)

این که در فصل تابستان و در اوج گرما و شرجی ما برق نداریم و هر دم و ساعت دچار خاموشی می شویم، بد که نیست هیچ؛ بلکه خوب هم هست...
ما که می گوییم ای کاش دولت مردان پرتلاش مان ترتیبی می دادند تا به صورت دایمی ترتیب برق داده شود. یعنی بر عکس ملت های دیگر که به صورت دایمی برق دارند، مثلا چه می شد اگر ما ۲۴ ساعته و به صورت دایمی برق نداشته باشیم. هر چند در این صورت دیگر ما از آن یک ذره خوشحالی کردن ِ پس از آمدن برق نیز محروم می شویم، اما نداشتنش به نظر می رسد فایده اش بیشتر باشد.
اول این که وقتی برق نباشد، قطعاً قبضی هم سر ماه برای مان صادر نمی شود و در نتیجه در این دوران تحریم و کرونا و مشکلات اقتصادی و...به نفع مان است.
دوم این که وقتی برق نباشد، نیازی نیست در این گرمای طاقت فرسا پدرخانواده هی داخل ساختمان برای خودش بچرخد و فِرت و فِرت کولر خاموش کند. زیرا کولری که خاموش است، دیگر احتیاجی به خاموش کردن ِ مجدد ندارد!
مورد دیگر این که الان تا در خانه نگاه مان به هم می افتد، یاد موضوع و مشکلی می افتیم و شروع می کنیم به جر و بحث و کل کل، اما برق نباشد ،کمتر همدیگر را می‌بینیم و در نتیجه آرامش بیشتری داریم. از آن گذشته به بهانه‌ی رفتن برق و خراب شدن گوشت و مرغی که داخل یخچال است، می توانیم تا اطلاع ثانوی از خرید اقلام فاسد شدنی شانه خالی کنیم!
دلیل دیگری که ما دوست داریم وقتی برق گورش را گم می کند و می رود، برود که برنگردد، این است که اگر نیاید مثل وقتی که می آید، دیگر دود از کله و تهِ وسایل برقی مان بلند نمی شود و یخچال و تلویزیون و کولر و....زِرتی نمی سوزند.
ضمن آن که وقتی برق برود و دیگر نیاید، در شهر ما خدا را شکر از تلفات جانی هم خبری نیست.چرا که برخی مواقع مشاهده شده است، سارقان عزیز و همیشه در صحنه ی سیم های برق در هنگام سرقت سیم ها بلافاصله برق آمده و دچار برق گرفتگی شده و در نتیجه آن بالا برای خودشان خشک شده اند.اما هنگامی که برق به صورت دایمی نباشد، این عزیزان دیگر با خیال راحت اقدام به سرقت و لخت کردن تیرهای چراغ برق می کنند...

#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
Forwarded from خالوراشد
پس از مشاهده کلیپ ِ خیام خوانی یسنا خانم شش ساله، فرزند راشدانصاری (خالوراشد) تقدیم شد:

خیام یعنی شاعری خوب و جهانی
یعنی که عرفان مجسم در معانی

مردی زمینی که پر است از عشق و عرفان
مردی رها از تن که گشته آسمانی

مردی ریاضیدان که باشد عالم دهر
مردی که تنها از خدا دارد نشانی

خیام یعنی شاعری که می توانی
با شعر او خود را ز غم ها وارهانی

با این‌همه اشعار او دارد شنیدن
وقتی که « یسنا » می کند خیام خوانی

وقتی که «یسنا» شعرهایش را بخواند
با آن ملاحت ها و آن شیرین زبانی،

هر کس که دارد خواندنش را می دهد گوش
پر می شود از شور و احساس جوانی

منوچهرضمیری(شمع) - رودان
شوخی با شاعران
سروده ی: راشدانصاری (خالوراشد)

“دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما”
گفت: بَه بَه واقعاً این جا چه حالی می دهد!
*

“سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز”
مُرده آن است که اقساط فراوان دارد!

*
«به شمشیر و خنجر ، به گرز و کمند»
« یکی را که در بند بینی مخند»
*

« آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا»
احتیاجی نیست دیگر، چون کوویدم خوب شد

*
چو از پشت تکل ات کند روزگار
«دگر عضوها را نماند قرار!»
*

کاسبان را می توان بخشید! وقتی واعظان،
«چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند!»

*
«تو از دیده و دل گرامی تری»
«نشاید که نامت نهند آدمی»
*

آب شرب ِ شهر ِ ما شور است ای حافظ، کجا،
«می دهند آبی که دل ها را توانگر می کنند؟!»

*
“دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما”
تازه کفشِ خوشگلی هم از قضا کِش رفته بود!

*
“حکیمانِ زمانه راست گفتند”
که بحث هسته ای پایان ندارد….!
*

“دوش دیدم که ملایک درِ میخانه زدند”
غافل از این که درین شهر اماکن داریم

*
تو کز دود قلیان همی می رَمی
«نشاید که نامت نهند آدمی!»

*
«ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت»
همه را نصف شبی داخل «وَن» می بردند!
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆