💠 برکه کاشی 💠
178 subscribers
422 photos
135 videos
3 files
4 links
كانال شعر و ادبیات فاخر فارسى
ارتباط با ادمین ، ارسال مطلب ، انتقاد و پیشنهاد👇🏻👇🏻
@hmidely
Download Telegram
کسی به فکر گل ها نیست
کسی به فکر ماهی ها نیست
کسی نمی خواهد
باورکند که باغچه دارد می میرد
که قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده است
که ذهن باغچه دارد آرام آرام
از خاطرات سبز تهی می شود
و حس باغچه انگار
چیزی مجردست که در انزوای باغچه پوسیده ست .
حیاط خانهٔ ما تنهاست
حیاط خانهٔ ما
در انتظار بارش یک ابر ناشناس
خمیازه می کشد
و حوض خانهٔ ما خالی است
ستاره های کوچک بی تجربه
از ارتفاع درختان به خاک می افتد
و از میان پنجره های پریده رنگ خانهٔ ماهی ها
شب ها صدای سرفه می آید
حیاط خانهٔ ما تنهاست ...

#فروغ_فرخزاد
دفتر شعر ایمان بیاوریم

@berkeyekashii
ﺍﮐﻨﻮﻥ ﻧﺰﺩﯾﮑﺘﺮ ﺑﯿﺎ ...

ﻭ ﮔﻮﺵ ﮐﻦ
ﺑﻪ ﺿﺮﺑﻪ ﻫﺎﯼ ﻣﻀﻄﺮﺏ ﻋﺸﻖ ،
ﮐﻪ ﭘﺨﺶ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ...


ﻣﻦ ﺣﺲ ﻣﯿﮑﻨﻢ ،
ﻣﻦ ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ
ﮐﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﯼ ﻧﻤﺎﺯ ﮐﺪﺍﻣﯿﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﺳﺖ ،

ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﻫﺎ ﻫﻤﻪ ﺑﺎ ﻫﻢ
ﻫﻤﺨﻮﺍﺑﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ ..

ﻣﻦ ﺩﺭ ﭘﻨﺎﻩ ﺷﺐ
ﺍﺯ ﺍﻧﺘﻬﺎﯼ ﻫﺮ ﭼﻪ نسیم است ،
ﻣﯽ ﻭﺯﻡ ،

ﻣﻦ ﺩﺭ ﭘﻨﺎﻩ ﺷﺐ
ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﻭﺍﺭ ﻓﺮﻭ ﻣﯽ ﺭﯾﺰﻡ ،

ﺑﺎ ﮔﯿﺴﻮﺍﻥِ ﺳﻨﮕﯿﻨﻢ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﻬﺎﯼ تو ،
ﻭ ﻫﺪﯾﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﺑﻪ ﺗﻮ ﮔﻠﻬﺎﯼ ﺍﺳﺘﻮﺍﯾﯽ
ﺍﯾﻦﮔﺮﻣﺴﯿﺮ ﺳﺒﺰ ﺟﻮﺍﻥ ﺭﺍ ...

#فروغ_فرخزاد

@berkeyekashii
به آفتاب
سلامی دوباره خواهم داد
به جویبار
که در من جاری بود
به ابرها
که فکرهای طویلم بودند
به رشد دردناک سپیدارهای باغ
که با من
از فصل های خشک گذر میکردند
به دسته های کلاغان
که عطر مزرعه های شبانه را
برای من به هدیه میآورند
به مادرم
که در آینه زندگی میکرد
و شکل پیری من بود
و به زمین ،
که شهوت تکرار من ،
درون ملتهبش را
از تخمه های سبز میانباشت
سلامی دوباره خواهم داد...

#فروغ_فرخزاد


@berkeyekashii
امروز روز اول دیماه است
در کوچه باد می آید
من راز فصل‌ها را می دانم
و حرف لحظه ها را می فهمم
در کوچه باد می آید
و این ابتدای ویرانی است...

#فروغ_فرخزاد
#ایمان_بیاوریم_به_آغاز_فصل_سرد
@berkeyekashii
امروز، ۸ دی، ۲۹ دسامبر
زادروز
فروغ_فرخزاد (۱۳۴۵-۱۳۱۳)

شاعر محبوب دست کم سه نسل در ایران. او پنج دفتر شعر منتشر کرد که از نمونه‌های قابل توجه شعر معاصر فارسی هستند. فروغ فرخزاد در ۳۲سالگی و در کوران کشمکش‌های عاشقانه‌ی زندگی پرشورش بر اثر حادثه اتومبیل درگذشت.

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد
به جویبار که در من جاری بود
به ابرها که فکرهای طویلم بودند
به رشد دردناک سپیدارهای باغ که با من
از فصل‌های خشک گذر میکردند
به دسته‌های کلاغان
که عطر مزرعه‌های شبانه را
برای من به هدیه میآورند
به مادرم که در آئینه زندگی میکرد
و شکل پیری من بود
و به زمین، که شهوت تکرار من، درون ملتهبش را
از تخمه های سبز میانباشت،
سلامی دوباره خواهم داد

میآیم، میآیم، میآیم
با گیسویم: ادامهٔ بوهای زیر خاک
با چشمهام: تجربه‌های غلیظ تاریکی
با بوته‌ها که چیده‌ام از بیشه‌های آنسوی دیوار

میآیم، میآیم، میآیم
و آستانه پر از عشق میشود
و من در آستانه به آنها که دوست میدارند
و دختری که هنوز آنجا،
در آستانهٔ پر عشق ایستاده، سلامی دوباره خواهم داد

#فروغ_فرخزاد

@berkeyekashii
به مادرم گفتم: "دیگر تمام شد."
گفتم: " همیشه پیش از آنکه فکر کنی اتفاق میافتد
باید برای روزنامه تسلیتی بفرستیم."

#فروغ_فرخزاد


۲۴ بهمن سالروز درگذشت فروغ فرخزاد گرامی باد.
#درگذشت
#فروغ_فرخزاد
@berkeyekashii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فیلمی از مراسم خاکسپاری زنده یاد فروغ فرخزاد
#فروغ_فرخزاد
@berkeyekashii
می‌شود از آنجا
خورشید را به غربت گلهای شمعدانی مهمان کرد
یک پنجره برای من کافی است
من از دیار عروسکها می‌آیم
از زیر سایه‌های درختان کاغذی
در یک باغ کتاب مصور
از فصلهای خشک تجربه‌های عقیم دوستی و عشق
در کوچه‌های خاکی معصومیت

از سالهای رشد حروف رنگ‌پریده رنگ الفبا...

#فروغ_فرخزاد
@berkeyekashii
امروز روز اول دیماه است
در کوچه باد می آید
من راز فصل‌ها را می دانم
و حرف لحظه ها را می فهمم
در کوچه باد می آید
و این ابتدای ویرانی است...

#فروغ_فرخزاد
#ایمان_بیاوریم_به_آغاز_فصل_سرد
@berkeyekashii
به بهانه زادروز #فروغ_فرخزاد

صدای آب می آید ،
مگر در نهر تنهایی چه می شویند؟
لباس لحظه ها پاک است.
میان آفتاب هشتم دی ماه
طنین برف ، نخ های تماشا ، چکه های وقت.
طراوت روی آجرهاست، روی استخوان روز.
چه می خواهیم؟
بخار فصل گرد واژه های ماست.
دهان گلخانه فکر است.
سفرهایی ترا در کوچه هاشان خواب می بینند.
ترا در قریه های دور مرغانی بهم تبریک می گویند.

#سهراب_سپهری

@berkeyekashii
Audio
ترانه:عاشقانه♥️🍫
باصدای:#علیرضاقربانی
شاعر:#فروغ_فرخزاد
@berkeyekashii
می‌شود از آنجا
خورشید را به غربت گلهای شمعدانی مهمان کرد
یک پنجره برای من کافی است
من از دیار عروسکها می‌آیم
از زیر سایه‌های درختان کاغذی
در یک باغ کتاب مصور
از فصلهای خشک تجربه‌های عقیم دوستی و عشق
در کوچه‌های خاکی معصومیت

از سالهای رشد حروف رنگ‌پریده رنگ الفبا...

#فروغ_فرخزاد
@berkeyekashii
امروز، ۸ دی، ۲۹ دسامبر
زادروز
فروغ_فرخزاد (۱۳۴۵-۱۳۱۳)

شاعر محبوب دست کم سه نسل در ایران. او پنج دفتر شعر منتشر کرد که از نمونه‌های قابل توجه شعر معاصر فارسی هستند. فروغ فرخزاد در ۳۲سالگی و در کوران کشمکش‌های عاشقانه‌ی زندگی پرشورش بر اثر حادثه اتومبیل درگذشت.

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد
به جویبار که در من جاری بود
به ابرها که فکرهای طویلم بودند
به رشد دردناک سپیدارهای باغ که با من
از فصل‌های خشک گذر میکردند
به دسته‌های کلاغان
که عطر مزرعه‌های شبانه را
برای من به هدیه میآورند
به مادرم که در آئینه زندگی میکرد
و شکل پیری من بود
و به زمین، که شهوت تکرار من، درون ملتهبش را
از تخمه های سبز میانباشت،
سلامی دوباره خواهم داد

میآیم، میآیم، میآیم
با گیسویم: ادامهٔ بوهای زیر خاک
با چشمهام: تجربه‌های غلیظ تاریکی
با بوته‌ها که چیده‌ام از بیشه‌های آنسوی دیوار

میآیم، میآیم، میآیم
و آستانه پر از عشق میشود
و من در آستانه به آنها که دوست میدارند
و دختری که هنوز آنجا،
در آستانهٔ پر عشق ایستاده، سلامی دوباره خواهم داد

#فروغ_فرخزاد

@berkeyekashii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥سهم من پایین رفتن از یک پله متروک است...
🎙با صدای: #فروغ_فرخزاد

💠برکه کاشی💠کانال شعر و موسیقی فاخر فارسی @berkeyekashii
تمام روز را در آئینه گریه میکردم
بهار پنجره‌ام را
به وهم سبز درختان سپرده بود
تنم به پیلهٔ تنهائیم نمیگنجید
و بوی تاج کاغذیم
فضای آن قلمرو بی آفتاب را
آلوده کرده بود ...
#فروغ_فرخزاد

@berkeyekashii
آنگاه
خورشید سرد شد
و برکت از زمین‌ها رفت

و سبزه‌ها به صحراها خشکیدند
و ماهیان به دریاها خشکیدند
و خاک مردگانش را
زان پس به خود نپذیرفت
شب در تمام پنجره‌های پریده رنگ
مانند یک تصور مشکوک
پیوسته در تراکم و طغیان بود
و راه‌ها ادامه خود را
در تیرگی رها کردند.

دیگر کسی به  عشق نیندیشید
دیگر کسی به فتح نیندیشید
و هیچ‌کس
دیگر به هیچ‌چیز نیندیشید.

در غارهای تنهایی
بیهودگی به دنیا آمد
خون بوی بنگ و افیون می‌داد
زن‌های باردار
نوزادهای بی‌سر زائیدند
و گاهواره‌ها از شرم
به گورها پناه آوردند

چه روزگار تلخ و سیاهی
نان، نیروی شگفت رسالت را
مغلوب کرده بود
پیغمبران گرسنه و مفلوک
از وعده  گاه‌های الهی گریختند
و بره‌های گمشده عیسی
دیگر صدای هی هی چوپانی را
در بهت دشت‌ها نشنیدند.

در دیدگان آینه‌ها گوئی
حرکات و رنگ‌ها و تصاویر
وارونه منعکس می‌گشت
و بر فراز سر دلقکان پست
و چهره وقیح فواحش
یک هاله مقدس نورانی
مانند چتر مشتعلی می‌سوخت.

مرداب‌های الکل
با آن بخارهای گس مسموم
انبوه بی‌تحرک روشنفکران را
به ژرفای خویش کشیدند
و موش‌های موذی
اوراق زرنگار کتب را
در گنجه‌های کهنه جویدند.

خورشید مرده بود
خورشید مرده بود، و فردا
در ذهن کودکان
مفهوم گنگ گمشده‌ای داشت

آن‌ها غرابت این لفظ کهنه را
در مشق‌های خود
با لکه درشت سیاهی
تصویر می‌نمودند.

مردم، گروه ساقط مردم
دلمرده و تکیده و مبهوت
در زیر بار شوم جسدهاشان
از غربتی به غربت دیگر می‌رفتند
و میل دردناک جنایت
در دست‌هایشان متورم می‌شد

گاهی جرقه‌ای، جرقه ناچیزی
این اجتماع ساکت بیجان را
یکباره از درون متلاشی می‌کرد
آن‌ها به هم هجوم می‌آوردند

مردان گلوی یکدیگر را
با کارد می‌دریدند
و در میان بستری از خون
با دختران نابالغ
همخوابه می‌شدند

پیوسته در مراسم اعدام
وقتی طناب دار
چشمان پر تشنج محکومی را
از کاسه با فشار به بیرون می‌ریخت
آن‌ها به خود می‌رفتند
و از تصور شهوتناکی
اعصاب پیر و خسته‌شان تیر می‌کشید
اما همیشه در حواشی میدان‌ها
این جانیان کوچک را می‌دیدی
که ایستاده‌اند
و خیره گشته‌اند
به ریزش مداوم فواره‌های آب

شاید هنوز هم
در پشت چشم‌های له شده، در عمق انجماد
یک چیز نیم زنده مغشوش
بر جای مانده بود
که در تلاش بی‌رمقش می‌خواست
ایمان بیاورد به پاکی آواز آب‌ها

شاید، ولی چه خالی بی‌پایانی
خورشید مرده بود
و هیچ‌کس نمی‌دانست
که نام آن کبوتر غمگین
کز قلب‌ها گریخته، ایمان است

آه، ای صدای زندانی
آیا شکوه یأس تو هرگز
از هیچ سوی این شب منفور
نقبی بسوی نور نخواهد زد؟
آه، ای صدای زندانی
ای آخرین صدای صداها...

#فروغ_فرخزاد



@berkeyekashii
آنگاه
خورشید سرد شد
و برکت از زمین‌ها رفت

و سبزه‌ها به صحراها خشکیدند
و ماهیان به دریاها خشکیدند
و خاک مردگانش را
زان پس به خود نپذیرفت
شب در تمام پنجره‌های پریده رنگ
مانند یک تصور مشکوک
پیوسته در تراکم و طغیان بود
و راه‌ها ادامه خود را
در تیرگی رها کردند.

دیگر کسی به  عشق نیندیشید
دیگر کسی به فتح نیندیشید
و هیچ‌کس
دیگر به هیچ‌چیز نیندیشید.

در غارهای تنهایی
بیهودگی به دنیا آمد
خون بوی بنگ و افیون می‌داد
زن‌های باردار
نوزادهای بی‌سر زائیدند
و گاهواره‌ها از شرم
به گورها پناه آوردند

چه روزگار تلخ و سیاهی
نان، نیروی شگفت رسالت را
مغلوب کرده بود
پیغمبران گرسنه و مفلوک
از وعده  گاه‌های الهی گریختند
و بره‌های گمشده عیسی
دیگر صدای هی هی چوپانی را
در بهت دشت‌ها نشنیدند.

در دیدگان آینه‌ها گوئی
حرکات و رنگ‌ها و تصاویر
وارونه منعکس می‌گشت
و بر فراز سر دلقکان پست
و چهره وقیح فواحش
یک هاله مقدس نورانی
مانند چتر مشتعلی می‌سوخت.

مرداب‌های الکل
با آن بخارهای گس مسموم
انبوه بی‌تحرک روشنفکران را
به ژرفای خویش کشیدند
و موش‌های موذی
اوراق زرنگار کتب را
در گنجه‌های کهنه جویدند.

خورشید مرده بود
خورشید مرده بود، و فردا
در ذهن کودکان
مفهوم گنگ گمشده‌ای داشت

آن‌ها غرابت این لفظ کهنه را
در مشق‌های خود
با لکه درشت سیاهی
تصویر می‌نمودند.

مردم، گروه ساقط مردم
دلمرده و تکیده و مبهوت
در زیر بار شوم جسدهاشان
از غربتی به غربت دیگر می‌رفتند
و میل دردناک جنایت
در دست‌هایشان متورم می‌شد

گاهی جرقه‌ای، جرقه ناچیزی
این اجتماع ساکت بیجان را
یکباره از درون متلاشی می‌کرد
آن‌ها به هم هجوم می‌آوردند

مردان گلوی یکدیگر را
با کارد می‌دریدند
و در میان بستری از خون
با دختران نابالغ
همخوابه می‌شدند

پیوسته در مراسم اعدام
وقتی طناب دار
چشمان پر تشنج محکومی را
از کاسه با فشار به بیرون می‌ریخت
آن‌ها به خود می‌رفتند
و از تصور شهوتناکی
اعصاب پیر و خسته‌شان تیر می‌کشید
اما همیشه در حواشی میدان‌ها
این جانیان کوچک را می‌دیدی
که ایستاده‌اند
و خیره گشته‌اند
به ریزش مداوم فواره‌های آب

شاید هنوز هم
در پشت چشم‌های له شده، در عمق انجماد
یک چیز نیم زنده مغشوش
بر جای مانده بود
که در تلاش بی‌رمقش می‌خواست
ایمان بیاورد به پاکی آواز آب‌ها

شاید، ولی چه خالی بی‌پایانی
خورشید مرده بود
و هیچ‌کس نمی‌دانست
که نام آن کبوتر غمگین
کز قلب‌ها گریخته، ایمان است

آه، ای صدای زندانی
آیا شکوه یأس تو هرگز
از هیچ سوی این شب منفور
نقبی بسوی نور نخواهد زد؟
آه، ای صدای زندانی
ای آخرین صدای صداها...

#فروغ_فرخزاد
@berkeyekashii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥سهم من پایین رفتن از یک پله متروک است...
🎙با صدای: #فروغ_فرخزاد

💠برکه کاشی💠کانال شعر و موسیقی فاخر فارسی @berkeyekashii
در کوچه باد می آید
این ابتدای ویرانیست
ستاره های عزیز
ستاره های مقوایی عزیز
وقتی در آسمان ،
دروغ وزیدن میگیرد
دیگر چگونه میشود
به سوره های رسولان سرشکسته پناه آورد؟
ما مثل مرده های هزاران هزار ساله
به هم می رسیم
و آنگاه خورشید
بر تباهی اجساد ما
قضاوت خواهد کرد


#فروغ_فرخزاد

@berkeyekashii