#یلدا
یلدا: کلمه ای است سُریانی بمعنی میلاد، و چون شب یلدا (شب اول زمستان و شب آخر پائیز که اوّلِ جُدَی و آخر قوس باشد، و آن درازترین شب هاست) با میلاد مسیح تطبیق می شده است، بدین نام خوانده شده است.
استاد دکتر
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
حاشیه یکی از قصاید
#سنایی
#تازیانه_های_سُلوک
شبچره چلّه
دی آمد و همعنان وی چلّه
با سردی و با سپیدگون حلّه
دیویست تنورهکش، به گردون میغ
گرداگردش کبودگون کِلّه
یا نی، داهی سیاه پستان است
برفش به مثل چو شیر و چون فلّه
بر بامِ بلندِ ابرِ تاری، کیست
غرّنده چو دد در آهنین تلّه؟
گه بر کشد از یسار سو هرّا
گاه آورد از سوی یمین حمله
چون رفته بر آن سپهرسا بامی
کهش نیست نه نردبان و نی پلّه؟
آن طیر نگر، ذلیل صد اندوه
بر شاخگکی علیل صد علّه
زآن گم شده نغز چامه و نغمه
زین کم شده سبز جامه و شلّه
بشکست نظام نغمه ی مرغان
چون رونق فرقههای منحلّه
و آن زاغ نگر، که هیچ نشناسد
اندُه ز طرب، چو مطرب سفله
آن خلعت پاک ایزدی بنگر
بر پیکر دشت و کوه بالجمله
از قلّه ی کوه برف تا دامن
از دامن دشت برف تا قلّه
چون جامه ی پارسا سپید، اما
نهش هیچ شکاف و رقعه و وصله
خیز ای گل حجره ، کاین شب چلّهست
سرماش کند حریف را ذلّه
من توسیام و محبّ زردتشم
نه تازیام و نه ترک و زین جمله
چون مخمل سرخ برفروز اینک
در مجمره آتشی پر از شعله
کهش سجده بریم و گرم بنشینیم
گِردش، چو به گِردِ ماه بَر، هاله
وآن شبچرهها که ماه شهریور
اندوختهای به لانه چون نمله
آویختهای ز سقف در پستو ،
انباشته ای به گنجه و سلّه
بردار و بیا، که کودکان جمعند
چون گرگ شنیده رایحهی° گلّه
تا شبچره ی نهفته ماهی چند
در حال شود به حملهای نِفله
کودک سوی نقل و میوه میپوید
چون پویه ی آب و ژاله زی چاله
من میوه و نقل را ندارم خوش
من مرد شرابم، ای بت حجل
آونگ خوش و نمازی انگوری ست
لکن خمرش مرا بوَد قبله
خوش قبله ی می، که مرد بر تنگش
صد سجده کند، دو صد زند قبله
برخیز و شراب ده، که نشناسم
خوش تر ز شراب شبچرهی° چلّه
میده که کنیم کلّه گرم از وی
با سردی فصل گرم به کلّه
گفتم چو حدیث آن خراسانی
کاندر منفا سرود و در عزله
نغز و سره گفت و ترّ و شیرین گفت:
«گسترد بهار زمردین حلّه»
او رفت و به من سپرد مسند را
«ز اقصای بدخش تا درِ حلّه»
دی ۱۳۲۵
#مهدی_اخوان_ثالث
(م.امید)
#شبچره_چله
برگرفته از:
#ارغنون
چاپ هفدهم ۱۳۹۱
انتشارات زمستان
@berkeyekashii
یلدا: کلمه ای است سُریانی بمعنی میلاد، و چون شب یلدا (شب اول زمستان و شب آخر پائیز که اوّلِ جُدَی و آخر قوس باشد، و آن درازترین شب هاست) با میلاد مسیح تطبیق می شده است، بدین نام خوانده شده است.
استاد دکتر
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
حاشیه یکی از قصاید
#سنایی
#تازیانه_های_سُلوک
شبچره چلّه
دی آمد و همعنان وی چلّه
با سردی و با سپیدگون حلّه
دیویست تنورهکش، به گردون میغ
گرداگردش کبودگون کِلّه
یا نی، داهی سیاه پستان است
برفش به مثل چو شیر و چون فلّه
بر بامِ بلندِ ابرِ تاری، کیست
غرّنده چو دد در آهنین تلّه؟
گه بر کشد از یسار سو هرّا
گاه آورد از سوی یمین حمله
چون رفته بر آن سپهرسا بامی
کهش نیست نه نردبان و نی پلّه؟
آن طیر نگر، ذلیل صد اندوه
بر شاخگکی علیل صد علّه
زآن گم شده نغز چامه و نغمه
زین کم شده سبز جامه و شلّه
بشکست نظام نغمه ی مرغان
چون رونق فرقههای منحلّه
و آن زاغ نگر، که هیچ نشناسد
اندُه ز طرب، چو مطرب سفله
آن خلعت پاک ایزدی بنگر
بر پیکر دشت و کوه بالجمله
از قلّه ی کوه برف تا دامن
از دامن دشت برف تا قلّه
چون جامه ی پارسا سپید، اما
نهش هیچ شکاف و رقعه و وصله
خیز ای گل حجره ، کاین شب چلّهست
سرماش کند حریف را ذلّه
من توسیام و محبّ زردتشم
نه تازیام و نه ترک و زین جمله
چون مخمل سرخ برفروز اینک
در مجمره آتشی پر از شعله
کهش سجده بریم و گرم بنشینیم
گِردش، چو به گِردِ ماه بَر، هاله
وآن شبچرهها که ماه شهریور
اندوختهای به لانه چون نمله
آویختهای ز سقف در پستو ،
انباشته ای به گنجه و سلّه
بردار و بیا، که کودکان جمعند
چون گرگ شنیده رایحهی° گلّه
تا شبچره ی نهفته ماهی چند
در حال شود به حملهای نِفله
کودک سوی نقل و میوه میپوید
چون پویه ی آب و ژاله زی چاله
من میوه و نقل را ندارم خوش
من مرد شرابم، ای بت حجل
آونگ خوش و نمازی انگوری ست
لکن خمرش مرا بوَد قبله
خوش قبله ی می، که مرد بر تنگش
صد سجده کند، دو صد زند قبله
برخیز و شراب ده، که نشناسم
خوش تر ز شراب شبچرهی° چلّه
میده که کنیم کلّه گرم از وی
با سردی فصل گرم به کلّه
گفتم چو حدیث آن خراسانی
کاندر منفا سرود و در عزله
نغز و سره گفت و ترّ و شیرین گفت:
«گسترد بهار زمردین حلّه»
او رفت و به من سپرد مسند را
«ز اقصای بدخش تا درِ حلّه»
دی ۱۳۲۵
#مهدی_اخوان_ثالث
(م.امید)
#شبچره_چله
برگرفته از:
#ارغنون
چاپ هفدهم ۱۳۹۱
انتشارات زمستان
@berkeyekashii
Forwarded from 💠 برکه کاشی 💠
#یلدا
یلدا: کلمه ای است سُریانی بمعنی میلاد، و چون شب یلدا (شب اول زمستان و شب آخر پائیز که اوّلِ جُدَی و آخر قوس باشد، و آن درازترین شب هاست) با میلاد مسیح تطبیق می شده است، بدین نام خوانده شده است.
استاد دکتر
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
حاشیه یکی از قصاید
#سنایی
#تازیانه_های_سُلوک
شبچره چلّه
دی آمد و همعنان وی چلّه
با سردی و با سپیدگون حلّه
دیویست تنورهکش، به گردون میغ
گرداگردش کبودگون کِلّه
یا نی، داهی سیاه پستان است
برفش به مثل چو شیر و چون فلّه
بر بامِ بلندِ ابرِ تاری، کیست
غرّنده چو دد در آهنین تلّه؟
گه بر کشد از یسار سو هرّا
گاه آورد از سوی یمین حمله
چون رفته بر آن سپهرسا بامی
کهش نیست نه نردبان و نی پلّه؟
آن طیر نگر، ذلیل صد اندوه
بر شاخگکی علیل صد علّه
زآن گم شده نغز چامه و نغمه
زین کم شده سبز جامه و شلّه
بشکست نظام نغمه ی مرغان
چون رونق فرقههای منحلّه
و آن زاغ نگر، که هیچ نشناسد
اندُه ز طرب، چو مطرب سفله
آن خلعت پاک ایزدی بنگر
بر پیکر دشت و کوه بالجمله
از قلّه ی کوه برف تا دامن
از دامن دشت برف تا قلّه
چون جامه ی پارسا سپید، اما
نهش هیچ شکاف و رقعه و وصله
خیز ای گل حجره ، کاین شب چلّهست
سرماش کند حریف را ذلّه
من توسیام و محبّ زردتشم
نه تازیام و نه ترک و زین جمله
چون مخمل سرخ برفروز اینک
در مجمره آتشی پر از شعله
کهش سجده بریم و گرم بنشینیم
گِردش، چو به گِردِ ماه بَر، هاله
وآن شبچرهها که ماه شهریور
اندوختهای به لانه چون نمله
آویختهای ز سقف در پستو ،
انباشته ای به گنجه و سلّه
بردار و بیا، که کودکان جمعند
چون گرگ شنیده رایحهی° گلّه
تا شبچره ی نهفته ماهی چند
در حال شود به حملهای نِفله
کودک سوی نقل و میوه میپوید
چون پویه ی آب و ژاله زی چاله
من میوه و نقل را ندارم خوش
من مرد شرابم، ای بت حجل
آونگ خوش و نمازی انگوری ست
لکن خمرش مرا بوَد قبله
خوش قبله ی می، که مرد بر تنگش
صد سجده کند، دو صد زند قبله
برخیز و شراب ده، که نشناسم
خوش تر ز شراب شبچرهی° چلّه
میده که کنیم کلّه گرم از وی
با سردی فصل گرم به کلّه
گفتم چو حدیث آن خراسانی
کاندر منفا سرود و در عزله
نغز و سره گفت و ترّ و شیرین گفت:
«گسترد بهار زمردین حلّه»
او رفت و به من سپرد مسند را
«ز اقصای بدخش تا درِ حلّه»
دی ۱۳۲۵
#مهدی_اخوان_ثالث
(م.امید)
#شبچره_چله
برگرفته از:
#ارغنون
چاپ هفدهم ۱۳۹۱
انتشارات زمستان
@berkeyekashii
یلدا: کلمه ای است سُریانی بمعنی میلاد، و چون شب یلدا (شب اول زمستان و شب آخر پائیز که اوّلِ جُدَی و آخر قوس باشد، و آن درازترین شب هاست) با میلاد مسیح تطبیق می شده است، بدین نام خوانده شده است.
استاد دکتر
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
حاشیه یکی از قصاید
#سنایی
#تازیانه_های_سُلوک
شبچره چلّه
دی آمد و همعنان وی چلّه
با سردی و با سپیدگون حلّه
دیویست تنورهکش، به گردون میغ
گرداگردش کبودگون کِلّه
یا نی، داهی سیاه پستان است
برفش به مثل چو شیر و چون فلّه
بر بامِ بلندِ ابرِ تاری، کیست
غرّنده چو دد در آهنین تلّه؟
گه بر کشد از یسار سو هرّا
گاه آورد از سوی یمین حمله
چون رفته بر آن سپهرسا بامی
کهش نیست نه نردبان و نی پلّه؟
آن طیر نگر، ذلیل صد اندوه
بر شاخگکی علیل صد علّه
زآن گم شده نغز چامه و نغمه
زین کم شده سبز جامه و شلّه
بشکست نظام نغمه ی مرغان
چون رونق فرقههای منحلّه
و آن زاغ نگر، که هیچ نشناسد
اندُه ز طرب، چو مطرب سفله
آن خلعت پاک ایزدی بنگر
بر پیکر دشت و کوه بالجمله
از قلّه ی کوه برف تا دامن
از دامن دشت برف تا قلّه
چون جامه ی پارسا سپید، اما
نهش هیچ شکاف و رقعه و وصله
خیز ای گل حجره ، کاین شب چلّهست
سرماش کند حریف را ذلّه
من توسیام و محبّ زردتشم
نه تازیام و نه ترک و زین جمله
چون مخمل سرخ برفروز اینک
در مجمره آتشی پر از شعله
کهش سجده بریم و گرم بنشینیم
گِردش، چو به گِردِ ماه بَر، هاله
وآن شبچرهها که ماه شهریور
اندوختهای به لانه چون نمله
آویختهای ز سقف در پستو ،
انباشته ای به گنجه و سلّه
بردار و بیا، که کودکان جمعند
چون گرگ شنیده رایحهی° گلّه
تا شبچره ی نهفته ماهی چند
در حال شود به حملهای نِفله
کودک سوی نقل و میوه میپوید
چون پویه ی آب و ژاله زی چاله
من میوه و نقل را ندارم خوش
من مرد شرابم، ای بت حجل
آونگ خوش و نمازی انگوری ست
لکن خمرش مرا بوَد قبله
خوش قبله ی می، که مرد بر تنگش
صد سجده کند، دو صد زند قبله
برخیز و شراب ده، که نشناسم
خوش تر ز شراب شبچرهی° چلّه
میده که کنیم کلّه گرم از وی
با سردی فصل گرم به کلّه
گفتم چو حدیث آن خراسانی
کاندر منفا سرود و در عزله
نغز و سره گفت و ترّ و شیرین گفت:
«گسترد بهار زمردین حلّه»
او رفت و به من سپرد مسند را
«ز اقصای بدخش تا درِ حلّه»
دی ۱۳۲۵
#مهدی_اخوان_ثالث
(م.امید)
#شبچره_چله
برگرفته از:
#ارغنون
چاپ هفدهم ۱۳۹۱
انتشارات زمستان
@berkeyekashii