دروازههای شکسته و مغموم شهریام
که زادگاه من نیست
خواجوی کرمانیام
در ابتدای شیراز
زائر موهای توام
در کوچههای غریب تهران
در کوچههای بیبن
در کوچههای بسته
کوچههای باز
در کوچههای خلوت شهریور
آغاز پاییز
و نامِ من
پیش از وجود من
مرده است
#سپیده_نیک_رو
#رگباد
#انتشارات_روزنه
@sepidehnikroo
که زادگاه من نیست
خواجوی کرمانیام
در ابتدای شیراز
زائر موهای توام
در کوچههای غریب تهران
در کوچههای بیبن
در کوچههای بسته
کوچههای باز
در کوچههای خلوت شهریور
آغاز پاییز
و نامِ من
پیش از وجود من
مرده است
#سپیده_نیک_رو
#رگباد
#انتشارات_روزنه
@sepidehnikroo
.
اینکه میبینید ، اینکه میبینید نیست !
پردهای که در باد تکان میخورد
پرده نیست
و چیدمان جدید این خانه ...
این خانه
خانه نیست
اینکه میشنوید ...
میشنوید ؟
درهای بسته
بسته است
سکوت، سکوت است
و خانهی خالی
خالیست
#سپیده_نیک_رو
#رگباد
#انتشارات_روزنه
@sepidehnikroo
اینکه میبینید ، اینکه میبینید نیست !
پردهای که در باد تکان میخورد
پرده نیست
و چیدمان جدید این خانه ...
این خانه
خانه نیست
اینکه میشنوید ...
میشنوید ؟
درهای بسته
بسته است
سکوت، سکوت است
و خانهی خالی
خالیست
#سپیده_نیک_رو
#رگباد
#انتشارات_روزنه
@sepidehnikroo
از دریچهی ماه
زمین
گور دسته جمعی اجساد خاکستری نیست
آبیست
ما در حیات آب دخالت کردیم
و آب
پارههای زندگی ما را
از هم گسست
انسان نخستین
همسایههای زیادی داشت
قدم میزد
به شرق میرسید
قدم می زد
به غرب میرسید
قدم میزد
تا جنوب
قدم میزد
تا شمال
و آب
پایان دنیا بود
از دریچهی ماه
زمین
تکه پارهایست
غرق شده در آب
و انسان
قدم میزند
به فاصله میرسد
#سپیده_نیک_رو
#رگباد
#انتشارات_روزنه
@sepidehnikroo
زمین
گور دسته جمعی اجساد خاکستری نیست
آبیست
ما در حیات آب دخالت کردیم
و آب
پارههای زندگی ما را
از هم گسست
انسان نخستین
همسایههای زیادی داشت
قدم میزد
به شرق میرسید
قدم می زد
به غرب میرسید
قدم میزد
تا جنوب
قدم میزد
تا شمال
و آب
پایان دنیا بود
از دریچهی ماه
زمین
تکه پارهایست
غرق شده در آب
و انسان
قدم میزند
به فاصله میرسد
#سپیده_نیک_رو
#رگباد
#انتشارات_روزنه
@sepidehnikroo
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شعری دیگر از #رگباد را در تاریکی خواندم. چرا تاریکی؟ هر چه شعر بگوید تصویر خواهد گفت!
میخواهم نقشی بماند از شعر و همین. برای روزی که نباشم این دیوار، یادگاری محدودی است. میخواهم حقیقت خودم را بیپیرایه در تاریکی رنگها بریزم و بگذارم شیشهای از رنگ باقی بماند.
#سپیده_نیک_رو
#رگباد_خوانی
#انتشارات_روزنه
@sepidehnikroo
میخواهم نقشی بماند از شعر و همین. برای روزی که نباشم این دیوار، یادگاری محدودی است. میخواهم حقیقت خودم را بیپیرایه در تاریکی رنگها بریزم و بگذارم شیشهای از رنگ باقی بماند.
#سپیده_نیک_رو
#رگباد_خوانی
#انتشارات_روزنه
@sepidehnikroo
Forwarded from انتشارات روزنه
#ایبنا
🖋در جلسه نقدو بررسی مجموعه شعر «استخوانها و شکارچی بیوقفه» مطرح شد:
🔸علی عبداللهی میگوید: نگاه ویراستارانه به آثار ادبی تا حدی جواب میدهد، چون در این صورت خود تبدیل به یک نوع ایدئولوژی میشود و نوعی تحلیلگری را ایجاد میکند. در ادبیات خلاقه تحلیلگری نمیتواند در همه جا جواب دهد. چون در بعضی مواقع هم باعث از بین رفتن فردیت شاعر و نویسنده میشود و هم لحن نویسنده و شاعر را ماشینی کند.
🔸سایه اقتصادنیا: شعر تماتیک، شاعر را محدود میکند
سایه اقتصادنیا در ابتدا درباره لزوم برگزاری جلسه نقد و بررسی شعرهای مجتبا پورمحسن گفت: من همیشه یکی از نکاتی که برایم به عنوان یک دنبالکننده جریانهای ادبی مهم بوده این است که ببینم یک شاعر یا نویسنده چقدر در کارش تداوم دارد و مجتبا پورمحسن جزو کسانی است که متداوم و مستمر در بخش ادبی حضور متداوم و پویا داشته، چه در مقام یک نویسنده چه منتقد و چه شاعر. به نظر من آن کسی که بیش از 10سال در این کار مستمر حضور دارد باید در جلسهای به بررسی کارهای او در این چندسال پرداخت. وقتش رسیده که برای آقای پورمحسن جلسه جمع و مجموعی برگزار کرد.
🔗لینک کامل خبر:
https://goo.gl/Ybk9HE
🆔 @rowzanehnashr
#استخوان_ها_و_شکارچی_بی_وقفه #مجتبا_پورمحسن #انتشارات_روزنه #مجموعه_شعر
🖋در جلسه نقدو بررسی مجموعه شعر «استخوانها و شکارچی بیوقفه» مطرح شد:
🔸علی عبداللهی میگوید: نگاه ویراستارانه به آثار ادبی تا حدی جواب میدهد، چون در این صورت خود تبدیل به یک نوع ایدئولوژی میشود و نوعی تحلیلگری را ایجاد میکند. در ادبیات خلاقه تحلیلگری نمیتواند در همه جا جواب دهد. چون در بعضی مواقع هم باعث از بین رفتن فردیت شاعر و نویسنده میشود و هم لحن نویسنده و شاعر را ماشینی کند.
🔸سایه اقتصادنیا: شعر تماتیک، شاعر را محدود میکند
سایه اقتصادنیا در ابتدا درباره لزوم برگزاری جلسه نقد و بررسی شعرهای مجتبا پورمحسن گفت: من همیشه یکی از نکاتی که برایم به عنوان یک دنبالکننده جریانهای ادبی مهم بوده این است که ببینم یک شاعر یا نویسنده چقدر در کارش تداوم دارد و مجتبا پورمحسن جزو کسانی است که متداوم و مستمر در بخش ادبی حضور متداوم و پویا داشته، چه در مقام یک نویسنده چه منتقد و چه شاعر. به نظر من آن کسی که بیش از 10سال در این کار مستمر حضور دارد باید در جلسهای به بررسی کارهای او در این چندسال پرداخت. وقتش رسیده که برای آقای پورمحسن جلسه جمع و مجموعی برگزار کرد.
🔗لینک کامل خبر:
https://goo.gl/Ybk9HE
🆔 @rowzanehnashr
#استخوان_ها_و_شکارچی_بی_وقفه #مجتبا_پورمحسن #انتشارات_روزنه #مجموعه_شعر
خبرگزاری کتاب ايران (IBNA)
نگاه ویراستاری به شعر، نباید فردیت شاعر را از بین ببرد | ایبنا
علی عبداللهی میگوید: نگاه ویراستارانه به آثار ادبی تا حدی جواب میدهد، چون در این صورت خود تبدیل به یک نوع ایدئولوژی میشود و نوعی تحلیلگری را ایجاد میکند. در ادبیات خلاقه تحلیلگری نمیتواند در همه جا جواب دهد. چون در بعضی مواقع هم باعث از بین رفتن فردیت…
مأيوسم از چشمهايم
پای چپم
و دست راستم
و با اين همه نااميدی
هيچ دندهای را نمیتوانم عوض کنم
نمیتوانم روی مبل بيفتم
کنترل را بالا بگيرم
و کانال همه چيز را عوض کنم
فرو میروم
و مثل آبی که روی فرش ريخت
با هيچ ترفندی باز نمیگردم
#سپیده_نیک_رو
#رگباد
#انتشارات_روزنه
@sepidehnikroo
پای چپم
و دست راستم
و با اين همه نااميدی
هيچ دندهای را نمیتوانم عوض کنم
نمیتوانم روی مبل بيفتم
کنترل را بالا بگيرم
و کانال همه چيز را عوض کنم
فرو میروم
و مثل آبی که روی فرش ريخت
با هيچ ترفندی باز نمیگردم
#سپیده_نیک_رو
#رگباد
#انتشارات_روزنه
@sepidehnikroo
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کسی نیست
که میآیی
قدم میزنی در خانه
خش و خش حرکت پاهات
زمان را تکان میدهد
سایه و نور را در هم میآمیزد
حرکت پاهات
قدمهات
سایهی عبور تو از گلهای بیرنگ فرش
عبور تو از فرش
عبور تو از من
کسی نیست
خیال خانه ، خالیست
خیال خانه در خود فرورفته است
خیال خانه در خواب خود فرورفته است
خیال میکنم
که میآیی
#سپیده_نیک_رو
#رگباد
#انتشارات_روزنه
@sepidehnikroo
که میآیی
قدم میزنی در خانه
خش و خش حرکت پاهات
زمان را تکان میدهد
سایه و نور را در هم میآمیزد
حرکت پاهات
قدمهات
سایهی عبور تو از گلهای بیرنگ فرش
عبور تو از فرش
عبور تو از من
کسی نیست
خیال خانه ، خالیست
خیال خانه در خود فرورفته است
خیال خانه در خواب خود فرورفته است
خیال میکنم
که میآیی
#سپیده_نیک_رو
#رگباد
#انتشارات_روزنه
@sepidehnikroo
سپیده نیکرو
@sepidehnikroo
دفتر سال ۹۷ را در حالی میبندم که حضور کتاب اخیرم «رگباد» به عنوان برگزیده سوم امسال در جشنواره تجربه در کنار کتاب استاد بزرگوار آقای احمدرضا احمدی و همچنین کتاب آقای علیرضا آبیز خوشحالم کرده است.
بیش از آن کلمهبهکلمهی نقد استاد فؤاد نظیری بر کارم با عنوان «دلخوش به ناگهانی» (برگرفته از یکی از شعرهای کتاب)، باعث شد که به ثمرهی تلاش این سالها امیدوارتر باشم. هر چند که برای شاعری دنبال تأیید و تنبیه نیستم و این مقوله بخشی از هویت من است اما بیتعارف باید بگویم از اینکه کتابم یکی از سه کتاب معرفیشدهی سال است خوشحالم.
کیست که خوشحال نشود وقتی چنین جملاتی را میخواند: «کشف و شهود در شعر او نیرومند است و مثلث زبان/انسان/جهان در شعر او مصداق دارد. شعرهای رگباد نسبت به دفتر پیشین او سهم روایی بیشتری دارد، با زبانی ساده و زلال، و حتا گاه نزدیک به محاوره، اما نه فروافتاده به ابتذالِ پیشپاافتادگیِ غیرمسئولانهیِ نگارشِ باری به هر جهت.
شعرش پروده شده در تأمل عمیق در تصویر و ایجاز است که هر دو شاهبال و مشخصهی شعر ناب امروزند ...»
و یا دقتهای بسیار دیگر در متن استاد نظیری که کمکهاست برای من و این سخن پایانیشان که موجب امیدواریهاست:
«سپیده نیکرو در همین آغاز، نشان داده که هر چه ژرفتر و جدّیتر کار کند، بار سترگ شعر را چالاکتر و هشیارتر بر دوش خواهد کشید، و میتواند از زمرهی شاعرانی از این روزگار دشوار باشد که استوار به نفی نظریهی «بحران در شعر امروز» بایستد.»
این جملات هم امیدوارم میکند و هم مسئولیتم را سنگین ... فکر میکنم برای سال ۹۸ باید بیشتر بخوانم و بهتر بنویسم. امیدوارم در میان همهی دشواریها مثل همیشه به خواستهی درونیام مجال بدهم و با شعر زندگی کنم.
از مجله تجربه و دستاندرکارانش بینهایت سپاسگزارم. همینطور از استاد نظیری که بر من منت گذاشتند و سرافرازم کردند.
امیدوارم سالنو ، برای همه سالی همراه با شادمانی و سلامت باشد.
#سپیده_نیک_رو
#رگباد
#انتشارات_روزنه
#فواد_نظیری
#جشنواره_تجربه
#ماهنامه_تجربه
@sepidehnikroo
بیش از آن کلمهبهکلمهی نقد استاد فؤاد نظیری بر کارم با عنوان «دلخوش به ناگهانی» (برگرفته از یکی از شعرهای کتاب)، باعث شد که به ثمرهی تلاش این سالها امیدوارتر باشم. هر چند که برای شاعری دنبال تأیید و تنبیه نیستم و این مقوله بخشی از هویت من است اما بیتعارف باید بگویم از اینکه کتابم یکی از سه کتاب معرفیشدهی سال است خوشحالم.
کیست که خوشحال نشود وقتی چنین جملاتی را میخواند: «کشف و شهود در شعر او نیرومند است و مثلث زبان/انسان/جهان در شعر او مصداق دارد. شعرهای رگباد نسبت به دفتر پیشین او سهم روایی بیشتری دارد، با زبانی ساده و زلال، و حتا گاه نزدیک به محاوره، اما نه فروافتاده به ابتذالِ پیشپاافتادگیِ غیرمسئولانهیِ نگارشِ باری به هر جهت.
شعرش پروده شده در تأمل عمیق در تصویر و ایجاز است که هر دو شاهبال و مشخصهی شعر ناب امروزند ...»
و یا دقتهای بسیار دیگر در متن استاد نظیری که کمکهاست برای من و این سخن پایانیشان که موجب امیدواریهاست:
«سپیده نیکرو در همین آغاز، نشان داده که هر چه ژرفتر و جدّیتر کار کند، بار سترگ شعر را چالاکتر و هشیارتر بر دوش خواهد کشید، و میتواند از زمرهی شاعرانی از این روزگار دشوار باشد که استوار به نفی نظریهی «بحران در شعر امروز» بایستد.»
این جملات هم امیدوارم میکند و هم مسئولیتم را سنگین ... فکر میکنم برای سال ۹۸ باید بیشتر بخوانم و بهتر بنویسم. امیدوارم در میان همهی دشواریها مثل همیشه به خواستهی درونیام مجال بدهم و با شعر زندگی کنم.
از مجله تجربه و دستاندرکارانش بینهایت سپاسگزارم. همینطور از استاد نظیری که بر من منت گذاشتند و سرافرازم کردند.
امیدوارم سالنو ، برای همه سالی همراه با شادمانی و سلامت باشد.
#سپیده_نیک_رو
#رگباد
#انتشارات_روزنه
#فواد_نظیری
#جشنواره_تجربه
#ماهنامه_تجربه
@sepidehnikroo
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تو شناختیام
جاده پای مسافر را
ایستگاه، خودش را
خط فاصله نیستم
سر ستون تختجمشید نیستم
موم نیستم
تن بیچارهی درخت نیستم
تنها تو شناختیام
در تو
دیدم که ناگهان مهربان شدهام
که دروغهای من زیباست
بیزیورم
خودم که خنده شدم
خودم که باریدم
#سپیده_نیک_رو
#رگباد
#انتشارات_روزنه
#پی_نوشت:
با اندوه این روزها، دیدم ایستادن سخت است. دیدم شناخت خودم سخت است. دیدم ادامه سخت است. رفتم به خیابان قدم زدم. به خودم به زندگی به خیابان فکر کردم. دیدم دوباره چارهای نیست. باید ایستاد. موم نبود. تن بیچارهی درخت نبود. باید اثر گذاشت. لبخند زد. امید داد. همین من. همین خودم که بیزیورم. همین انسان که بیزیور زیباست. همین انسان که عشق میورزد که خنده میشود که میبارد. این شعر را دوباره زندگی میکنم با عشق با عشق که مرا شناخت. مرا ورق زد. مرا خندید. مرا بارید. با خودم. خودم که خندهام. تا پیش از مرگ. تا نفس آخر زندهام.
#پی_نوشت_دوم: در دکلمه کلمهی «تنها» را در ابتدای شعر ناخودآگاه اضافه کردهام که در اصل شعر نیست. به بزرگی خودتان ببخشید.
@sepidehnikroo
جاده پای مسافر را
ایستگاه، خودش را
خط فاصله نیستم
سر ستون تختجمشید نیستم
موم نیستم
تن بیچارهی درخت نیستم
تنها تو شناختیام
در تو
دیدم که ناگهان مهربان شدهام
که دروغهای من زیباست
بیزیورم
خودم که خنده شدم
خودم که باریدم
#سپیده_نیک_رو
#رگباد
#انتشارات_روزنه
#پی_نوشت:
با اندوه این روزها، دیدم ایستادن سخت است. دیدم شناخت خودم سخت است. دیدم ادامه سخت است. رفتم به خیابان قدم زدم. به خودم به زندگی به خیابان فکر کردم. دیدم دوباره چارهای نیست. باید ایستاد. موم نبود. تن بیچارهی درخت نبود. باید اثر گذاشت. لبخند زد. امید داد. همین من. همین خودم که بیزیورم. همین انسان که بیزیور زیباست. همین انسان که عشق میورزد که خنده میشود که میبارد. این شعر را دوباره زندگی میکنم با عشق با عشق که مرا شناخت. مرا ورق زد. مرا خندید. مرا بارید. با خودم. خودم که خندهام. تا پیش از مرگ. تا نفس آخر زندهام.
#پی_نوشت_دوم: در دکلمه کلمهی «تنها» را در ابتدای شعر ناخودآگاه اضافه کردهام که در اصل شعر نیست. به بزرگی خودتان ببخشید.
@sepidehnikroo
گربهای که نشستهبود بر ديوار حياط
فکر خاصی نداشت
به کسی عشق نمیورزيد
و از جنجالهای انتخابات مجلس خندهاش میگرفت
گربهای که با دست سرش را میخاراند
به چيزي فکر نمیکرد
به چيزي اميد نداشت
اما بیدليل خوشبخت نبود
خوشبخت نبود
و خنديدن را
در تولد تولههايش جا گذاشتهبود
حالا که بزرگ شدهبودند
حالا که رفتهبودند
بر لبهی ديوار لم داده بود آفتاب بگيرد
و بیدليل
خوشبخت نبود
#سپیده_نیک_رو
#رگباد
#انتشارات_روزنه
@sepidehnikroo
فکر خاصی نداشت
به کسی عشق نمیورزيد
و از جنجالهای انتخابات مجلس خندهاش میگرفت
گربهای که با دست سرش را میخاراند
به چيزي فکر نمیکرد
به چيزي اميد نداشت
اما بیدليل خوشبخت نبود
خوشبخت نبود
و خنديدن را
در تولد تولههايش جا گذاشتهبود
حالا که بزرگ شدهبودند
حالا که رفتهبودند
بر لبهی ديوار لم داده بود آفتاب بگيرد
و بیدليل
خوشبخت نبود
#سپیده_نیک_رو
#رگباد
#انتشارات_روزنه
@sepidehnikroo
بگذار پیراهنت باشم
چسبیده و تنگاتنگ
بر مزاری که تنم بی تو بر تن میکند
در بیوقت
در لا مکان
و پیش از خواب
با من به میعادگاه بیا
بگذار پیراهنت باشم
در تکهتکه شدن
در برابر دشمن
و گلوله را که سر خم نخواهد کرد
بر تن بگیرم
عشق
حرف تازهای نیست
که امروز بر زبان آورده باشم
و شیرین مانده باشد جانی که میکَنم
کوه را از میانه بردار
بگذار پیراهنت باشم
ایستاده در برابر لشکر توران
با گرزی گاو سر
گردآفریدی دوباره خواهم آفرید
که زن خواهد ماند
و دروازهها را نخواهد گشود
اما میتواند
میتواند
پیراهنت باشد
بر زخمی بیمداوا
که سر باز کرده در همین حیاط همسایه
- و دسته دسته
آدمها از باروها پایین میافتادند -
بگذار پیراهنت باشم
نه برای مداوا
که مدارا بیفایده است
تنها باید بر مزارِ تن
بر مزارِ وَطن
پیراهنت باشم
که میپوشانَد و
میمانَد
#سپیده_نیک_رو
#رگباد
#انتشارات_روزنه
@sepidehnikroo
چسبیده و تنگاتنگ
بر مزاری که تنم بی تو بر تن میکند
در بیوقت
در لا مکان
و پیش از خواب
با من به میعادگاه بیا
بگذار پیراهنت باشم
در تکهتکه شدن
در برابر دشمن
و گلوله را که سر خم نخواهد کرد
بر تن بگیرم
عشق
حرف تازهای نیست
که امروز بر زبان آورده باشم
و شیرین مانده باشد جانی که میکَنم
کوه را از میانه بردار
بگذار پیراهنت باشم
ایستاده در برابر لشکر توران
با گرزی گاو سر
گردآفریدی دوباره خواهم آفرید
که زن خواهد ماند
و دروازهها را نخواهد گشود
اما میتواند
میتواند
پیراهنت باشد
بر زخمی بیمداوا
که سر باز کرده در همین حیاط همسایه
- و دسته دسته
آدمها از باروها پایین میافتادند -
بگذار پیراهنت باشم
نه برای مداوا
که مدارا بیفایده است
تنها باید بر مزارِ تن
بر مزارِ وَطن
پیراهنت باشم
که میپوشانَد و
میمانَد
#سپیده_نیک_رو
#رگباد
#انتشارات_روزنه
@sepidehnikroo
سپیده نیکرو
@sepidehnikroo
از نور روز چیزی نمانده حالا که شب است
پنجرهها قلب خودشان را از روشنی تهی کردهاند
و بوی تاریکی در فضا پیچیده
کبوتری که بچه کرده در بالکن
همانقدر خسته است که من
و همانقدر بیخواب است که من
از بلندگوی مسجدِ همسایه
مردی خواب خدا را به هم میزند
میگرید
و عطر نیمه شب را مشوش میکند
تو که بیداری
میتوانی دلیل زندگی باشی
و پاهای بلندت را جوری روی هم بیندازی
که حتی خدای بیخواب آسمان هفتم
لبخند بزند
کبوتری که در بالکن
به بچههای تازهاش فکر می کند
همانقدر مشتاق دوست داشتن است که من
شب
با بوی نمناکِ مُصّرش
لبخند میزند
#سپیده_نیک_رو
#رگباد
#انتشارات_روزنه
@sepidehnikroo
پنجرهها قلب خودشان را از روشنی تهی کردهاند
و بوی تاریکی در فضا پیچیده
کبوتری که بچه کرده در بالکن
همانقدر خسته است که من
و همانقدر بیخواب است که من
از بلندگوی مسجدِ همسایه
مردی خواب خدا را به هم میزند
میگرید
و عطر نیمه شب را مشوش میکند
تو که بیداری
میتوانی دلیل زندگی باشی
و پاهای بلندت را جوری روی هم بیندازی
که حتی خدای بیخواب آسمان هفتم
لبخند بزند
کبوتری که در بالکن
به بچههای تازهاش فکر می کند
همانقدر مشتاق دوست داشتن است که من
شب
با بوی نمناکِ مُصّرش
لبخند میزند
#سپیده_نیک_رو
#رگباد
#انتشارات_روزنه
@sepidehnikroo
وقتی که دریا میتواند
اینقدر بالا بیاید
که خیال کنی
پاهای تو را دنبال خودش میکشد
یعنی جادو میتواند معنا داشته باشد
وقتی که ماه میتواند
پشت پنجرهی ماشین کودکیات راه بیفتد
تا خانهات بیاید
یعنی جادو میتواند معنا داشته باشد
وقتی که مریم
زندگیاش را در یک اتفاق گم میکند
وقتی که مریم
زندگیاش را در یک اتفاق پیدا میکند
یعنی جادو میتواند معنا داشته باشد
وقتی به جای هر صدای دیگر
صدای تو از پشت این تلفن شنیده میشود
یعنی جادو میتواند معنا داشته باشد
#سپیده_نیک_رو
#رگباد
#انتشارات_روزنه
@sepidehnikroo
اینقدر بالا بیاید
که خیال کنی
پاهای تو را دنبال خودش میکشد
یعنی جادو میتواند معنا داشته باشد
وقتی که ماه میتواند
پشت پنجرهی ماشین کودکیات راه بیفتد
تا خانهات بیاید
یعنی جادو میتواند معنا داشته باشد
وقتی که مریم
زندگیاش را در یک اتفاق گم میکند
وقتی که مریم
زندگیاش را در یک اتفاق پیدا میکند
یعنی جادو میتواند معنا داشته باشد
وقتی به جای هر صدای دیگر
صدای تو از پشت این تلفن شنیده میشود
یعنی جادو میتواند معنا داشته باشد
#سپیده_نیک_رو
#رگباد
#انتشارات_روزنه
@sepidehnikroo
او درست میگفت
جهان به همین یکی دو روز که بند نبود
بند که به پای هیچکس نبسته بودند
و نبودِ تو
خودش ماجرای تازهای بود
. .
به نبودنت خو میگیرم
طوری که وقتی میآیی
وجدان آسودهای ندارم
انگار چیزی به بالشم بدهکارم
چیزی به ساعتِ دیواری ...
.
او درست میگفت
جهان به هیچ چیز
تو به هیچ چیز
او به هیچ چیز پابند نبود
#سپیده_نیک_رو
#رگباد
#انتشارات_روزنه
@sepidehnikroo
جهان به همین یکی دو روز که بند نبود
بند که به پای هیچکس نبسته بودند
و نبودِ تو
خودش ماجرای تازهای بود
. .
به نبودنت خو میگیرم
طوری که وقتی میآیی
وجدان آسودهای ندارم
انگار چیزی به بالشم بدهکارم
چیزی به ساعتِ دیواری ...
.
او درست میگفت
جهان به هیچ چیز
تو به هیچ چیز
او به هیچ چیز پابند نبود
#سپیده_نیک_رو
#رگباد
#انتشارات_روزنه
@sepidehnikroo
Forwarded from Uhgttvtc
بگذار پیراهنت باشم
چسبیده و تنگاتنگ
بر مزاری که تنم بی تو بر تن میکند
در بیوقت
در لا مکان
و پیش از خواب
با من به میعادگاه بیا
بگذار پیراهنت باشم
در تکهتکه شدن
در برابر دشمن
و گلوله را که سر خم نخواهد کرد
بر تن بگیرم
عشق
حرف تازهای نیست
که امروز بر زبان آورده باشم
و شیرین مانده باشد جانی که میکَنم
کوه را از میانه بردار
بگذار پیراهنت باشم
ایستاده در برابر لشکر توران
با گرزی گاو سر
گردآفریدی دوباره خواهم آفرید
که زن خواهد ماند
و دروازهها را نخواهد گشود
اما میتواند
میتواند
پیراهنت باشد
بر زخمی بیمداوا
که سر باز کرده در همین حیاط همسایه
- و دسته دسته
آدمها از باروها پایین میافتادند -
بگذار پیراهنت باشم
نه برای مداوا
که مدارا بیفایده است
تنها باید بر مزارِ تن
بر مزارِ وَطن
پیراهنت باشم
که میپوشانَد و
میمانَد
#سپیده_نیک_رو
#رگباد
#انتشارات_روزنه
@sher_fanoos
صفحه تخصصی شعر #فانوس
چسبیده و تنگاتنگ
بر مزاری که تنم بی تو بر تن میکند
در بیوقت
در لا مکان
و پیش از خواب
با من به میعادگاه بیا
بگذار پیراهنت باشم
در تکهتکه شدن
در برابر دشمن
و گلوله را که سر خم نخواهد کرد
بر تن بگیرم
عشق
حرف تازهای نیست
که امروز بر زبان آورده باشم
و شیرین مانده باشد جانی که میکَنم
کوه را از میانه بردار
بگذار پیراهنت باشم
ایستاده در برابر لشکر توران
با گرزی گاو سر
گردآفریدی دوباره خواهم آفرید
که زن خواهد ماند
و دروازهها را نخواهد گشود
اما میتواند
میتواند
پیراهنت باشد
بر زخمی بیمداوا
که سر باز کرده در همین حیاط همسایه
- و دسته دسته
آدمها از باروها پایین میافتادند -
بگذار پیراهنت باشم
نه برای مداوا
که مدارا بیفایده است
تنها باید بر مزارِ تن
بر مزارِ وَطن
پیراهنت باشم
که میپوشانَد و
میمانَد
#سپیده_نیک_رو
#رگباد
#انتشارات_روزنه
@sher_fanoos
صفحه تخصصی شعر #فانوس
تا تکان به تاريخ به پرنده
وقتی که خوابيده
ديگر اميدی نيست
چيزی بگويد
تاريخ، تکان خورده
مثل جغرافيا پس از برخورد بزرگ
مثل مردمک چشم او در آن پيشامدِ بزرگ
مثل حالتِ گوشههای لبهايم
در آن لحظهی بزرگ
وقتی که پرنده رفته
ديگر اميدی نيست
که راهش را به خانه بازبيابد
هرچند بخواهد
#سپیده_نیک_رو
#رگباد
#انتشارات_روزنه
@sepidehnikroo
وقتی که خوابيده
ديگر اميدی نيست
چيزی بگويد
تاريخ، تکان خورده
مثل جغرافيا پس از برخورد بزرگ
مثل مردمک چشم او در آن پيشامدِ بزرگ
مثل حالتِ گوشههای لبهايم
در آن لحظهی بزرگ
وقتی که پرنده رفته
ديگر اميدی نيست
که راهش را به خانه بازبيابد
هرچند بخواهد
#سپیده_نیک_رو
#رگباد
#انتشارات_روزنه
@sepidehnikroo
تا منم تا تو
برای نخواندنم که دير نمیشود
میترسم از روی بام بيفتم
میترسم از ماهیهای حوض دروغهای تازه بشنوم
رگهای سرم ، سرخ است
رگهای دستم، سبز
و ماهیها نمیفهمند با چه زبانی خواهم مرد
کلافهام
و همانقدر که شنا بلد نيستم
بلدم برای تو هندوانه قاچ کنم
دنيای من
همان خطوطِ موازی است
که در کف اين حوض، رسم شده
دنيايم را
نه میتوانی مثل اين فلسها بشمری
نه میتوانی به زور نجات دهی
ميدانم به زودی
مرگ از کفِ آبیِ کاشیها به من نزديکتر خواهد شد
میدانم که هيچ چيز، ديگر تکانم نمیدهد
و برای افسوس خوردن
برای ترسيدن
بهانهای نخواهم داشت
دهانِ تو تکان میخورد
نمیشنونم
و نمیدانم ماهیِ لب بسته در گودی حوض
منم يا تو
من مرگ مشترک اين خطوطم
پايان موازیها
#سپیده_نیک_رو
#رگباد
#انتشارات_روزنه
@sepidehnikroo
برای نخواندنم که دير نمیشود
میترسم از روی بام بيفتم
میترسم از ماهیهای حوض دروغهای تازه بشنوم
رگهای سرم ، سرخ است
رگهای دستم، سبز
و ماهیها نمیفهمند با چه زبانی خواهم مرد
کلافهام
و همانقدر که شنا بلد نيستم
بلدم برای تو هندوانه قاچ کنم
دنيای من
همان خطوطِ موازی است
که در کف اين حوض، رسم شده
دنيايم را
نه میتوانی مثل اين فلسها بشمری
نه میتوانی به زور نجات دهی
ميدانم به زودی
مرگ از کفِ آبیِ کاشیها به من نزديکتر خواهد شد
میدانم که هيچ چيز، ديگر تکانم نمیدهد
و برای افسوس خوردن
برای ترسيدن
بهانهای نخواهم داشت
دهانِ تو تکان میخورد
نمیشنونم
و نمیدانم ماهیِ لب بسته در گودی حوض
منم يا تو
من مرگ مشترک اين خطوطم
پايان موازیها
#سپیده_نیک_رو
#رگباد
#انتشارات_روزنه
@sepidehnikroo