سینِ هفتم
سیبِ سُرخی ست،
حسرتا
که مرا
نصیب
از این سُفره یِ سُنّت
سروری نیست.
شرابی مردافکن در جامِ هواست،
شگفتا
که مرا
بدین مستی
شوری نیست.
سبویِ سبزه پوش
در قابِ پنجره ـــ
آه
چنان دورم
که گوئی جز نقشِ بی جانی نیست.
و کلامی مهربان
در نخستین دیدارِ بامدادی ـــ
فغان
که در پسِ پاسخ و لب خند
دلِ خندانی نیست.
#بهاری دیگر آمده است
آری
امّا برایِ آن زمستان ها که گذشت
نامی نیست
نامی نیست.
#احمد_شاملو
#بهارانه
@berkeyekashii
سیبِ سُرخی ست،
حسرتا
که مرا
نصیب
از این سُفره یِ سُنّت
سروری نیست.
شرابی مردافکن در جامِ هواست،
شگفتا
که مرا
بدین مستی
شوری نیست.
سبویِ سبزه پوش
در قابِ پنجره ـــ
آه
چنان دورم
که گوئی جز نقشِ بی جانی نیست.
و کلامی مهربان
در نخستین دیدارِ بامدادی ـــ
فغان
که در پسِ پاسخ و لب خند
دلِ خندانی نیست.
#بهاری دیگر آمده است
آری
امّا برایِ آن زمستان ها که گذشت
نامی نیست
نامی نیست.
#احمد_شاملو
#بهارانه
@berkeyekashii