سپیده نیکرو
@sepidehnikroo
دفتر سال ۹۷ را در حالی میبندم که حضور کتاب اخیرم «رگباد» به عنوان برگزیده سوم امسال در جشنواره تجربه در کنار کتاب استاد بزرگوار آقای احمدرضا احمدی و همچنین کتاب آقای علیرضا آبیز خوشحالم کرده است.
بیش از آن کلمهبهکلمهی نقد استاد فؤاد نظیری بر کارم با عنوان «دلخوش به ناگهانی» (برگرفته از یکی از شعرهای کتاب)، باعث شد که به ثمرهی تلاش این سالها امیدوارتر باشم. هر چند که برای شاعری دنبال تأیید و تنبیه نیستم و این مقوله بخشی از هویت من است اما بیتعارف باید بگویم از اینکه کتابم یکی از سه کتاب معرفیشدهی سال است خوشحالم.
کیست که خوشحال نشود وقتی چنین جملاتی را میخواند: «کشف و شهود در شعر او نیرومند است و مثلث زبان/انسان/جهان در شعر او مصداق دارد. شعرهای رگباد نسبت به دفتر پیشین او سهم روایی بیشتری دارد، با زبانی ساده و زلال، و حتا گاه نزدیک به محاوره، اما نه فروافتاده به ابتذالِ پیشپاافتادگیِ غیرمسئولانهیِ نگارشِ باری به هر جهت.
شعرش پروده شده در تأمل عمیق در تصویر و ایجاز است که هر دو شاهبال و مشخصهی شعر ناب امروزند ...»
و یا دقتهای بسیار دیگر در متن استاد نظیری که کمکهاست برای من و این سخن پایانیشان که موجب امیدواریهاست:
«سپیده نیکرو در همین آغاز، نشان داده که هر چه ژرفتر و جدّیتر کار کند، بار سترگ شعر را چالاکتر و هشیارتر بر دوش خواهد کشید، و میتواند از زمرهی شاعرانی از این روزگار دشوار باشد که استوار به نفی نظریهی «بحران در شعر امروز» بایستد.»
این جملات هم امیدوارم میکند و هم مسئولیتم را سنگین ... فکر میکنم برای سال ۹۸ باید بیشتر بخوانم و بهتر بنویسم. امیدوارم در میان همهی دشواریها مثل همیشه به خواستهی درونیام مجال بدهم و با شعر زندگی کنم.
از مجله تجربه و دستاندرکارانش بینهایت سپاسگزارم. همینطور از استاد نظیری که بر من منت گذاشتند و سرافرازم کردند.
امیدوارم سالنو ، برای همه سالی همراه با شادمانی و سلامت باشد.
#سپیده_نیک_رو
#رگباد
#انتشارات_روزنه
#فواد_نظیری
#جشنواره_تجربه
#ماهنامه_تجربه
@sepidehnikroo
بیش از آن کلمهبهکلمهی نقد استاد فؤاد نظیری بر کارم با عنوان «دلخوش به ناگهانی» (برگرفته از یکی از شعرهای کتاب)، باعث شد که به ثمرهی تلاش این سالها امیدوارتر باشم. هر چند که برای شاعری دنبال تأیید و تنبیه نیستم و این مقوله بخشی از هویت من است اما بیتعارف باید بگویم از اینکه کتابم یکی از سه کتاب معرفیشدهی سال است خوشحالم.
کیست که خوشحال نشود وقتی چنین جملاتی را میخواند: «کشف و شهود در شعر او نیرومند است و مثلث زبان/انسان/جهان در شعر او مصداق دارد. شعرهای رگباد نسبت به دفتر پیشین او سهم روایی بیشتری دارد، با زبانی ساده و زلال، و حتا گاه نزدیک به محاوره، اما نه فروافتاده به ابتذالِ پیشپاافتادگیِ غیرمسئولانهیِ نگارشِ باری به هر جهت.
شعرش پروده شده در تأمل عمیق در تصویر و ایجاز است که هر دو شاهبال و مشخصهی شعر ناب امروزند ...»
و یا دقتهای بسیار دیگر در متن استاد نظیری که کمکهاست برای من و این سخن پایانیشان که موجب امیدواریهاست:
«سپیده نیکرو در همین آغاز، نشان داده که هر چه ژرفتر و جدّیتر کار کند، بار سترگ شعر را چالاکتر و هشیارتر بر دوش خواهد کشید، و میتواند از زمرهی شاعرانی از این روزگار دشوار باشد که استوار به نفی نظریهی «بحران در شعر امروز» بایستد.»
این جملات هم امیدوارم میکند و هم مسئولیتم را سنگین ... فکر میکنم برای سال ۹۸ باید بیشتر بخوانم و بهتر بنویسم. امیدوارم در میان همهی دشواریها مثل همیشه به خواستهی درونیام مجال بدهم و با شعر زندگی کنم.
از مجله تجربه و دستاندرکارانش بینهایت سپاسگزارم. همینطور از استاد نظیری که بر من منت گذاشتند و سرافرازم کردند.
امیدوارم سالنو ، برای همه سالی همراه با شادمانی و سلامت باشد.
#سپیده_نیک_رو
#رگباد
#انتشارات_روزنه
#فواد_نظیری
#جشنواره_تجربه
#ماهنامه_تجربه
@sepidehnikroo
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تو شناختیام
جاده پای مسافر را
ایستگاه، خودش را
خط فاصله نیستم
سر ستون تختجمشید نیستم
موم نیستم
تن بیچارهی درخت نیستم
تنها تو شناختیام
در تو
دیدم که ناگهان مهربان شدهام
که دروغهای من زیباست
بیزیورم
خودم که خنده شدم
خودم که باریدم
#سپیده_نیک_رو
#رگباد
#انتشارات_روزنه
#پی_نوشت:
با اندوه این روزها، دیدم ایستادن سخت است. دیدم شناخت خودم سخت است. دیدم ادامه سخت است. رفتم به خیابان قدم زدم. به خودم به زندگی به خیابان فکر کردم. دیدم دوباره چارهای نیست. باید ایستاد. موم نبود. تن بیچارهی درخت نبود. باید اثر گذاشت. لبخند زد. امید داد. همین من. همین خودم که بیزیورم. همین انسان که بیزیور زیباست. همین انسان که عشق میورزد که خنده میشود که میبارد. این شعر را دوباره زندگی میکنم با عشق با عشق که مرا شناخت. مرا ورق زد. مرا خندید. مرا بارید. با خودم. خودم که خندهام. تا پیش از مرگ. تا نفس آخر زندهام.
#پی_نوشت_دوم: در دکلمه کلمهی «تنها» را در ابتدای شعر ناخودآگاه اضافه کردهام که در اصل شعر نیست. به بزرگی خودتان ببخشید.
@sepidehnikroo
جاده پای مسافر را
ایستگاه، خودش را
خط فاصله نیستم
سر ستون تختجمشید نیستم
موم نیستم
تن بیچارهی درخت نیستم
تنها تو شناختیام
در تو
دیدم که ناگهان مهربان شدهام
که دروغهای من زیباست
بیزیورم
خودم که خنده شدم
خودم که باریدم
#سپیده_نیک_رو
#رگباد
#انتشارات_روزنه
#پی_نوشت:
با اندوه این روزها، دیدم ایستادن سخت است. دیدم شناخت خودم سخت است. دیدم ادامه سخت است. رفتم به خیابان قدم زدم. به خودم به زندگی به خیابان فکر کردم. دیدم دوباره چارهای نیست. باید ایستاد. موم نبود. تن بیچارهی درخت نبود. باید اثر گذاشت. لبخند زد. امید داد. همین من. همین خودم که بیزیورم. همین انسان که بیزیور زیباست. همین انسان که عشق میورزد که خنده میشود که میبارد. این شعر را دوباره زندگی میکنم با عشق با عشق که مرا شناخت. مرا ورق زد. مرا خندید. مرا بارید. با خودم. خودم که خندهام. تا پیش از مرگ. تا نفس آخر زندهام.
#پی_نوشت_دوم: در دکلمه کلمهی «تنها» را در ابتدای شعر ناخودآگاه اضافه کردهام که در اصل شعر نیست. به بزرگی خودتان ببخشید.
@sepidehnikroo