نشر نو
5.41K subscribers
2.23K photos
453 videos
27 files
3.21K links
نشانی:
تهران، خيابان مطهرى، خيابان ميرعماد، كوچهٔ سيزدهم (شهيد جنتى)، پلاک ١٣

روابط عمومی و ثبت سفارش تلفنی:
٨٨٧۴٠٩٩١

وب‌سایت نشرنو:
www.nashrenow.com

پذیرش اثر:
submit@nashrenow.com

ارتباط با روابط عمومی:
t.me/NashrenowPR
Download Telegram
جملات آغازین بیگانه جزو مشهورترین جملات در ادبیات قرن بیستم است:

امروز مامان مُرد. شاید هم دیروز، نمی‌دانم. از خانه سالمندان تلگرامی به دستم رسید: «مادر درگذشت. خاکسپاری فردا. با تقدیم احترامات.» این چیزی را نمی‌رساند. شاید هم دیروز بوده است.

گیرایی زیاد این چند جمله مختصر در این است که حسّی فوری و برآشوبنده از بیگانه‌ای به ما می‌دهد که به استقبالش رفته‌ایم. کلمۀ فرانسوی «مامان» کلمه‌ای است که بچّه‌ها در مورد مادرشان به کار می‌برند. بنابراین، جمله اوّل لحن خودمانی دارد. از این جمله پیداست که گوینده با «مامانش» صمیمی بوده و فقدان او غمگینش کرده است. امّا جملۀ دوّم چیزی به‌کلّی متفاوت را القا می‌کند. جملۀ دوّم توجّه را از خود مرگ به تاریخ مرگ برمی‌گرداند. باقی جملات هم همین احساس را تأیید می‌کنند. گوینده به نظر بیشتر مثل کارمندی می‌آید که مشغول وارسی تاریخ مرگ است و نه مثل فرزندی که داغدار مادر است. آوردن تلگرام خانۀ سالمندان در این قطعه آغازین، تقریباً با تمسخر، اشارتی به سبک تلگرافی گوینده دارد: جملات کوتاه ازهم‌گسیخته. تلگرام‌ها را معمولاً با حداقل کلمات می‌نویسند چون پول تلگرام را باید بر حسب تعداد کلمات پرداخت. گوینده این رمان هم تقریباً همین‌قدر در مورد کلماتش خسّت به خرج می‌دهد. همان‌گونه که سارتر در معرفی کتاب در ۱۹۴۳ خاطرنشان کرد، جملات بیگانه هریک «جزیره‌ای» هستند.

راوی بیگانه کیست؟ رمان پیش‌تر که می‌رود، ما کم‌کم متوجه می‌شویم که گوینده مرد جوان مجرّدی است که در الجزایر زندگی می‌کند و کارمند یک شرکت کوچک است. متوجه می‌شویم که نام خانوادگی‌اش مورسو است، امّا هرگز نمی‌فهمیم اسم کوچکش چیست.

فلسفۀ کامو | ریچارد کمبر | ترجمهٔ خشایار دیهیمی | نشر نو، چاپ چهارم ۱۴۰۲، قطع رقعی، جلد شومیز، ۱۶۷ صفحه، #ازکتاب.

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

سفارش و خرید از وب‌سایت نشرنو:

@nashrenow | nashrenow.com
هنگامی که بدن بی‌استفاده می‌شود، ذهن هنوز همچون یک تازی شکاری در امتداد مسیرهای پاخوردهٔ سلول‌های عصبی می‌دود و رد پرسش‌هایی را می‌گیرد که پژواک‌شان در ذهن طنین‌انداز است: خانوادهٔ سردرگمِ چراها، چه‌ها و کِی‌ها و خویشاوند بسیار دورشان، چگونه. جست‌وجو ازپادرآورنده است و پاسخ‌ها گریزپا. گاهی ذهنم خالی و بی‌تفاوت می‌شد؛ در سایر اوقات غرق در توفان افکار می‌شد و اندوه ناگفتنی و گم‌گشتگی تحمل‌ناپذیر مرا فرا می‌گرفت.

با توجه به سهولتی که سلامتی با آن زندگی را سرشار از معنا و هدف می‌کند، تکان‌دهنده است که بیماری با چه سرعتی این امور مسلم را از ما می‌دزدد. تنها کاری که می‌توانستم بکنم دوام آوردن در هر لحظه بود، و هر لحظه همچون ساعتی بی‌پایان به نظر می‌رسید، در حالی که روزها آرام و بی‌صدا از پی هم می‌گذشتند. زمانی که مصرف نشده و فقط تحمل شده نیز ناپدید می‌شود، چنانکه گویی خودِ زمان گرسنگی می‌کشد، و هر روز درسته بلعیده می‌شود، بدون آنکه هیچ خرده‌ریزی، هیچ خاطره‌ای، یا اصلاً هیچ ردی از خود به جا بگذارد.

صدای غذاخوردن یک حلزون وحشی | الیزابت تووا بیلی | ترجمهٔ کاوه فیض‌اللهی | نشرنو، چاپ ششم ۱۴۰۲، قطع رقعی، جلد سخت، ۱۹۲ صفحه، #ازکتاب.

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

سفارش و خرید از وب‌سایت نشرنو:

@nashrenow | nashrenow.com
«برابری و جانبداری» تجدید چاپ شد.

تامس نیگل تقریر درخشانی از مسألۀ اصلی سیاست دارد: «در حالی که منافع و ارزش‌ها ما را به تعارض با یکدیگر سوق می‌دهند، چگونه می‌توانیم با ضوابط اخلاقی در جهانی مشترک زندگی کنیم؟» او، در کتاب برابری و جانبداری دو نوع اصلی سیاست‌ورزی را مطرح می‌کند: اولی، سیاست ‌برابری‌طلبانه و دیگرگزینانه است که معطوف به کاهش درد و رنج انسان‌هاست و علی‌الخصوص می‌خواهد فوری‌ و فوتی‌ترین نیازهای محروم‌ترین افراد جامعه را برآورده کند. مدافعان چنین سیاستی می‌گویند که دولت باید میان ارزش‌های گوناگون و تصورات مختلف از زندگی خوب بی‌طرف باشد. دومی، سیاست‌ورزی جانبدارانه و خودخواهانه است که معطوف به افزایش قدرت برای تأمین منافع شخصی یا گروهی است و آنچه اصالت دارد افزایش قدرت و برآوردن نفع شخصی است. مدافعان چنین سیاستی می‌گویند که دولت باید از ارزش‌های شخصی و گروهی آن‌ها با توسل به قدرت عریان دفاع کند. نیگل می‌گوید سیاست نوع اول، یعنی برابری، سیاست آرمانی است که غالباً در عالم سیاست غایب اما همیشه اخلاقی بوده است. سیاست نوع دوم، یعنی جانبداری، سیاستی واقع‌انگارانه است که همیشه در عالم سیاست حاکم است اما همیشه غیراخلاقی بوده است. نیگل می‌گوید مارکسیسم بر سیاست نوع اول، یعنی سیاست مبتنی بر برابری، تأکید داشت که به خاطر غفلت از قوت و قدرت نفع شخصی به شکست انجامید. سرمایه‌داری بر سیاست نوع دوم، یعنی سیاست مبتنی بر نفع شخصی، تأکید دارد که به خاطر غفلت از اعتبار و نفوذ اخلاقی نفع غیرشخصی و نابرابری چندان مشروعیتی ندارد. بااین‌وصف، دغدغۀ اصلی نیگل این است که آیا می‌توان جانبداری معقول را که غیراخلاقی نباشد با برابری‌طلبی معقول که ناکجاآبادگرایانه نباشد، جمع کرد؟ به باور منتقدان «برابری و جانبداری» یکی از عمیق‌ترین و مهم‌ترین کتاب‌هایی است که تاکنون در زمینۀ نظریه‌های سیاسی منتشر شده است.

برابری و جانبداری | تامس نیگل | ترجمۀ جواد حیدری | نشرنو، چاپ دوم ۱۴۰۳، قطع رقعی، جلد شومیز، ۳۵۰ صفحه، #تجدید_چاپ.

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

سفارش و خرید از وب‌سایت نشرنو:

@nashrenow | nashrenow.com
شهر بیمار بود.

غرور و مهربانی روحش که چهرهٔ برازنده‌اش را که ترکیبی از زیبایی مادر و اصالت پدرش بود دوست‌داشتنی می‌کرد، به نظام جذابیتی می‌بخشید که نظر انواع و اقسام زن‌ها را به خود جلب می‌کرد. در پشت فاصله‌ای که در آن از انسان‌ها نه چیزی طلب می‌کرد و نه به آنها چیزی وعده می‌داد، ولع ساده و بچگانه‌ای را احساس می‌کرد که برای به دست آوردن تمام لذایذ زندگی بود، این تضاد عجیب و غریب، مثل همهٔ تضادها باعث می‌شد انسان‌ها به او علاقه‌مند شوند؛ آن چهرهٔ برازنده، مهربانی مؤدبانه، بی‌تفاوتی جذاب و روح رها و آزادی که گویی می‌توانست همه‌چیز را هر لحظه‌ای که اراده کرد ترک کند و برود و واقعاً هم می‌توانست برود، احساس خفته در یک تاریکی دست‌نیافتنی در پشت ظاهر اندکی سطحی و درخشان را بیدار می‌کرد و انسان‌هایی که با او مواجه می‌شدند، با آن غرایز عجیب و درک نشدنی، برای به دست آوردن چیز دست‌نیافتنی، نمی‌توانستند از گشت زدن در اطراف او خودداری کنند.

همان‌طور که بادِ شهر را که بوی مرگ می‌داد در پیشانی فراخ و روشنش احساس می‌کرد و از عرشهٔ کشتی می‌نگریست، در اطرافش گروهی متشکل از زنانی وجود داشت که اغلب آنها زیبا بودند. معمولاً آن زن‌ها را زمانی که در پاریس نزد مادربزرگش زندگی می‌کرد، با ظرایفی که کسب کرده بود، با جسارتی که از گشت‌وگذار در کوچه‌پس‌کوچه‌های شهر گناه به دست آورده بود و نیز با خرمن مطایبه‌های شادی‌آور ذاتی‌اش سرگرم می‌کرد اما در اثنایی که کشتی سروصداکنان لنگر می‌انداخت انگار که بوی سرنوشتی را که در انتظارش بود و نیز بوی آن جنایت هولناکی را احساس کند که مقدر بود مرتکب شود، تاحدودی درخودفروفته و ساکت شهر را تماشا می‌کرد.

مردن آسان‌تر از دوست داشتن است | احمد آلتان | ترجمۀ علیرضا سیف‌الدینی | نشرنو، چاپ دوم ۱۴۰۲، قطع رقعی، جلد سخت، ۶۰۰ صفحه، #ازکتاب.

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

سفارش و خرید از وب‌سایت نشرنو:

@nashrenow | nashrenow.com
فردی که دچارِ به‌اصطلاح مالیخولیا می‌شود و در نتیجه از خودش بدش می‌آید، با والدی سر و کار داشته که حضور عاطفی‌اش مشروط به اطاعت کودک از انتظارات او بوده است، انتظاراتی که مشخص می‌کرده کودک باید چطور باشد، چطور رفتار کند و حتی چطور فکر و احساس کند. چنین کودکی به جای آنکه هویت خود را بر پایۀ خودمختاری و احساس هدفمندی خود منسجم کند، آن را از والدش قرض می‌گیرد. چنین سرگذشتی، توانایی‌های اصیل کودک را از بین می‌برد و این یعنی نپذیرفتن و رد کامل خویشتن. به این ترتیب، آنچه دونالد وینیکات خویشتن حقیقی کودک می‌نامد گم می‌شود، فراموش می‌گردد و به عنوان یک موجود مزاحم دور انداخته می‌شود. پیوند با والد از طریق بلعیدن انتظارات او حفظ می‌شود. نیروی نهفته در این نوع تجربه‌ها، ترسی بی‌نهایت است که در عمق هستی کودک احساس می‌شود. تنها دو راه وجود دارد: اطاعت از دستورهای والد و حفظ پیوند با او یا پاره‌کردن این بندها و سقوط به انزوا و آشفتگی همیشگی.

اما رها کردن خویشتن خویش برای هیچ‌کس بدون هزینه نیست و پرداخت این هزینه با رنج فراوانی همراه است. برای مثال، ممکن است مردی در واکنش به رویدادی کوچک یا بزرگ، آرام‌آرام متوجه شود که مدت‌ها قبل زندگی خود را تسلیم کرده، خودش را در هویتی جا داده که هرگز متعلق به او نبوده و کل هستی او روی زمین انتخاب خودش نبوده، بلکه توسط دیگران به او دیکته شده است. در این صورت، زندگی ممکن است تبدیل به زندان با اعمال شاقه شود، زندانی که هیچ راه گریزی از آن نیست. او می‌فهمد که هیچ‌چیز در جای درست خود نیست، ولی راهی هم برای متفاوت انجام‌دادن کارها بلد نیست.

مغاک جنون | جرج اتوود | ترجمۀ آرش مهرکش, پیوند جلالی | نشرنو،  چاپ دوم ۱۴۰۲، قطع رقعی، جلد شومیز، ۲۵۶ صفحه، #ازکتاب.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــ

سفارش و خرید از وب‌سایت نشرنو:
@nashrenow | nashrenow.com
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
میلان کوندِرا نویسندۀ اهل جمهوری چک بود که از سال ۱۹۷۵ به فرانسه تبعید شد و در سال ۱۹۸۱ به تابعیت آن کشور درآمد. او خود را نویسنده‌ای فرانسوی می‌دانست و پس از نوشتن رمان «جاودانگی» به زبان چکی در دهۀ ۱۹۹۰ کوشش و دقت می‌کرد تا واسطۀ مترجم را حذف کند و مستقیماً به فرانسه بنویسد. یکی از مشهورترین آثار کوندرا «سَبُکیِ تحمل‌ناپذیر هستی» است.

پیش از انقلاب مخملی در چکسلواکی ۱۹۸۹، حکومت کمونیستی کتاب‌های او را در چک ممنوع کرد. او کمتر با رسانه‌ها گفتگو می‌کرد. میلان کوندرا چندین بار نامزد دریافت جایزه نوبل ادبیات بوده‌است. تابعیت چک میلان کوندرا پس ۴۰ سال به او بازگردانده شد.

نشرنو رمان «زندگی جای دیگری است» را از کوندرا منتشر کرده است.

در این ویدئو کوندرا دربارۀ چهار نوع نگاهی حرف می‌زند که ممکن است آدم طلب کند.

+ [اپیزودی از رادیو نو دربارهٔ کوندرا]
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ

سفارش و خرید از وب‌سایت نشرنو:
@nashrenow | nashrenow.com
اگر این گفتۀ هابزی را جدی بگیریم که به موجب آن ملکوت خداوند را باید نه به شکلی استعاری بلکه به معنایی حقیقی در نظر گرفت، این بدان معناست که در پایان زمان، اسطورۀ لویاتان در مقام سر محو خواهد شد و مردم بدن خود را کشف خواهد کرد. شکافی که بدن سیاسی (بدنی که تنها در اسطورۀ بصری لویاتان مشهود است ولی در حقیقت غیرواقعی است) و انبوهۀ واقعی اما به‌لحاظ سیاسی نامرئی را از هم تفکیک می‌کند، سرانجام در کلیسای کامل و تام برطرف خواهد شد. اما این همچنان بدان معناست که تا آن زمان هیچ وحدت واقعی و هیچ بدن سیاسی‌ای عملاً ممکن نیست: بدن سیاسی تنها می‌تواند خود را در قالب انبوهه منحل سازد و لویاتان تنها می‌تواند تا پایان همراه با بهیموت زنده بماند ــ یعنی همراه با امکان جنگ داخلی.

جنگ داخلی؛ استاسیس به‌مثابۀ پارادایم سیاسی | جورجو آگامبن | ترجمۀ سیدمحمدجواد سیدی | نشرنو، چاپ اول ۱۴۰۲، قطع رقعی، جلد شومیز، ۹۵ صفحه، #ازکتاب.

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

سفارش و خرید از وب‌سایت نشرنو:

@nashrenow | nashrenow.com
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
قدرت با انکار تاریخ در واقع نه‌فقط از مشروعیت ایدئولوژیک خودش بلکه از هویتش در جایگاه قدرت توتالیتر دفاع می‌کند. همین هویت هم تکیه‌گاه ایدئولوژیک محکم و استواری دارد: اگر اصلِ وجودِ تنها یک عامل محوری حقیقت و قدرت از همان ابتدا قوامش را از ایدئولوژی‌ای نگرفته بود که فقط خودش را قبول دارد و به هر منظری غیر از منظر خودش با دیدۀ تحقیر نگاه می‌کند و در کمال غرور از رسالت تاریخی‌اش و تمام امتیازهای ویژه‌ای دم می‌زند که با این رسالت به او اعطا شده، بعید بود چنین اصلی بتواند پا به عرصۀ وجود بگذارد، چه برسد به اینکه رشد و نمو کند و قدرتمند بشود. هرچه باشد قدرت توتالیتر با روح نابردبار همین ایدئولوژی‌ای از آب و گل درآمده که کثرت را شری اجتناب‌ناپذیر یا در حد نوعی تشریفات می‌بیند و حتی امروز هم وجودش آ کنده از روح همین ایدئولوژی است. قاعدۀ اساسی این قدرت چیزی نیست جز اینکه مدام با ایدئولوژی اصلی سروکله بزند و مظهر بی‌عیب‌ونقصی از تکبر آن بشود؛ قدرت توتالیتر که حاصل مشروع این ایدئولوژی است، از نیروی نیهیلیزاسیون ایدئولوژی کمک می‌گیرد تا بتواند نظریه‌های ایدئولوژی را با موفقیت عملی کند.

نفس‌تنگی جامعۀ ما تداوم طبیعی همان جنگی است که تکبر فکری به خبر، به تاریخ و در نتیجه به خود زندگی تحمیل کرده است.
در نتیجه ملال از کتاب‌های درسی تاریخ رخت برکشیده و به دل زندگی واقعی آمده است.

هر قدرت توتالیتر نوپایی اول تلاش می‌کند برای بقیۀ منابع قدرت محدودیت‌هایی به‌وجود بیاورد و در نهایت آنها را از سر راه بردارد. اولین منبع قدرت هم کثرت سیاسی است. ولی همراه آن، یا کمی بعد از آن، کثرت فکری و اقتصادی هم از بین می‌روند، چون قدرتی که برای این کثرت‌ها احترام قائل باشد به‌ هیچ‌ وجه قدرت تام و تمامی نیست.

نامه‌های سرگشاده | واتسلاف هاول | ترجمهٔ احسان کیانی‌خواه | نشرنو، چاپ دوم ۱۴۰۰، قطع رقعی، جلد سخت، ۴۲۳ صفحه، #ازکتاب.

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

سفارش و خرید از وب‌سایت نشرنو:

@nashrenow | nashrenow.com
«گاهی این فکر به ذهنم خطور می‌کند: چه کسی می‌داند، شاید سرنوشت خردمندتر از آن چیزی باشد که ما اکنون می‌پنداریم. شاید واقعاً روزی معلوم بشود که به پایان رسیدن آن مرحله از زندگی‌ام که در آن کاری و دورنمایی جز چشم دوختن به افق درخشان زندگی نداشتم، اتفاق خوبی بوده است. در دو یا سه سال اخیر این دورنما غالباً مرا آزار داده است و با نگاهی به اضمحلال نومیدانۀ ساختار سیاسی‏مان، راه خروجی نمی‌یافتم. بی‌تردید آن‌قدر من را می‌شناسی که بدانی اساساً در چنین نزاعی به دنبال مقصودی می‌گردم که اعلی درجۀ اهمیت را داشته باشد؛ مقصودی که پیشتر بدان دست پیدا کرده‌ایم دیگر در چشم من چندان اهمیتی ندارد. اما در این سال‌های اخیر، برای چه مقصودی نبرد کرده‌ایم؟ گویی تأثیر این رژیم تلخ و آزارنده فقط بر من بوده است، پس شاید در تحول شخصی‌ام در دو سال گذشته باید به دنبال خطایی تراژیک می‌گشتم. اما تحول فردیِ یک انسان در قیاس با یک فرایند تاریخی بزرگ، چه ارزشی دارد؟ و حتی تعیین مجازات برای من، در قیاس با این واقعیت که کاری که محصول عمرم بود بی‏نتیجه ماند، چه ارزشی دارد؟»

مرگی که زندگی است | هلموت گلویتسر، کته کوهن، راینهولت اشنایدر | ترجمۀ جعفر فلاحی | نشرنو، چاپ اول ۱۴۰۲، قطع رقعی، جلد سخت، ۳۱۱ صفحه، #ازکتاب.

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

سفارش و خرید از وب‌سایت نشرنو:

@nashrenow | nashrenow.com
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
چیزی هست به نام مسئولیت برای چیزهایی که فرد انجام نداده است؛ فرد را می‌توان برای آن چیزها مسئول دانست. اما چیزی به نام احساس گناه برای چیزهایی که بی مشارکتِ فعالانۀ فرد رخ داده‌اند وجود ندارد. این نکتۀ مهمی است که در موقعی که این‌همه لیبرال‌های سفیدپوستِ نازنین اعتراف می‌کنند در مورد مسألۀ سیاهان به نوعی احساس گناه دارند، باید بلند و صریح بیان شود. نمی‌دانیم این‌گونه احساس‌های نابجا چقدر در تاریخ سابقه دارند، ولی حتماً می‌دانم که در آلمان پس از جنگ، جایی که در مورد کاری که رژیم هیتلر با یهودیان کرد احساس‌های مشابهی برانگیخته شده بود، فریاد «ما همه گناهکاریم» که بار نخست بسیار بزرگ‌منشانه و جذاب به گوش می‌رسید به‌واقع فقط در خدمت این بود که کسانی را که به‌واقع گناهکار بودند تا حد قابل‌توجهی تبرئه کند. جایی که همه گناهکارند هیچ‌کس گناهکار نیست. گناه، بر خلاف مسئولیت، همیشه جدا می‌کند و بیرون می‌کِشد؛ گناه چیزی است اکیداً شخصی. گناه راجع به یک عمل است، نه راجع به قصدها یا قابلیت‌های بالقوه. فقط در معنایی استعاری است که می‌توانیم بگوییم خود را برای معصیت‌های پدرانمان یا مردممان یا نوع بشر، خلاصه برای کارهایی که نکرده‌ایم گناهکار احساس می‌کنیم، هرچند هیچ بعید نیست که جریان رویدادها سبب شود که تاوان آن معاصی را ما بدهیم. و چون احساس‌های گناه، یا عذاب وجدان، آگاهی از انجام کار نادرست، در داوریِ حقوقی و اخلاق چنین نقش مهمی بازی می‌کند، شاید عاقلانه باشد که از این‌گونه بیان‌های استعاری بپرهیزیم، که وقتی در معنای لفظی در نظر گرفته می‌شوند، فقط می‌توانند موجب نوعی احساساتی‌گریِ قلابی شوند که در آن تمام مسائل واقعی پنهان می‌شوند.

مسئولیت و داوری | هانا آرنت | ترجمۀ میثم محمدامینی | نشرنو، چاپ اول ۱۴۰۲، ۱۶۵۰ نسخه، قطع رقعی، جلد شومیز، چهل‌وهشت + ۳۱۸ صفحه، #ازکتاب.

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

سفارش و خرید از وب‌سایت نشرنو:

@nashrenow | nashrenow.com
«نظریه‌های حقوق بین‌الملل» منتشر شد.

حقوق بین‌الملل همواره حول دو روایت سرگردان مانده است. از یک سو، گاه گمان می‌رود که حقوق بین‌الملل یعنی توجه صِرف به سطحی‌ترین مظاهر این نظام، یعنی فی‌المثل معاهدات تصویب‌شده یا احکام محاکم بین‌المللی؛ از سوی دیگر، گاه این سخن مطرح می‌شود که حقوق بین‌الملل یعنی آنچه می‌توان از حیث «نظری» و فلسفی از آن دفاع کرد.

با این همه، هیچ‌یک از این دو روایت را نمی‌توان مقبول دانست: حقوق بین‌الملل پدیداری است «دوچهره» که هم سویه‌های «نظری» و هم سویه‌های «عملی» دارد و بنابراین بی‌توجهی به هر سوی این نظام، کج‌فهمی از سوی دیگر را به دنبال خواهد داشت. در این معنا، نظریه‌های حقوق بین‌الملل سرگرمی‌های انتزاعی نیستند، بلکه جزء لاینفک و شرط لازم فهم پدیدار حقوقی بین‌المللی محسوب می‌شوند.

چشم‌اندازهایی که در این کتاب جمع‌آوری شده‌اند، از جملۀ مهم‌ترین نظرگاه‌هایی هستند که می‌توان حقوق بین‌الملل را از مجرای آنها به نظاره نشست. با این حال، باید دانست که این موارد تنها نظرگاه‌های موجود نیستند. بنابراین، از آنجا که مقام شمارش، هیچ حصر منطقی در این نظرگاه‌ها ندارد، قطعاً می‌توان از مناظر دیگری نیز سراغ گرفت که می‌شود حقوق بین‌الملل را مطابق آنها مشاهده و فهم و تفسیر کرد.

شناخت نظرگاه‌های حقوقی بین‌المللی، نه‌فقط باید وجهۀ همت منتهیان این رشته باشد تا شناختی جامع از آن کسب کنند، بل باید نقشۀ راهی نیز برای هر پژوهشگر حقوق و روابط بین‌الملل دانسته شود تا صرفاً به خواندن فلان و بهمان سند و قطعنامه و رأی قانع نباشد و آب از چشمه‌ها بردارد و بتواند معانی مستور در میان سطور را نیز بخواند.

نظریه‌های حقوق بین‌الملل | آندرئا بیانکی، یورک کامِرهُفر، ژان دَپرمُن | ترجمه زیر نظر وحید رضادوست | نشر نو، چاپ اول ۱۴۰۳، قطع رقعی، جلد سخت، بیست + ۴۵۷ صفحه، #منتشر_شد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

سفارش و خرید از وب‌سایت نشرنو:
@nashrenow | nashrenow.com
«از آسمان به گل سرخ» تجدید چاپ شد.

کشف نامه‌های این زوج، هفتادوهفت سال پس از ناپدیدشدن آنتوان دو سنت‌-اگزوپری اتفاقی شوکه‌کننده است. کنسوئلو دو سنت-اگزوپری شخصیت مهمی در زندگی آنتوان دو سنت ــ اگزوپری بود؛ آن‌قدر مهم که الهام‌بخش «شازده کوچولو» شد؛ آن‌قدر عزیز که آنتوان اقرار می‌کند که می‌خواسته اثر جاودانه‌اش را به او تقدیم کند و در یکی از آخرین نامه‌هایش افسوس می‌خورد که چرا این کار را نکرده است.

با وجود این، شگفت‌انگیز است که گرچه کنسوئلو نقشی چشمگیر در زندگی و آثار اگزوپری داشته است، بسیاری ترجیح داده‌اند که راجع به او سکوت کنند و حتی در اغلب زندگینامه‌های نویسنده حرف چندانی از او به میان نمی‌آید. آنتوان و کنسوئلو اول‌بار در آرژانتین دیدار کردند. در دم عاشق هم ‌شدند. آنتوان دعوتش کرد سوار هواپیما بر فراز آسمان پرواز کنند. در طی همین پرواز خطرناک و نمایشی بود که آنتوان از کنسوئلو که از ترس می‌لرزید خواستگاری کرد، و این آغاز قصه‌ای شد عاشقانه و پر فراز و نشیب که لحظاتش در کتاب «از آسمان به گل سرخ» ثبت است.

نامه‌های کتاب «از آسمان به گل سرخ» روایت دو زندگی است؛ زندگی زنی که از پسِ پرده‌های زمان به‌زیبایی پدیدار شده است، و زندگی نویسنده‌ای خلبان که آن‌طور که خود می‌گفت تنها با مرگ به آرامش می‌رسید و وعده می‌داد که در ابدیت چشم‌انتظار گل سرخ زندگی‌اش بماند.

از آسمان به گل سرخ | نامه‌های عاشقانۀ آنتوان و کنسوئلو دو سنت-اگزوپری | ترجمۀ ابوالفضل الله‌دادی | نشرنو، چاپ سوم ۱۴۰۳، قطع رقعی، جلد سخت، ۳۴۷ صفحه، #تجدید_چاپ.

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

سفارش و خرید از وب‌سایت نشرنو:
@nashrenow | nashrenow.com
مسألۀ مهم در داستان «یک روز از زندگی ایوان دنیسوویچ» هراسهای حاکم بر عصر استالین، بر اردوگاههای کار اجباری و غیره نیست. دستاورد ادبی سولژنیتسین در این کتاب، دگرگون ساختن ماجرای یک روز بی‌حادثه در اردوگاهی نوعی به صورت نمادی از گذشته است، گذشته‌ای که هنوز پشت سر گذاشته نشده و به بیان هنری درنیامده است.

با اینکه اردوگاهها اندکی از بسیار ویژگیهای دوران استالین را دربر می‌گیرد، اما نویسنده با این تصویر تیره و دلگیر زندگی اردوگاهی که ماهرانه ترسیم می‌کند، نمادی از زندگی هرروزۀ زمان حاکمیت استالین به دست می‌دهد.

او آشکارا در این راه کامیاب بوده است، چراکه در برخورد هنرمندانه با موضوع این پرسشها را مطرح می‌سازد: این دوران چه خواسته‌هایی را بر مردمانش تحمیل کرده است؟ چه کسی موجودیت انسانی خویش را به اثبات رسانیده است؟ چه کسی شأن و تمامیت انسانی خویش را حفظ کرده است؟ چه کسی از مهلکه جان به‌در برده است ــ‌و چگونه؟

اشاره‌ای از گئورگ لوکاچ

یک روز از زندگی ایوان دنیسوویچ | الکساندر سولژنیتسین | رضا فرخ‌فال | نشرنو، چاپ چهارم ۱۴۰۲، قطع رقعی، جلد شومیز، دوازده + ۱۷۱ صفحه، #ازکتاب.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــ

سفارش و خرید از وب‌سایت نشرنو

@nashrenow | nashrenow.com
هنگامی که گوتیک امریکایی اثر گرنت وود (۱۹۴۲-۱۸۹۱) در سال ۱۹۳۰ برای نخستین بار در مؤسسۀ هنر شیکاگو به نمایش عمومی گذاشته شد و مقام سوم و جایزۀ ۳۰۰ دلاری را نصیب خود کرد، هیچ‌کس گمان نمی‌کرد که جهشی بزرگ در هنر مدرن آمریکا در حال شکل‌گیری است. انتشار تصویر پدر و دختر کشاورز (که بسیاری آنها را به اشتباه زن و شوهر می‌دانستند) در مقابل خانۀ سفیدشان در اکثر روزنامه‌های امریکا، خیلی زود نقاش را به شهرتی فراوان رساند. این تابلو همواره یکی از مشهورترین آثار در تاریخ هنر معاصر امریکا و یکی از پیشگامان سبک دیارگرایی (Regionalism) (جنبشی که شدیداً با هنر تجریدی و مطلق اروپایی به مخالفت برخاست) به حساب آمده‌.

تابلوی گرنت وود یک کشاورز را به همراه پیردختر مجردش به تصویر می‌کشد. این دو مقابل خانهٔ خود که با معماری گوتیک ساخته شده ایستاده‌اند. عنوان تابلو از معماری خانه برگرفته شده‌ است. افرادی که به عنوان شخصیت‌های تابلو کشیده شده‌اند در واقع خواهر خود نقاش و دندانپزشک خانوادگی آنان است.

برخی از منتقدان گرنت وود را متهم کرده‌اند که هدف او از این نقاشی تمسخر تعصب و سخت‌گیر بودن طبقهٔ گوشه‌گیر و روستایی در ایالات متحده است. دیدگاه‌های ضد و نقیضی در مورد این نقاشی وجود دارد. برخی آن را گرامیداشتی از ارزش‌های اصیل آمریکایی می‌دانند و برخی دیگر معتقدند این نقاشی انتقاد گزنده‌ای است از ارزش‌های آمریکایی.

شاید مردی که چنگک به دست گرفته یک کشاورز یا یک کشیش باشد. او مردی غیرتی است که در برابر مردان چشم‌چران از دخترش حمایت می‌کند. مدل گوتیک خانه و چشمان با وقار و خشک مرد و چهرهٔ سرد و بی‌روح زن، این ایده را قوت می‌بخشد. در هرحال، در طول تاریخ مضمون این تابلو و مناقشات پیرامون آن باعث واکنش‌های پارودی بی‌شماری به آن شده. در واقع هنرمندان بسیاری سعی کرده‌اند تا با بازسازی کمیک مضمون تابلوی گرنت وود، با آن شوخی کنند. البته در غالب موارد پای دلالت‌های اجتماعی و سیاسی نیز در کار است.

۱۰٫۰۰۰ سال هنر | گروه نویسندگان فایدن | ترجمۀ نرگس انتخابی | نشرنو، چاپ اول ۱۴۰۱، قطع رقعی، جلد سخت، ۵۵۶ صفحه (مصور، رنگی، تحریر ۱۲۰ گرمی).

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

سفارش و خرید از وب‌سایت نشرنو:
@nashrenow | nashrenow.com
روایت خشن و بی‌روحی از فلسفۀ مکانیک‌باورانه را متفکر فرانسوی عصر روشنگری بارون دو اولباخ (۱۷۸۹ - ۱۷۲۳) در کتابش «نظام طبیعت» ارائه کرده است. او پیرو همان جهان‌بینیی بود که یک قرن پیش گالیله و دکارت از طلایه‌داران آن بودند. اولباخ ماده‌باوری و موجبیت‌باوری را به این دلیل پذیرفته بود که آن‌ها را از نتایج درک جدیدی از طبیعت می‌دانست که مکانیک نیوتنی امکان‌پذیر کرده بود. او طبیعت را به شکل ماشینی عظیم می‌دید و ذهن بشر را چیزی نمی‌دانست جز خصوصیتی عارضی از مغز. اولباخ معتقد بود که آزادی توهمی بیش نیست: «اگر انسانی اعتقاد داشته باشد که آزاد است، صرفاً پنداری خطا و خطرناک در خود و ضعف فکری‌اش را نشان داده است. این ساختار اتم‌هاست که او را شکل می‌دهد و حرکت آنهاست که او را پیش می‌راند». بدون آزادی دیگر خطای اخلاقی معنایی نمی‌تواند داشته باشد؛ در این صورت جنایت فقط نوعی بیماری است. با این همه خیلی عجیب است که اولباخ نسخه‌ای برای سعادت تجویز می‌کند: بیاموزید مطابق با عقل زندگی کنید!

هزار چهرۀ علم | لزلی استیونسن، هنری بایرلی | ترجمۀ میثم محمد‌امینی | نشرنو، چاپ سوم ۱۴۰۰، قطع رقعی، جلد سخت، ۵۳۶ صفحه، #ازکتاب.

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

سفارش و خرید از وب‌سایت نشرنو:
@nashrenow | nashrenow.com
«فلسفه‌ورزی آموختنِ چگونه مردن است» عنوان یکی از جستارهای ادیب بزرگ فرانسویِ عصر رنسانس است، مردی که به اعتراف خودش سودایی و افسرده‌دل بود: میشل دو مونتنی. مونتنی، به دنبالِ فرونشاندنِ هراس خود از مرگ و مردن، از این پیشنهاد سیسرو الهام می‌گیرد که باید از فلسفه به منظور آماده شدن برای مرگ کمک بگیریم، از این طریق که ترسِ طبیعی‌ای را که از مرگ داریم تسکین دهد. به عقیدۀ مونتنی، راه انجام این کار جست‌وجوی استدلال‌های فلسفی‌ای است که اتخاذ نگرشی تحقیرآمیز به مرگ را توجیه می‌کنند. اما بهای ناکامی در این راه بسیار بالا است: اگر ترس از مرگ را نتوان رفع کرد، آن‌گاه «تمام خوشی‌های دیگر نیز زایل می‌شوند». مونتنی اطمینان دارد که شادکامی ممکن نیست، مگر آنکه عقل بتواند نشان دهد مرگْ بلایی ناچیز و بی‌اهمیت است.

در این ویدئوی مایلز برن‌ییت، پژوهشگر مشهور فلسفه، به پرسشی از براین مگی دربارۀ مرگ پاسخ می‌گوید.

مرگ | جفری اِسکار | ترجمۀ شیرین احمدی | نشر نو، چاپ اول ۱۴۰۲، قطع رقعی، جلد شومیز، هشت+۲۳۸ صفحه، #ویدئو.

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

سفارش و خرید از وب‌سایت نشرنو:
@nashrenow | nashrenow.com