كانال هلال
436 subscribers
583 photos
240 videos
28 files
1.35K links
آثار و اخبار موسسه هنر وادبيات هلال
مقاله،خبر،شعر،نوحه،سرود،فيلم،كليپ،موسيقي،عكس،داستانك،صداي شاعر.
راه ارتباط با ما:@gousheshenava
Www.madayeh.com
لينك استعلام:
http://t.me/itdmcbot?start=helalcanal
Download Telegram
ید حسن یوسف زهرا ولی الله معظّم دُرِ دریای کرامت قمر برج امامت ز خداوند و رسولان و امامان و همه منتظران باد سلامت همه مشتاق پیامت همه‌گان منتظر صبح قیامت تو شه ارض و سمایی تو فقط منتقم خون خدایی تو امید دل مایی حجر الاسود و هجر و حرم و زمزم و مسعی و صفا مروه همه چشم به راهن همه مشتاق نگاهت چه شود تا که ببندی به حرم قامت و با نغمه‌ی قد قامتت آید ز فلک عیسی مریم که به تو روی نیاز آرد و پشت سر تو با تو نماز آرد و فریاد انا المهدیت از خلق برد هوش، جهان جمله شود گوش، الا کوه فراقت به سر دوش شود تا که کنم شهد وصال از دو لبت نوش دعا کن که دعاها به اجابت برسد بهر ظهورت تو بیایی تو بیایی گره از کار فرو بسته‌ی عالم بگشایی تو بیایی تو بیایی که دل از آدم و عالم بربایی تو بیایی که کنی زنده ز نو دین رسول دو سرا را

به خدا ای پسر فاطمه تنها نه حرم منتظر توست عرب تا به عجم منتظر توست به خون پسر فاطمه سوگند که بر گنبد زرّین حسین ابن علی سیّد احرار عَلَم منتظر توست نه اسلام که ابناء بشر منتظر توست زمان منتظر توست جهان منتظر توست نبی منتظر توست علی منتظر توست بیا فاطمه بیش از همگان منتظر توست حسین و حسن و زینب و هفتاد و دو تن منتظر توست خدا را خدا را که آن گنبد ویران شده و قبر پدر منتظر توست بیا ای شرف شمس رسالت به خداوند قسم دیر شده صبح وصالت همه چشم اند چو «میثم»که بیایی و به بینند به مرآت رخت آینه‌ی پنج تن آل عبا را.
#استاد_غلامرضا_سازگار
#بحر_طويل
#ماه_شعبان
#امام_زمان
#كانال_هلال
https://telegram.me/helalcanal
دل من پر زده در سینه و پرواز کند سوی مدینه، کرمی ای که شما را به کرم نیست قرینه، که دهی راه به سوی حرم چار امامم، تویی ای یوسف کنعان ولایت ولی و صاحب و مولا و امامم، بطلب در حرمت «میثم» افتاده ز پا را.
#استاد_غلامرضا_سازگار
#ماه_رمضان
#ولادت
#امام_حسن
#بحر_طويل
#شعر_مذهبی
#كانال_هلال
https://telegram.me/helalcanal
بحر طویل ،شب ازدواج حضرت امیرالمؤمنین و حضرت فاطمه سلام الله علیهما

به بزم انبیا امشب نشاط دیگری پیداست، می‌بینم گل لبخند شادی بر لب آدم، تو گویی با ادب بستند صف، پیغمبران از نوح و ابراهیم و اسحاق و کلیم الله و روح‌الله و یعقوب و جناب یوسف و داود و فرزندش سلیمان در کف هر یک گلی از آیه‌های نور و آوای مبارک بادشان بر لب که ای مولا مبارک باد بر قد رسایت خلعت شادی و اوج تخت دامادی، مبارک باد ای جان محمّد وصل زهرایت، چه نیکو همسری بخشیده ذات حقتعالایت، که باشد روح پاک و بضعه پیغمبر اکرم.
****
سماوات العلی امشب همه دریای نورند و ملایک شاد و مسرورند و عالم سینۀ سینا و دل‌ها محفل طورند، جبریل امین از جانب دادار منان آمده در محضر پیغمبر اکرم، پیام آورده از حق با سلامی گرم بر احمد که ما در آسمان خواندیم اول خطبۀ عقد امیرالمؤمنین و دخترت زهرای اطهر را، تو باید در زمین اینک ببندی عقد آنان را، دو خورشید فروزان را، دو دریای خروشان را، دو روح پاک ایمان را، دو وجه ذات منان را، دو جان را و دو جانان را که پیش از آفرینش این دو را حق خوانده کفو هم.
محمّد از امین وحی چون بشنید این فرمان گل، لبخند او بشکفت همچون لاله در بستان، به مسجد آمد و بگذاشت پا بر عرشۀ منبر، فرو بارید از یاقوت لب با این کلام دلنشین گوهر، به امر حضرت داور، الا یا مسلمین از مرد و زن از اکبر و اصغر، هم اینک من به امر حضرت پروردگارم عقد بستم دخترم زهرا و حیدر را دو کفو نیک اختر را، دو روح روح‌پرور را، دو شمع نورگستر را، دو دریا را دو گوهر را، دو هم سنگ و دو همسر را، که بسته پیشتر از آفرینش عقدشان را خالق عالم.
****
چو بشنیدند از ختم رسل این مژده را یاران، زمین شد از گل لبخند اصحاب رسول الله گلباران، زنان تبریک‌گو بر فاطمه، مردان، مبارک باد می‌گفتند بر مولا محمّد بود و زهرایش، علی بود و تجلایش، تمام قدسیان تسبیح گو تهلیل خوان تکبیر می‌گفتند و می‌گشتند دور این زن و شوهر، خداوند تعالی تهنیت می‌گفت بر پیغمبر و بر حضرت صدیقه و بر حیدر و بر شیعۀ مولا علی تا دامن محشر همه بودند مسرور از همه مسرورتر بودی دل نورانی پیغمبر خاتم.
****
پس از چندی زمان بگذشت و ایام عروسی آمد و خورشید عصمت را برِ این ماه می‌بردند و می‌خواندند حوران آیت الکرسی و قدر و کوثر و یاسین و نور و آیۀ تطهیر و می‌بودی زمام ناقه‌اش در دست جبرائیل و دنبال سر او قل هوالله احد می‌خواند اسرافیل و گل از بال خود می‌ریخت میکائیل و جان فرش رهش می‌کرد عزرائیل و داماد ایستاده بر در خانه که با دست یداللهی ز خورشید جمال عصمت حق پرده بردارد، بخواند با تماشای جمال کوثر خود سورۀ مریم.
****
فرود آمد عروس از ناقه و بگذاشت پا در خانۀ مولا، علی محو تجلایش، خدا در نور سیمایش، نبی از فرق تا پایش، به لب ذکر خداوند تعالایش که یکباره نگاهش بر در و دیوار آن بیت گلین افتاد از آیندۀ خود کرد یاد و با زبان دل دمادم یا علی می‌گفت، گویی باعلی می‌گفت: منم تا پای جان یارت منم یار فداکارت، شهید پای دیوارت، میان آن همه نامرد تنها مرد ایثارت، تو گر خواهی بود آرایش من چهرۀ نیلی از امشب همسرت باشد برای یاریی‌ات آمادۀ سیلی، وجودم چاه غم‌هایت فدایت باد زهرایت، مقاوم در کنارت ایستادم تا ابد چون کوه مستحکم.
****
کجایی فاطمه بنت اسد تا بنگری امشب عروست را، بیا ای مادر مولا! بزن گلبوسه بر روی امیرالمؤمنین و بر عروست حضرت زهرا خدیجه ای سلام حق فزون بادا ز اعدادت کجایی تا ببینی گشته وجه‌الله دامادت، تو هست خویش را در یاری دین خدا دادی، نه هستی، بلکه جان خویش را در دست بنهادی، تو زهرا بر علی زادی، چو هست خویش در راه خدا دادی، خدا هم هست خود را بر تو بخشیده همانا دختری دادت چو زهرا و همانند علی بخشید دامادت چه دامادی که ذات پاک حق جان رسولش خواند و جان خلق عالم باد قربانش چه قابل سر که بر خاک قدوم او نهد «میثم».
#استاد_غلامرضا_سازگار
#ازدواج_حضرت_زهرا_و_اميرالمومنين_عليهماالسلام
#بحر_طويل
#كانال_هلال
https://telegram.me/helalcanal
بحر طویل حضرت ابوالفضل علیه السلام
***
نفس از پردۀ احساس زنم بر دهن از باغ ادب، عطر گل یاس زنم تاکه دم از منقبت حضرت عباس زنم؛ ساقی صهبای ولا، تشنه‌لب جام بلا، یکّه امیر سپه کرب‌و‌بلا، حیدر حیدر، قمر هاشمیان باب امامت یل افراشته قامت، قد و بالاش قیامت، صلوات پسر فاطمه بر ماه جمالش، به جلالش، به کمالش،به خصالش، همه دلباختۀ عهد الستش،اسدالله، یدالله، زده بوسه به دستش، شده تقدیم حسین‌بن‌علی، یوسف زهرا همه هستش، همه جان‌ها به فدایش، همه محتاج عطایش، چه بیارم به ثنایش؟ نتوان گفت به جز شیرخدا، منقبت آن پسر شیرخدا را.


پسر فاطمه‌ام، ام‌بنین کز شب میلاد، پدر بوسه به دستش زد و مادر به تولای حسین‌بن‌علی پرورشش داد و سپس دور سر یوسف زهراش بگرداند و به گوشش ز ره مهر و وفا خواند: که ای دسته‌گل یاس، پدر نام تو بگذاشته عباس، تو شمع شهدا، خون خدا و پسر خون خدایی و تو سردار سر و دست‌جدایی و تو قربانی مصباح هدایی، تو علمدار شه کرب‌وبلایی تو مرا نور دو عینی تو پسر خواندۀ زهرا و فدایی حسینی به سر و دست و به چشم تو زنم بوسه که این دست و سر و چشم، همه وقف حسین است تو عباس رشیدیّ و تو سردار شهیدیّ و تو خورشید امیدی، تو کنی با سر و دست و تن و جان یاری فرزند رسول دوسرا را.

حیدر کرار، اباالفضل! تویی شیر حسین‌بن‌علی، رهبر احرار،ابالفضل! تویی قبلۀ دل‌های گرفتار، ابالفضل! تویی بر سپه کرب‌وبلا سید و سالار، ابالفضل! تو در روز جزا نیز امیری و علمدار، ابالفضل! تو صدپاره‌تنی از دم شمشیر شرربار، ابالفضل! تویی وارث شمشیر علی در صف پیکار، ابالفضل! تو در دامن گهواره شدی عاشق دلدار، ابالفضل! تو را حضرت زهرا شده در علقمه زوار ابالفضل! تو شمع دل و جانی تو گر‌تشنه‌ترین ساقی دل سوخته در آب روانی تو امید جگر سوختۀ تشنه‌لبانی تو علمدار بزرگ ولی‌عصر، شه عصر و زمانی ببری پیش روی مهدی زهرا علم کرب‌وبلا را.


تو در اوج عطش بودی و بر آب روان دست ندادی به شرار عطش دل گل لبخند گشادی سر و جان را به کف دست نهادی به حرم روی نهادی سپه از چارطرف ره به تو بستند و دل پاک تو خستند. به کف تیغ و به دستت علم و مشک، به دوشت ز حرم زمزمۀ تشنه‌لبان بود، به گوشت به فلک رفت خروشت که به یک حمله ز تیغت همه گشتند فراری همه گفتند که احسنت چنین نیرو و این بازو و این صولت واین هیبت و این شوکت و این غیرت و این همت و ایثار، زهی میر و علمدار زهی فاتح پیکار که با حملۀ او ریخت به هم میمنه و میسرۀ لشکر کفار، به یک حمله برانگیخته تحسین علی، شیرخدا را.


نفس از سوز عطش شعلۀ آتش شد و افتاد دو دستش ز بدن، جان عزیزش سپر مشک و به چشمش دو یم اشک، تنش بال درآورده ز پیکان به سوی خیمه شتابان و به چشمش دهنِ خشک علی‌اصغرِ شش‌ماهه نمایان، جگرش خون، دهنش خشک که ناگاه بر آن مشک زدند از ره کین تیر چه تیری؟ که از آن شد جگرش چاک، همه هستی او ریخت روی خاک و دگر گشت ز جان سیر، وجودش همه آمد سپر نیزه و شمشیر و دو چشمش هدف تیر بلا گشت و سیه در نظرش کرب‌وبلا شد؛ سر خود را به دو جانب حرکت داد سپس خواست که پیکان بلا را به دو زانوی خود از دیدۀ خونین به درآرد که مگر باز ببیند دم جان دادن خود روی امام شهدا را.


خدا را همه از سوز درون ناله برآرید سزد در غم آن جان جهان جان بسپارید به خون جگر سوختۀ خود بنگارید که عمامه فتادش ز سر و تیر جفا در بصر و سوز عطش در جگر و هر نفسش شعلۀ دل بود. نه چشمی و نه دستی و نه آبی و نه تابی که به یک ضربۀ سنگین چو یکی کوه، عمودی به سرش آمد و با پیکر صدچاک بیفتاد روی خاک ندا داد: برادر! پسر ساقی کوثر! نگهی سوی برادر، تو بیا دور کن از دور و بر ساقی اطفال حرم، اهل خطا را.


پسر فاطمه بشنید چو از علقمه فریاد علمدار، کشید از جگر سوخته‌اش آه شرربار، پریدش ز الم رنگ ز رخسار، روان گشت سوی علقمه با دیدۀ خونبار، نظر کرد بر آن پیکر صدچاک که افتاده روی خاک، چو آیات جدا گشته ز هم آن بدن پاک، ندا داد که ای جان برادر! قمر آل پیمبر! گل زهرا! گل حیدر! بگشا چشم و ببین هلهلۀ‌ دشمن و اشک منِ افروخته دل را. به خدا داغ تو سوزاند ز پا تا به سرم را؛ زدی آتش جگرم را و شکستند به قتل تو همانا کمرم را و تو گویی که نهادند دوباره به جگر داغ یگانه پسرم را به چه حالی نگرم پیکر و مشک و علم و دست ز تن گشته جدا را؟
#غلامرضا_سازگار
#سايت_مدايح
#محرم
#يك_ماه_خون_گرفته
#بحر_طويل
بحر طویل از زبان امام حسین علیه السلام (
***
اگر از خنجر خونریز لبِ تشنه ببرند سرم را، اگر از تیغ شکافند در این عرصه ی خونین جگرم را، اگر از تیر سه شعبه بدهند آب عوض شیر گل نوثمرم را، اگر از داغ برادر شکند خصم ستمگر کمرم را، اگر از چار طرف خصم زند برجگرم تیر، اگر آید به سر و کتف و تنم ضربت شمشیر، اگر از سنگ شود غرقه به خون روی منیرم، اگر آتش عوض آب دهد خصم شریرم، اگر از داغ پسر سوزم و صد بار بمیرم، به خدایی که مرا خواسته با پیکر صدچاک ببیند به تنم زخم دوصد نیزه وشمشیر نشیند، به ستمگر نکنم کرنش و ذلت نپذیرم، اگر آرند به جنگم همه ی اهل زمین را و سما را
انا مظلوم حسین

منم و عهد الستم، نه گسستم نه شکستم، به خدا غیر خدا را نپرستم، به خدا من پسر شیر خدا و پسر فاطمه هستم، همه ی دار و ندارم همه هفتاد و دو یارم به فدای ره جانان، منم و سرخی رویم، منم و خون گلویم، منم وحنجر عطشان، منم و داغ جوانان، منم و خاک بیابان، منم و سُمِ ستوران، من و رگ های بریده، منم و قلب دریده منم وطفل صغیرم، منم و کودک شیرم، منم و دخت اسیرم، منم و حیّ قدیرم، منم و زخم فراوان، منم و آیه ی قرآن، منم و زخم زبان ها، منم و تیغ و سنان ها، همه آیید و ببینید مقام و شرف و عزت ما را
انا مظلوم حسین

به خدا و به رسول و به علی ابن ابی طالب و زهرای بتول و حسن آن سید ابرار، به هفتاد و دو یارم به حبیبم به زهیرم به طرماح و به جون و وهب پاک سرشتم، به جلال و شرف عابس و عباس و به عثمان و به جعفر، به شهیدان عقیل و به خلوص دل عبد اللَّه و قاسم، به علی اکبر و داغش به علی اصغر و خونش به گل یاس مدینه، به رقیه به سکینه، به دل سوخته ی زینب کبرا و دو فرزند شهیدش، به لب تشنه ی اطفال صغیرم، به تن خسته ی سجاد عزیزم، من از این قوم ستمگر نگریزم، نکنم بیعت و با خصم ستمگر بستیزم، من و ذلت، من و تسلیم، من و خواری و خفت، سر من بر سر نی راه خدا پوید و با دوست سخن گوید و گردد هدف سنگ و خورد چوب، نبینم به خدا غیر خدا را
انا مظلوم حسین
#غلامرضا_سازگار
#بحر_طويل
#محرم
#شعر_مذهبي
@madayehbot
@helalcanal
🌞بحر طویل در ولادت حضرت ابوالفضل علیه السلام
🌹🌹🌹
بند اول

شب سوم چو رسید از مه شعبان، مه عترت، مه قرآن، چه مبارک سحری بود که خورشیدِ جمال پسرِ فاطمه یکباره درخشید، ادب بین که شب چارم شعبان، پی آن ماهِ فروزنده عیان گشت ز بـرج شـرف و غیـرت و ایثار، بـه بیت علـی آن حجت دادار، مهِ ام‌ِبنین حضرت عبـاس علمـدار، قضـا گفت که ایـن است همـان شیـر خروشانِ علی حیدر کرار، قدر گفت که این است به خیل شهدا سرور و سالار، فلک گفت بشر یا ملک است این؟ زهی از این گل رخسار که بخشید صفا چشم و دل اهل صفا را.


بند دوم

هله ای فاطمۀ دوم مولا! صدف بحر تولا! گهرت باد مبارک! توئی آن نخل ولایت، که بود میوۀ نابت قمر برج هدایت، دُر دریای عنـایت، ثمرت بـاد مبارک، قمـرت بـاد مبـارک! گـلِ رخسـارِ گرامی پسرت باد مبارک! ز عـلی بـاد سلامی به بلندای تجلّای ولایت به تو ولالۀ یاس تو و مـاه رخ عباس که سرمست حسین است، که پا‌بست حسین است، همه هست حسین است، بگو دست حسین است، ببین در رخ نورانی او هیبت و اِجلال علی شیرخدا را.


بند سوم

الا حور و ملک!جن و بشر!خلق سماوات و زمین!جشن بگیریدکه امشب علی و فاطمه و فاطمۀ ام‌بنین و حسن و شخصِ حسین‌‌بن‌علی جشن گرفتند و همه وصف ابوالفضل علمدار سرودند، همه چشم به عباس گشودنـد و همه حمد خـداونـد نمودنـد که در باغ ولا، دسته گلِ یاس خوش آمد پسر شیرخدا حضرت عباس خوش آمد! صلوات علی و فاطمه بـر ماه جمالش، بـه جلالش، به کمالش، به خصالش، به دو ابروی هلالش، ز رسول الله و آلش بفشانید به پایش گهر مدح و ثنا را.


بند چهارم

نشنیدید که قنداقۀ آن ماه جبین در بغلِ ام‌بنین بود؟ چو خورشید که بر بام زمین بود، تو گوئی که مگر در بغل فاطمۀ بنت اسد، حیدر کرار، علی شیر خداوند مبین بود، که آن مادر فرخنده چو یک اختر تابنده که دور سر خورشید بگردد، به ادب آمد و گرداند بـه دور سر ریحانۀ زهرا قمرش را و نـدا داد که ای نـور دل فـاطمه عبـاس عزیزم به فدایت نگهش کن که بـوَد یارِ تو و سرور و سالار، تمام شهدا را.


بند پنجم

همه دیدند که قنداقۀ عباس بود بر سر دست اسدالله چو خورشید که گیرد به بغل ماه و زند بوسه بـه پیشانی و دستش، پس از آن یاد کند در شب میـلاد وی از صبح الستش که فـدای پسر فاطمه گردد سر و جان و تن و دستش، و کند یـاد علمـداری و سقائی و فرماندهی کل قـوایش، ادب و عشـق و وفـایش، شـرف و صـدق و صفایش، بـه زمین آمـدن از عـرش خدا، قـامت رعنا و رسایش، عجبا دید در آن چهره همه واقعۀ کرب و بلا را.

@helalcanal

بند ششم

ای نبی خوی و علی صولت و زهرا صفت! آیینۀ حلم حسن و دیدۀ بیدار حسینی! تویی آن ماه که خود غرق در انوار حسینی، نه فقط در شب عاشور و صف کرب و بلا، کز شب میلاد گرفتار حسینی، همه جا یار حسینی پسر شیرخدائی و علمـدار حسینی، تـو ابـوفاضل و فرمانده انصار حسینی، ز خداوند و ملایک ز رسولان و امامان و شهیدان الهی، همه دم باد درودت، همه جا باد سلامت که رساندی به کمال از ادب و غیرت و جانبازی خود دوستی و عشق و وفا را.
@helalcanal

بند هفتم

تو یم غیرت و ایثار و وفائی که پیمبر به تو نازد،تو به بی دَستی خود دست خدائی که علی ساقی کوثر بـه تو نازد،توئی عباس که صدیقۀ اطهر به تو نازد،حسن آن حجت داور به تو نازد،تو همان یار حسینی که حسین ابن علی در صف محشر به تو نازد،تو همان میرسپاهی که همانا علی اکبر بـه تـو نـازد، تـوئی آن سـاقی بی آب که حتی علی اصغر به تو نازد،پسر ام‌بنین استی و بیش از همه مادر به تو نازد،که تو کردی به صف کرب و بلا یاری مصباح هدا را.


بند هشتم

تو همان ماه بنی هاشم و شمع شهدائی تو به دریای عطش با جگر تشنۀ خود آب بقائی، تو کنار حرم خون خدا صاحب ایوان طلائی، تو به بی‌دستی خود از همگان عقده گشائی، تو فراتر ز تمام شهدا روز جزائی، حرمت علقمه، خود کعبۀ ارباب دعایی، تو حسینِ دگرِ فاطمه، تـو خون خدائی، بـه خدا صاحب لطف و کرم و جود و سخائی، تـو همان باب حوائج، تو همان بحر عطائی، تو امید همه عالم تو چراغ ره مائی، تو علمداری و فرماندۀ کل شهدائی، چه شود دست بگیری ز کرم" میثم" افتاده ز پا را؟
#ميلاد_حضرت_عباس
#بحر_طويل
#غلامرضا_سازگار
#ماه_شعبان
#موسسه_هنر_و_ادبیات_هلال
#كانال_هلال
https://t.me/helalcanal
Forwarded from اتچ بات
(بحر طویل در ولادت و مدح حضرت علی اکبر علیه السلام)
🌞
همه در حیرتم امشب، که شب هیفده ماه ربیع است و یا یازده غره شعبان معظم، شب میلاد محمد شده یا آینة طلعت نورانی احمد به سر دست حسین است و یا آمده از غار حرا باز محمد، عجبا این گل نورسته علی اکبر لیلاست، بگو یوسف زهرا است، بگو آینة طلعت طاهاست، بگو دسته گل فاطمة ام ابیهاست، بگو روح بتول است، بگو جان رسول است، سلام و صلوات همه بر خُلق و خصالش به جلالش به جمالش، همه مبهوت کمالش همه مشتاق وصالش، که سراپاست همه آینه احمد و آلش، چه به خلقت چه به طینت چه به صورت چه به سیرت چه به قامت چه به هیبت، همه بینید در این خال و خط و چهره گل روی رسول دو سرا را.
خانة یوسف زهراست زیارتگه پیغمبر اکرم نگه آل محمد به جمالی است که خود شاهد رخسار دل آرای محمد شده اینک، همگی چشم گشودند به سویش، به گمانم که گره خورده دل نور دل فاطمه بر طرّة مویش، شده جا در بغل عمه و آغوش عمویش، نگه ماه بنی هاشمیان بر گل رویش، نفسش نفخة صور و نگهش آینة نور و قدش نخلة طور و به دمش معجز عیسا، به لبش منطق موسی، همه ماتش همه مستش همه دادند به هم دست به دستش، همه گل بوسه گرفتند ز پیشانی و لعل لب و خورشید جمالش همه دادند سلامش همه دیدند به مهر رخ او وجه خدا را.
نگه از دامن مادر به گل روی پدر دوخته گویی، که ز شیری به تجلای الهی شده چون شعلة افروخته، سر تا به قدم سوخته، از روز ولادت بسی آموخته این درس که باید به جراحات تنش آیة ایثار و شهادت همه تفسیر شود، سینة پاکش هدف تیر شود، طعمة شمشیر شود، با نگه خود به پدر کرده ز گهواره اشاره که منم کشتة راهت، تو رسول اللهی و من چو علی شیر سپاهت، بنواز ای پدر عالم هستی، علی اکبر پسرت را به نگاهت، منم آن کودک شیری که ز شیری دل خود را به تو بستم، به فدایت همه هستم، تن و جان و سر و دستم، من و آن عهد که درعالم زر بستم و هرگز نشکستم، پسر فاطمه  از جام تولای تو مستم، تو دعا کن تو دعا کن که سرافراز کنم تا صف محشر شهدا را.
چه برازنده بود نام علی بهر من آن هم ز لب تو، که وجودم همه گردیده پر از تاب و تب تو، به خدایی خدا پیشتر از آمدنم بوده دلم در طلب تو، به جز این نیست که باشد حَسَب من حَسَب تو نَسَب من نَسَب تو، به خدا مثل علی در صف پیکار برآرم ز جگر نعره و یکباره زنم چون شرر نار به قلب صف اشرار، که گوید به من احسن به صف کرب و بلا حیدر کرار و زند خنده به شمشیر و به آن صولت و آن نیرو و آن غیرت و آن شوکت و عزّ و شرفم احمد مختار، سزد از دل گهواره به عالم کنم اعلام که ای خلق جهان من به نبی نور دو عینم، به همه خلق ندا می دهم امروز که فردا به صف کرب و بلا یار حسینم، عجبا می نگرم در بغل مادر خود معرکة کرب و بلا را.
ای نبی روی و علی صولت و زهرا صفت و فاطمه رفتار و حسن خو، تو که هستی که ربودی دل لیلا و حسین و حسن و زینب و عباس و علی را، تو نبی یا که علی یا که حسن یا که حسینی، تو همان خون خدا یا پسر خون خدایی، تو همه صدق و صفایی، تو همه مهر و وفایی، تو به هر زخم شفایی، تو به هر درد دوایی، تو عزیز دل آقای تمام شهدایی، تو همان یوسف خونین بدن آل عبایی، گل پر پر شدة گلبن ایثار و ولایی، نه تو قرآن ز هم ریخته از نیزه و شمشیر جفایی، تو همه صبر و ثباتی، تو همان باب نجاتی، تو به لعل لب خشکیدة خود خضر حیاتی، تو در امواج عطش آبروی آب فراتی که ز داغ لبت آتش زده دریا دل ما را.
نظری تا که چو جان تربت پاک تو در آغوش بگیرم، به ضریحت بزنم بوسه و از شوق، همان لحظه بمیرم، عجبا قبر تو با قبر حسین از چه یکی شد، تو مگر جان حسینی نه، تو قرآن حسینی، پدر و مادر و جان و همه هستم به فدایت، منم و مهر و ولایت، منم و مدح و ثنایت، منم و لطف و عطایت، منم و حال و هوایت، سگ این کویم و جایی نروم از سر کویت، چه بخوانی چه برانی، کرم و لطف تو بود عادت تو، عجز و گدایی است همه عادت من، گفتم و گویم به دو عالم نفروشم کفی از خاک درت را، به خدا سلطنت این است که خاک قدم خیل گدایان تو باشم، ندهم این سمت از دست، به دستم بگذارند اگر مهر و مه و ارض و سما را.
#غلامرضا_سازگار
#محمود_كريمي
#مرآت_ولايت
#بحر_طويل
#ولادت_حضرت_علي_اكبر
#موسسه_هلال
#كانال_هلال
@helalcanal
Forwarded from كانال هلال
🌞بحر طویل در ولادت حضرت ابوالفضل علیه السلام
🌹🌹🌹
بند اول

شب سوم چو رسید از مه شعبان، مه عترت، مه قرآن، چه مبارک سحری بود که خورشیدِ جمال پسرِ فاطمه یکباره درخشید، ادب بین که شب چارم شعبان، پی آن ماهِ فروزنده عیان گشت ز بـرج شـرف و غیـرت و ایثار، بـه بیت علـی آن حجت دادار، مهِ ام‌ِبنین حضرت عبـاس علمـدار، قضـا گفت که ایـن است همـان شیـر خروشانِ علی حیدر کرار، قدر گفت که این است به خیل شهدا سرور و سالار، فلک گفت بشر یا ملک است این؟ زهی از این گل رخسار که بخشید صفا چشم و دل اهل صفا را.


بند دوم

هله ای فاطمۀ دوم مولا! صدف بحر تولا! گهرت باد مبارک! توئی آن نخل ولایت، که بود میوۀ نابت قمر برج هدایت، دُر دریای عنـایت، ثمرت بـاد مبارک، قمـرت بـاد مبـارک! گـلِ رخسـارِ گرامی پسرت باد مبارک! ز عـلی بـاد سلامی به بلندای تجلّای ولایت به تو ولالۀ یاس تو و مـاه رخ عباس که سرمست حسین است، که پا‌بست حسین است، همه هست حسین است، بگو دست حسین است، ببین در رخ نورانی او هیبت و اِجلال علی شیرخدا را.


بند سوم

الا حور و ملک!جن و بشر!خلق سماوات و زمین!جشن بگیریدکه امشب علی و فاطمه و فاطمۀ ام‌بنین و حسن و شخصِ حسین‌‌بن‌علی جشن گرفتند و همه وصف ابوالفضل علمدار سرودند، همه چشم به عباس گشودنـد و همه حمد خـداونـد نمودنـد که در باغ ولا، دسته گلِ یاس خوش آمد پسر شیرخدا حضرت عباس خوش آمد! صلوات علی و فاطمه بـر ماه جمالش، بـه جلالش، به کمالش، به خصالش، به دو ابروی هلالش، ز رسول الله و آلش بفشانید به پایش گهر مدح و ثنا را.


بند چهارم

نشنیدید که قنداقۀ آن ماه جبین در بغلِ ام‌بنین بود؟ چو خورشید که بر بام زمین بود، تو گوئی که مگر در بغل فاطمۀ بنت اسد، حیدر کرار، علی شیر خداوند مبین بود، که آن مادر فرخنده چو یک اختر تابنده که دور سر خورشید بگردد، به ادب آمد و گرداند بـه دور سر ریحانۀ زهرا قمرش را و نـدا داد که ای نـور دل فـاطمه عبـاس عزیزم به فدایت نگهش کن که بـوَد یارِ تو و سرور و سالار، تمام شهدا را.


بند پنجم

همه دیدند که قنداقۀ عباس بود بر سر دست اسدالله چو خورشید که گیرد به بغل ماه و زند بوسه بـه پیشانی و دستش، پس از آن یاد کند در شب میـلاد وی از صبح الستش که فـدای پسر فاطمه گردد سر و جان و تن و دستش، و کند یـاد علمـداری و سقائی و فرماندهی کل قـوایش، ادب و عشـق و وفـایش، شـرف و صـدق و صفایش، بـه زمین آمـدن از عـرش خدا، قـامت رعنا و رسایش، عجبا دید در آن چهره همه واقعۀ کرب و بلا را.

@helalcanal

بند ششم

ای نبی خوی و علی صولت و زهرا صفت! آیینۀ حلم حسن و دیدۀ بیدار حسینی! تویی آن ماه که خود غرق در انوار حسینی، نه فقط در شب عاشور و صف کرب و بلا، کز شب میلاد گرفتار حسینی، همه جا یار حسینی پسر شیرخدائی و علمـدار حسینی، تـو ابـوفاضل و فرمانده انصار حسینی، ز خداوند و ملایک ز رسولان و امامان و شهیدان الهی، همه دم باد درودت، همه جا باد سلامت که رساندی به کمال از ادب و غیرت و جانبازی خود دوستی و عشق و وفا را.
@helalcanal

بند هفتم

تو یم غیرت و ایثار و وفائی که پیمبر به تو نازد،تو به بی دَستی خود دست خدائی که علی ساقی کوثر بـه تو نازد،توئی عباس که صدیقۀ اطهر به تو نازد،حسن آن حجت داور به تو نازد،تو همان یار حسینی که حسین ابن علی در صف محشر به تو نازد،تو همان میرسپاهی که همانا علی اکبر بـه تـو نـازد، تـوئی آن سـاقی بی آب که حتی علی اصغر به تو نازد،پسر ام‌بنین استی و بیش از همه مادر به تو نازد،که تو کردی به صف کرب و بلا یاری مصباح هدا را.


بند هشتم

تو همان ماه بنی هاشم و شمع شهدائی تو به دریای عطش با جگر تشنۀ خود آب بقائی، تو کنار حرم خون خدا صاحب ایوان طلائی، تو به بی‌دستی خود از همگان عقده گشائی، تو فراتر ز تمام شهدا روز جزائی، حرمت علقمه، خود کعبۀ ارباب دعایی، تو حسینِ دگرِ فاطمه، تـو خون خدائی، بـه خدا صاحب لطف و کرم و جود و سخائی، تـو همان باب حوائج، تو همان بحر عطائی، تو امید همه عالم تو چراغ ره مائی، تو علمداری و فرماندۀ کل شهدائی، چه شود دست بگیری ز کرم" میثم" افتاده ز پا را؟
#ميلاد_حضرت_عباس
#بحر_طويل
#غلامرضا_سازگار
#ماه_شعبان
#موسسه_هنر_و_ادبیات_هلال
#كانال_هلال
https://t.me/helalcanal